هدایت شده از حسنگر|حمیدرضامعشوقی
حکم تیرش اومده بود |
گندهلات های قدیم مشهد میشناختنش و هنوزم میشناسنش!
میگفت تو شهر نباید رو حرفم حرف باشه! از اونایی بود که قمه و چاقو اسباب بازی دستشون بوده ...
رفت و آمدم به کلانتریهای محله مثل شب نشینی های شبانه و دورهمیهای رفاقتی بود... یه روز رییس پلیس شهر اومد پیشم بهم گفت خودم پیگیر حکم تیرت هستم بچرخ تا بچرخیم ...
تعریف میکرد دوتا اصل تو زندگی داشتم: تو دعواها دست رو بچه سید بلند نمیکردم هر طرف دعوام بچه سید بود من طرف اون بودم!
کسی بچه سید میزد خونش گردن خودش بود... دومیشم اینکه محرم و صفر و شهادتی ها عَرق مَرق تعطیل...
نه خودش فهمیده بود و نه ما فهمیدیم که چیشد از کجا تن به حکم اسارت حسین داده بود: میگفت پام که رسید به هیات سید اسماعیل حاتمی و پا منبریش شدم بسم الله زندگی جدیدمو گفتم ...
به قول خودش شونزده ساله که دور هرچی خلافه رو خیط کشیده و شده آدمِ حسین ! آرزوش این بود که بشه خادم حرم امام رضا علیه السلام که به همین آرزشوم رسیده بود...
آره عزیزم ! هیات امام حسین آدم سازه به چه زبون باید گفت که هیات امام حسین کلا قضیه اش فرق میکنه ...
تصمیم گرفتیم قسمت اول برنامه بوریا رو با ایشون شروع کنیم ؛ مهم نیست دکتری مهندسی استادی وکیلی ... مهم اینه هیاتی که باشی آدم بودنت تضمینه!
#بوریا | #حس_نگر |عضوشوید