الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت چهارم ~مسـ🛫ــافرت از راه شوروی~ با پـ👴ـدر و مـ🧕ـاد
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت پنجم
~در مدرسـ🏠ــه «لِه روزه»~
»»» در شروع سال 2⃣ ام تحصیلی، من و محمدرضا و علیرضا و مهرپور و تیمورتاش به مدرسه شبانهروزی «لِه روزه» منتقـ🚕ــل شدیم.
مدرسه «له روزه» در کنار يك شهرك به نام «رول» (Rolle)، بین ژنو و لوزان، قرار داشت و وضع آن به کلی با
مدرسـ🏛ـه اول متفاوت بود.
☆~☆ در اینجا تقریبا محصل سوئیسی کم بود.
علت این امر گرانـ🏦ـی فوقالعاده مدرسه بود،
که در نتیجه تنها افراد بسیار متمول از سراسر جهان میتوانستند به آن راه یابند. 😐
➕ در مدرسه جدید، رویه محمدرضا عوض شد و او تجربه مدرسه قبل را به کار گرفت.
در مدرسهی قبل، همیشه دعـ👊ــوا میکرد و علت اصلی هم این بود که میخواست خود را به عنوان «ولیعـ💂♂ــهد» مطرح کند.
××× سوئیسیها هم طبعا او را با عنوان ولیعهد
مسخـ😅ــره میکردند.
♨️ در «لهروزه»، محمدرضا فهمید که این رویه بیفایده است و به جایی نمیرسد،
لذا شگرد جدیدی در پیش گرفت👀:
🔱 با تعدادی از شاگـ🙋♂ــردان، که به رابطه با او علاقـ😏ــه داشتند، مناسبات دوستانه برقرار کرد.
در صحـ🔈ــبتها همیشه تلاش میکرد تا خودش را به سطح آنها بکشد و چون آنها بلندقـ🕴ــدتر بودند و نمیخواست در کنارشان کوتـ🔽ـاه جلوه کند، گاهی با يك حركاتی روی پنجه پا بلند میشد.
👆 این حرکت در او ماندگار شد و بعدها، که به سلطنت رسید، در فیـ🎞ـــلمها دیده مشد که با ژسـ👨⚖ــت خاصی روی پنجه بلند میشود و پاشنه پا را بالا میآورد؟
✓☆✓☆ در مدرسه «لــهروزه» به هر دو یا سه محصل يك اتاق خواب میدادند،.،.،.،.،.
ولی به ولیعهد يك اتاق يك نفره داده بودند.
🍃 در مدرسه «لهروزه» هم، گرفتاری محمدرضــا شدید بود و مراجعات من برای حل مسـ📝ـــائلش تقریبا روزانه بود.
✓ من گاهی ۳-۴ ساعت برای حل مسائل ریاضی کار میکردم و گاه شـ🌑ـــب نیز بیدار میماندم.
✂️ ولی محمدرضا مطـ❌ـــلقا به فکر حل مسائل نبود و همانطور که قبلا اشاره کردم، حتی به فکر اینکه راهحل مسائل را بیاموزد نیز نبود.
اما برخلاف من، محمدرضا در کلیه رشتـ🚣♂ــههای ورزشی خیلی قـ💪ـــوی بود و شاید در بین شاگردان مدرسه بهترین بود و مـ🏅ــدالهای زیادی در ورزش گرفت.
⬅️ او به خودش فشار زیادی میآورد تا اول شود و چون دیده بود که از طریق زورگویی و دروس نظری نمیتواند موفق شود، راه ورزش را انتخاب کرده بود تا از سایرین متمایز شود. ➡️
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~
{ در سال سوم تحصیل محمدرضا در مدرسه «لهروزه»، رضاخان اجازه داد که مادر و خواهرانش (شمس و اشرف) در تعطیلات تابستان، که فقط کلاسهای تقویتی دایر بود، به دیدنش بیایند}.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت پنجم ~در مدرسـ🏠ــه «لِه روزه»~ »»» در شروع سال 2⃣
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت ششم
~آشنائی با ارنست پِرون~
⭕️ در مدرسه «لِهروزه» مستخـ👨🍳ــدمی وجود داشت که راهرو و اتاقها را تمیـ🚿ــز میکرد.
او ترتیبی داده بود که راهرو و اتاقهایی را نظافت کند، که ولیعهد هم در همان راهرو اتاق داشت. 😏
نام او ◀️ ارنست پِرون ▶️ بود.
💈خودش میگفت که سوئیسی است و خانوادهاش هم ساکن سوئیس است.
مدت کوتـ🕤ــاهی نگذشت که دیدم «ارنست پِرون» دائما در اتاقِ محمدرضا است.
~در برخورد با پِرون مشاهده کردم که او، که به ظاهر يك نظافتچی ساده است، در شعـ📖ـر و ادبیـ📚ـات و
فلسـ📝ـفه دارای معلومات سطح بالایی است~.
📖 در رمانخوانی مهارت عجیبی داشت و برای محمدرضا رمانهای جذاب💫 میخواند و نحوه قـرائت او طوری بود که ولیعهد را بیشتر جذب رمان میکرد.
☆ محمــدرضا شیفـ🤩ــته او شد و میگفت که هر شب🌒 باید از ساعت فلان بیایی و برای من فلان رمــان را قرائت کنی!
🎶 پِرون شاعر هم بود و شعرهای خوبی میسرود، البته در سطح شعرای متوسط و معمولی.
➕ رفاقت محمدرضا با پِرون تا سال ۱۳۱۵ ادامه داشت و زمانی که به ایـ🇮🇷ــران باز میگشتیم،
ولیعهد به پِرون قول داد که من از پدرم مصرا خواست که تو به ایران بیایی و با من باشی!
پِرون آشکارا از این مسئله خوشحال بود.🤨
🕷 در آن سالهـا در گنجایش فکری من نبود که به کُنه قضیه ارنست پِرون پی ببرم🧐 و فکر کنم که چرا او به چنین کاری، که به هیچوجه با شخصیت و سطح معلوماتش منطبق نیست، اشتغال دارد⁉️
❓چرا يك ادیب و شاعر (در سطح تحصیل کردههای دانشگاهیِ اروپا) نظافتچی ساده مدرسه «لِهروزه» است؟!
