‼️‼️ گاهی در توجیه کارها میگویم:
#اکثر_مردم همین کار را میکنند...
⚠️ مثلاً اکثراً در اینستاگرام هستند
یا اکثراً فلان مدل لباس میپوشند
🔷🔹ولی اگر به کلمه ی "اکثرالناس" در قرآن نگاه بکنیم میبینیم:
❌ اکثر الناس لایعلمون (نمیدانند)
❌ اکثر الناس لایشکرون (شکرگذاری نمیکنند)
❌ اکثر الناس لایومنون (ایمان نمیآورند)
🔷🔹و اگر کلمهی"أکثرهم" را بنگریم:
❎ أکثرهم فاسقون (فاسق هستند)
❎ أکثرهم یجهلون (جهل میورزند)
❎ أکثرهم معرضون (روی برگردانند)
❎ أکثرهم لایعقلون (اندیشه نمیکنند)
❎ أکثرهم لایسمعون (نمیشنوند)
🌹🌹"بندگان صالح" از افراد "قلیل و اندک" میباشند که خدای بلند مرتبه فرمود:
✅ دو قلیل من عبادی الشکور
(اندکی از بندگانم سپاسگزارند)
✅ و ما آمن معه الا قلیل
(و همراه او جز عدهای قلیل ایمان نیاوردند)
✅ ثلة من الاولین و قلیل من الآخرين)
(گروه کثیری از امت های نخستین هستند و گروه اندکی از امت آخرین)
❌ "زیاد بودن" معیار حق بودن
نیست... حواسمان باشد
♦️یادمان باشد، بر طبق روایات آخرالزمان *عده قلیلی* بر دین حق ثابت قدم میمانند و گمراه نمیشوند...
«اللهم عجل لولیک الفرج»💐🍃
1_850975357.mp3
7.54M
عواقب رابطه با نامحرم 😱
#ارتباط_با_نامحرم
شيخ حسنعلي نخودکی
شيخ حسنعلي نخودکی ، تحصيل علم و دانش را همراه با سير و سلوك معنوي و تهذيب اخلاق، از همان اوان كودكي، تحت نظارت پدر و مرحوم حاج محمد صادق تخت پولادي شروع كرد. وي در زادگاهش، اصفهان، مقدمات و ادبيات عرب را فرا گرفت. فقه، اصول، منطق و فلسفه را در همان شهر نزد استادان بزرگ آن عصر آموخت و در سال 1304 ق. پس از زيارت مرقد امام رضا ـ عليهالسلام ـ براي ادامه تحصيلات، رهسپار نجف اشرف شد. تحصيلات عالي فقه، اصول و عرفان را در آن شهر نزد سرآمدترين استادان گذراند و در سال 1311 ق. دوباره از نجف اشرف راهي ايران شد و در مشهد مقدس، در مدرسه «حاج حسين» و «فاضل خان» اقامت گزيد او در ضمن در حجرهاي در صحن عتيق، به رياضت و عبادت مشغول شد و بيش از يكسال، هر شب ختمي از قرآن مجيد در حرم رضوي داشته است و روزها به كسب علم و تدريس و تربيت شاگردان مشغول بود.
