eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
کمک امام زمان علیه السلام به کسی که می خواست پیاده مکه برود مرحوم نهاوندی در جلد ۲ از العبقری الحسان، عبقریه ۱۰، در معجزات ولی عصر، در مسكة ۳۹، حکایت زیر را (در نهایت) از پسر حاج سيد عزيز اللّه از قول پدرش، در کیفیت مشرف شدنش با پای پیاده به حج، نقل می‌کند: در ايّامى كه در نجف اشرف مشرّف بودم، به مجاهدات نفسيّه و رياضات شرعيّه از روزه، نماز، ادعيه و غير ذلك مشغول بودم. زیارت امام حسین در عید فطر سپس به جهت زيارت عيد فطر به كربلاى معلاّ مشرّف شدم و در مدرسۀ صدر، در حجرۀ بعضى از رفقا منزل نمودم. غالبا به حرم مطهّر مشرّف بودم و بعضى اوقات به جهت استراحت به حجره مى‌آمدم. بعضى از رفقا و زوّار در آن حجره بودند و از حال من و ارادۀ رجوع به نجف اشرف سؤال نمودند. گفتم: من [قصد] مراجعت ندارم. امسال ارادۀ تشرّف پیاده به حجّ دارم. تحت قبّۀ مقدّسه از خدا خواسته‌ام و اميد اجابت دارم. همه از روى سخريّه و استهزا گفتند: كثرت رياضات به دماغ [یعنی مغز] تو ضرر زده است. چگونه با ضعف مزاج تو، پیاده به حجّ رفتن، بى‌زاد و راحله و مؤونه‌اى كه اصلا ندارى، ممكن است؟ محزون و كئيب و بسيار استهزا نمودند، به حدّى كه سينه‌ام تنگ شد و محزون و كئيب و متغيّر الحال از حجره خارج شدم، به طورى‌كه به چيزى شعور نداشتم، تا وارد حرم مطهّر شده، زيارت مختصرى كردم و به سمت بالاسر مقدّس متوجّه شدم. در آن مكانى كه هميشه مى‌نشستم، با حزن تمام، متوسّلا بالحضرة المقدّسة الحسينيّه، نشستم. ناگاه دستى بر كتف من گذارده شد. چون به صاحب دست رو كردم، ديدم مردى كأنّه [گویا] از اعراب است. لكن با من به فارسى تكلّم نمود و مرا به اسم من، نام برد و گفت: تو پیاده ارادۀ حجّ دارى؟ گفتم: بلى! گفت: من هم ارادۀ حجّ دارم. آيا با من مصاحبت مى‌كنى؟ گفتم: بلى! گفت: پس مقدارى نان خشك كه كفايت يك هفته را بنمايد، مهيّا كن. مطهّرۀ آب بگير. احرامت را بردار. فلان روز، در فلان ساعت، همين‌جا بيا و زيارت وداع كن، تا از اين مكان به آن‌جايى بيرون رويم كه اراده دارى. گفتم: سمعا و طاعة. از حرم مطهّر بيرون رفتم. مقدار كمى گندم گرفتم و به بعضى [یکی] از زن‌هاى اقرباى [خویشاوندان] خود دادم كه نان بپزد. ]و[ رفقا همان روز به نجف اشرف مراجعت كردند. پیاده به سوی مکه چون روز موعود شد، نان و مطهّره را برداشتم. به حرم مطهّر مشرّف شدم و زيارت وداع نمودم. آن‌گاه، آن مرد، در همان وقت موعود، آمد. از حرم مطهّر، صحن مقدّس و از بلد بيرون رفتيم. تقريبا به قدر يك ساعت رفتيم. نه او با من تكلّمى كرد،نه من با او تكلّمى كردم، تا به غدير آبى رسيديم. خطّى كشيد و گفت: اين خط، قبله و اين، آب است. اين‌جا بمان. غذا بخور و نماز كن! همين‌كه عصر شد، مى‌آيم. رفت تا از نظرم غايب شد. غذا خوردم. وضو گرفتم. نماز خواندم و آن‌جا بودم. عصر كه شد، آمد و گفت: برخيز،برويم! برخاستم و مقدار ساعتى با او رفتم. سپس به آب ديگرى رسيديم. خطّى كشيد و گفت: اين خطّ قبله و اين، آب است. شب را اين‌جا مى‌مانى. من صبح نزد تو مى‌آيم. و بعضى از اوراد را به من تعليم نمود و برگشت. شب را مستريحا [در حال راحتی یا برای استراحت] آن‌جا ماندم. روز دوم چون صبح شد و آفتاب طلوع كرد، آمد و گفت: برخيز،برويم! به مقدار روز اوّل رفتيم. باز به آب ديگرى رسيديم.