🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_اول
حضرت عیسی بن مریم (علیهما السلام)، یکی از پیامبران اولوالعزم الهی است که هم تولد و هم زندگی و هم پایان کار آن حضرت، همراه با معجزه بوده است. او با اراده خداوند، بدون داشتن پدر، از مادری پاک دامن و موحد به نام مریم به دنیا آمد. نام مبارک آن حضرت 25 مرتبه در قرآن کریم به عنوان عیسی و ۱۳ مرتبه به عنوان مسیح آمده است.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_دوم
🌱فرشته خدا و مریم علیها السّلام🌱
یک روز طبق عادت معمول، مریم علیها السّلام به نماز و عبادت خدا مشغول بود که ناگهان روحش مضطرب گشت و در خود ترس و نگرانی بی سابقه ای احساس کرد؛ در این حال فرشته ای از آسمان به صورت مردی تمام عیار در پیش روی مریم ظاهر شد تا مریم با او مأنوس و همدم شود. مریم با مشاهده مرد ناشناس از او گریخت و به خدا پناه برد، زیرا گمان برد که او مردی گنهکار و متجاوز است، و مریم خانمی پرهیزکار و مؤمنی عفیف و پاکدامن است و چنین ارتباطی را خلاف عفت و تقوی می داند.
درحالی که ترس و اضطراب، روح مریم علیها السّلام را می آزرد، مرد ناشناس مریم را آرامش و اطمینان خاطر داد و اضطراب او را کاست و سپس رو به مریم کرد و گفت:
«من فرستاده پروردگار توام، آمده ام که پسر پاکیزه ای به تو بخشم.»
ابری از غم و اندوه بر سر مریم سایه افکند و موجی از تأثر او را فراگرفت ولی بزودی بر اعصاب خود مسلط شد و نیروی تحلیل رفته خود را متمرکز کرد و به فرشته گفت «چگونه ممکن است که من فرزند پسری آورم، درحالی که هرگز مردی با من تماس نداشته و من زن بدکرداری نبوده ام».
«فرشته گفت: خدایت چنین گفته و این کار برای من آسان است و می خواهیم این حادثه آیت و رحمتی باشد از جانب ما برای مردم و این امری است که قضایش از جانب خدا رانده شده و باید انجام گیرد.»
فرشته پس از ابلاغ این پیام، ناپدید شد، اما مریم علیها السّلام نشسته و در آنچه شنیده حیران و متحیر است و به یقین فکر می کند که مردم در این مورد چه خواهند گفت؟ چگونه دختر باکره ای باردار شده و صاحب فرزند می گردد، او که هیچگاه شوهر به خود ندیده است. این افکار مریم را به وحشت انداخت و او را ناراحت و مضطرب ساخت، زیرا این پیشامد در دل مردم شک و تردیدهایی ایجاد می کرد و این ترس و نگرانی مریم را به گوشه گیری و انزوا کشاند، غم بر او چیره و ترس بر او غلبه کرد و همواره در مورد این سر وحشتناکی که در نهاد خود داشت فکر می کرد.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_سوم
🌱تشویش و نگرانی مریم علیها السّلام🌱
چند ماه گذشت و مریم علیها السّلام در این مدت پیوسته با شکنجه های روحی شدیدی دست به گریبان بود، تشویش و نگرانی همواره قلب او را می آزرد و هر لحظه وسوسه و خیال جان و دلش را فرامی گرفت، او بیشتر اوقات در تنهایی و حزن و اندوه بسر می برد. زندگی شیرین و خواب و خوراک گوارا از او سلب شده و بسیاری از اوقات فکرش پریشان و روحش پراکنده بود؛ به سخنی گوش نمی داد و به هیچ چیز توجهی نداشت.
مریم ناگزیر به شهر ناصره زادگاه و موطن خود رفت و همراه با فرزندی که در رحم و غم و اندوهی که در سینه داشت در آنجا اقامت گزید و در یک منزل تابستانی بسیار ساده ساکن شد تا از چشم و زبان مردم در امان و از نظر آنها مخفی باشد.
مریم علیها السّلام به این دلیل از رفت و آمد با قوم و خویش و ارتباط با طایفه خود دوری می کرد و خود را به بیماری و کسالت می زد که می ترسید اسرار نهانی او آشکار شود و بر سر زبانها بیافتد و مردم از او به زشتی یاد کنند و درباره او سخنی گزاف بگویند، هر قدر دوره بارداری مریم پیش می رفت اندوه او نیز افزایش می یافت و آلام و حزن او بیشتر می شد و بزودی آنچه را که می کوشید مخفی نگه دارد ظاهر می گشت.
بارخدایا خودت رحم کن! این چه سرنوشتی است که مقدرات، برای من در نظر گرفته و چه حادثه ای است که روزگار برای من رقم زده؟ من از سلاله انبیا و از خانواده ای هستم که ریشه آن بر تقوی و شاخه های آن سر به آسمان حکمت برآورده، پدرم مردی سالم و مادرم زنی پاک بوده، چگونه ممکن است زبانها آبروی مرا مورد شک قرار دهند؟ و چگونه تهمتی را که بر من وارد می شود، دفع کنم؟
راستی این موقعیتی است که بدن را می لرزاند و از هول آن کودکان پیر می شوند، آیا مردم فکر می کنند که مریم سرمایه گرانقیمت خود را که دختران در حفظ آن می کوشند از دست داده است؟ آیا می گویند، او آبروی خاندان خویش را برده و شرافت طایفه خود را لکه دار ساخته است؟ و آیا او را از اوج عزت به زیر می کشند و خوار و ذلیل می سازند؟ چنین سرنوشتی غیر قابل تحمل است.
همه این مطالب گفته شده و یا گفته می شود، در صورتی که مریم علیها السّلام مرتکب گناهی نشده، و دامن خود را به معصیت آلوده نساخته است. مریم از تصوراتی که در ذهن مردم دور می زند پیراسته و از آنچه در خاطرشان می گذرد مبرا است.
اما آیا به راستی مریم در چنین شرایطی بجز تسلیم در برابر قضای خداوند چاره ای دارد و آیا جز انتظار مقدرات راه دیگری به نظر او می رسد؟
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_چهارم
🌱مریم علیها السّلام و بیم و امید🌱
بی تردید امید به خدا و پرهیزکاری مریم، تا حدی مشکلات و ناراحتی های او را تخفیف می داد، و او را امیدوار می ساخت که از تنگنای موجود نجات یابد و خاطر پریشانش آسوده گردد. مگر فرشته خدا به او خبر نداده بود که بزودی فرزندی می آورد که در گهواره با مردم سخن می گوید؟ و آیا این برهان، دلیلی روشن بر بی گناهی و پاکدامنی او نبود؟! قطعا چرا، زیرا چنین کودکی خود بهترین گواه بر برائت و پاکی مریم است و شاید تنها این فکر بود که موجب تسلی خاطر و امیدواری او بود.
زمان وضع حمل مریم فرارسید و درد زایمان را احساس کرد. مریم علیها السّلام بی درنگ از شهر و دیار خود بیرون رفت و سر به بیابان گذاشت، تا دور از مردم فرزند خود را به دنیا آورد. فشار درد زایمان مریم علیها السّلام را به سمت درخت نخل خشکیده ای کشاند.
مریم تنها و بی پناه و بدون یار و مددکاری که او را محافظت کند و باعث تسکین درد او شود، درد طاقت فرسا و مشقت وضع حمل را چشید و فرزند خود را در محیطی باز و در زیر آسمان صاف بدنیا آورد.
تنهایی مریم علیها السّلام را می آزرد و برخلاف همه زنان نظاره میوه زندگی اش قلب او را جریحه دار می ساخت او با غم و اندوه و حسرت نظری به طفل افکند و آرزو می کرد که قبل از اینکه بدون شوهر، مادر شود، جهان را ترک گفته بود. مریم بی اختیار با خود می گفت: «ای کاش من پیش از این واقعه مرده و فراموش شده بودم.»
اکنون مریم نمی داند چه کند! سرگردان و در کار خود حیران است، خشم و اندوه شدید، طوفانی در او به وجود آورده و گریه گلوگیرش شده و با حالتی غضبناک نشسته است، ولی طولی نکشید که صدایی در گوش او طنین افکند و او را امیدوار کرد. این صدا که از پایین به گوشش می رسید گفت: «غم مخور، پروردگارت جوی آبی در زیر پایت روان ساخته است که آب آن در این صحرای بی آب و علف جاری می گردد، درخت خرما را تکان بده تا خرمای رسیده و تازه برای تو فروریزد، پس از این خرما بخور تا نیروی از دست رفته خود را تجدید کنی! از آب نهر استفاده کن و خرسند باش و قلبت را به قدرت الهی مطمئن ساز، همان خدایی که نخل خشکیده را برایت سبز و بارور کرده و در این دشت سوزان برایت چشمه آبی گوارا پدید آورده است.»
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_پنجم
🌱سرزنش مریم علیها السّلام🌱
بدون تردید سبز شدن نخل خشکیده محکم ترین دلیل بر بی گناهی مریم و روشن ترین برهان بر پاکدامنی او بود و این آیت روشن می توانست راه تهمت دروغگویان و عیب جویان را سد کند. ولی این معجزه فقط برای اقناع آن دسته کارساز است که در همین مکان و در کنار نخل با مریم روبرو می شوند، اما مریم برای آنان که او را در داخل شهر سرزنش و از او عیب جویی می نمایند و با زخم زبان او را رنج می دهند، جواب می خواهد و چون پاسخی نمی یابد، تیرگی غم و اندوه از ذهن او پاک نمی شود.
لطف و عنایت خدا بار دیگر شامل حال مریم شد و نوزاد تازه رسیده را از نگرانی مادر آگاه ساخت و نوزاد مسئولیت پاسخگویی به مادر را خود عهده دار شد و با کلامی مادر خود را تبرئه کرد. وی به مادر گفت: «اگر احدی از مردم را دیدی، تنها با زبان اشاره به آنها بگو:
من برای خدا نذر کرده ام روزه سکوت بگیرم و امروز با کسی سخن نمی گویم.»
مریم با آسودگی خاطر تمرکز از دست رفته خود را بازیافت و قوای باقیمانده خود را به کار گرفت و درحالی که کودک خود را در بغل داشت به طرف قریه و قوم و قبیله خود براه افتاد.
بزودی خبر ورود مریم منتشر شد و ماجرای او آشکار گشت مردم بحث آبروی او را پیش کشیدند و پاکدامنی وی را مورد تردید قرار دادند و سرزنشهای خود را متوجه او ساختند. و در ملامت و سرکوب او شدت عمل به خرج دادند. برخی شرافت خاندانش را بخاطرش می آوردند و بزرگواری اصل و نسب او را تذکر می دادند و می گفتند:
«ای مریم! کار ناشایست و تازه ای مرتکب شده ای، ای خواهر هارون، پدرت مرد بدی نبود و مادرت زن بدکرداری نبود.»
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_ششم
🌱پیامبری که در گهواره سخن گفت!🌱
در مقابل سرزنش مردم ناصره لبهای مریم علیها السّلام از یکدیگر باز نشد و حیا مانع سخن گفتن او بود. او سکوت پیشه خود ساخت و با زبان اشاره به آنان فهماند که من برای خدا نذر کرده ام روزه سکوت بگیرم و حتی یک کلمه سخن نگویم و پاسخی ندهم.