اقامت وي در شهر مشهد، چهار سال به طول انجاميد و در سال 1315 ق. دوباره به اصفهان بازگشت و از آن جا راهي نجف اشرف شد و تا سال 1318 ق. در آن جا ماند. در سال 1319 ق. به اصفهان و سپس به شيراز سفر كرد و در آن جا عصرها به فراگيري كتاب قانون ابوعلي سينا نزد طبيب مشهور عصر، حاج ميرزا جعفر طبيب پرداخت و صبح ها نيز در مطب آن طبيب بزرگ به مداواي مريضان و نسخه نويسي مشغول بود.[2]
- جامعيت علمي
شيخ حسنعلي اصفهاني بر اين باور بود كه بعد از علم توحيد و ولايت و احكام شريعت كه تحصيل آن واجب است، بايد به تحصيل دانش هاي ديگر پرداخت؛ چون جهل، در هر دانشي ناپسند است و مراد از حرمت برخي از علوم و فنون، به كار گرفتن آنهاست و نه آموزش آنها. وي فقه، تفسير، هيئت و رياضيات را به طلبهها مي آموخت؛ ولي فلسفه و علوم الهي را به اين شرط درس مي داد كه ابتدا طلبه با اخبار معصومين ـ عليهم السلام ـ آشنا باشد و در تزكيه نفس بكوشد؛ چون به نظر وي، برخي از مشكلات حكمت و فلسفه، با مكاشفه ميسر است و اگر برخي شرايط مكاشفه در طالب علم نباشد، تحصيل آن بر وي نارواست و ممكن است او، را از جاده شريعت منحرف كند.
وي درباره فراگيري علم اصول گفت: «قسمتي از اين علم واجب و بسياري از آن اتلاف عمر است»...شيخ حسنعلي درباره راه و روش عرفاني خود در جواب نامه يكي از سادات دزفول مي نويسد:
«عرض مي شود به تمام احباء اظهار فرماييد كه طريقه فلاني غير از طريقي است كه شنيدهايد، همه بدانيد كه طريقه حقير، طريقي است كه تمام مطالب شرع را نهايت اهتمام است؛ خلاف باقي طرق كه به مطالب شرعيه خيلي بي اعتنا هستند. در طريقه حقير، خصوصا نماز خيلي مورد توجه است كه هر چه زحمت و توجه است، به نماز معطوف داريد.
بدانيد كه مدار و معيار امر و طريقه ما بر سه چيز است؛ شب زنده داري، لقمه حلال و توجه به نماز، به ويژه نماز اول وقت و حضور قلب در آن.
💠 در جوانی اسبی داشتم. وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است! به همین خاطر خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند و چون هر چه تند میرفت، میدید هنوز از سایهاش جلو نیفتاده، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرا به کشتن میداد.
اما دیوار تمام میشد، سایهاش از بین میرفت و آرام میگرفت.
در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت -که مرکب توست- میخواهد در جنبههای دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از #چشم_هم_چشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی میکشد...
▪️نقل از حاج اسماعیل دولابی
━━💠🍃🌺🍃💠━━
38.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ حجت الاسلام غفاری فر در گفتگو با #صدای_حوزه، پیرامون نقد دلایل مخالفان واکسن:
نزاع فعلی بین تاجران طب سنتی و طب مدرن است/با دو ماه دوره ادعای طب سنتی دارند
🔺 منطق علمی تاریخی #شیعه، این است که در مباحث اختلافی، به اکثریت رجوع می کنند و بنده نه متخصص #طب_سنتی هستم و نه متخصص #طب_مدرن، از دوستان #مخالف_واکسن سوال می کنم، امروز در فضای جهانی و ایران، با توجه به مخالفت ها در مورد واکسن، اجماعی نیست و ما هم با شما موافق هستیم ، حالا بین اشهر و شهرت کدام را انتخاب کنیم؟
🛎 #کرونا_هراسی را از قم شروع کردند، دیدند موفق نمی شوند، حالا هم بحث #واکسن_هراسی را از این شهر علی رغم این که #مراجع_تقلید و علمای حوزه واکسن زده اند، شروع کرده اند.
🔹 افراد خالص در هر دو طب وجود دارند و به وظیفه خود عمل می کنند و عده ای اندک از دو جریان که دارند سود می برند، با هم در افتادند و مهم ترین بحثشان هم رفتن زیر بلیط بیمه است.