خطّ قبله را كشيد و گفت: عصر مى‌آيم. عصر كه شد، مثل روز اوّل آمد و به همان نحو رفتيم. هكذا [همین‌طور]، هرصبح و عصر مى‌آمد و به مقدارى مى‌رفتيم كه از راه رفتن به جهت كمى آن احساس تعب [خستگی] نمى‌كرديم. روز هفتم تا روز هفتم، صبح كه شد، آن مرد آمد و گفت: اين‌جا براى احرام غسل كن، مثل غسلى كه من مى‌كنم. احرامت را بپوش و تلبيه كن؛ مثل تلبيۀ من. پس مثل او به جا آوردم. آن‌گاه كمى رفتيم. ناگاه صدايى شنيديم؛ مثل صدايى كه بين كوه‌ها حاصل مى‌شود. از آن صدا سؤال كردم. گفت: از اين كوه كه بالا رفتى، بلده‌اى [شهری] مى‌بينى. داخل آن بلده شو! اين را گفت و از من گذشت. تنها، بالاى كوه رفتم و بلدۀ عظيمى را ديدم. از كوه فرود آمدم و داخل آن بلده شدم.از اهل آن بلده سؤال نمودم كه اين كدام ولايت است؟ گفتند: اين مكّۀ معظّمه است. آن وقت ملتفت حال خود و از غفلت خود متنبّه شدم، و دانستم به جهت جهلم به حال آن مرد، خير عظيمى از من فوت شد. پشيمان شدم در حالى‌كه پشيمانى نفعى نداشت. بازگشت دهۀ دوّم و سوّم شوّال، تمام ذى القعده و ايّامى از ذى الحجّه آن‌جا بودم. تا اين‌كه حجّاج رسيدند و عموزادۀ من،حاج سيد خليل،پسر حاج سيد اسد اللّه طهرانى در بين آن‌ها بود. او با جماعتى از حجّاج طهران از طريق شام آمده بود و تشرّف مرا نمى‌دانست. همين‌كه مرا ديد، با خود نگاه داشت. مصارف و خرج مرا داد و براى مراجعت من، كجاوه گرفت و بعد از حجّ، از طريق جبل، تا نجف اشرف و از نجف تا طهران، مرا همراه خود آورد.
هرگاه که گناه کردید! هرگاه که توبه شکستید؛ این را به خاطر داشته باشید: اگر شما از گناهان خود خسته می شوید؛ خداوند از بخشیدن شما خسته نمی شود! پس از رحمت خدا نا‌امید نشوید! "آیت الله مرتضی تهرانی"
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 ... 👈 هر وقت ڪه مـادر واسه سـر و سامـون دادن پسـرش نقشه ای میڪشید ... ميگفت:"بچه های مردم تیڪه پاره شدن ... افتادن گوشه ڪنار بیابونا ... اون وقت شما می گید ڪاراتو ول ڪن بیا زن بگییییر ...؟!!!" 💔 👈 با همه این اوصاف ... وقتی پیام حضرتــ امام (ره ) رو شنید ... راضـی شد و مادر و خواهرشو فرستاد برن خواستگاری ... ولی بهشون نگفته بود ڪه این خانوم همسر شهیدن ..! تجربه زندگی مشــــتــرڪو داشتم ... بعد شهادتــ همسرم ...۶ مـــاه هــر چـــــی خـواســـتـگـار اومده بود ردشون ڪــــردم ...نـمــی خـواســـتـم قـبــول ڪنــم ...اولش ...جوابم به مصطفی هم منفی بود ...! پـیــغـام فرستاد:"امـــــــام گـفـتـن: بــا هـمـســــــــرای شُـــــــــهــدا ازدواج کـنـیــد . قـبـــول نـڪــــردم ، گـفـتـــم:"تــا ســــالگرد همسرم بـایــــد صــبــر ڪـنـیــد💔 ..."گفتش:"شــــمــاســــــیـّـدیــن ... مـیخـوام دومــــــاد حـضـــــرت زهــــــــــــرا (سلام الله عليها) بـشــــــم ... دیـگــــه حـرفــــی نـــزدم و قبول ڪردم ...💍 👈 یه ڪارت دعـوت واسه امام رضـا (عليه السلام) نوشته بود که فرستادش مشهد 💌 یه ڪـارت هم واسه امام زمان (عج) ڪه انداخت تو مسجد جمڪـران ... 💌 یه کارت هم واسه حضرت زهرا و حضرت معصومه (سلام الله عليها) بُردش قم و انداخت تو ضريح ڪـريمه اهل بيت ... 💌 👈 درست قبل عروسی ...حضرت زهرا (سلام الله علیها ) اومده بودن به خوابش به بی بی عرض کرد : "خانوم جان ...! من قصد مزاحمت واسه شما نداشتم ؛ حضـرت تو جوابش فرموده بود : چـرا بايد دعوت شما رو رد ڪنیم ...؟ چرا به عروسیتـون نیایم ؟ ڪی بهتر از شما ...؟ ببین ... همه مون اومـدیم ... شما عزیـز ما هستی مصطفـی جـان 💚💚💚 دو هفتــه بعد از عـروسیــمون هم دستـم را گذاشـت تـوی دست مـادرش و گفت : دوسـت دارم دختـر خوبـی برای مادرم باشـی و رفت جبهـه .💔 💚💚 👈ڪـــاری ڪــنیم ڪــه در مجالسمـــــون ورود ممنــــوع بـــرای مادرمـــــون نداشتــــه باشیــــم .👉 ✍همسر بزرگوار شهید مصطفی ردّانی پور
