eitaa logo
قرآن کریم
4.4هزار دنبال‌کننده
402 عکس
391 ویدیو
32 فایل
. ارتباط با حاج اقا وحیدنیا (مدیر کانال) :👇🏻 @admin_quran313 ___________________ ادمین تبادل و تبلیغات:👇🏻 @saei8213 تبلیغات اختصاصی کانال: https://eitaa.com/joinchat/1705509417Ce63c7ef35a تبلیغات گسترده اباصالحTB:👇🏻 https://eitaa.com/abasalehTB
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹خودخواهى ابليس‏🔹 شيطان كه در صف فرشتگان بود از سر كبر و ترفع و خودخواهى با دستور خداوند مخالفت نمود و به نافرمانى روى آورد. زير بار سجده آدم نرفت، خودخواهى كرد و در زمره كافرين درآمد. خداوند از ابليس پرسيد: «سبب و علت خوددارى تو از سجده بر آدم چه بود؟ چه چيز تو را از سجده بر مخلوقى كه من به قدرت و عنايت خويش آفريده‏ام منع كرد؟ آيا خودخواه شده ‏اى و خود را برتر میدانى؟» ابليس گمان كرده بود كه نژاد وى برتر از آدم و جوهر او اصيل‏تر از بشر است و كسى در شأن و مقام با وى برابر نيست و هيچ موجودى نمی تواند به مراتب عظمت او دست يابد، لذا عرضه داشت: «من برتر از آدمم، مرا از آتش فروزان خلق كردى و آدم را از گل تيره، لذا سزاوار نيست كه من بر او سجده كنم.» ابليس مخالفت خود را علنى ساخت و در نافرمانى خويش اصرار ورزيد، از فرمان خدا سرپيچى كرد و حاضر نشد بر موجودى كه خدا با دست عنايت و قدرت خود خلق كرده بود، سجده كند و به همين جهت در زمره كافران درآمد. خداوند ابليس را بخاطر اين نافرمانى مجازات كرد و از مقام قرب خود مطرود ساخت و به او چنين خطاب كرد: «از صف ساجدان خارج شو كه تو رانده درگاه ما هستى و تا روز قيامت بر تو لعن و نفرين باد.» ابليس از خدا خواست تا روز قيامت به او مهلت دهد و او زنده بماند. خدا خواهش او را برآورد و به او گفت: «تا روز معين و وقت معلوم تو را مهلت خواهد بود.» چون خواسته ابليس برآورده شد و آرزوى او جامه عمل پوشيد، نعمت خدا را سپاس نكرده بلكه كفران نعمت نمود و منكر لطف خدا شد و گفت: «چون مرا گمراه كردى، براى گمراهى آدم و فرزندانش در كمين مینشينم، پس از پيش‏رو و پشت سرشان و از سمت راست و چپشان به آنان حمله می کنم. بيشتر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت.» خدا ابليس را با خوارى و خفت از درگاه خود راند و چون آرزوى او را برآورد، به او فرمود: «به راهى كه انتخاب كرده‏ اى وارد شو و در مسير ناپسندى كه برگزيدى قدم بردار و با بانگ خويش هركه را توانستى بخود جلب كن، با سواره نظام و پياده‏ات به‏ آنان حمله بر و در اموال و اولادشان شريك آنها شو و آنها را بفريب و مغرور ساز، به آنان وعده‏هاى دروغ بده و آرزوهاى طولانى را در مغز آنها جايگزين كن! ولى اين را بدان كه من بين تو و مردمى كه عقيده‏اى صحيح دارند و بندگان خالصم كه هدفى استوار دارند، راهى باز نمیگذارم و تو نمی ‏توانى بر آنان تسلط يابى، زيرا قلوب آنان از تو رویگردان است و گوششان به حرف تو بدهكار نيست. اما چون تصميم گرفته‏اى كه مردم را گمراه و آنان را را منحرف سازى، براى تو حسابى سخت و عقابى سنگين است و من به يقين جهنم را براى تو و همه آنان كه از تو پيروى كرده ‏اند، قرار می ‏دهم. منبع: کتاب قصه ‏هاى قرآنى، ص ۲۳ - نرم افزار جامع التفاسیر نور ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹لجاجت مخالفین نوح علیه السلام🔹 مخالفین نوح پیغمبر را خطاب قرار داده و گفتند: تو بشری همانند ما هستی و نه بالاتر، اگر خدا اراده کرده بود رسولی نزد ما بفرستد، فرشته ای می فرستاد تا به حرف او گوش کنیم و دعوت او را بپذیریم. راستی ای نوح! این اراذل و اوباش و صاحبان مشاغل پست و بی ارزش