⏹ طب مدرن در کشور اعلام کرده است که ده میلیون نفر را مداوا کرده است و در بین آن ها احتمال دارد چند درصدی هم فوت کرده باشند؛ حال سوال این است، مدعیان طب سنتی چند نفر را درمان کرده اند و تلفاتشان چند درصد بود؟
🔻این ها خودشان این تلقی (که عده ای برای ساماندهی تجمع به حساب برخی طلاب پول واریز کرده اند) را از مصاحبه من کردند و خود را لو دادند و یکی از این ها به من پیام داده بود که آن مقدار میلیارد پولی که در حساب من جابجا شد ربطی به طب سنتی نداشته است و اگر این افراد سود نمی برند، چه لزومی داشت به بنده پیام بدهند؟
متن کامل مصاحبه:
v-o-h.ir/?p=31954
توجهات امام زمان(ع) ، در ورای دیده ها
برادر حسن عابدی که در فاو ردای شهادت به تن کرد در خاطره ای مربوط به «خط شیر» آبادان در ماه های اول جنگ گوید: عراقی ها از سلمانیه هم عبور کردند. دیگر در مقابل آنها نیرویی نمانده بود. البته بچه ها در کمین آنها نشسته بودند. ما چند نفر که با خمپاره 120 کار می کردیم، غافل گیر شدیم. ناگهان دیدیم از چپ و راست جاده، با نفر بر و به صورت نیروی پیاده در حال تهاجم هستند. صدای هلهله و صحبت آنها را به عربی می شنیدم. دیگر راهی برای عقب نشینی نمانده بود. قبضه 120 در حیاط یکی از خانه های روستایی بود. ما سلاح انفرادی هم نداشتیم. در خانه پنهان شدیم و در را از داخل بستیم. می دانستیم کشته یا اسیر می شویم. به امام زمان (عج) متوسل شدیم. یک ساعت گذشت. صدای رگبار دشمن که به هر طرف شلیک می کرد، قطع نمی شد. ناگهان اطراف خانه ای که بودیم، صدای «دخیل یا خمینی» شنیدیم. تعجب کردیم و با این گمان که نیروهای خودی عراقی ها را دستگیر کرده اند، از خانه بیرون آمدیم، ولی فقط چند عراقی دیدیم که دست ها را روی سر گذاشته بودند و با التماس به ما نگاه می کردند و دخیل یا خمینی می گفتند!.
📸بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف میکنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقعها این نفس سرکش سراغ من میآمد و مرا گول میزد، وسوسه میشدم، نق میزدم، در درونم اعتراض ایجاد میشد اما خدا مرا کمک میکرد، متوجه میشدم، پشیمان میشدم، توبه میکردم و از خدا طلب عفو و بخشش میکردم و مرا میپذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود. خدا کند که در موقع جان دادن راضی باشد خدای مهربان و خودم به رحمت او امیدوار هستم نه به عملکرد خودم.
📝فرازی از وصیتنامه سردار شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
علت گریه های مستمر شیخ جعفر مجتهدی در ان روز چه بود؟آقای مجاهدی می فرمودند:
روزی در باغ آقای علیزاده واقع در پشت ایستگاه راه آهن مشهد، به خدمت آقای مجتهدی شرفیاب شدم. آن روز حال بكاء شدیدی داشتند و لحظهای از گریستن باز نمیماندند.
گریه های بیاختیار ایشان را بارها دیده بودم و برای من چندان تازگی نداشت، ولی چیزی كه فكر مرا به سختی به خود مشغول میكرد استمرار این حالت گریه در آن روز بود.
در آن حالت استثنایی، نمیتوانستم علت گریههای پی در پی را از ایشان سئوال كنم، و آن ولی خدا را از حال خود منصرف سازم. ساعتی به همین منوال بی آن كه حرفی در میان ما رد و بدل شود.
همین كه ایشان برای چند لحظهای از گریستن باز ماندند، فرصت را غنیمت شمرده، پرسیدم:
علت این گریههای مستمر و بیاختیار شما چیست؟!
فرمودند:
آقاجان! روز عجیبی است! امروز در و دیوار گریه میكند! آسمان گریه میكند! زمین گریه میكند! این درختان باغ گریه میكنند! از آسمان و زمین غم می بارد! آیا اگر شما این صحنهها را میدیدید ساكت مینشستید؟!