هق هق گريه می‌كرد؛ نفسش بالا نمی‌آمد. تا آن روز بچه‌ها حاج حسين خرازی را آن طور نديده بودند. همه می‌دانستند كه سينة مصطفی ردانی پور مأمني بوده براي دلتنگی‌های حاج حسين. زمانی كه قلب حسين از آماج تير هجران ياران و دوستان شهيدش فشرده می‌شد، تنها آغوش مصطفی می‌توانست آرام بخش لحظه‌های سرد و سنگينش باشد. آن شب همه گريه می‌كردند. بچه‌ها ياد شب‌هايی افتاده بودند كه مصطفی برايشان دعا می‌خواند. هركس يك گوشه‌ای را گيرآورده بود، برايش زيارت عاشورا يا دعای توسل می‌خواند. ❣️حاج حسين بچه‌ها را فرستاد بروند جنازه‌ها را بياورند. سری اول صد و پانزده شهيد آوردند. مصطفي نبود. فردا صبح بيست و پنج شهيد ديگر آوردند باز هم نبود. منطقه دست عراقی‌ها بود. چند بار ديگر هم عمليات شد اما از او خبري نشد. جنگ هم كه تمام شد دوستانش رفتند دنبالش روی تپه‌های برهانی؛ توي همان شيار. همه جاي تپه را گشتند، نبود! سه نفر همراهش را پيدا كردند اما از خودش خبري نشد. مصطفی برنگشت كه نگشت. تولد: اول فروردين 1337، اصفهان شهادت: 15 مرداد 1362، عمليات والفجر2 حاج عمران سمت: فرمانده قرارگاه فتح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈 علامه محمدتقی مصباح یزدی که بارها از علاقه خود به شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور سخن گفته بود. یکبار در بیانی خاص درباره این شهید گفت: 🔻اگر در قیامت من را به عنوان آقای در محشر حاضر کنند و بگویند به صدقه سر آقای ردانی‌پور تو را آمرزیده‌ایم، افتخار می‌کنم
🔻 نکته اول: 🔹 جلیلی در ظاهر در دولت رئیسی نیست اما در باطن و حقیقت جلیلی روح کلی اقدامات اقتصادی دولت رئیسی هست. 🔸 در طول این یک ماه اخیر مکرر جلسات بین جلیلی و تیم ایشون با رئیسی، تیم اقتصادی و مشاوران و معاونان رئیسی برگزار شده و توضیحات جامعی نسبت به طرحها ارائه شده است. 🔹 در تشکیل کابینه و برنامه های اجرایی دولت نیز بسیاری از نظرات جلیلی گرفته شده و اعمال شده چرا که طرحهای اصلی دولت رئیسی همان طرحهای جلیلی است مانند طرح وان 🔸 دولت در سایه نیز با قدرت بیشتر و شاکله اجرایی قوی تری با مدیریت جلیلی ادامه پیدا خواهد کرد تا بازوی مکمل دولت رئیسی برای اجرای طرح ها و رفع مشکلات باشد. 🔹 احتمالا یک پست ویژه نیز برای جلیلی در نظر گرفته شود مانند مشاور ویژه اقتصادی یا نظیر آن 🔻 نکته دوم: 🔹 در رابطه با محمد یک اصل وجود داره و دو گمانه 🔸 گمانه زنی ها برای منصب و پست محمد بر دو موضوع جدی هست یکی ایشون برمیگرده سپاه و دیگری پست استاندار ویژه یکی از دو استان خوزستان یا سیستان و بلوچستان را خواهند گرفت. 🔹اصل مهم هم این هست که از ظرفیت ایشون در راستای تحقق برنامه های دولت انقلابی استفاده خواهد شد چه در سپاه باشند چه در قامت استاندار ویژه ✍
اومد خدمت امام و برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی‌خوره، مرخصی خواست. امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در بحبوحه‌ی جنگ پرسیدند. عباس گفت: من در دهه اول محرم برای شستن استکان‌های چای عزاداران به هیئت‌های جنوب شهر که من را نمی‌شناسند می‌روم. مرخصی را برای آن می‌خواهم. امام خمینی (ره) به ایشون فرمودند: به یک شرط اجازه مرخصی می‌دهم! که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی...