➕در اینجا مسئله مدیر مدرسه هم مطرح است،
که چرا اجازه میداد چنین فردی با چنین معلوماتی نظافتچی شود❗️
و چرا تسهیلات لازم را برای روابط گسترده او با محمدرضا، علیرغم مغایرت❌ آن با مقررات مدرسه فراهم میسازد؟!
➕ امروزه مشخص است: مدیر مدرسه،
➖ که يك بلژیکی بود،
➖ همسر آمریکایی داشت
➖ و يك فرد سیاسی بود
➖ و آنچنان که از صحبتهایش به یاد دارم، مشخص بود که با انگلیسیها میانه خوبی دارد.
🍁 روشن است که پِرون قبل از ورود ما،
با موافقت ➿مدیر مدرسه➿ و شاید با هدایت مستقیم خودِ او، توسط سرویس اطلاعـ📊ــاتی انگلیس، در مدرسه "کاشته شده بود"، تا بعدها به مرموزتـ😈ــرین و مؤثرترین چهره پشت پـرده دربار ایران تبدیل شود!
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت هفتم
~ تیمورتاش و شــــــوروی ها ~
□ در اوایلی که در «له روزه» تحصیــــــل می کردیم ( اواخر سال ۱۳۱۱) اتفاق مهمــــــی افتاد که قابل ذکر است و آن مسئله عزل و توقیف «تیمورتاش» است.
◇ «تیمورتاش» وزیــــــر دربار مقتــــــدر رضاخان بود و در دوران قدرتـــ💪🏼ــــش به رضاخان خیلی
نزدیـــ🤝ـــك بود.
□ زمانی که مسئله تحصیـــ✍🏼ـــل ولیعهد در
سوئیــــس پیش آمد، نظر رضاخان این بود که تنها من با ولیعهد در سوئیس تحصیل کنم. ولی تیمورتاش (که رئیس هیئت اعزامی ولیعهد بود) تحت این عنوان که من هم می خواهم پسرم را برای تحصیــــــل به
سوئیــــس بفرستم، او را با ما آورد و «مهرپور» در همان
مدرســـ🏢ـــه ما درس می خواند.
◇ گفتم که در سفـــ✈️ـــر
سوئیـــــس،«تیمورتاش» با ژنـــــرال های روس و خانمهایشان خیلی گرم و خودمانی🤝 بود.
□ به سوئیــــــس که آمدیم، تا زمانی که «تیمورتاش» در سوئیــــــس بود، در هتل لوکســـ🏛ـــی در شهر لوزان زندگی میکرد. «تیمورتاش» شخصی به نام «دیبا» را
رئیــــــس محاسبـــ📋ـــات دربار و دست راست خودش کرده بود.
◇ چـــ🧐ـــرا او دیبا را انتخاب کرده بود؟ علت این بود که دیبا زنی داشت که رفيـــ💕ـــق «تیمورتاش» بود!
او دیبا و زنش را با خود به سوئیــــــس آورده بود و آنها در
آپارتمـــــان بغلی او زندگی میکردند و بین این دو آپارتمان دری بود که بدون رفتن به راهرو میتوانستند رفت و آمد👣 کنند.
□ به دیـــ👀ـــدار «تیمورتاش» که میرفتیم، می دیدیم که زن دیبا با آرایــــــش غلیظ و لبــــــاسهای بدننما نزد «تیمورتاش» میآید و متوجه شدم که روابط خاصـــ🙄 ـــی بین آنهاست.
◇ زن دیبا اهل قفقــــــاز بود و به زبان روســـــی تسلط داشت و فارســـــی را هم خوب بلد نبود.
«تیمورتاش» روســــی را خوب میدانست و آنها با هم به روســـــی
صحبـــــت می کردند.
□ زن دیبا جذابیتی نداشت و برای من عجیـــ🤔ـــب بود که «تیمورتاش»، که به زیباتریـــــن زنها دسترسی داشت، چــــــرا او را با خود به سوئیـــــس آورده؟!
◇ يــــــك روز به اتفاق «تیمورتاش» و زن دیبا در شهر لوزان به گردش🎡 پرداختیم.
به يك مغازه جـــ💍ـــواهر فروشی رفتیم و «تیمورتاش» به او گفت: «هر چه میخواهی بردار!».
آن زن هم هر نوع جواهــــــر گـــ💲ـــران قیمتی که پسندید برداشت. صحبت از میلیــــــون فرانك بابت قیمت جواهرات بود.🛍
□ «تیمورتاش» هم يك چـــ📝ـــك کشید و به جواهر فروش داد.
◇ بعدها، مطلع شدیم که
روزنامـــ📰ـــههای خارجی نوشتـــــهاند که «تیمورتاش» به علت خیانـــــت به شــــــاه ایـــــران و تمـــ📞ـــاس با شـــــوروی ها دستگیـــــر و زندانـــ🏛ـــی شده است.
□ مطلع شدم که «تیمورتاش» عــــــزل و در خانـــــه اش بازداشت است (خانه تیمورتاش بـــ🌳ـــاغ بزرگی در جــــــاده پهلوی نزديك پل تجریش بود، که هم اکنون نیز هست) و تحت نظـــ👀ـــر شهربانـــ🕴🏻ـــی است.
◇ بعدها برایم مشخـــ💡ـــص شد که «تیمورتاش» در بازگشت از مسافرتــــــی که به اروپـــ🌏ـــا داشته به مسکــــــو میرود و مدارکــــــی را به روسها میدهد.
انگلیســــی ها به رضاخان خبــــــر میدهند و او دستگیــــــر می شود. شـــــورویها مدتی برای آزادی «تیمورتاش»
تــــلاش کردند ولی این تلاشها بینتیجـــــه بود و «تیمورتاش» در زنـــــدان کشتـــ⚰ـــه شد.
□ حدود ۲۰ روز پس از مرگ «تیمورتاش» تمام خانــــواده اش به کاشمر (محل تولدش) تبعیـــ🚌ـــد شدند. این تبعید تا سقـــ⬇️ـــوط رضاخان ادامه داشت.
◇ بعدها محمدرضا آنها را خواست و مورد محبـــ💖ـــت قرارداد و به آنها شغـــ⚙ـــل محول کرد.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت هفتم ~ تیمورتاش و شــــــوروی ها ~ □ در اوایلی که د
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت هشتم
←بازگشت به ایران→
پس از پایان تحصیـ👨🏻🎓ــلات متوسطه ما در مدرسه له روزه، از تهران دستور دادند که ولیعهد کمی زودتر از تاریــ📆ــخ مقرر و زودتر از بقیه به تهران مراجعت کند. علت آن بود که مســ🗺ــیر بازگشت ولیعهد به تهران تغییر کرده بود، یعنی او از راه یونان و ترکیـــه به کـشـــور بازگشت و بقیه ما از همان راهــــ🛣ـــی که رفته بودیم، یعنی از لهستان و روسـ🇷🇺ـیه مراجعت کردیم. علت این امر در سردی مناسبات سیاسی ایـــ🇮🇷ــران و شوروی بود.