من بی اختیار گریه میكنم و علت آن را به درستی نمیدانم، و بعد از چند لحظهای درنگ گفتند:
امروز شاید روز شهادت یكی از ائمه اطهار(ع ) باشد، قراین از این امر حكایت دارد!
مدتی گذشت و یكی از روحانیون به دیدن آقای مجتهدی آمد، از ایشان پرسیدم:
آیا امروز، روز شهادت است؟!
گفتند:
به روایتی امروز، روز شهادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) است!
هنگامی كه آقای مجتهدی سخن آن مرد روحانی را شنیدند، به سختی منقلب شدند و در حالی كه به شدت میگریستند گفتند:
قربان مظلومیشان بروم، این گریههای بیاختیار كه بیجهت نیست! آقا امام محمد باقر (علیه السلام) در كودكی در كربلا حضور داشتند و روز عاشورا صحنههای شهادت را یكی پس از دیگری به چشم خود دیدهاند، و تا آخر عمر برای مظلومیت جدشان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گریه كردهاند، این گریههای امروز اثر همان گریههاست و مسلماً امروز، روز شهادت آن بزرگوار است
#صبحتبخیرمولایمن
⚘سلام اے همه #هَستیَم،
تمام دلم
سلام اے ڪه به #نامت،
سرشته آب و گلم
سلام #حضرت دلبر،
بیا و رحمے ڪن
به پاسخے بنوازے
تو قلب مشتعلم..⚘
🏝باهزاران عشق و ارادت سلام🏝
السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
روزی خواهد رسید که دیگر💕
هیچ چیز شیعه را خوشحال نمیکند...💔
جز یک حرف...🗣
یک صدا...🔊
یک ندا...🎼
انا قائم المهدی...❤️
🌹 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
تووصیتنامھ بیش از ۸۰ درصد شھدا
بھ حفظِ
حجابتاڪیدشدھ . .
نھحجابۍڪھچــادرسرتباشھ!
حجابزهــرایۍپسند(:
#حجاب #شهدا
#امام_زمان
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
✅ تلنگر و تفکر
اگر دیدی "صوتِ قرآن" اذیتٺ میڪند؛
بدان مردهای !
‼️بدان آنقـدر غرقِ صدای دنیا شدهای کہ دیگر
.
"ضربانِ قلبٺ" با "سخن خـدا" کوڪ نمےشود…!
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
👈هر گاه مایل به انجام گناهی شده ای
این سـه اصـل را فـرامـوش نکنیـم:
1⃣ خــــدا شمـــا را مـــی بینـــد
2⃣ مـلائـکه مینــــویسنـــــد
3⃣ مـــرگ در هـــر حــــال میـایـد
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
بدان هر ساعتی که از روزهایت می گذرد...
جزیی از مهلتت را در این دنیا از دستت خارج می کند، پس نگذار این اوقات بدون انجام دادن عمل صالح نزد خدا بروند..
قبل از مردن توشه ای جمع کن‼️
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🌹 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
کباب برگ و از بین رفتن چشم برزخی!آیت کشمیری (ازداشتن چشم برزخی بدش نمی آمد)فقط میخواست باطن دوستان را نبیند!
حضرت آیت الله سیّد عبدالکریم کشمیری می فرمودند:
در نجف اشرف به خاطر ریاضت های شرعی و حشر و نشری که با اولیای خدا داشتم، چشم برزخی من باز شده بودو صورت برزخی اشخاص را آشکارا می دیدم.
بسیاری از افراد سرشناس که برای آنان احترام فوق العاده ای قایل بودم ، صورت های برزخی ناخوشایندی داشتند و دیدن آنها بسیار آزارم می داد، ولی در میان اشخاصی که در حوزه نجف مطرح نبودند و یا در حوزه اخلاق و عرفان نیز معروفیّتی نداشتند افرادی بودند که چهره برزخی شان بسیار زیبا و تماشایی بود، و همین امر باعث شده بود که کمتر در مجامع حاضر شوم و غالبا سعی می کردم با کسی مراوده ای نداشته باشم.