اگر شما طالب حقیقت هستید با این نوزاد سخن بگویید. مردم از کار مریم تعجب کردند و اشاره او را به فرزند خویش مسخره پنداشتند و گفتند: «چگونه ما با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟!»
اما خدا زبان طفل صغیر را در گهواره گشود و فریاد از دهانی که هنوز تکوینش به حد کمال نرسیده بود خارج شد و آن لبهایی که هنوز با سینه مادر آشنا نشده بودند به حرکت در آمدند و با کمال فصاحت و بلاغت شروع به تکلم کردند، ولی او درباره حرفهای نامربوطی که به مادرش نسبت داده بودند و تهمتهایی که به دامن پاک مادر نیکوکارش بسته بودند سخن نگفت بلکه درباره خود سخن گفت. او خطاب به مردم گفت: «من بنده خدا هستم. او مرا کتاب داده و به پیغمبری برگزیده و در هر کجا باشم موجب خیر و برکت فراوان قرار داده و تا زنده ام مرا سفارش به نماز و زکات نموده و به احسان مادرم توصیه کرده و مرا ستمگر و سنگدل قرار نداده است. درود بر من؛ روزی که به دنیا آمدم از شر شیطان، و روزی که از دنیا می روم از حب دنیا، و روزی که زنده مبعوث می گردم از بیم رستاخیز در امانم.»
راستی آیا بعد از این بیان قاطع که از دهان یک نوزاد خارج می گردد نیازی به حجت و برهان دیگری بر عفت و پاکدامنی مریم بود؟! البته نه؛ حکمت خدا که طفل را در بدو تولد توان سخن گفتن بخشیده و به پیغمبری برگزیده است. بطور مسلم دلیل برائت مریم و آیت و معجزه ای روشن بر طهارت او است. زیرا خدایی که نوزاد را در این سن به سخن آورده، قادر است که مانند این طفل را بدون پدر بوجود آورد.
پس قوم دریافتند که این کودک با خواست خدا خلق شده و باید دست از ملامت و سرزنش مریم بردارند و آبرو و حیثیت او را مورد تردید قرار ندهند و فتنه و آشوب بر پا نکنند.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_هفتم
🌱نوزاد سخنگو، سخن روز شهر ناصره🌱
بیان حکیمانه کودک مردم را مبهوت ساخت و این معجزه بزرگ، زبان قوم را از تهمت و دروغ بست و این منطق حکیمانه از طفل درون گهواره، داستان مریم را در ناصره شایع و در خانه های شهر منتشر کرد و این موضوع، بحث روز مردم شد و به همین جهت مقام این کودک را ارج نهادند و سوءظن آنها نسبت به مریم به برائت او تبدیل شد و دانستند که این کودک مانند سایر اطفال ناصره نیست بلکه وی مقامی بزرگ و شأنی عظیم دارد.
با وجود تمام شواهد دال بر برائت مریم علیها السّلام، عده ای حاضر به قبول این واقعیت نبودند و آن را خرافه و وهم می دانستند و یا آن را داستانی ساختگی برای سرپوش گذاشتن بر خطای مریم و تلاش برای حفظ آبروی وی می پنداشتند تا بدین وسیله سوءظن ها برطرف شود و سخن پراکنی مردم متوقف گردد. اما تردیدی نیست که این عده تیره دل گروهی اندک بیش نبودند که جهل و تعصب آنها مانع نفوذ نور حق در قلب تیره اشان می شد و ظلمت شک و تردید بر ذهن آنها غالب گشته بود و دلایلی چنین روشن و واضح نمی توانست وسوسه را از وجود آنها پاک کند، این عده قادر به درک این موضوع نیستند که خدایی که قادر مطلق آسمان و زمین است و آنها را از تلاشی و زوال حفظ می کند، می تواند فرمان آفرینش انسانی را بدون نیاز به پدر صادر کند و تنها اراده او بر آفرینش کفایت می کند. چنین خدایی قادر است از طریقی غیر معمول و بدون نیاز به لوازم طبیعی، موجودی را خلق کند.
قومی که راه جهالت را با این سماجت طی می کنند سزاوارند که مانند هسته خرما کنار گذاشته شوند و رأی و گفتارشان به هیچ انگاشته شود، زیرا که این عناد و لجاجت ناحق، ناشی از کینه دیرینه ای است که در قلب آنها ریشه دوانیده و چشم و گوش آنها را کور و کر و دل های آنها را از درک حقیقت عاجز ساخته است.
به همین دلیل مریم اعتنایی به رأی گروه ستمگر و کینه توز نکرد و با آسودگی خاطر و اطمینان قلبی سرگرم مراقبت و تربیت فرزند خویش شد، زیرا مریم علیها السّلام می دانست که خدا طفلش را تحت توجهات و در ظل عنایت خود محافظت می کند تا آنگاه که به رسالت خود در هدایت مردم قیام نماید.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_هشتم
در ارتباط با اینکه حضرت عیسی علیه السلام در چه سنی به نبوت مبعوث گردیده است، اقوال گوناگون و مختلفی وجود دارد که بنابر یکی از این اقوال، زمانی که آن حضرت به سن سی سالگی رسید، جبرئیل از طرف خداوند بر او نازل شد و رسالت او را ابلاغ کرد و بدین ترتیب نبوت آن حضرت آغاز شد و سپس از پروردگار خود انجیل را که تصدیق کننده تورات بود دریافت کرد و رسالت خود را شروع و مردم را به شریعت خود فرا خواند.
🌱نبوغ عیسی بن مریم علیها السّلام🌱
اگرچه حضرت عیسی علیه السلام مانند بیشتر کودکان رشد کرد و همچون دیگر نوجوانان به جوانی رسید ولی آثار فضل و آیات رسالت در او آشکار بود. هنگامی که او با همسالان خود به بازی و سرگرمی مشغول بود، از آنچه که آنها در خانه های خود خورده اند و یا ذخیره نموده اند، خبر می داد. عیسی وقتی نزد آموزگار دهکده می رفت و در حضور او می نشست، از هر حیث با دیگر همسالان خود متفاوت بود و با جدیت تمام به گفتار استاد گوش می داد و با شوق فراوان، در یادگیری اهتمام می ورزید. هنوز استاد درباره موضوع درس سخن نگفته بود که عیسی آن را بیان می داشت و از آموزگار سؤالاتی می کرد، مشکلی بر او باقی نمی ماند و موضوعی از ذهنش خارج نمی گشت.
عیسی هنوز دوازده سال نداشت که به اتفاق مادرش به بیت المقدس رفت، جمعیت های مختلف و مناظر جالب بیت المقدس و آثار سحرانگیز و دیدنی این عبادت گاه او را مبهوت نساخت. شهر بزرگ بیت المقدس با آن همه نقش و نگار و زیبایی که داشت عیسی را به خود جذب نکرد. با اینکه عیسی در سنی بود که مستلزم بازی و سرگرمی های کودکانه بود، اما او از تمام زیبایی و نقش و نگار شهر چشم پوشید و خود را به حوزه های فضل و حکمت رساند تا از سرچشمه علم و معرفت سیراب گردد.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_نهم
🌱مناظره عیسی علیه السّلام با کاهنان🌱
عیسی علیه السّلام به حلقه درس دانشمندان بیت المقدس وارد می شد و به سخنان و آراء آنان گوش می سپرد و در آنها دقت و تأمل می کرد، او می دید که مردم براحتی به هر سختی اعتقاد پیدا می کنند و آن را تصدیق می نمایند و نفس از سینه احدی بیرون نمی آید.
عیسی نتوانست خود را این گونه با مستمعین هماهنگ سازد و بی اختیار از میان مردم به ارائه افکار و آراء خود پرداخت و با بیان حق به مجادله با آنان پرداخت، به حدی که بعضی کاهنان از برخورد او عصبانی شدند و سؤالات او را نادیده گرفتند، اما به تدریج کار به جایی رسید که چون عیسی لب به سخن می گشود، همه سراپا گوش می شدند و عرصه بر آنهایی که بر عقیده باطل خود استوار بودند تنگ آمد و او را در سرزنش خود فرو بردند، زیرا تاکنون سابقه نداشته که کسی در برابر عقاید باطلشان به مباحثه با آنان بپردازد و یا سخنان شنونده ای بر گفتارشان مقدم بیفتد.
اما عیسی به اعتراض ایشان اعتنایی نکرد و خشم و کینه آنان، عیسی را از روش خود باز نداشت، بلکه سؤالات خود را چون باران بر سر آنان فرو می ریخت و با استدلال های خود عرصه بیان را بر آنان تنگ می ساخت.
یک روز بحث و مناظره عیسی علیه السّلام با دانشمندان بنی اسرائیل چنان او را مشغول کرد، که او خوردن و آشامیدن را فراموش کرد، مادر عیسی که به انتظار بازگشت او نشسته بود، ناامید شد، لذا برخاست و به هر جایی که گمان می برد او رفته باشد سر زد و از هر انجمنی که احتمال حضور او را می داد پرسید، ولی چون از جستجو نتیجه ای نگرفت، آزرده و خسته به سوی شهر خود بازگشت.
چون مریم از جستجوی در شهر خسته شد، فکر کرد که ممکن است عیسی به همراه نزدیکان و یا با بعضی از همشهریان خویش به دهکده بازگشته باشد. پس در پی او به دهکده رفت و به جستجوی او پرداخت ولی چون خبر و اثری از او نیافت، ناچار دوباره به سوی بیت المقدس بازگشت و در آنجا به تفحص فرزند خود پرداخت ولی اثری از او نیافت. او بار دیگر با دقت بیشتر در شهر به جستجوی یوسف خود پرداخت و این بار به هر مکان و منزلی که حدس می زد فرزندش به آنجا رفته باشد، سرزد و در همین حال ناگهان چشمش به عیسی افتاد که در جمع علما و دانشمندان و در دریای بحث و استدلال و مناظره غوطه ور است و قوم را مغلوب بیان حق و استدلال و برهان محکم خود کرده است. مریم از آنچه می دید متعجب شد و با ناراحتی و نگرانی عیسی را نزد خود خواند و پرسید، چرا از من روی گردان شده ای؟! سپس او را مورد سرزنش قرار داد و به خاطر غیبتش با او درشتی نمود و گفت: من در جستجوی تو سختی ها کشیدم و برای یافتن تو چه رنجها که تحمل نکردم.
عیسی در پاسخ گفت: بحث علمی با علما و مناظره با دانشمندان مرا آن چنان در خود فرو برد که دیگر نتوانستم به موقع به دیدار شما نایل گردم. سپس با عرض پوزش به همراه مادر خود به شهر ناصره بازگشت.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_دهم
🌱رسالت عیسی علیه السّلام🌱
چون عیسی به سی سالگی رسید جبرئیل بر او نازل شد و رسالت او را ابلاغ کرد و بدین ترتیب نبوت او آغاز شد، سپس از پروردگار خود انجیل را که تصدیق کننده تورات بود دریافت کرد و رسالت خود را شروع و مردم را به شریعت خود خواند.
عیسی علیه السّلام سعی کرد یهود را از انحراف و گمراهی به راه راست هدایت کند، زیرا ایشان از راه راست منحرف شده بودند و آیین سهل و آسان موسی را تحریف نموده بودند و تنها فکرشان جمع آوری سیم و زر و اندوختن ثروت بود و در این راه فقرا و بینوایان را مجبور می کردند تا مال و اموال خود را به صورت نذر و هدیه تقدیم معبد کنند، سپس این بذل و بخشش را به خود اختصاص می دادند، تا جیب و انبارهای خود را از طلا پر سازند، هرچند افراد بی بضاعت به سبب پرداخت اجباری نذر و صدقه در نهایت فقر و تنگدستی به سر برند و نتوانند قوت لایموت پدران درمانده و فرزندان بینوای خویش را تأمین کنند، و بدن خویش را مستور سازند.