پس از ورود به تهران، مدتی را در کــ🏯ـــاخ سعدآباد ساکن بودم. چند دفعه، موقعی که ولیعهد تنیــ🏓ـــس بازی می کرد، رضاخـــ👑ــان به کنار زمین بازی آمد و مرا احضار کرد و گفت: «برایم تعریف کن که این بازی چگونه است؟»
من هم برایش توضیــ🗣ـــح دادم، ولی زیاد توجه نمی کرد. فقط در موقع قدم زدن، هرگاه از جلوی من می گذشت می پرسید: «کی برده است؟»
اگر می گفتم ولیعهد، خوشــ😃ــش می آمد، وگرنه اخـــ😠ــــم می کرد. او در کنار زمین تنیس قدم می زد و در ضمن قدم زدن به کارهای مملکتی می پرداخت و هميشه يك امیر یا وزیــ🎖ـــر به دنبالش بود و گـــ📝ــــزارش می داد.
قبل از بازگشت به ایــ🇮🇷ـــران، در سوئیــ🇨🇭ــس از ولیعهد تقاضا کردم که شما طی این ۵ سال هزینــ💵ـــه تحصیل مرا پرداختید، حال اجازه دهید که برای تحصیل طــــ👨🏻⚕ـب به پاریــ🇫🇷ــس بروم. محمدرضا موافـــ🤝ــــق بود، ولی گفت که اجازه با من نیست، باید از پدرم بپرسم. ولیعهد در نامــ✉️ـــه ای مسئله را مطرح کرد و رضاخان پاسخ داد که به طور اصولی موافقم، ولی اول باید به تهران بیاید.
در تهران يك روز رضاخان مرا احضار کرد و گفت: «شنیدم چنین تقاضایی از پسرم کرده ای؟! مگر نمی دانی در دنیــ🌍ـــا فقط يك شغل وجود دارد که مفید است و بقیه اش مفت نمی ارزد و آن شغل سربازی است! تو هم نمی توانی استثناء باشی و باید خودت را به دانشکده افسری معرفی کنی!» من ضمن سلام دادن گفتم: «اطاعت می شود، همان طور است که می فرمایید!» خوشــ😃ـــش آمد و مرخص کرد. بعد از ظهر همین روز يك افسر به کـــ🏯ــــاخ آمد و مرا با خود برد، در حالی که هنوز دانشکده افسری در تعطیلات تابستانی قرار داشت.
دانشکده افسری🏢
به دانشکده افسری که وارد شدیم، بلافاصله افسر مسئول لباس سربازی تن من کرد و يك گروهــ👨🏻✈️ـبان را تعیین کرد تا به من در میدان دانشکده تعلیمات نظامی بدهد.
دوره رسمی دانشکده افسری که شروع شد، يك گروهان مخصوص، و در آن گروهان يك دسته مخصوص، برای ولیعهد ترتیب دادند. افسران و دانشجویان این گروهان منتخب بودند و فرماندهی آن را سروان محمود امینی ( برادر دکتر علی امینی) به عهده داشت.
در دوران دانشکده افسری، رضــــ👑ــاخان ولیعهد را به عنوان بازرس کل ارتش تعیین کرد و او نیز واحدهای نظامی را بازرسی می کرد و در تمرینات و عملیات نظامی شرکت می جست و ایراداتی می گرفت و دستوراتی میداد.
در آن زمان، رضاخان شخصی را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد انتخاب کرد به نام صنیعی. صنیعی در آن زمان سرگـ👮🏻♂ـــرد بود و از بهائی های طراز اول بود. او بعدها سپــ🏅ـــهبد شد و مدتی وزیر جنگ بود. صنیعی در تمام دوران ولیعهدی محمدرضا آجودان مخصوص او بود و در تمام مسائل بازرسی و حتی در زندگی خصوصی ولیعهد (البته نه خیلی خصوصی) مشارکـ🤝ــت داشت. مسلما رضاخان به بهائی بودن صنیعی توجه داشت و این مسئله در دربار پهلـــوی، به ویژه بعد که نقش تیمسار ایادی را خواهیم دید، قابل توجه است.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت هشتم ←بازگشت به ایران→ پس از پایان تحصیـ👨🏻🎓ــلات م
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت نهم
~ ارنست پرون در دربار ~
•°• در سوئیـــ🇨🇭ــــس محمدرضا به پرون قول داده بود که با پدرش صحبت کند و او را به ایـــ🇮🇷ـــران دعوت کند و پرون نیز از این امر خوشحـــ😃ـــال شد. در بازگشـــ🛩ـــت به تهران، محمدرضا در صحبـــ💬ـــت با رضاخان از او خواست که پرون به ایران بیاید.
•°• رضاخان در آغاز مخالفـــ❌ـــت کرد و گفت که مصلحت نیست و اگر وضعش بد است به او کمک مالـــ💰ـــی کن! ولی ولیعهد مرتبا اصرار می کرد و رضاخان، که اصولا در مقابل تقاضاهای محمدرضا زیاد مقاومت نمی کرد، با اکراه پذیرفت و گفت: «اگر اصرار داری بیاید!» ولیعهد نیز گفت: «آری، اصرار دارم». بدین ترتیب، پرون به تهران آمد و مانند سوئیس مونـــ🫂ـــس ولیعهد شد.
•°• رضاخان علنا از پرون بدش😒 می آمد. هرگاه به کـــ🏯ـــاخ ولیعهد می آمد، می پرسید که آیا این ارنست پرون در ساختمان است یا نه؟! اگر بود به ساختمان نمی آمد و نمی خواست با وی مواجه شود. یکبار به محمدرضا گفت: «اگر من پرون را در بـــ🌳ـــاغ نزديك خودم ببینم طوری او را می زنـــ🥊ـــم که جان سالم به در نبرد!»