به تدریج که این حالت فزونی می گرفت ، به هنگام بیرون رفتن از خانه هراسی در من پدید می آمد که مبادا نگاهم ناخوداگاه به شخصی بیفتد که برای او مقام و منزلتی قایلم ولی چهره برزخی نامناسبی داشته باشد! به همین جهت حتّی المقدور می کوشیدم که سرم به پایین باشد و نگاهم با اشخاص تلاقی پیدا نکند!
یک روز که در خلوت خودبه "محاسبه نفس" مشغول بودم و حالت مراقبه ای داشتم با خود گفتم:
اگر چه در اثر باز شدن چشم برزخی به مراحل بیشتری از یقین قلبی رسیده ام ، ولی در عوض نظرم نسبت به بسیاری از اشخاص تغییر یافته و حسن ظنّ من درباره آنان دارد به سوء ظنّ مبدّل می شود و این از نظر اخلاقی کار درستی نیست! زیرا امکان دارد که در آینده در اثر استغفار و یا انجام اعمال ناشایسته صورت کریه و زشت برزخی آنان عوض شود ولی من درباره آنان بر اساس همین صورت فعلی داوری کنم و قاعده -استصحاب- را درباره آنان جاری سازم! و مرتکب خطا و اشتباه شوم ! لذا در فکر چاره جویی برآمدم و تصمیم گرفتم با مراجعه به اهل بصیرت مشکل خود را برطرف کنم.
چند روزی گذشت و یکی از عارفان وارسته و بلند پایه ای که در یکی از شهرهای هند سکونت داشت به قصد زیارت و عتبه بوسی حضرت امیر به نجف امد.
سال ها بود که او در ایّام به خصوصی از سال به نجف می آمد و یک اربعین به ریاضت های شرعی می پرداخت و بعد به شهر و دیار خود برمی گشت، و من چند سالی بود که توفیق آشنایی با او را پیدا کرده بودم و از محضر نورانی اش استفاده می کردم .
روزی که او به دیدار من آمد ، در همان نگاه اوّل به حالت من پی برد و به من گفت:
به دست آوردن چشم برزخی خیلی دشوار است و از دست دادن آن بسیارآسان !
گفتم:
طاقت ادامه دادن به این وضع را ندارم! گفت:
امروز به قصّابی محل مراجعه کن و گوشت گوساله ای بخر و بگو در حیاط خانه و در فضای باز آن را بر روی آتش کباب کنند و بعد نوش جان کن! مشکل تو فورا برطرف می گردد!
طبق دستوری که داده بود عمل کردم،و با فرو بردن اوّلین لقمه کباب بود که چشم برزخی من بسته شد! و حالت عادی خود را پیدا کردم و بعد از مدّت ها نفسی به راحتی کشیدم.
( تظاهرات گرگها برای آزادی گوسفندان ! )
چوپان گله گوسفندا رو به آغل برد
و همه درهای اون رو بست
چون گرگهای گرسنه سر رسیدن
درها رو بسته یافتن و از رسیدن به گوسفندان نومید شدن برگشتن تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنن
سرانجام ، گرگ ها به این نتیجه رسیدن
که راه چاره ... برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپانه که در آن آزادی گوسفندان رو فریاد بزنن !!!
گرگها تظاهرات طولانی رو برپا کردن
و به دور آغل چرخیدن
چون گوسفندان فریاد گرگها رو شنیدن
که از آزادی و حقوق شان دفاع میکنن
برانگیخته شدن و به آن ها پیوستن اونها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغل با شاخ های شون کردن تا این که دیوارها شکسته شد و درها باز گردید
و همگی آزاد شدن
گوسفندان به صحرا گریختن و گرگها پشت سرشون دویدن
چوپان صدا می زد و گاهی فریاد می کشید و گاهی عصاش رو پرتاب میکرد
تا بلکه جلوی شون رو بگیره
اما هیچ فایده ای دستگیرش نشد
گرگها گوسفندا رو در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتن
آن شب ... شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود و شبی اشتها آور ...
برای گرگهای به کمین نشسته !
روز بعد ...چون چوپان به صحرایی که گوسفندان ، در آن آزادی خود رو بدست آورده بودند رسید ... جز لاشه های پاره پاره و استخوان های به خون کشیده شده چیزی نیافت
این حکایت مردمیست که
به دعوت و دام منافقین و شیپور آزادباش دشمن خود به خیابون می ریزن !
به گوش باشیم ...!
به هوش باشیم ...!
مواظب باشیم پای مان در این فتنه نلغزد
شبها دیوانه روزها عاقل!حاکم اصفهان خواست خانم خدمتکار خودرا تنبیه کند او فرار کرد و به خانه ایه الله سید محمد باقر شفتی پناه برد. بعد سه روز حاکم بدنبال خدمتکار فرستاد و گفت اورا بخشیده است. وقتی خدمتکار پیش حاکم رفت حاکم گفت این آیه الله شفتی چه جور آدمی است؟خدمتکار گفت آدم عجیبی است شبها دیوانه و روزها عاقل!چون شب که میشود تا صبح با خدا مناجات می کند و گریه زیادی می نماید و به سر و صورت خود می زند ولی روز که میشود مثل بقیه افراد آرام است. آری شب مردان خدا روز جهان افروز است....
*حافظ شيرازي*:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
🌼🌼🌼🌼🌼
*صائب تبريزي*:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چيز مي بخشد ز مال خويش مي بخشد
نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را
🌼🌼🌼🌼
*شهريار*:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چيز مي بخشد بسان مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور مي بخشند
نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دلها را
🌼🌼🌼
*خانم دريايی*:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورده دنيا را
نه جان و روح مي بخشم، نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معني دارد اين کارا؟
و خال هندويش ديگر، ندارد ارزشي اصلاً
که با جراحي صورت ،عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکي، نه صائب دست و پاها را
فقط مي خواستند اينها، بگيرند وقت ماها را
🌼🌼🌼🌼
*کامران سعادتمند*:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
نه او را دست و پا بخشم، نه شهري چون بخارا را
همان دل بردنش کافي که من را بي دلم کرده
نمي خواهم چو طوطي من، بگويم اين غزلها را
غزل از حافظ و صائب و يا دريايي بي ذوق
و يا آن شهريار ترک که بخشد روح اجزا را
ميان دلبر و دلدار، نباشد حرفِ بخشيدن
اگر دلداده مي باشيد، مگوييد اين سخن ها را
🌼🌼🌼
*عارف تهراني*:
اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
شعار و حرف پُر کرده، تمام ادعاها را
يکي بخشيده چون حافظ ، سمرقند و بخارا را
يکي چون صائبِ تبريز ، سر و دست و تن و پا را
از اين سوشهريار داده تمام روح اجزا را
از آن سو بانودريايي گرفته حال ماها را
سعادتمندشاعرنيز فقط گفت ونداد هرگز
نه ملک و نه بخارايي ، نه روح و نه تن و پا را
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
ولي من مي شناسم کس ، که او نه گفت و نه دم زد
بدون حرف عمل کرده ،تمام ادعاها را
کسي که خانمانش را ،رها از بهر جانان کرد
بدون منتي بخشيد ،سر ودست و تن و پا را
و او اهسته و آرام ، براي کشور ایران
فدا کرده به گمنامي ، تمام روح و اجزا را
اگر خواهي بداني کيست ، وجودت از سجود اوست
تمامي خودش را داد ، به ما بخشيده دنيا را
نه گفتش ترک شيرازي ، نه گفتش خال هندويش
و او نامش " *سلیمانی*" عمل کرد ادعاها را
*برای شادی روح سردار دلها صلوات*
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