که اطراف تو را گرفته اند، کیستند؟! اینها بدون فکر و تدبیر گرد تو را گرفته اند، اگر دعوت تو صحیح و حرف تو حق بود، ما که عاقل و زیرک و دارای ذهنی شفاف و فکری روشن هستیم، زودتر به تو ایمان آورده و دعوت تو را پذیرفته بودیم. مخالفین نوح غرق دریای عناد و دشمنی بودند و با لجاجت به نبرد با او پرداختند و به نوح گفتند: تو و پیروانت بر ما هیچگونه فضیلتی ندارید، نه در عقل و زیرکی و نه در عاقبت اندیشی و رعایت مصالح. نه تنها در این امور بر ما برتری ندارید بلکه ما گمان می کنیم که تو و یارانت دروغگو باشید. برخورد گستاخانه این عده کاسه صبر و حلم نوح را درهم نشکست و روش عاقلانه و همیشگی او تغییر نکرد و گفت: بمن بگویید: اگر دلیلی و شاهدی از طرف پروردگار برای صحت ادعای خود آورده بودم و رحمت و فضل پروردگار شامل حالم شده باشد، ولی شما آن را نبینید و یا چشم بصیرت خود را ببندید و بخواهید آفتاب را با گل بپوشانید و یا نور ستارگان را با دست خود مستور دارید آیا من می توانم شما را مجبور سازم و به سمت پذیرش حق و ایمان سوق دهم؟! مخالفین نوح خطاب به پیغمبر خدا نموده و گفتند: اگر منظور تو ایمان و هدایت ماست و حمایت و یاری ما را می خواهی، باید این اوباش بی سروپا را که به تو اعتقاد پیدا کرده اند از خود برانی، زیرا ما نمی توانیم با آنان همدوش شویم و یا به روش آنان زندگی کنیم، و یا در عقاید خویش با آنان همسو باشیم. راستی چگونه ممکن است که ما دعوت دینی را که وضیع و شریف و پادشاه و گدا را با یک چشم می بیند، بپذیریم؟! نوح علیه السّلام به مخالفین خود گفت: دعوت من همگانی است و شامل حال عموم مردم می گردد. در این دعوت عاقل و سفیه، مشهور و گمنام، ثروتمند و فقیر و رئیس و مرئوس یکسان و مانند یکدیگرند. گیرم اگر من منظور شما را تأمین و خواسته شما را اجابت کردم و پیروان خود را به خاطر شما طرد کردم، در پخش و انتشار دعوت و تأیید رسالت خویش به چه کسی اعتماد کنم؟! به شما که همواره در فکر لذات ناپایدار دنیا هستید، چگونه ممکن است مردمی که مرا یاری کردند، کنار بگذارم و شما را که به من آزار رساندید اختیار کنم؟! گفتار من به اعماق جان آنان نفوذ کرده، ولی از شما غیر از مخالفت و نافرمانی چیز دیگری ندیدم! چگونه این مردمی را که حافظ دین خدا هستند و قوم را به سوی او دعوت می کنند، کنار بگذارم؟ اگر آنها را طرد کردم، وضع من در پیشگاه خدا و به هنگام دادخواهی چگونه خواهد بود؟ پیروان من در پیشگاه خدا بگویند: من احسان آنان را با کفران و نیکی آنان را با خیانت تلافی کردم. پس آگاه باشید که شما مردمی جاهلید. آنگاه که اختلاف بین قوم نوح و پیغمبر خدا اوج گرفت و شکاف اختلاف عمیق تر گشت. قوم از نوح ناراحت شدند و عرصه را بر خود تنگ دیدند و به نوح گفتند: «ای نوح با ما مجادله نمودی و در جدال خود زیاده روی کردی، اگر راست می گویی عذابی را که به ما وعده دادی بیاور!» نوح مخالفین خود را نصیحت کرد و گفت: شما در گرداب جهالت و حماقت فرو رفته اید، مگر من کیستم که عذابی را که وعده داده ام، بیاورم و یا آنکه آن را از شما بازگردانم؟ من بیش از یک بشر نیستم که بر من وحی نازل می گردد تا آن را به شما بگویم. خدای شما، خدای یکتا است، من این پیام را طبق مأموریت خود به شما ابلاغ می کنم، یک بار شما را به ثواب خدا بشارت می دهم و بار دیگر شما را از عذاب او برحذر می دارم. آگاه باشید که بازگشت هر موجودی به سوی خدا است. اگر بخواهد شما را هدایت می کند و اگر اراده کند عذابی عاجل برایتان می فرستند و اگر هم صلاح بداند عذاب را تأخیر انداخته تا بر کیفر شما بیفزاید و شما را به سختی مکافات و شدت انتقام مبتلا سازد. علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ناسپاسی قوم عاد«۲»🔹 هود که از نظر شرافت خانوادگی و محاسن اخلاق و حلم و بردباری در میان قوم خود ممتاز بود، برای رسالت از میان این قوم بت پرست برگزیده شد، تا امین رسالت و صاحب دعوت خدا باشد، شاید افکار گمراه آنان را به راه راست هدایت کند و فساد اخلاقی ایشان را برطرف سازد. هود علیه السّلام به وظیفه خود قیام کرد و برای رسالت خویش مهیا گشت و همانند دیگر صاحبان دعوت و شریعت، خود را به سلاح بلاغت، حلم و سعه صدر و پشتکار مسلح کرد. هود با عزمی که کوه ها را منهدم و حلمی که جاهلین نادان را شکست می داد، بپاخواست و قیام کرد و به مخالفت با بت هایشان پرداخت و عبادتشان را بی فایده و از روی جهل و نادانی دانست. هود علیه السّلام به قوم خویش گفت: مردم! این سنگ هایی که تراشیده اید و آنها را عبادت می کنید و به آن پناه می برید چیست؟ ضرر و نفع این کار کدام است؟ این بتها که برای شما نفعی ندارند و فسادی را از شما برطرف نمی سازند، این کار شما علامت کوته فکری و ضعف شأن و شخصیت و غفلت شما است. برای شما خدایی است یکتا و شایسته پرستش و پروردگاری است لایق بندگی و خضوع و او همان کسی است که شما را بوجود آورده و روزی داده است، اوست که شما را آفریده و روزی شما را از این جهان می برد. اوست که در روی زمین به شما قدرت داده، زراعت شما را می رویاند و به شما کالبدی نیرومند برای فعالیت روی زمین عطا کرده است و گوسفندان و حیوانات را به شما ارزانی داشته و از عزت و شوکت برخوردارتان ساخته. به این خدا ایمان آورید و هوشیار باشید که چشم از حق نپوشید و با خدای یکتا، عناد و دشمنی نورزید که در این صورت ممکن است همان عذاب نوح متوجه شما گردد، هنوز از سرگذشت قوم نوح و عذابی که متوجه آنان شد زمان زیادی نگذشته و شما آن را بخاطر دارید!. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم @alquran_alkarim1 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ناسپاسی قوم ثمود و تکرار تاریخ «۲»🔹 صالح علیه السّلام سخنان خود را به صراحت بیان کرد ولی گوش قوم بر این بیانات بسته بود و دلهای آنان در پرده و حجاب نخوت قرار گرفته بود و چشمهایشان در رؤیت آیات خدا ناتوان شده بود، لذا رسالت صالح را منکر شدند، دعوت او را به باد تمسخر گرفتند و رسالت او را از حق به دور و بعید شمردند. سپس او را سرزنش کردند و گفتند: صالحی که از عقل سرشار و رأیی صائب برخوردار است غیر ممکن است که این دعوت و کلمات نوظهور از او صادر شده باشد! مخالفین صالح او را مخاطب قرار داده گفتند: ای صالح ما پیش از این تو را روشنفکر و صاحب نظر میدانستیم، آثار خیر از سیمای تو هویدا و علائم رشد اجتماعی و فکری در تو نمودار بود. ما تو را برای مقابله با حوادث احتمالی روز مبادا ذخیره می دانستیم تا ظلمت این حوادث با نور عقل تو روشن و مشکلات ما با رأی صحیح تو مرتفع شود. ولی افسوس که اکنون به هذیان گویی افتاده ای و حرفهای بیهوده می زنی! این چه کاری است که ما را به آن می خوانی؟ راستی آیا ما را از عبادت خدایان پدران خود منع می کنی و انتظار داری عقایدی را که با آن بزرگ شده ایم و در تمسک به آن بار آمده ایم کنار بگذاریم. خلاصه ما در گفتار و دعوت تو تردید داریم و به تو اطمینان نداریم. ما خدایان پدران خویش را بخاطر تو رها نمی کنیم و هرگز متمایل به هوس و کج روی تو نمی شویم. صالح قوم را از مخالفت با خویش برحذر داشت و رسالت خود را در میان آنان آشکار ساخت، نعمتهایی را که خدا برای آنان جاری ساخته به خاطرشان آورد و سپس آنان را از عذاب و غضب خدا بیم داد و برای رفع هرگونه شبهه به ایشان گفت: من در دعوت خود نفعی برای خود در نظر نگرفته ام و انتظار سودی ندارم، عاشق ریاست بر شما نیستم، مزدی برای رسالت خود از شما نمی خواهم و پاداش پند و اندرز خود را مطالبه نمی کنم. مزد من به عهده پروردگار جهانیان است. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم @alquran_alkarim1 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ابراهیم و نشانه ای از رستاخیز🔹 قلب ابراهیم علیه السّلام لبریز از ایمان به پروردگار و سرشار از اعتقاد و اعتماد به قدرت لایزال خالق یکتا بود، به آنچه که درباره قیامت و رستاخیز مردگان به او وحی شده بود، ایمان داشت و معتقد بود که در جهان دیگر به حساب کردار بندگان رسیدگی می شود. ولی او مشتاق بود به ایمان و بصیرت خویش بیفزاید و اعتماد و یقینش بیشتر گردد و شخصا آیات رستاخیز را درک کند و برهان روشن قیامت را به چشم خود ببیند، لذا از پروردگار خود خواست تا به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده می کند؟ و چگونه بعد از نابودی موجودات، بار دیگر آنها را به وجود می آورد؟ خدای تعالی به ابراهیم وحی نمود: «مگر اعتقاد به قیامت نداری؟» ابراهیم علیه السّلام پاسخ داد: چرا، به من وحی کرده ای من هم ایمان آورده و تصدیق نموده ام ولی روح من مشتاق دیدن با چشم است، چشم من به مشاهده امیدوار است تا قلبم مطمئن گردد و یقین من افزایش یابد. آنگاه که ابراهیم علیه السّلام اشتیاق خود را به تحکیم ایمان و استقرار دل نشان داد، خدا خواسته او را برآورد و او را فرمان داد تا چهار پرنده بگیرد و پس از کشتن، آنها را در هم آمیزد و با یکدیگر مخلوط کند، به نحوی که با چشم خود اجزاء آنها را ببیند و بتواند در خلقت جدید آنها دقت کند. سپس آن حیوانات را به چهار جزء تقسیم کند و به صورت پراکنده روی هر کوه جزئی از آن را بگذارد و پس از آن، پرندگان را نزد خود بخواند تا لحظاتی بعد به دستور خدا پیش او آیند. ابراهیم این دستور را انجام داد و سپس پرندگان را به اسم به سوی خود خواند. هر جزئی ضمیمه جزء خود شد و اجزاء پراکنده به جای خود بازگشتند و فورا زندگی به ایشان بازگشت و روح به بدن آنها دمیده شد و به قدرت و به اراده پروردگار، نزد ابراهیم علیه السّلام آمدند و بدین ترتیب ابراهیم در آثار آشکار قدرت الهی در زمین و آسمانها که کسی نمی تواند منکر آن شود، سیر کرد. اینها پرندگانی بودند که جان از بدن شان خارج و اجسادشان نرم و متلاشی گردید، در مقابل چشم ابراهیم اعضاء متلاشی شده متفرق گشت و آنگاه که ابراهیم پرندگان را فرا خواند به سوی وی شتافتند و نزد او آمدند و اجزایشان یکدیگر را یافتند و اجزاء متفرق، به یکدیگر متصل شدند و روح به آنها بازگشت کرد. بعید است کسی این وضع را ببیند و در قدرت خدا در برانگیختن مردگان از قبرهایشان و حقیقت رستاخیز تردید کند. خدا منزه است و هرگاه در انجام کاری اراده کند مانع و مزاحمی در کارش نیست، زیرا که او گرانمایه و حکیم است. منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم @alquran_alkarim1 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹دعوت لوط علیه السّلام🔹 هنگامی که قوم لوط غرق در معصیت گشتند، گمراهی را بر راه حق ترجیح دادند و جهالت را بر هدایت مقدم داشتند و شیطان در دل آنان نفوذ کرد و آنان را به تداوم اعمال ناشایست وادار ساخت و پیروی از شهوات را بر آنان چیره کرد. خدا به لوط وحی کرد که آنان را به پرستش حق بخواند و از ارتکاب به آن جرائم بازدارد. سپس لوط علیه السّلام به دعوت خود پرداخت و رسالت خویش را در میان قوم اعلان نمود، ولی