•°• يك روز ولیعهد به من گفت از پدرم پرسیدم این چه دشمنـــ⚔ـــی است که شما با پرون دارید؟ و او پاسخ داد که این پرون جاســـ👀ـــوس مشخص مسجل مسلم انگلیـــ🇬🇧ـــس است و من خوشم نمی آید در خانـــ🏡ـــه ام یک جاسوس باشد.
•°• رضاخان، پس از مدتی (شاید یک سال) به ولیعهـــ👑ـــد گفت: «من اصلا تحمل این فرد را ندارم، ردش کنید به سوئیـــ🇨🇭ـــس». محمدرضا باز هم مقاومت و اصرار کرد و رضاخان نیز مجددا تمکین کرد و گفت: «بسیار خوب، به رامسر برود و در آنجا مسئول تزیینات بـــ🌳ـــاغ بشود و حقوقـــ💵ـــی هم دریافت کند. خلاصه اینجاها پیدایش نشود!»
•°• ولیعهد بالاجبار پذیرفت و پرون به رامسر اعزام شد، ولی هر ۱۵ روز یکبار «مخفیانه» از رضاخان، خودش را به محمدرضا می رساند.
•°• مسلما این امر از رضاخان پنهان نبود، چون همه، از نگهبـــ👮🏻♂ـــان گرفته تا اتاقدار، به او گـــ📝ـــزارش می دادند. ولی رضاخان به خودش نمی آورد. این وضع تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشت.
•°• پس از بازگشـــ👣ـــت ولیعهد به ایران تا سقـــ⤵️ـــوط رضاخان (یعنی سال های ۱۳۱۵- ۱۳۲۰) رضاخان هر روز (بجز روزهای تعطیل) روزی حداقل دو ساعـــ⏰ـــت با ولیعهد صحبـــ💬ـــت می کرد. محمدرضا که در آن موقع خیلی به من نزديك بود می گفت که پدرم مرا برای سلطنـــ🤴🏻ـــت آماده می کند، جزئیات زندگی خودش را برایم می گوید و راجع به جامعه ایران صحبت می کند و توضیح می دهد که چگونه باید حکومت کنم. این برنامه به حدی مورد علاقه رضاخان بود که در این ۵ سال آن را قطع نکرد.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت نهم ~ ارنست پرون در دربار ~ •°• در سوئیـــ🇨🇭ــــس
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت دهم
"ازدواج ولیعهد و فوزیه"
در سال _۱۳۱۷_ مسئله ازدواج محمدرضا با فوزیه خواهر ملك فاروق، شــ🤴🏻ـــاه مصر، مطرح شد.
مسلما این ازدواج نقشه انگلیـــ🇬🇧ـــسی ها برای نزدیک کردن دو رژیم ایران و مصر بود. به خصوص این که پس از تولــ👶🏻ــد فرزند محمدرضا، ولیعهد آینده ایران دورگه می شد و خون «ایـ🇮🇷ـــرانی - مصـ🇪🇬ــری» پیدا می کرد و این در اهداف دور انگلیسی ها مسلم مطرح بوده است.
ملك فواد، پدر فوزیه، نوکر سرشناس انگلیسی ها بود و در زمانی که مصر هنوز مستعمره بریتانیا بود حکــ⚖ــومت مصر را به دست گرفت و با تقویت انگلیسی ها برخود عنوان ملك نهاد. ملك فواد [۴-۵] سال قبل از ازدواج محمدرضا و فوزیه فوت کرده بود و پسرش فاروق بر مصر سلطنـ👑ــت می کرد. ملك فاروق_۴_ خواهــ👧🏻ـر داشت و يك پسـ👦🏻ــر. نژاد این خانواده ظاهرا اروپایی بود، چون هیچ شباهتی به مصری های بومی نداشتند: چشم های زاغ، موهای بور و پوست سفید.
ازدواج محمدرضا با فوزيه سابقه بررسـ🔍ـی نداشت. من که هر روز در بطن جریانات دربار بودم، هیچ اطلاعــی نداشتم، تا این که يك روز محمدرضا به من گفت: «هیچ می دانی چه خبر است؟ پدرم تصمیم گرفته که من با خواهر ملك فاروق ازدواج کنم!»
تصمیم قطعی شد. هیئتی به ریـ👨🏻💼ــاست محمود جم، (رئیس دربار) به قاهره رفتند و پس از [۱۰-۱۵] روز تشریفات مراجعه کردند و موافـ🤝ــقت ملك فاروق را اعلام داشتند. فاروق هم از طریق انگلیسی ها قبلا در جریان قرار گرفته بود، وگرنه برایش عجیب❗️ بود که چرا بدون مقدمه خواهرش باید با ولیعهد ایران ازدواج کند!
به هر حال، این هیئت جنبه تشریفاتی داشت و مسئله قبلا حل شده بود.
سپس قرار شد خانـواده فوزیه به ایران بیایند. مادر و چهار دختر (که فوزیه دختـر بزرگ بود) با کشــ⛴ــتی به ایران وارد شدند و سپس با قطــ🚞ــــار به تهران آمدند. فروردین_ ۱۳۱۸_ بود. رضاخان شخصا به ایستگاه راه آهن برای استقبال رفت.
تشریفات عروسی در کــ🏯ــاخ گلستان انجام شد (عقد قبلا در مصر انجام گرفته بود). خانواده فوزیه مدتی در تهران ماندند و سپس به قاهره بازگشتند و فوزیه تنها ماند. او يك زن بسیار خجالتی بود. فوزیه به زبان فرانـ🇫🇷ـــسه صحبت می کرد، چون ولیعهد و دیگران عربی نمی دانستند و زبان مشترکی، که هم محمدرضا و هم فوزیه برآن تسلط داشتند، فرانسه بود. او در این اواخر مقداری فارسی یاد گرفته بود.
تنها هم صحــ🗣ــبت و محرم او يك کلفت مصری بود، که با خود به ایران آورده بود و به هیچ وجه تلاش نمی کرد که در میان ایرانیان دوسـت پیدا کند. با خانواده شاه، به ویژه خواهران محمدرضا خیلی ســ😑ـرد برخورد می کرد. اصولا طبیعتش اینطور بود و تعمدی در کار نبود. ولی شمس و اشرف، برحسب وظیفه، روزانه ولو چند دقیــ⏰ــقه به دیدارش می آمدند. محسوس بود که فوزیه هیچ لذتی از مصاحبت با آنها نمی برد.
فوزیه به هیچ وجه حاضر نبود در مراسم و مسائل اجتماعی شرکت کند و در حضور جمعیت بسیار ناراحـ😞ـــت می شد. ولیعهد گاه به او اصرار می کرد که در اجتماعات ظاهر شود و در امور خیریه شرکت کند، ولی فوزیه جواب منـــ✗ـفی می داد و می گفت کاری به کار من نداشته باشید.
بدین ترتیب، زندگی او در کاخ بسیار دشوار بود.
△▽△▽△▽△▽△▽△▽△▽△▽△▽△
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت دهم "ازدواج ولیعهد و فوزیه" در سال _۱۳۱۷_ مسئله
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت یازدهم
◇ازدواج شمس و اشرف◇
در سال_۱۳۱۷_، رضاخان تصمیم گرفت دو دخــ👩🏼ــتر بزرگش (شمس و اشرف) را شوهر دهد. دو نفر کاندید شدند، از دو خانواده معروف که سر سپرده انگلیسیها بودند: «فریدون جم« پســ🧑🏻ــر «محمود جم« (مدير الملك)، که بعدا
به درجـــ🏅ـــه ارتشبدی رسید و «على قوام« پسر «ابراهیم قوام« (قوامالملك شیرازی).
در موقعی که رضاخان تصمیم گرفت شمس و اشرف را شوهر دهد، فریدون دانشجوی دانشکده افسری فرانـ🇫🇷ــسه (سن سیر) بود و «على قوام« در انگلیس (کمبریج) دوره میدید.
در ظرف يك هفـ📆ـــته عقد و عروسی انجام شد و فریدون و علی هر دو به دانشکده افسری اعزام شدند. «جم» به سال دوم رفت، چون قبلا يك سال در «سن سیر« بود، و «قوام» به سال اول معرفی شد و همکلاس من و محمدرضا شد.
او فردی کم هــ💡ـــوش بود. شمس و اشرف که در زمان رضاخان جرئــ😰ــت نداشتند حرف طلاق را بزنند،
تا مــ⚰ـــرگ رضاخان با آنها زندگی کردند و پس از فوت او هر دو طلاق گرفتند.
شمس، پس از طلاق، با «مهرداد پهلبد» ازدواج کرد و فریدون هم با فیروزه (رفيقه سابق شاه) ازدواج کرد.
مشاغل فریدون در ارتش همیشه مهمتر از درجه اش بود.
فریدون زندگی خصـــوصی خود را بر هر چیز ترجیح میداد و در کارهای
خطــ☠ــرناك و ريسكدار وارد نمیشد. او اکنون باید حدود _۷۰_سال داشته باشد. ولی خیلی جوانتر و نیرومندتر از سنش است.
و اما «على قوام»؛ او بعد از طلاق اشرف، با زن👱🏻♀ دیگری ازدواج کرد. او مأمور انگلیـ🇬🇧ـــسیها بود، ولی فایده زیادی برایشان نداشت. همانطور که گفتم، «على قوام» باهوش نبود و رابطه انگلیسیها با او فقط به خاطر پدرش بود.
«علی قوام« از اشرف پســ🧑🏻ـری داشت، که او نیز مانند پدرش با سفارت تماس دائم داشت. علی قوام برادری نیز داشت که مانند او در انگلیس تحصــــ👨🏻🎓ــیل میکرد. او نیز با انگلیسیها دوست بود و مدتی استاندار همدان و سپس کردستان شد و بعد از آن مقامی نداشت.
ازدواج اشرف با «علی قوام« در زندگی اشرف عواقب وخیمی گذارد. البته قبل از ازدواج با علی، میدانستم که اشرف آمادگی زیادی برای فســ😈ــاد دارد. شمس چنین نبود. میتوان به او ایرادات زیادی در زمینههای مختلف، مانند مسائل مالی و... گرفت، ولی از نظر جنسی مانند اشرف نبود. ازدواج با «على قوام» در اشرف يك عقده شد و این روحیه او را تشدید کرد، که به موقع در باره آن صحبت خواهم کرد.
△▽△▽△▽△▽△▽△▽△▽△▽△▽△
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت یازدهم ◇ازدواج شمس و اشرف◇ در سال_۱۳۱۷_، رضاخان
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت دوازدهم
←کشف حجاب، قیام گوهرشاد و ترور رضاخان→
یکی از اقدامات رضاخان مسئله منع لباس روحانیت بود و بساط لباس متحدالشکل و کلاه پهلوی. از میان روحانــ👳🏻♂ـــیون، عده معدود و معینی جواز لباس داشتند و بقیه اگر با عبا و عمامه به خیابان می رفتند عمامه را از سرشان بر می داشتند و به گردنشان می انداختند و توهین می کردند.
در مشــهد يك روحانی به نام بهلول به شدت با این اقدامات رضاخان مخالـــ✗ـفت می کرد و در سخنرانی هایش بشدت به او حمــ😠ــله می کرد. عده زیادی از مردم در حرم حضرت رضا (ع) متحصن می شوند و اعلام می کنند که تا مسئله حجاب رفع نشود، از این جا خارج نمی شویم. فرمانـده لشکر مشهد به نام سرتیپ ایرج مطبوعی در این باره به رضاخان گـ📝ــزارش می دهد و رضاخان هم دستور می دهد که سربازان به صحن حرم وارد شوند و تهدید کنند و اگر مردم خارج نشوند، تیراندازی کنند. مطبوعی برایم تعریــ🗣ــف کرد که وقتی دستور رضاخان رسید، پاسخ دادم که خوب است کمی سیاســـ😈ـت به خرج بدهیم چون ممکن است در شهر اغتشاش بشود. این پاسخ من، باب طبع رضاخان نبود و در جوابی که داد تندی کرد و خواستار خشونت شد. لذا، رضاخان سرتیپ البرز را به مشهد فرستاد. به دستور مطبوعی و البرز واحدهای لشکر مشهد وارد صحن شده و مردم را به گلوله بستند.
تا آن جا که به خاطر دارم، تنها مورد ترور رضاخان طرحی بود که توسط سرهــ🎖ــنگ احمدخان پولادین ریخته شد. سرهنگ پولادین، که رئیــ👨🏻💼ــس گارد رضاخان بود، با عده ای دست به تشکیل يك جمعیت مخفی زده بود و تصمیم به ترور رضاخان داشت. ماجرا لو می رود و به رضاخان اطلاع می دهند که فلان روز پولادین برای سوء قصد به ملاقات شما می آید. رضاخان نیز چند افســـ👮🏻♂ــــر و درجه دار را پشت شمشادها مخفی می کند و به محض اینکه پولادین نزدیك می شود از پشت او را می گیرند. در دست او يك سلاح آماده بود که زیر پرونــ🗂ــــده ها مخفی کرده بود.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت دوازدهم ←کشف حجاب، قیام گوهرشاد و ترور رضاخان→ ی
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت سیزدهم
~روحیات رضاخان~
یکی از خصوصیات اخلاقی رضــاخان نظــ📝ـم شدید او بود، که ناشی از تربیت قزاقیاش بود. او از قبل میدانست که در فلان ساعـ🕙ـت چه باید بکند.
همیشه یك پیشخدمت مخصوص، باید کمی دور میایستاد و به علائم دست او نگاه میکرد. آن علامـ👍ـت برای پیشخدمت کافی بود که بداند چه میخواهد.
رضــاخان پس از سلطنت به مطالعه تاریخ علاقمند شد. روزی محمدرضا به من گفت که پدرم از دین زرتشت تمجید میکند. اما اگر فردی در مقابلش نامی را با عناوین
قـ💂♂ـاجار، مانند سلطنه و دوله و میرزا و غیره، به کار میبرد شدید، بدش میآمد و اشخاص نیز تلاش میکردند این اشتباه را نکنند.
رضاخان تریـ🌡ـاك میکشید، ولی ظاهرا حالت تجویز و معالجه داشت!
به محض وقوع حوادث شهریور ۲۰، رضاخان دیگر آن رضاخان نبود. راجع به هر کاری با ردههای پائین مشورت میکرد و کارهای ❌ضدونقیض⭕️ انجام میداد.
در ظرف چند روز وضع ظاهری و جسمانی او به شدت خراب شد. با سـ🏃♂ـرعت خود را به بندرعباس رسانید و با یک کشـ🛳ـتی انگلیسی ایران را ترک کرد.
♨️ در دوران اقامتش در جزیره موریس و ژوهانسبورگ رو به لاغری گذاشت. در این دوران، با عناوین کامل خطاب به محمدرضا برای او نامه می نوشت.
ولی در محل امضـ➰ــاء فقط «رضــا» دیده میشد. محمدرضا همیشه جواب نامههایش را با احترام خاصی مینگاشت. يك بار از پدرش خواست که خاطرات خود را بنویسد. حاضر نشد!
➕همسران رضاخان
رضاخان قبل از ازدواج با مادر محمدرضا، زمانی که واحدش در همدان مستقر بود، با زنی ازدـ💍ـواج میکند به نام صفیه و از او صاحب يك دختـ👧ـر بود به نام «همـــدمالسلطنه»، که اگر زنده باشد گویا پس از انقلاب در ایران مانده است.
رضاخان با این زن همدانی يك سال بیشتر زندگی نکرد و او را طلاق❌ داد.
➕همسر بعدی او «تاجالملوكـــ»، مادر محمدرضا بود.
خانواده او از مهاجرین بودند و پس از انقلاب بلشویکی روسیه از آذربایجان به ایران آمده بودند.
👣 پدر او میرپنج (سرتیپ) بود و در آن زمان برای رضاخان افتخاری بود که با دختر يك میرپنج ازدواج کرده است🤩.
رضاخان از این زن چـ👨👩👦👦ــهار فرزند داشت:
شمس، محمدرضا و اشرف (دو قلو)، علیرضا.
او تا زمان انقلاب زنده بود و حدود ۷۸ سال داشت.
رضـ💂♂ـــاشاه در سال ۱۳۰۶، با زنی از خانواده قاجار ازدواج کرد به نام ملکه توران، که غلامرضا از او است.
این زن را با وجودی که جوان و زیبا و سفید و موبور و بلندقد (برخلاف مادر محمدرضا) و با تربیت و مؤدب بود، پس از يك سال طلاق داد🤨.
در همين يك سال همیشه میان مادر محمدرضا و توران، به علت حسادت مادر محمدرضــا، دعــ👊ــوا و جنجال بود. یکی دو سال بعد، با دختری، که او هم از خانواده قاجار بود (دختر مجلل الدوله)، به نام عصمت ازدواج کرد و از او صاحب ۴ پسر و يك دختر شد.
مادر محمدرضا تعدادی زن به عنوان ندیـ👩🍳ــمه داشت، که از خانواده ناظر (از خانوادههای معروف مشهد) بودند. اعضای این خانواده به علت اطاعت و حرف شنوی زیاد توانستند نزد محمدرضا و شمس و اشرف بهترین موقعیت را پیدا کنند.
آنها به دلیل این موقعیت از کوچکترین اسرار خانواده سلطنتی مطلع بودند.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت سیزدهم ~روحیات رضاخان~ یکی از خصوصیات اخلاقی رض
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت چهاردهم
~پایه های حکومت رضاخان~
در آغاز سلطـ🤴ــنت پهلوی، تیمورتاش وزیر دربار، که فردی باسواد و سريعالانتقال بود، در دربار و کشور
میدرخشـ✨ـید و رضا قلباً از وجود او راضی نبود.
⭕️ در آغاز سلطنت، به پیشنهاد تیمورتاش و تأییـ✅ــد رضاخان، حزبی به نام «حزب ایران نو» تأسیس شد و جلساتی هم تشکیل داد.
➖ کلیه اعضای این حزب مقامات متنفذ و وزراء و وکلاء بودند و تیمورتاش ریاست آن را به عهده داشت.
پس از مدتی رضـاخان تشخیص داد که این حزب نه
پایـ📍ـه قدرت او، بلکه پایگاه تیمورتاش است و آن را
منحـ❌ــل کرد.
رضاخان به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود تنها به ارتـ🚩ــش متکی بود و از ارتش آنچه برایش مهم بود، پادگان تهران بود و تازه همین پادگان را به دو لشکر کاملا هم قوه تقسیم کرده بود.
➕ در زمان رضاشاه، ارتش ایران از یکصد هزار نفر تجاوز نمیکرد، که دو لشکر تهران به تنهایی حدود 0⃣5⃣ هزار نفر نیرو داشتند و سایر لشکرها روی هم ۵۰ هزار نفر!
◀️ رضاخان هر چه تجهیزات مدرن از خارج میخرید به این دو لشکر میداد. برای او توپ و تانك گرانقیمت اهمیتی نداشت، و اگر داشت برای مرکز بود و نمایش رژه.