در بین یهود گروهی منکر رستاخیز بودند و قیامت را باور نداشتند و ثواب و عقاب را دروغ می پنداشتند، گروهی دیگر بنده زر و زیور دنیا بودند و در گرداب لذات فانی غرق شده بودند، آنها تنها متوجه خواهش های نفسانی و به آن خرسند بودند و دور از چشم مردم و در پنهان به انجام منکرات و منهیات می پرداختند.
ریاکاری را پیشه خود ساخته بودند و با حربه ریا و تظاهر، به فریب عوام و بهره برداری از آنها می پرداختند.
در این هنگام ستاره رسالت و خورشید نبوت عیسی بدرخشید و خدا او را فرستاد، تا آنان را از ظلمت به سوی نور رهنمون گردد. پس عیسی هر طریقی که به نظرش می رسید برای هدایت قوم مؤثر باشد پیمود و از هر مقدوری را که برای ارشاد آنان مفید می دانست مضایقه نکرد تا آنان را از منجلاب گمراهی و لجن زار مفاسد رها سازد.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_یازدهم
🌱مبارزه عیسی علیه السّلام با رجال دینی یهود«۱»🌱
رجال دینی یهود دریافتند که سیلی مهیب و بنیان کن ایشان را تهدید می کند و حیات و حیثیت آنها رو به نابودی است. اکنون عیسی است که شهوت رانی و خوش گذرانی ایشان را نکوهش می کند و به زراندوزی و دنیاپرستی آنها معترض است، اسرارشان را آشکار و ریاکاری و مفاسدشان را بین مردم منتشر می سازد، لذا تصمیم گرفتند که با شدت به مخالفت با او بپردازند و او را تکذیب کنند.
اما عیسی به اتحاد سران قوم اعتنایی نکرد و به دشمنی آنان توجهی ننمود بلکه در راه حق استوار ماند و بر دعوت صحیح خود اصرار نمود. عیسی در دهکده ها سیر می کرد و با ارشاد مردم افکار روحانیون یهود را مردود و به گفتار آنان اعتراض می کرد.
مردم از عیسی علیه السّلام معجزه ای خواستند تا رسالت او را تأیید و دعوت وی را تثبیت نمایند و به صحت نبوتش ایمان آورند. خدا معجزه باهری به وی عطا کرد و او را با حجتی آشکار یاری نمود. چنانکه او پرنده ای از گل می ساخت و در آن می دمید و بلافاصله به اذن خدا پرنده جان می گرفت، کور مادرزاد و مبتلایان به برص را شفا می داد و مردگان را زنده می کرد.
بی شک، این گونه امور از حد توانایی بشر خارج است و هیچ کس بدون اذن و تایید خدا قادر به انجام آنها نیست، ولی یهودیان با وجود مشاهده این آیات و معجزات روشن، دست از طغیان و عصیان برنداشتند و بر گمراهی خود مصر بودند و آنان که منکر مبدأ و معاد بودند گفتند: اعمال عیسی غیر از سحر و جادو نیست.
بالاخره دعوت عیسی علیه السّلام در گوش های شنوا و قلب های بیداری که هنوز زر و زیور دنیا گمراهشان نساخته بود اثر کرد و عده ای که فریفته دنیای فانی نشده بودند به او گرویدند، اما دشمنان نیز موجب سلب آسایش یاران عیسی بودند، پس غیرت دینی عیسی را برانگیخت تا روحانی نمایان یهود را در مرکز قدرت خود درهم بکوبد.
عیسی علیه السّلام به منظور ترویج افکار خود به سوی بیت المقدس حرکت کرد و روز عید یهود را برگزید تا در اجتماعشان دعوت خود را اعلام کند. او دعوت خود را بر مهاجرینی که از نقاط دور و نزدیک آمده بودند عرضه کرد و آنها را اطراف خود فراهم آورد. سخنان الهی و بیان نافذ عیسی علیه السّلام در دل مخاطبین نفوذ کرد و در پی آن عده بیشتری دعوت او را پذیرفتند.
این حادثه خشم روحانیون یهود و کینه دیرینه آنان را برانگیخت و ایشان را به تفکر واداشت تا راهی برای آسایش خویش و رهایی از دعوت عیسی بیابند ولی آنان موفق به آزار و اذیت عیسی نشدند، زیرا خدا وعده داده او را تایید و نصرت نماید «که اراده خداوند بالاتر از هر مکر و حیله ای است».
(ادامه دارد)
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_عیسی علیه السلام#قسمت_دوازدهم
🌱مبارزه عیسی علیه السّلام با رجال دینی یهود«۲»🌱
عیسی برای دعوت به دین خدا براه افتاد و در شهرها و روستاها رسالت خود را به مردم اعلام می کرد، او مصمم بود کاخ ظلم و بیداد را ریشه کن و آثار شرک و فساد را نابود گرداند. عیسی در این سفر تبلیغی، حواریون (یاران) خود را نیز همراه برده بود تا کمک او باشند و به وی نیرو بخشند و در غم و شادی و ضیق معیشت شریک او باشند و مشکلات سفر وی را تخفیف دهند و تنگنای زندگی را بر او هموار سازند، بین عیسی و جاسوسانی که چون سایه در پس او در حرکتند، حائل باشند و در هر مکانی از او دفاع نمایند، زیرا عیسی از طایفه ای بود که یاران و دوستان محدودی داشت، شعله تعصب خویشاوندی در طایفه او افسرده بود و شکی نیست که تعصب قومی در دفع تجاوز و تعدی ستمگران تأثیر به سزایی دارد. همان طور که قوم شعیب به او گفتند: «سخنان تو برای ما قابل درک نیست و ما تو را در بین خود ضعیف می دانیم و اگر به خاطر طایفه تو نبود ما تو را سنگباران می کردیم، و تو به تنهایی بر ما عزتی نداری.»
عیسی علیه السّلام و یارانش مدتی در یک دهکده اقامت می کردند و سپس عازم روستای دیگری می شدند، با کمی درنگ در این منزل، مجددا برای حرکت به محل دیگری اسباب سفر خود را مهیا می کردند و بدین طریق دعوت خود را ابلاغ می کردند، تا اینکه یک روز در انتهای مسیر به بیابانی پهناور رسیدند که در آن اثری از آب و آبادی دیده نمی شد. گرسنگی حرکت را برای آنان دشوار کرده و فرط تشنگی زبان به کام آنها چسبانیده، نیروی آنان تحلیل رفته و سختی و مشقت راه بر آنان غالب گشته بود، ناچار، بدون آب و غذا توقف کردند و در مورد ادامه کار خویش به تبادل نظر پرداختند و آراء خود را در مورد ادامه حرکت و دعوت بررسی کردند تا شاید به بهترین و مناسب ترین روش دست یابند و با مشکلاتی که بر سر راه آنان به وجود آمده مبارزه کنند و از شر دشمنانی که در کمین ایشان نشسته اند نجات یابند.
در این بحران، عیسی علیه السّلام با یادآوری اهداف، امید را در آنان زنده می کرد و تصمیم آنان را تقویت می نمود، رنجهای ایشان را تخفیف می داد و با غمدیدگان برادری و همدردی می کرد و همواره مشکلاتی را که از درک آن عاجز بودند بر ایشان تشریح می کرد و به رفع شبهات آنها می پرداخت.
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