گوش آنان از شنیدن سخن لوط عاجز و چشم هایشان از دیدن حق ناتوان بود، قلب های آنان در حجاب شهوات اسیر بود و به شدت به سوی مفاسد کشانده می شدند و به انجام اعمال زشت خود اصرار داشتند و هر روز در یاغیگری دستشان بازتر می شد و از گمراهی خود غافل بودند و نفس اماره، آنان را به انجام کارهای زشت و ناشایست وادار می کرد! سرانجام روحی که تحت سلطه اعمال زشت و مفاسد قرار گرفته بود، آنان را وادار کرد تا پیغمبر خود را از شهر بیرون کنند، لذا لوط و پیروان او را تهدید به اخراج از شهر و تبعید نمودند درحالی که جرم لوط اجتناب از گناهان آنان بود و گناهش دوری از رذیلت و دعوت به فضیلت بود و از زندگی توأم با اندیشه های فاسد آنان بیزار بود و به همین دلیل او مورد بی مهری مردم قرار گرفت و از شهر خود تبعید گشت. آنگاه که لوط علیه السّلام بی میلی قوم را به دعوت خود مشاهده کرد، از شکنجه و عذاب خدا بیمشان داد ولی قوم لوط از هشدار و اعلام خطر وی نهراسیدند و تهدید وی را جدی نگرفتند، اما لوط در پند و اندرز آنان اصرار کرد و آنان را از عاقبت و کیفر کردارشان برحذر داشت ولی قوم دست از زشتی ها و اعمال غیر انسانی خود بر نداشتند، بلکه به جنایات بیشتر چنگ زدند و تمایل بیشتری به انجام آن از خود نشان دادند و از سر تحقیر و استهزا به لوط گفتند، عذاب خویش را بیاور! و آنچه کیفر ما است و مستحق آن می باشیم بر ایمان نازل گردان!! علیه السلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹حضرت یعقوب علیه السّلام و اختلاف دو برادر! 🔹 اسحاق علیه السّلام از جدایی و تیرگی روابط این دو برادر در غم و اندوه فرورفت و از ناراحتی و کدورت بین دو فرزندش محزون شد و گفت: ای نور دیده من (یعقوب) همان طور که می بینی موهای سرم سفید شده، پیشانی من چروکیده و کمرم خمیده است. من پیرمردی فرتوت و شکسته ام، نیروی من فروکاسته و روزگار در حال وداع با من است. بزودی مرگ گریبان مرا می گیرد و رابطه مرا با زندگی قطع می کند. من می ترسم پس از مرگ من، برادرت به مخالفت علنی با تو بپردازد و با غضب و حیله گری زمام تو را در اختیار خویش بگیرد، زیرا او به اقتدار بستگان و قدرت بدنی خویش دلگرم و به حمایت اقوام همسران و بستگانش پشت گرم است. چاره کار تو این است که به سوی سرزمین فدام آرام در خاک عراق رهسپار گردی و نزد دایی خود لابان بن بتوئیل بروی و یکی از دختران او را به همسری برگزینی و بدین طریق از عزت و شرف و حمایت و دلگرمی او برخوردار شوی! سپس با آسودگی خیال به شهر خود بازگردی! من امیدوارم زندگی تو شیرین تر از برادرت گردد و فرزندانی بهتر از نسل و اولاد او به تو عنایت شود. خدا تو را با دیده حمایت بنگرد و با عنایت خود تو را حفظ نماید ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹خواب حضرت یوسف علیه السّلام«۳» 🔹 یوسف در آن هنگام جوانی نوخاسته و نورانی و خوش سیما بود و اندامی موزون و دلربا داشت، راحیل مادر او درگذشته است.  یوسف علیه السّلام و بنیامین را در سنین هجده سالگی که نیاز فراوانی به قلب مهربان و سینه رئوف مادر دارند، تنها گذاشته و در زیر خاک آرمیده است. از این جهت که مادر این دو فرزند در قید حیات نیست، یعقوب علیه السّلام آن دو را نسبت به دیگر فرزندان بیشتر دوست داشته و مورد شفقت و مهربانی خاص خود قرار می دهد و این خواب صادق به شدت دوستی و علاقه یعقوب افزود. این تشدید محبت یعقوب، از نظر برادران یوسف و بنیامین مخفی نماند و با آن همه کتمان محبت مضاعف و اظهار دوستی مساوی بین برادران، باز حقیقت روشن گشت و به قول شاعر: دلایل العشق لا تخفی علی احد کحامل المسک لا یخلو من العبق علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 حضرت شعیب علیه السلام «۳» 🔹 شعیب علیه السّلام در مقابل برخورد مردم مدین، از خود ناراحتی و خشم و کدورت بروز نداد، بلکه در بحث با ایشان از راه ملاطفت و ملایمت وارد شد، با زبان نرم درصدد جلب توجه آنان برآمد و خواست تا نظر آنان را از راه مدارا به خود جلب کند. شعیب ارتباط خویشاوندی خود را با مردم مدین یادآوری کرد تا قوم او را بیگانه و دعوت او را از روی غرض نپندارند و سخن او را به نفع و صلاح خویش بدانند. آنگاه که شعیب علیه السّلام تمایل اهل مدین را به دعوت خود احساس کرد و گمان کرد که گوشهایشان برای شنیدن سخنان او آماده شده است، به آنان اعلام کرد که برخورداری از رحمت و عنایت خاص الهی سبب شد که من از عقاید شما بازگردم و به گمراهی کشیده نشوم و بعلاوه این امتیاز، مرا از کوتاهی در ابلاغ وحی و سستی در رسالت خود بازمی دارد. سپس شعیب علیه السّلام به مردم مدین ابلاغ کرد که وی راهنمای مردم و پیغمبر خدا شده است، رحمت خدا بر او نازل شده و به آنچه مردم گمراهند راهنمایی شده است. به آنان اطلاع داد که نمی تواند از انجام دستوراتی که به او ابلاغ شده و وحی گردیده است، دست بردارد. شعیب علیه السّلام به اهل مدین گفت: من شما را در پیروی از دعوت خود مجبور نمی کنم بلکه شما را فقط به طریقی امر می کنم که ابتدا بر خود پسندیده باشم. شعیب در میان مردم به خردمندی و دوراندیشی مشهور و معروف بود و از مردم برای پیامبری خود و راهنمایی آنان مزد و پاداشی درخواست نمی کرد، تنها می خواست تا آنجا که بتواند به اصلاح امور مردم بپردازد. بدون تردید هرکس واجد چنین شرایطی باشد شایسته پیروی است و برای رهبری مردم، اولویت دارد. چنین شخصی غرض شخصی از دعوت خود ندارد و در ورای تبلیغات خویش حاجتی برای خود در نظر نگرفته است. ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹 ولادت و تربیت موسی علیه السّلام«۱»🔹 روزی مادر موسی یوکابد در کنج خانه خود نشسته و درد زایمان او را فرا گرفته بود پس قابله ای را دعوت کرد تا وسایل زایمان او را فراهم سازد و او را فارغ نماید. آنگاه که موسی متولد شد، نور رخسار او لرزه بر اندام قابله انداخت و محبتش در دل او نفوذ کرد، قلب مادر به طپش افتاد و بر حیات و بقای فرزند خود کوشید. خبر ولادت او از فرعون پوشیده و مستور نگه داشته شد و مدت سه ماه بر این منوال گذشت. آنگاه که فرعون، مأموران خود را برای جستجو در مورد اطفال به سطح شهر فرستاد، خدا به مادر موسی الهام کرد، صندوقی تهیه کند و فرزندش را در میان آن بگذارد و آنگاه صندوق را در میان رود خروشان نیل بیندازد، مادر موسی بعد از انجام این دستور، خواهر موسی را در کنار ساحل به همراه فرزند خود فرستاد تا ببیند سرنوشت کودکش به کجا می انجامد و سپس خبری از او بیاورد. خواهر موسی به همراه صندوق روانه شد و حرکت آن را در نظر داشت و آنگاه که صندوق بهمراه جریان آب وارد قصر فرعون شد از بابت سرنوشت برادر سخت ناراحت و متأثر شد. اما رحمت خدا شامل حال موسی شد و همسر فرعون به محض آنکه به موسی نظر کرد، خداوند محبت وی را در دلش افکند و به دنبال آن، از فرعون تقاضا کرد که این طفل را به فرزندی قبول کند. در این حال مادر موسی که فرزند خود را به رود نیل افکنده بود از غم و اندوه فرزند خویش فارغ بود، زیرا فرزندش را به دست خدای توانا و بینا سپرده بود و او زنی شجاع و باایمان بود. بعد از آنکه بنا شد موسی فرزند فرعون باشد، دایه های شیرده را احضار کردند، شاید طفل سینه یکی (ادامه دارد) علیه السّلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