از این دو لشکر هیچگاه به واحدهای خارج از مرکز کمکی نمیداد، زیرا باید با تمام نیرو در پایتخت میماندند و قدرت او را حفظ میکردند.▶️
رضـ💂♂ــاخان همه فرماندهان نظامی خود را متمول کرد، بدون آنکه یک ریـ💸ـال از جیب خود بدهد.
فقط به هر یك میگفت: «املاکی برای خود تهیه کنید!»
و بدین ترتیب دستشان را در چپاول اموال مردم باز میگذاشت😡.
➖ آنها هم املاك زيادی، بیشتر در اطراف تهران، برای خود تهیه کردند و این اموال برای آنها تقریبا مجانی تمام میشد.
❌ رضاخان عادت نداشت افسران عالی رتبه خود را عوض کند و لذا در تمام مدت سلطنتش آنها را در مشاغل حساس کشوری و لشکری گمارد. هیچ فردی حق نداشت از نظامیها شکـ👊ــایت کند، و گرنه شاکی تحت تعقیب و مؤاخذه قرار میگرفت.
از ژاندارمها خوشش نمـ😒ــیآمد، چون قزاق بود و بین قزاقها (که به وسیله روسها اداره میشدند) و ژاندارمها (که تحت نفوذ انگلیسیها بودند) يك خصومت کهنه وجود داشت.
➕ معهذا، سرلشکر ضرغامی را، که افسر ژاندارمری بود، دوست داشت و او مدت طولانی، شاید ۸ سال، رئیس ستاد ارتش بود و هرگونه دسیسهای علیه او بیثمر ماند.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
الو نمکتاب
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ] #رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی قسمت چهاردهم ~پایه های حکومت رضاخان~ در آغاز سلطـ🤴ــ
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت پانزدهم
~رضاخان و انگلیسیها~
❌ رضــاخان يك عامل انگلیـ🇬🇧ــس بود و در این تردیدی نیست. کودتای ۱۲۹۹، طبق اسنادی که دیدهام و یا شنیدهام، در ملاقات ژنرال «آیــرون ساید» انگلیسی با رضا، با حضور سیدضیاءالدین طباطبائی، برنامهریزی شد و پس از کودتا هم قریب به پنج سال طول کشید 😐 تا رضاخان به سلطنت رسید. در این مدت رضاخان، سردار سپه و وزیر جنگ و نخستوزیر شد.
⭕️ یکی از مهــرههای مهمی که واسطه رضاخان با انگلیسیها بود و از محرمانهترین اسرار رضا اطلاع داشت و هیچکس دیگر را سراغ ندارم که به اندازه او در باره وقایع پشت پرده حکومت رضاخان مطلع باشد، سلیمان بهبودی بود.
+ او در آغاز استوار بود و رضا به عنوان گماشته به خانه اولش آورد. بهبودی به تدریج محرم شد و از طرف رضا مأمور خدمت به زن و بچههایش گردید.
🏠 خانهی اول رضاخان، يك خانه مخروبه کوچک در میدان حسنآباد بود. در آنجا، وظیفه بهبودی خرید و تهیه موادغذایی بود. علاوه بر او، يك آشپـ👨🍳ـز هم داشت که پخت و پز میکرد.
بهبودی بتدریج به رضا و خانوادهاش نزديك و نزديكتر شد.
🅾 پس از کودتا، رضا کمتر به خانه میآمد و وقتی به سلطنت رسید، در هر جا که بود، کاخ شهر یا سعدآباد، بهبودی را مسئول خانه خود میکرد.
بهبودی تا خروج رضا از ایران در حریم زندگی خصوصی او محرمترین فرد بود و با رضاخان به تبعید رفت. در تبعید نیز از دو میلیون تومان پولی که محمدرضا برای هزینه رضاخان و خانوادهاش (که ده نفر بودند) در اختیار او گذارده بود، یك میلیون و دویست هزار تومان را طی پنج سال پسانداز کرد، که به محمدرضا عودت داد. در دربار محمدرضا، بهبودی تا مقام معاونت دربار رشد کرد.
❎ یکی دیگر از واسطههای مهم رضاخان و انگلیسیها، شاید مهمترین آنها، محمدعلی فروغی (ذکاءالملك) بود، که در صعود رضا به سلطنت و سپس در صعود پسرش محمدرضا، نقش مهمی داشت.🤫
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
~رضاخان و روسها~
🔴 رضاخان از پایینترین مقام درجه داری در واحد قزاق شروع کرد و تا درجه میرپنجی (سرتیپ فعلی) ترفیع یافت. چون قزاقها تحت امر افسران روس خدمت میکردند، طبعة رضا نیز که به این درجه رسیده بود، با عالیرتبهترین افسران روس آشنایی کامل داشت و با آنها دوست بود.
🔷 انگلیســیها از خیلی قبل از رضاخان، در طبقات بالای جامعه ایران نفوذ عمیق داشتند.
روسـ🇸🇰ــها در میان بخشی از اشراف نفوذ داشتند، که پس از انقلاب بلشویکی این پایگاه را از دست دادند. ولی در همان زمان نیز بیشتر به وسیله نیروهای قزاق اعمال نفوذ میکردند و پس از کمونیستی شدن، راه نفوذ پنهانی و حزبی را در پیش گرفتند.
♦️ رضاخان در اوایل قدرت با روسیه کمونیستی روابط خوبی داشت، ولی پس از واقعه تیمور تاش این روابط تیره شد.
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
~رضاخان و آلمانها~
در زمان اوج قدرت نــازیها در آلمــ🇩🇪ــان، به دستور رضاخان در ایران يك کابینه جوان به نخست وزیری دکتر متین دفتری روی کارآمد [ آبان ۱۳۱۸].
⭕️ وظیفه این کابینه نزديك شدن به آلمان بود. عملا نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت و تعداد مهندسین و متخصصین آلمانی در طول جنگ جهانی دوم در ایران زیاد شد و به رده دوم، پس از انگلیسیها رسید.
با پیشرفت آلمانها در جنـ🏹ــگ و نزديك شدن آنها به کوههای قفقاز، سمپاتی ولیعهد (محمدرضا) به آلمانها زیاد شد و رضاخان هم گاه به انگلیسیها ناسزا میگفت.
➖ در دربار رضاخان، که همه عُمال انگلیس بودند، این تحولات از دید لندن پنهان نبود. با شروع شکست آلمان در جبههها، رضاخان دستپاچه شد و منصورالملك را (پدر حسنعلی منصور)، که از مهرههای انگلیس به شمار میرفت، نخست وزیر کرد.
او به رضا گفت که متفقين از وجود مهندسین و متخصصین آلمانی در ایران ناراضیاند و رضاخان بلافاصله بیش از ۶۰۰ کارشناس آلمانی را ظرف ۲۴ ساعت به ترکیه تحویل داد. او تصور میکرد که با این عمل مسئله حل شده و انگلیسیها با بقای او موافقت میکنند.
ولی اشتباه میکرد و ساعت ۴ صبح روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ هر سه نیروی متفقین (انگلیس، شوروی، آمریکا) وارد خاك ایران شدند. او دیگر پایگاهی نداشت و لذا تسلیم شد و از ترس این که به اسارت روسها بیفتد، به سرعت به خارج گریخت.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"
[ 📙♡📘♡📗♡📕♡📔♡📓 ]
#رمان_ظهور_و_سقوط_پهلوی
قسمت پانزدهم
رضاخان و انگلیسیها〰
〰
➖ رضاخان يك عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای ۱۲۹۹، طبق اسنادی که دیدهام و یا شنیدهام، در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسی با رضا، با حضور سیدضیاءالدین طباطبائی، برنامهریزی شد و پس از کودتا هم قریب به پنج سال طول کشید تا رضاخان به سلطنت رسید. در این مدت رضاخان، سردار سپه و وزیر جنگ و نخست وزیر شد.
▪️ یکی از مهره های مهمی که واسطه رضاخان با انگلیسیها بود و از محرمانهترین اسرار رضا اطلاع داشت و هیچکس دیگر را سراغ ندارم که به اندازه او در باره وقایع پشت پرده حکومت رضاخان مطلع باشد، «سلیمان بهبودی» بود.
او در آغاز استوار بود و رضا به عنوان گماشته به خانه اولش آورد. بهبودی به تدریج مَحرم شد و از طرف رضا مأمور خدمت به زن و بچه هایش گردید.
🏚خانه اول رضاخان، يك خانه مخروبه کوچک در میدان حسنآباد بود. در آنجا، وظیفه بهبودی خرید و تهیه مواد غذایی بود. علاوه بر او، يك آشپز 👨🍳 هم داشت که پخت و پز میکرد.
بهبودی بهتدریج به رضا و خانوادهاش نزديك و نزديكتر شد.
➖ پس از کودتا، رضا کمتر به خانه میآمد و وقتی به سلطنت رسید، در هر جا که بود، کاخ شهر یا سعدآباد، بهبودی را مسئول خانه خود میکرد.
بهبودی تا خروج رضا از ایران در حریم زندگی خصوصی او مَحرمترین فرد بود و با رضاخان به تبعید رفت.
در تبعید نیز از دو میلیون تومان پولی که محمدرضا برای هزینه رضاخان و خانوادهاش (که ده نفر بودند) در اختیار او گذارده بود، یك میلیون و دویست هزار تومان را طی پنج سال پسانداز کرد، که به محمدرضا عودت داد. در دربار محمدرضا، بهبودی تا مقام معاونت دربار رشد کرد.
⚫️ یکیدیگر از واسطههای مهم رضاخان و انگلیسیها، شاید مهمترین آنها، محمدعلی فروغی (ذکاء الملك) بود، که در صعود رضا به سلطنت و سپس در صعود پسرش محمدرضا، نقش مهمی داشت.
〰رضاخان و روس ها〰
◼️ رضاخان از پایینترین مقام درجهداری در واحد قزاق شروع کرد و تا درجه میرپنجی (سرتیپ فعلی) ترفیع یافت. چون قزاقها تحت امر افسران روس خدمت میکردند، طبعاً رضا نیز که به این درجه رسیده بود، با عالی رتبهترین افسران روس آشنایی کامل داشت و با آنها دوست بود.
🇬🇧 انگلیسیها از خیلی قبل از رضاخان، در طبقات بالای جامعه ایران نفوذ عمیق داشتند.
🇷🇺 روسها در میان بخشی از اشراف نفوذ داشتند، که پس از انقلاب بلشویکی این پایگاه را از دست دادند. ولی در همان زمان نیز بیشتر به وسیله نیروهای قزاق اعمال نفوذ میکردند و پس از کمونیستی شدن، راه نفوذ پنهانی و حزبی را در پیش گرفتند.
⚜ رضاخان در اوایل قدرت با روسیه کمونیستی روابط خوبی داشت، ولی پس از واقعه تیمور تاش این روابط تیره شد.
〰رضاخان و آلمان ها〰
✔️ در زمان اوج قدرت نازیها در آلمان، به دستور رضاخان در ایران يك کابینه جوان به نخست وزیری دکتر متین دفتری روی کار آمد [ آبان ۱۳۱۸].
➕ وظیفه این کابینه نزديك شدن به آلمان بود. عملا نیز روابط تجاری و صنعتی بین ایران و آلمان توسعه یافت و تعداد مهندسین و متخصصین آلمانی در طول جنگ جهانی دوم در ایران زیاد شد و به رده دوم، پس از انگلیسیها، رسید.
با پیشرفت آلمان ها در جنگ و نزديك شدن آنها به کوه.های قفقاز، سمپاتی ولیعهد (محمدرضا) به آلمانها زیاد شد و رضاخان هم گاه به انگلیسیها ناسزا میگفت.
💠 در دربار رضاخان، که همه عمال انگلیس بودند، این تحولات از دید لندن پنهان نبود. با شروع شکست آلمان در جبههها، رضاخان دستپاچه شد و منصورالملك را (پدر حسنعلی منصور)، که از مهرههای انگلیس به شمار میرفت، نخست وزیر کرد. او به رضا گفت که متفقين از وجود مهندسین و متخصصین آلمانی در ایران ناراضیاند و رضاخان بلافاصله بیش از ۶۰۰ کارشناس آلمانی را ظرف ۲۴ ساعت به ترکیه تحویل داد. او تصور میکرد که با این عمل مسئله حل شده و انگلیسیها با بقای او موافقت میکنند. ولی اشتباه می کرد و ساعت ۴ صبح روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ هر سه نیروی متفقین (انگلیس، شوروی، آمریکا) وارد خاك ایران شدند. او دیگر پایگاهی نداشت و لذا تسلیم شد و از ترس این که به اسارت روس ها بیفتد، به سرعت به خارج گریخت.
ادامه دارد...
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🗓 @majboor_nistam
╚════ ✾" ✾"