آي عاقلا آي عاقلا بياين بيرون ا خونه ها مارو تماشا بكنين به ما مي گن ديوونه ها ازكوچيكيم تا به حالا يك دوست خوبي داشتم جوونم و من پاي همين دوست خوبم گزاشتم اسم مقدسش دل و مي لرزونه به قرآن من نميگم ديوونهاش بهش ميگن حسين جان مي گن يه مشت توكربلاخيمه هاتو سوزوندن از اين آتيش سوزي دل بچه هاشو سوزوندن زينب ميان خيمه رنگ از رخش پريده زيرا كه لحظه اي او روي حسين نديده با رمز عاشقانه مي گويد اي حسين جان دوست دارم حسين جان فدات بشم حسين جان
✍ پای تو که به میان می‌آید، مشکی، عاشق‌ترین رنگ زمین می‌شود! ألا یا اهلَ العالم؛ حی علی العزا ▪️ 🏴🏴🏴🏴
سلام علیکم فرا رسیدن ایام سوگواری حضرت سیدالشهداء علیه السلام و یاران با وفایش را تسلیت می گوییم. 🤲 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
چرا مومنین را به طرف بهشت می کشانند؟ حضرت آیت الله شیخ بشیر نجفی از مراجع تقلید نجف اشرف در جمع طلاب حوزه علمیه نجف با ذکر نکته ای زیبا از اثرات محبت اهل بیت(ع) گفت: چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر، «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً» یعنی مومنان را به سمت بهشت می کشند، مرا به خود مشغول کرده بود. وی افزود: از خود پرسیدم در این آیه چرا گفته شده به سمت بهشت می کشند. تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم و نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق(ع) در بحار الانوار برخورد کردم که می فرمایند «مومنان و دوستان سید الشهدا(ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات کنند». این مرجع تقلید تصریح کرد: در ادامه این روایت آمده است که «امام به دیدار محبان می آید، این ملاقات بسیار طولانی می شود». امام صادق می فرمایند که هر دو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم برنمی دارند نه امام، محبان خود را رها می کند نه دوستان، سیدالشهدا(ع) از مولای خود دل می بُرند. حضرت آیت الله نجفی گفت: در این روایت بود که تفسیرآیه 73 سوره زمر را متوجه شدم. ملاقات میان امام حسین(ع) و محبانش آنقدر طولانی می شود که خداوند به ماموران بهشت می فرماید این مومنان و دوستان حسینیم(ع) را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد. و این نشان از زیبایی محبت امام حسین(ع) در قلوب محبان آن حضرت است .
