یکۍ یِ خـٰاطرهای میگفت
ڪھ از خاڪ شلمچھ اوردم مادرم عصبانۍ شد
گفت:این خاڪا شیمیایۍان و فلان..:|
ریخت خاڪُ تو باغچھ و درخت سیبۍ ڪھ
سالها میوه نمیداد ،
اون سال سیبهاش عطر گُل محمدۍ میدادن:)
گریـھ میڪرد،
سیب ها رو بغل میگرفت و میخوابید💔
-بوۍسیبعطرِحرم🌱
#شهدا #شلمچه
#امام_زمان
#ایران_قوی
#نـگهبان_خـواب
امام صادق (؏) ؛
⇦هرڪس شب سوره رحمن و حشر
را بخواند خدا فرشته اے را بہ خانه او
پاسدار و موکل گرداند ڪه تا صبح
پاسبانی دهد
📚 ثـواب الاعـمال ۱۰۶
ماجرای شنیدنی عبد فرّار
عبد فرّار از اراذل و اوباس نجف اشرف بود که مردم او را در ظاهر، احترام میکردند تا از آزار و اذیت او در امان بمانند.
این فرد شرور اگر میل به چیزی پیدا میکرد یا دوستدار مالی میشد، کسی نمیتوانست او را از دستیابی به خواستهاش باز دارد.
مردم نجف از دست او در آزار بودند. در یکی از شبها که آخوند ملاحسینقلی همدانی از زیارت حضرت امیر ـ علیهالسلام ـ باز میگشت، عبد فرّار در مسیر راه او ایستاده بود.
عارف همدانی بدون هیچ توجهی از کنار او گذشت. این بیتوجهی آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد.
از جای خود حرکت کرد تا این شیخ پیر را تنبیه کند. دوید و راه را بر او سد کرد و با لحنی بیادبانه گفت: هی! آشیخ! چرا به من سلام نکردی؟!
عارف همدانی ایستاد و گفت: مگر تو کیستی که من باید حتماً به تو سلام میکردم؟ گفت: من عبد فرّارم.
آخوند ملاحسینقلی به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ (تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟) و سپس راهش را گرفت و رفت.
فردا صبح، آخوند ملا حسینقلی همدانی درس را تمام کرده، رو به شاگردان نمود و گفت: امروز یکی از بندگان خدا فوت کرده هر کس مایل باشد به تشییع جنازه او برویم.
عدهای از شاگردان آخوند به همراه ایشان برای تشییع حرکت کردند. ولی با کمال تعجب دیدند آخوند به خانه عبد فرار رفت.
عجبا! این همان یاغی معروف است که آخوند از او به عنوان بنده خدا یاد کرد و در تشییع جنازه او حاضر شد؟!
تشییع جنازه تمام شد. یکی از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرار رفته و از او سؤال کرد: چطور شد که او فوت کرد؟
همسرش گفت: نمیدانم چه میشد؟ او هر شب دیر وقت با حال غیرعادی و از خود بیخود منزل میآمد، ولی دیشب حدود یک ساعت بعد از اذان مغرب و عشاء به منزل آمد و در فکر فرو رفته بود و تا صبح نخوابید و در حیاط قدم میزند و با خود تکرار میکرد: عبد فرار، تو از خدا فرار کردهای یا از رسول خدا؟! و سحر نیز جان سپرد!
عدهای از شاگردان آخوند فهمیدند این جمله را آخوند ملاحسینقلی همدانی به او گفته است. چون از او سؤال کردند، ایشان فرمودند: «من میخواستم او را آدم کنم و این کار را نیز کردم، ولی نتوانستم او را در این دنیا نگه دارم
سید بحرالعلوم:::نقل شده است كه روزى حاكم بروجرد بديدار پدر سيد بحرالعلوم رفت . بعد از ملاقات ودر هنگام مراجعت ، در حياط خانه چشمش به بحر العلوم كه كودكى بود ، افتاد . پدر سيد اورا به حاكم معرّفى نمود وحاكم ايستاد واظهار مهربانى زيادى نسبت به سيد كرد ورفت .
بعد از رفتن حاكم ، سيد نزد پدرش رفت وگفت : بايد مرا از اين شهر ببرى كه مىترسم به هلاكت بيافتم!
پدرش سبب را پرسيد وسيد گفت : زيرا از وقتى كه حاكم نسبت بمن محبّت نمود ، قلبم به او مايل شده است وآن بُغض ودشمنى كه بايد نسبت به حكّام ظالم داشته باشم ، ندارم!ديگر اينجا جاى ماندن نيست .
وبه اين دليل سيد از بروجرد هجرت نمود..
درباره او اين چنين گفته اند : از خصوصياتش ، كم سخن گفتن بود مگر در مسائل علمى ويا در ذكر ونام خدا . اغلب درحال انديشه وسكوت وياد خدابود وبيشتر نگاه خودرا به زمين ، خيره مىساخت وبطرف بالا نگاه نمىافكند . وقتى در ميان مردم مىنشست مثل اينكه درنماز ، ودرحال تشهّد است ودستهاى مباركش را بر رانهايش مىگذاشت . وقتى از او سؤالمىشد ، براى جواب دادن ، صورت را بالا مىآورد وبا چشمهاى پرمحبت به سؤال كننده نگاه مىكرد وجواب مىداد . ملاقات كننده هرگز از ديدار وى سير نمىشد وهميشه آرزوى ديدار دوباره مىكرد .
هنگام راه رفتن ، بطرف راست وچپ نگاه نمىكرد واگر كسى همراه او مىخواست راه برود ، توجه نمىكرد كه او كيست . نظر ونگاه او فقط براى كارهاى ضرورى ولازم بود .
از نظر عظمت ومهابت ، درمرتبهاى بود كه مردم نمىتوانستند ، مسائل خودرا بسادگى با او درميان بگذارند تا اينكه سيد بزرگوار تبسّم مىكرد . وقتى لبهاى او تكان مىخورد وسخن مانند مرواريد از دهان مباركش مىريخت ، انسان را بياد خدا وآخرت مىافكند . دوستان وهمراهانى داشت كه مسائل را مطرح مىكردند . اگر كسى از ابهت سيد ، نمىتوانست حرف بزند ، سيد اشاره به همراهان مىفرمود ، تا سؤال آن شخص را مطرح كنند .
عبادات ومناجات بحرالعلوم را بايد از مسجد وحرم نجف ومسجد كوفه پرسيد . او مىكوشيد ، قدم درجاى پاى مولاى متقيان بگذارد . على وار در مسجد كوفه مناجات مىكرد . صداى نجواى سينه سوز او براى دوستدارانش ، شنيدنى بود . در مناجاتها برخود مىپيچيد ، گويا خطاب پيامبر صلىاللهعليهوآله به ابوذر را مىشنيد كه : اى اباذر! خدا را چنان عبادت كن كه اورا مىبينى . اگرتو اورا نبينى ، او تو را مىبيند .
اوكارها وساعات كار را تقسيم نموده بود . وقتى سياهى شب همه جارا فرا مىگرفت ، مقدارى از شب را صرف تحقيق وآماده كردن مقدمات درس وبحث مىكرد . بعد از آنكه چشمها بخواب مىرفتند ، اين انسان كامل ، باخداى خود ، راز ونياز مىكرد . از تمام وابستيگهاى مادى دست مىكشيد وبطرف مسجد كوفه مىرفت . گاهى نصف شب وگاهى در وقت طلوع فجر ، به آنجا مىرسيد . و .
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «تنها گریه کن»
🔹در مراسم یازدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت که به مناسبت هفتهی کتاب و کتابخوانی و همزمان با آیین ملی تجلیل از مادران شهدا و تقدیر از نویسندگان کتابهای مرتبط با دفاع مقدس برگزار شد، تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب تنها گریه کن منتشر شد.
متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:
🔹 بسم الله الرّحمن الرّحیم
با شوق و عطش، این کتاب شگفتیساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقهی تدوین و گردآوری، عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایهی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایهی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانهی مادرانه به آن نیاز داشت.
۱۰ اسفند ۱۳۹۹
از نویسنده جدّاً باید تشکّر شود.
کرامتی از ابن فهد حلی
«ابن فهد» روزى در باغ بود که شخصى یهودى وارد شد و گفت: شما مىگویید پیغمبرتان گفته عالمان امت من از انبیاى بنىاسرائیل برترند؟ احمد بن فهد جواب داد. آرى! یهودى گفت: نشانه این ادعا چیست؟ موساى کلیم، عصا را اژدها مىکرد.
در این حال «ابن فهد» نیز بیلى که در دست داشت به زمین انداخت و بىدرنگ مارى مهیب شد! سپس آن را گرفته دوباره به شکل بیل درآمد. یهودى گفت: شما از این نظر در رتبه آنان هستید (نه برتر از آنان)، ابن فهد گفت: براى موسى چنین خطاب آمد: «لاتخف» یعنی نترس! ولى ما نترسیده، آن را مىگیریم!
عفو و گذشت آخوند ملا حسینقلی همدانی
علامه طهرانی از نوه آخوند نقل میکند: «در یکی از سفرهای زیارتی که آخوند با اصحابشان پیاده به کربلا مشرف میشدند، در راه، راهزنان بیابانی اموال ایشان را غارت کرده و هر چه دارند، میربایند.
سپس که عارف همدانی را میشناسند، به حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقدیم کرده و معذرت میخواهند.
آخوند ملا حسینقلی فقط کتابهای وقفی را که ربوده بودند، پس میگیرد و بقیه کتب و اموال را نمیگیرد و میفرماید: به مجرّد سرقت، من ایشان را حلال کردم؛ چو راضی نشدم به واسطه من خداوند کسی را در آتش دوزخ بسوزاند و نمیخواهم به خاطر من لقمه حرام از گلوی کسی پائین برود و موعظه در او بیاثر باشد
ولادت:
فقیه عارف، حضرت آیت اللّه حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی قدس سره، فرزند عالم ربانی حاج ملا فتحعلی همدانی، در سال 1281 شمسی در شهر همدان چشم به جهان گشود. از همان دوران کودکی نشانه های عظمت روحی و استعداد عجیبی در ایشان مشاهده می گردید و آینده ای روشن را نوید می داد.
تحصیلات:
آیت اللّه انصاری به لحاظ برخورداری از هوش بالا و قریحه ذاتی و هم چنین علاقه ای که نسبت به تحصیل ابراز می داشتند، از سن هفت سالگی دروس رسمی حوزه و صرف و نحو را نزد والد محترمشان شروع کردند، و بعد از رحلت پدر، تحصیلات خود را در محضر اساتید برجسته همدان ادامه دادند.
مهاجرت به قم:
پس از اتمام سطوح عالی با تشویق اساتید خود عازم حوزه علمیه قم گردیدند و در حوزه درسی آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری قدس سره شرکت نمودند. پنج سال مدام از محفل نورانی مؤسس حوزه علمیه قم و دیگر اساتید، بهره بردند و به رتبه اجتهاد و استنباط احکام نایل گردیدند. ایشان از همان زمان، با بزرگانی چون آیات عظام امام خمینی، سیدمحمدتقی خوانساری و ملاعلی معصومی همدانی آشنا بودند و با ایشان ارتباطی صمیمی داشتند، و در جلسات خود با احترام از امام خمینی یاد می کردند و می فرمودند: «حاج آقا روح اللّه آتیه ای بسیار روشن دارند.»
تحول درونی:
پس از مراجعت به همدان بر اثر یک تحول درونی که در ایشان ایجاد شد، به تهذیب نفس و سیر و سلوک روی آوردند و در نتیجه، شیفتگان بسیاری از ایران و کشورهای همجوار، از محضر نورانی و انفاس قدسیه اش بهره مند شدند. ایشان آغاز تحول درونی خود را چنین بیان کرده اند: من به تشویق علمای همدان به دیار قم رهسپار شدم و آن زمان به طور کلی با عرفان و سیروسلوک مخالف بودم، تا این که برایم اتفاقی پیش آمد. یک روز در همان سن جوانی که به همدان رفته بودم، به من اطلاع دادند که شخص وارسته ای به همدان آمده و عده ای را شیفته خود کرده. من به آن مجلس رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناس ها و روحانیون همدانی گرد آن شخص را گرفته اند و او هم در وسط، ساکت نشسته بود. پیش خود فکر کردم: گرچه این ها افراد بزرگی هستند و دارای تحصیلات عالیه می باشند، اما تکلیف شرعی من می باشد که آنان را ارشاد کنم! نزدیک به دو ساعت با آن ها صحبت کردم و به کلی منکر عرفان و سیروسلوک الی اللّه به صورتی که عرفا می گفتند، گشتم. پس از سکوت من، مشاهده کردم که آن ولی الهی، سر به زیر انداخته و با کسی سخن نمی گوید.
بعد از مدتی سر بلند نمود و با دید عمیقی به من نگریست و گفت: «عن قریب است که تو خود، آتشی به سوختگان عالم خواهی زد.» من متوجه گفتار وی نشدم، ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس کردم و برخاستم از میان جمع، بیرون آمدم، در حالی که احساس می کردم که تمام بدنم را حرارت فرا گرفته است... نماز مغرب و عشار را خواندم، بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم. نیمه های شب بیدار شدم، در حال خواب و بیداری دیدم گوینده ای می گوید: «العارف فینا کالبدر بین النجوم و کالجبرئیل بین الملائکه».... از آن به بعد، این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولی کاملی برسد و از وی بهره گیری نمایم... تا این که خود را تنها و بیچاره و مضطر دیدم، سر به بیابان ها و کوه های اطراف قم گذاشتم. صبح ها می رفتم و عصرها برمی گشتم. تا این که پس از چهل الی پنجاه روز، تضرع و توسل به ساحت مقدس معصومین علیهم السلام، وقتی اضطرار و بیچارگی ام به حد اوج خود رسید و یکسره خواب و خوراک را از من ربود، ناگهان پرده ها از جلوی چشم من برداشته شد و نسیم جانبخش رحمت از حریم قدس الهی وزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید
‼️‼️ گاهی در توجیه کارها میگویم:
#اکثر_مردم همین کار را میکنند...
⚠️ مثلاً اکثراً در اینستاگرام هستند
یا اکثراً فلان مدل لباس میپوشند
🔷🔹ولی اگر به کلمه ی "اکثرالناس" در قرآن نگاه بکنیم میبینیم:
❌ اکثر الناس لایعلمون (نمیدانند)
❌ اکثر الناس لایشکرون (شکرگذاری نمیکنند)
❌ اکثر الناس لایومنون (ایمان نمیآورند)
🔷🔹و اگر کلمهی"أکثرهم" را بنگریم:
❎ أکثرهم فاسقون (فاسق هستند)
❎ أکثرهم یجهلون (جهل میورزند)
❎ أکثرهم معرضون (روی برگردانند)
❎ أکثرهم لایعقلون (اندیشه نمیکنند)
❎ أکثرهم لایسمعون (نمیشنوند)
🌹🌹"بندگان صالح" از افراد "قلیل و اندک" میباشند که خدای بلند مرتبه فرمود:
✅ دو قلیل من عبادی الشکور
(اندکی از بندگانم سپاسگزارند)
✅ و ما آمن معه الا قلیل
(و همراه او جز عدهای قلیل ایمان نیاوردند)
✅ ثلة من الاولین و قلیل من الآخرين)
(گروه کثیری از امت های نخستین هستند و گروه اندکی از امت آخرین)
❌ "زیاد بودن" معیار حق بودن
نیست... حواسمان باشد
♦️یادمان باشد، بر طبق روایات آخرالزمان *عده قلیلی* بر دین حق ثابت قدم میمانند و گمراه نمیشوند...
«اللهم عجل لولیک الفرج»💐🍃
1_850975357.mp3
7.54M
عواقب رابطه با نامحرم 😱
#ارتباط_با_نامحرم
شيخ حسنعلي نخودکی
شيخ حسنعلي نخودکی ، تحصيل علم و دانش را همراه با سير و سلوك معنوي و تهذيب اخلاق، از همان اوان كودكي، تحت نظارت پدر و مرحوم حاج محمد صادق تخت پولادي شروع كرد. وي در زادگاهش، اصفهان، مقدمات و ادبيات عرب را فرا گرفت. فقه، اصول، منطق و فلسفه را در همان شهر نزد استادان بزرگ آن عصر آموخت و در سال 1304 ق. پس از زيارت مرقد امام رضا ـ عليهالسلام ـ براي ادامه تحصيلات، رهسپار نجف اشرف شد. تحصيلات عالي فقه، اصول و عرفان را در آن شهر نزد سرآمدترين استادان گذراند و در سال 1311 ق. دوباره از نجف اشرف راهي ايران شد و در مشهد مقدس، در مدرسه «حاج حسين» و «فاضل خان» اقامت گزيد او در ضمن در حجرهاي در صحن عتيق، به رياضت و عبادت مشغول شد و بيش از يكسال، هر شب ختمي از قرآن مجيد در حرم رضوي داشته است و روزها به كسب علم و تدريس و تربيت شاگردان مشغول بود.
اقامت وي در شهر مشهد، چهار سال به طول انجاميد و در سال 1315 ق. دوباره به اصفهان بازگشت و از آن جا راهي نجف اشرف شد و تا سال 1318 ق. در آن جا ماند. در سال 1319 ق. به اصفهان و سپس به شيراز سفر كرد و در آن جا عصرها به فراگيري كتاب قانون ابوعلي سينا نزد طبيب مشهور عصر، حاج ميرزا جعفر طبيب پرداخت و صبح ها نيز در مطب آن طبيب بزرگ به مداواي مريضان و نسخه نويسي مشغول بود.[2]
- جامعيت علمي
شيخ حسنعلي اصفهاني بر اين باور بود كه بعد از علم توحيد و ولايت و احكام شريعت كه تحصيل آن واجب است، بايد به تحصيل دانش هاي ديگر پرداخت؛ چون جهل، در هر دانشي ناپسند است و مراد از حرمت برخي از علوم و فنون، به كار گرفتن آنهاست و نه آموزش آنها. وي فقه، تفسير، هيئت و رياضيات را به طلبهها مي آموخت؛ ولي فلسفه و علوم الهي را به اين شرط درس مي داد كه ابتدا طلبه با اخبار معصومين ـ عليهم السلام ـ آشنا باشد و در تزكيه نفس بكوشد؛ چون به نظر وي، برخي از مشكلات حكمت و فلسفه، با مكاشفه ميسر است و اگر برخي شرايط مكاشفه در طالب علم نباشد، تحصيل آن بر وي نارواست و ممكن است او، را از جاده شريعت منحرف كند.
وي درباره فراگيري علم اصول گفت: «قسمتي از اين علم واجب و بسياري از آن اتلاف عمر است»...شيخ حسنعلي درباره راه و روش عرفاني خود در جواب نامه يكي از سادات دزفول مي نويسد:
«عرض مي شود به تمام احباء اظهار فرماييد كه طريقه فلاني غير از طريقي است كه شنيدهايد، همه بدانيد كه طريقه حقير، طريقي است كه تمام مطالب شرع را نهايت اهتمام است؛ خلاف باقي طرق كه به مطالب شرعيه خيلي بي اعتنا هستند. در طريقه حقير، خصوصا نماز خيلي مورد توجه است كه هر چه زحمت و توجه است، به نماز معطوف داريد.
بدانيد كه مدار و معيار امر و طريقه ما بر سه چيز است؛ شب زنده داري، لقمه حلال و توجه به نماز، به ويژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن.
💠 در جوانی اسبی داشتم. وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است! به همین خاطر خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند و چون هر چه تند میرفت، میدید هنوز از سایهاش جلو نیفتاده، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرا به کشتن میداد.
اما دیوار تمام میشد، سایهاش از بین میرفت و آرام میگرفت.
در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت -که مرکب توست- میخواهد در جنبههای دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از #چشم_هم_چشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی میکشد...
▪️نقل از حاج اسماعیل دولابی
━━💠🍃🌺🍃💠━━
38.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ حجت الاسلام غفاری فر در گفتگو با #صدای_حوزه، پیرامون نقد دلایل مخالفان واکسن:
نزاع فعلی بین تاجران طب سنتی و طب مدرن است/با دو ماه دوره ادعای طب سنتی دارند
🔺 منطق علمی تاریخی #شیعه، این است که در مباحث اختلافی، به اکثریت رجوع می کنند و بنده نه متخصص #طب_سنتی هستم و نه متخصص #طب_مدرن، از دوستان #مخالف_واکسن سوال می کنم، امروز در فضای جهانی و ایران، با توجه به مخالفت ها در مورد واکسن، اجماعی نیست و ما هم با شما موافق هستیم ، حالا بین اشهر و شهرت کدام را انتخاب کنیم؟
🛎 #کرونا_هراسی را از قم شروع کردند، دیدند موفق نمی شوند، حالا هم بحث #واکسن_هراسی را از این شهر علی رغم این که #مراجع_تقلید و علمای حوزه واکسن زده اند، شروع کرده اند.
🔹 افراد خالص در هر دو طب وجود دارند و به وظیفه خود عمل می کنند و عده ای اندک از دو جریان که دارند سود می برند، با هم در افتادند و مهم ترین بحثشان هم رفتن زیر بلیط بیمه است.
⏹ طب مدرن در کشور اعلام کرده است که ده میلیون نفر را مداوا کرده است و در بین آن ها احتمال دارد چند درصدی هم فوت کرده باشند؛ حال سوال این است، مدعیان طب سنتی چند نفر را درمان کرده اند و تلفاتشان چند درصد بود؟
🔻این ها خودشان این تلقی (که عده ای برای ساماندهی تجمع به حساب برخی طلاب پول واریز کرده اند) را از مصاحبه من کردند و خود را لو دادند و یکی از این ها به من پیام داده بود که آن مقدار میلیارد پولی که در حساب من جابجا شد ربطی به طب سنتی نداشته است و اگر این افراد سود نمی برند، چه لزومی داشت به بنده پیام بدهند؟
متن کامل مصاحبه:
v-o-h.ir/?p=31954
توجهات امام زمان(ع) ، در ورای دیده ها
برادر حسن عابدی که در فاو ردای شهادت به تن کرد در خاطره ای مربوط به «خط شیر» آبادان در ماه های اول جنگ گوید: عراقی ها از سلمانیه هم عبور کردند. دیگر در مقابل آنها نیرویی نمانده بود. البته بچه ها در کمین آنها نشسته بودند. ما چند نفر که با خمپاره 120 کار می کردیم، غافل گیر شدیم. ناگهان دیدیم از چپ و راست جاده، با نفر بر و به صورت نیروی پیاده در حال تهاجم هستند. صدای هلهله و صحبت آنها را به عربی می شنیدم. دیگر راهی برای عقب نشینی نمانده بود. قبضه 120 در حیاط یکی از خانه های روستایی بود. ما سلاح انفرادی هم نداشتیم. در خانه پنهان شدیم و در را از داخل بستیم. می دانستیم کشته یا اسیر می شویم. به امام زمان (عج) متوسل شدیم. یک ساعت گذشت. صدای رگبار دشمن که به هر طرف شلیک می کرد، قطع نمی شد. ناگهان اطراف خانه ای که بودیم، صدای «دخیل یا خمینی» شنیدیم. تعجب کردیم و با این گمان که نیروهای خودی عراقی ها را دستگیر کرده اند، از خانه بیرون آمدیم، ولی فقط چند عراقی دیدیم که دست ها را روی سر گذاشته بودند و با التماس به ما نگاه می کردند و دخیل یا خمینی می گفتند!.
📸بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد، وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.
📝فرازی از وصیتنامه سردار شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
علت گریه های مستمر شیخ جعفر مجتهدی در ان روز چه بود؟آقای مجاهدی می فرمودند:
روزی در باغ آقای علیزاده واقع در پشت ایستگاه راه آهن مشهد، به خدمت آقای مجتهدی شرفیاب شدم. آن روز حال بكاء شدیدی داشتند و لحظهای از گریستن باز نمیماندند.
گریه های بیاختیار ایشان را بارها دیده بودم و برای من چندان تازگی نداشت، ولی چیزی كه فكر مرا به سختی به خود مشغول میكرد استمرار این حالت گریه در آن روز بود.
در آن حالت استثنایی، نمیتوانستم علت گریههای پی در پی را از ایشان سئوال كنم، و آن ولی خدا را از حال خود منصرف سازم. ساعتی به همین منوال بی آن كه حرفی در میان ما رد و بدل شود.
همین كه ایشان برای چند لحظهای از گریستن باز ماندند، فرصت را غنیمت شمرده، پرسیدم:
علت این گریههای مستمر و بیاختیار شما چیست؟!
فرمودند:
آقاجان! روز عجیبی است! امروز در و دیوار گریه میكند! آسمان گریه میكند! زمین گریه میكند! این درختان باغ گریه میكنند! از آسمان و زمین غم می بارد! آیا اگر شما این صحنهها را میدیدید ساكت مینشستید؟!
من بی اختیار گریه میكنم و علت آن را به درستی نمیدانم، و بعد از چند لحظهای درنگ گفتند:
امروز شاید روز شهادت یكی از ائمه اطهار(ع ) باشد، قراین از این امر حكایت دارد!
مدتی گذشت و یكی از روحانیون به دیدن آقای مجتهدی آمد، از ایشان پرسیدم:
آیا امروز، روز شهادت است؟!
گفتند:
به روایتی امروز، روز شهادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) است!
هنگامی كه آقای مجتهدی سخن آن مرد روحانی را شنیدند، به سختی منقلب شدند و در حالی كه به شدت میگریستند گفتند:
قربان مظلومیشان بروم، این گریههای بیاختیار كه بیجهت نیست! آقا امام محمد باقر (علیه السلام) در كودكی در كربلا حضور داشتند و روز عاشورا صحنههای شهادت را یكی پس از دیگری به چشم خود دیدهاند، و تا آخر عمر برای مظلومیت جدشان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گریه كردهاند، این گریههای امروز اثر همان گریههاست و مسلماً امروز، روز شهادت آن بزرگوار است