داستان کوتاه درباره حضرت عباس علیه السلام ... ایام محرم بود و به تاسوعا و عاشورا چند روز بیشتر نمانده بود . راننده کامیون مسیحی از تعطیلات پیش‌رو استفاده کرد و به همراه همسر و دختر 6 ساله‌اش به قصد تفریح و کار به سمت بندر عباس حرکت کرد. بعد از بارگیری در اسکله بندر عباس در روز تاسوعا با 25 تن بار به سمت تهران حرکت کرد. در کمربندی بندر عباس به دسته‌های سینه‌زنی برخورد کردند که با پرچم‌های " یا ابوالفضل " سینه میَ‌زنند و عزاداری می‌کنند. دختر مرد مسیحی که برای بار نخست با چنین صحنه‌هایی مواجه شده بود سوال‌های بی‌شماری در ذهنش نقش بست. پدر اینا چرا با زنجیر به خودشون می‌زنند. پدر پاسخ داد: دخترم این مردم مسلمان و شیعه هستند. این مردم می‌دانند مردی به نام حسین(ع) و او نیز برادری دارد به نام عباس(ع) ، این عباس مثل فردا در رکاب برادرش امام حسین به شهادت می‌رسد. دختر که در دنیای کودکانه‌اش غرق بود گفت: اگر فردا کشته می‌شود چرا الان برایش سینه می‌زنند؟ پدر گفت: دخترم این آقا " عباس" در نزد خدای یکتا آبروی بسیاری دارد . خیلی از کسانی که دچار گرفتاری می‌شوند به سراغ او می‌روند. حتی مسیحیان هم درخواست‌های خود را پیش او می‌برند. شیعه‌ها می‌گویند که عباس پناه بی‌پناهاست، گره‌های بزرگ را باز کرده. کمی بعد دختر بچه مسیحی در کامیون خوابید. مدت کمی گذشت ناگهان مرد مسیحی در گردنه های سخت با 25 تن بار متوجه شد که ترمز ماشین کار نمی کند!!! رنگ از صورت او و همسرش پرید. نمی دانست باید چه کند. همسرش، دخترش... زن مسیحی گریه می‌کرد، گاهی به مردش و گاهی به دخترش که معصومانه در رویای شیرین غرق بود نگاه می‌کرد. ترمز ماشین خراب شده بود و کار نمی‌کرد این واقعیتی بود که نمی‌توانستند بپذیرند. دخترک شش ساله از خواب پرید، وقتی دید اشک از چشمان پدر و مادرش جاریست بغض خود را قورت داد. از پدرش پرسید: ماشین ترمز نداره؟؟!! پدر با هزار آرزویی که برای دخترش داشت گفت: نه... دخترک گفت: بابا او آقای بزرگی که گفتی اسمش عباس هست به فریاد ما هم می‌رسد یا نه؟ پدرگفت: اون عباسی که گفتم برای شیعه‌هاست. دخترک که قانع نمی‌شد، گفت: مگه خودت نگفتی هر کسی بره در خونش دست خالی بر نمی گرده... ناگهان پدر و مادر به فکر فرو رفته اند و در دلشان روزنه امید پیدا شد. زن مسیحی گفت: بیا حالا یه مرتبه صداش بزنیم. مرد گفت: اگر عباس من را از این گرفتاری نجات بده شیعه می‌شوم... پس از این ناگهان کامیون به شکل معجزه‌آسایی ترمز به کار افتاد. مرد مسیحی ماشین را به کنار جاده هدایت کرد وقتی از ماشین پیاده شدند پشت سرشان همه ماشین ها ایستاده بودند وقتی از آن ها می‌پرسیدند که چه اتفاقی افتاده، دخترک شش ساله گفت: به خدا ما آزاد شده عباسیم، مردم به خدا عباس ما را نجات داد. به اولین شهری که رسیدند به منزل یکی از علما رفتند تا شیعه شوند. مرد عالم از آن ها پرسید: در این ایام اتفاقی افتاده که می خواهید شیعه شوید؟ دختر 6ساله گفت: شما نبودید که ببینید ، ابوالفضل (ع) ما را نجات داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 این کتاب در هشت فصل دوران ولادت امام حسین (ع) تا شهادت آن حضرت و پس از آن را روایت می کند. همچنین ماجرای اسارت کاروان تا بازگشت به کربلا و سپس مدینه از زبان حضرت زینب (سلام الله علیها) روایت می شود. فصل های این کتاب عبارت اند از: «دوران رسول خدا (ص)، دوران امیرالمومنین (ع)، دوران امام حسن (ع)، امامت، آغاز مبارزه آشکار با حاکمیت اموی، از مکه تا کربلا، و تو چه می دانی کربلا چیست، پس از شهادت امام حسین (ع)» ✨ویژهٔ
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی مصیبت امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید: «بکت السماء و سکّانها و الجنان و خزّانها و الهِضاب و اقطارها، و البحار و حیتانها، و الجنان و وِلدانها و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الحلّ و الحرام. : آسمان و ساکنانش، و بهشت و خزینه دارانش، و کوه‌های گسترده بر روی زمین و کرانه‌هایش، و دریاها و ماهیانش، و جنّیان و فرزندانشان، و خانه‌ی خدا و مقام ابراهیم، و مشعر الحرام، و حلّ و احرام، بر او گریستند»::
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا