شهر من کربلا_۲۰۲۱_۰۸_۰۹_۰۷_۰۷_۳۴_۱۳۰.mp3
9.18M
•°🌱
استودیویی
🎼 شهر من کربلا
🎤 #حسین_سیب_سرخی
🎤 #حاج_عبدالرضا_هلالی
🎤 #کربلایی_محمد_فصولی
👌👌👌
⚫️ ویژه #محرم ۱۴۴۳
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
سلام علیکم
فرا رسیدن ایام سوگواری حضرت سیدالشهداء علیه السلام و یاران با وفایش را تسلیت می گوییم.
#یاحسین
#التماس_دعا_داریم🤲
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
چرا مومنین را به طرف بهشت می کشانند؟
حضرت آیت الله شیخ بشیر نجفی از مراجع تقلید نجف اشرف در جمع طلاب حوزه علمیه نجف با ذکر نکته ای زیبا از اثرات محبت اهل بیت(ع) گفت: چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر، «وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً» یعنی مومنان را به سمت بهشت می کشند، مرا به خود مشغول کرده بود.
وی افزود: از خود پرسیدم در این آیه چرا گفته شده به سمت بهشت می کشند. تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم و نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق(ع) در بحار الانوار برخورد کردم که می فرمایند «مومنان و دوستان سید الشهدا(ع) در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین را ملاقات کنند».
این مرجع تقلید تصریح کرد: در ادامه این روایت آمده است که «امام به دیدار محبان می آید، این ملاقات بسیار طولانی می شود». امام صادق می فرمایند که هر دو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم برنمی دارند نه امام، محبان خود را رها می کند نه دوستان، سیدالشهدا(ع) از مولای خود دل می بُرند.
حضرت آیت الله نجفی گفت: در این روایت بود که تفسیرآیه 73 سوره زمر را متوجه شدم. ملاقات میان امام حسین(ع) و محبانش آنقدر طولانی می شود که خداوند به ماموران بهشت می فرماید این مومنان و دوستان حسینیم(ع) را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد. و این نشان از زیبایی محبت امام حسین(ع) در قلوب محبان آن حضرت است .
داستان کوتاه درباره حضرت عباس علیه السلام
... ایام محرم بود و به تاسوعا و عاشورا چند روز بیشتر نمانده بود .
راننده کامیون مسیحی از تعطیلات پیشرو استفاده کرد و به همراه همسر و دختر 6 سالهاش به قصد تفریح و کار به سمت بندر عباس حرکت کرد.
بعد از بارگیری در اسکله بندر عباس در روز تاسوعا با 25 تن بار به سمت تهران حرکت کرد. در کمربندی بندر عباس به دستههای سینهزنی برخورد کردند که با پرچمهای " یا ابوالفضل " سینه میَزنند و عزاداری میکنند.
دختر مرد مسیحی که برای بار نخست با چنین صحنههایی مواجه شده بود سوالهای بیشماری در ذهنش نقش بست. پدر اینا چرا با زنجیر به خودشون میزنند. پدر پاسخ داد: دخترم این مردم مسلمان و شیعه هستند. این مردم میدانند مردی به نام حسین(ع) و او نیز برادری دارد به نام عباس(ع) ، این عباس مثل فردا در رکاب برادرش امام حسین به شهادت میرسد.
دختر که در دنیای کودکانهاش غرق بود گفت: اگر فردا کشته میشود چرا الان برایش سینه میزنند؟
پدر گفت: دخترم این آقا " عباس" در نزد خدای یکتا آبروی بسیاری دارد . خیلی از کسانی که دچار گرفتاری میشوند به سراغ او میروند. حتی مسیحیان هم درخواستهای خود را پیش او میبرند. شیعهها میگویند که عباس پناه بیپناهاست، گرههای بزرگ را باز کرده.
کمی بعد دختر بچه مسیحی در کامیون خوابید. مدت کمی گذشت ناگهان مرد مسیحی در گردنه های سخت با 25 تن بار متوجه شد که ترمز ماشین کار نمی کند!!! رنگ از صورت او و همسرش پرید. نمی دانست باید چه کند. همسرش، دخترش...
زن مسیحی گریه میکرد، گاهی به مردش و گاهی به دخترش که معصومانه در رویای شیرین غرق بود نگاه میکرد. ترمز ماشین خراب شده بود و کار نمیکرد این واقعیتی بود که نمیتوانستند بپذیرند.
دخترک شش ساله از خواب پرید، وقتی دید اشک از چشمان پدر و مادرش جاریست بغض خود را قورت داد. از پدرش پرسید: ماشین ترمز نداره؟؟!!
پدر با هزار آرزویی که برای دخترش داشت گفت: نه...
دخترک گفت: بابا او آقای بزرگی که گفتی اسمش عباس هست به فریاد ما هم میرسد یا نه؟
پدرگفت: اون عباسی که گفتم برای شیعههاست.
دخترک که قانع نمیشد، گفت: مگه خودت نگفتی هر کسی بره در خونش دست خالی بر نمی گرده...
ناگهان پدر و مادر به فکر فرو رفته اند و در دلشان روزنه امید پیدا شد.
زن مسیحی گفت: بیا حالا یه مرتبه صداش بزنیم.
مرد گفت: اگر عباس من را از این گرفتاری نجات بده شیعه میشوم...
پس از این ناگهان کامیون به شکل معجزهآسایی ترمز به کار افتاد. مرد مسیحی ماشین را به کنار جاده هدایت کرد وقتی از ماشین پیاده شدند پشت سرشان همه ماشین ها ایستاده بودند وقتی از آن ها میپرسیدند که چه اتفاقی افتاده، دخترک شش ساله گفت: به خدا ما آزاد شده عباسیم، مردم به خدا عباس ما را نجات داد.
به اولین شهری که رسیدند به منزل یکی از علما رفتند تا شیعه شوند.
مرد عالم از آن ها پرسید: در این ایام اتفاقی افتاده که می خواهید شیعه شوید؟ دختر 6ساله گفت: شما نبودید که ببینید ، ابوالفضل (ع) ما را نجات داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معرفی_کتاب📚
#حسین_از_زبان_حسین
این کتاب در هشت فصل دوران ولادت امام حسین (ع) تا شهادت آن حضرت و پس از آن را روایت می کند. همچنین ماجرای اسارت کاروان تا بازگشت به کربلا و سپس مدینه از زبان حضرت زینب (سلام الله علیها) روایت می شود.
فصل های این کتاب عبارت اند از: «دوران رسول خدا (ص)، دوران امیرالمومنین (ع)، دوران امام حسن (ع)، امامت، آغاز مبارزه آشکار با حاکمیت اموی، از مکه تا کربلا، و تو چه می دانی کربلا چیست، پس از شهادت امام حسین (ع)»
✨ویژهٔ#نوجوانان_و_جوانان
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که
دربارهی مصیبت امام حسین (علیه السلام) میفرماید:
«بکت السماء و سکّانها و الجنان و خزّانها و الهِضاب و اقطارها، و البحار و حیتانها، و الجنان و وِلدانها و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الحلّ و الحرام.
: آسمان و ساکنانش، و بهشت و خزینه دارانش،
و کوههای گسترده بر روی زمین و کرانههایش،
و دریاها و ماهیانش، و جنّیان و فرزندانشان،
و خانهی خدا و مقام ابراهیم، و مشعر الحرام،
و حلّ و احرام، بر او گریستند»::
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید| 🔺 #درس_اخلاق مرحوم حضرت آیت الله #محمدتقی_مصباح_یزدی (ره)
💠 آدمیزاد! تو خودت رو یک موجود صد ساله و هزار ساله نبین ...
------------🍀🍀🌺🍀🍀-------------
بر بالین عشق
در شهر شیراز رسم بود علمای برجسته برای شهدا تلقین بخوانند. آن شب قبل از خواب احساس عجیبی داشتم. روز بعد وقتی وارد قبر شدم، در چهرهی شهید (1) حالت تبسمی احساس كردم. زمانیكه نام مبارك صاحب الزمان (عج) را آوردم، انگار جانی تازه به بدن شهید مراجعت كرد، چون به احترام نام امام زمان (عج) سرش را خم كرد، به نحوی كه سر او تا روی سینه خم شد و دوباره به حالت اولیه برگشت. حالم منقلب شد. اشك از چشمانم جاری گشت. انگار امام زمان (عج) در زمان تدفین او حضور داشت. با مشاهدهی این حالت مردم مرا از قبر بیرون آوردند، و علت گریهام را پرسیدند؛ فقط توانستم بگویم: اگر صحنههایی را كه من دیدم، شما هم میدید. مثل من نمیتوانستید تلقین شهید را ادامه دهید. كسی دیگر تلقین شهید را بخواند. 1_ شهید احمد خادمالحسینی منبع :كتاب لحظه های آسمانی - صفحه: 5 راوی : حجة الاسلام طوبائی
آشنایی با وزیران کنونی دولت آیت الله رئیسی 👇👇👇
◀️ سید احسان خاندوزی وزیر پیشنهادی اقتصاد
🔸 دکترای اقتصاد
🔸عضویت در هسته اندیشه ورزی وزارت امور اقتصادی و دارائی
🔸عضویت در شورای پژوهشی سازمان امور مالیاتی
🔸 عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی
🔸در یازدهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی به عنوان نفر هفتم از حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس از استان تهران انتخاب شد
🔸مدیر کل اقتصادی سابق مرکز پژوهشهای مجلس
🔸 دبیر شورای اقتصادی سازمان صدا و سیما
🔸کارشناس کمیسیون اقتصاد کلان و بازرگانی مجمع تشخیص مصلحت نظام
🔸استادیار دانشگاه علامه طباطبائی و مدیر گروه اقتصاد اسلامی دانشگاه
🔸عضو هیئت مدیره دیدهبان شفافیت و عدالت
🔹 تالیف کتاب مدینه عادله: مقدمه ای بر نظریه عدالت اقتصادی در قرآن
🔹 تالیف کتاب درسهای آخرین موج خصوصی سازی
🔹 تالیف کتاب شاخصی برای عدالت
◀️ سید احسان خاندوزی در واقع یکی تئوریسین های اقتصادی انقلابی هست با دغدغه های عدالت محوری و مبارزه با فساد و رانت
◀️ خاندوزی مخالف نگاه توسعه لیبرالی مانند کارگزاران است . ایشان توسعه را همراه با عدالت قبول دارد.
◀️ ابعاد مختلف اقتصاد را بخوبی میشناسد، نقاط قوت و ضعفش را میداند و در حوزه علمی نیز نگاه اقتصادی او با شاکله اسلام و انقلاب است.
◀️ از منظر ویژگیهای انقلابی و جوانگرایی گزینه بسیار مناسبی برای وزارت اقتصاد هست ولی تنها انتقاد من برمیگردد به اینکه ایشان در شرایط فعلی در کسوت نمایندگی مردم تهران هست.
♦️ چون برخی از حضرات وزیر اطلاعات رو مورد هجمه قرار دادن خدمتتون عرض کنم که بخش مهمی از جمع شدن پرونده مهم #گاندو مرهون زحمات و اقدامات ایشون بود.✌️
🔸 ضمنا اراده خوبی هم در برخورد با نفوذ بخصوص نفوذی های جریان انقلاب داره، برخی حضرات حواسشون رو جمع کنند😉
🔸 خطیب مثل کف دست این جریانات انحرافی و نفوذی رو میشناسه، رگ و ریشه اینها رو میدونه از کجا سر چشمه میگیره لذا بیاد یک حسابرسی کاملی از این جماعت میکنه
اینا خودشونم از موضوع اطلاع دارن لذا در دستور کارشون تخریبش رو قرار دادن
🔻 ضمنا هماهنگی و ارتباط بسیار خوبی با سازمان اطلاعات سپاه داره لذا در دوره وزارت ایشون دست سازمان باز میشه در برخورد با همونهایی که مردم آرزوی محاکمه و زندانی شدنشون رو دارن
🔻 گفتن از خطیب بسه دیگه اگر بخوام زیادی بگم بعضیا ماستا رو میریزن توی قیمه ها 😉😂
✍ #سیداحمدرضوی
◀️ رستم قاسمی وزیر پیشنهادی راه و شهرسازی
🔸کارشناسی ارشد مهندسی عمران آموزش راه دور از دانشگاه صنعتی امیرکبیر
🔸عضو هیئت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران (ایدرو)
🔸عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران و تهران
🔸رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت مهندسی نیروی نفت سپانیر: مجری پروژههای متعدد در حوزههای نفت، گاز و پتروشیمی
🔸رئیس هیئت مدیره شرکت صنعتی دریایی ایران (صدرا)
🔸رئیس هیئت مدیره کشتی سازی خلیج فارس (ایزوایکو): مجری ساخت کشتیهای تجاری و نفتکش
🔸فرمانده قرارگاه سازندگی نوح (ع): مجری پروژههای بزرگ دریایی
🔸فرمانده مهندسی قرارگاه دریایی عملیاتی خاتم الانبیا (ص)
🔸فرمانده مهندسی نیروی دریایی سپاه
🔸دبیر شورای عالی صنایع دریایی کشور
🔸وزیر نفت دولت دهم
🔸مشاور اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور در امور تجارت با عراق در دولت یازدهم
🔸مشاور عالی و اقتصادی فرمانده کل سپاه پاسداران
🔸 مدیریت در پروژه های ملی در حوزه های نفت، گاز، پتروشیمی، راه و راهآهن، بندرسازی و فولاد
🔸 معاون اقتصادی سپاه قدس
◀️ رستم قاسمی یک متخصص دور زدن تحریمها هست. هم در دولت احمدی نژاد وقتی کار صادرات نفت قفل شد ایشان امتحانش را بخوبی پس داد و همچنین در دولت دوازدهم البته در پشت پرده
◀️ در حوزه تعاملات بین المللی در حوزه اقتصاد فوق العاده توانمند هستند و در بسیاری از مواقع گره گشایی میکنند.
◀️ در حوزه مدیریت پروژه های کلان عمرانی و زیرساختها تجربه بسیار بالائی دارد و با توجه به عقب ماندگیهای این چند ساله در حوزه راه و شهرسازی میتواند کمک شایانی به دولت سیزدهم انجام دهد.
◀️ با توجه به اینکه بزرگترین و مهمترین وعده رئیسی به مردم در حوزه ساخت مسکن هست و با توجه به توانمندیهای رستم میتوان تا حدودی خوشبین به عمل به این وعده در دولت سیزدهم بود.
✳️ هر چند به نظر من قاسمی برای وزارت حساس نفت بسیار توانمند تر از اوجی هست اما این موضوع در شایستگی و موفقیتش در وزارت راه و شهرسازی نمیکند.
✍ #سیداحمدرضوی
هوالمحبوب:
ت داشت*
*نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت*
*هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید*
*عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید*
*بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد*
*اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد*
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها
غش کرد .
مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود .
ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد .
مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم .
فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.
*التماس دعای فرج*
*اللهم عجل لولیک الفرج*
*مقبل کاشانی*
شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده.
هر وقت سایر افراد کربلا می رفتند اشک حسرت می ریخته و آرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته.
یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا.
در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان، قافله رو تاراج میکنند.
یک عده از افراد بر میگردند کاشان.
یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن .
اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری.
از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده. دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت.
با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه.
همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه.
چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرّم از راه رسید .
مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرّم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ….
همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرّف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن.
*مقبل میگه* ؛ با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند .
یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت .
پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم .
در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود .
از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم .
گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند.
*مقبل میگه* : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید.
ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت
حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود.
حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان.
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش :
*کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا*
*در خاک و خون طپیده میدان کربلا*
*گر چشم روزگار بر او زار میگریست*
*خون میگذشت از سر ایوان کربلا*
*نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک*
*زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا*
*از آب هم مضایقه کردند کوفیان*
*خوش داشتند حرمت مهمان کربلا*
*بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید*
*خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا*
*زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد*
*فریاد العطش ز بیابان کربلا*
- اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد …
حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :
ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان .
*محتشم ادامه داد :*
*روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار*
*خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار*
- در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود ؛
باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده.
محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله :
*این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست*
*وین صید دست و پا زده در خون حسین توست*
*این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی*
*دود از زمین رسانده به گردون حسین توست*
*این ماهی فتاده به دریای خون که هست*
*زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست*
- با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند.
و مَلَکی این شعر محتشم را میخواند:
*خاموش محتشم که دل سنگ آب شد*
*بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد*
*خاموش محتشم که از این حرف سوزناک*
*مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد*
- محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد.
پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت.
*مقبل میگوید* : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود .
مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند.
*مقبل گوید* رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم:
*نه ذوالجناح دگر تاب استقام
هوالمحبوب:
ت داشت*
*نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت*
*هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید*
*عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید*
*بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد*
*اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد*
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها
غش کرد .
مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود .
ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد .
مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم .
فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.
*التماس دعای فرج*
*اللهم عجل لولیک الفرج*
YEKNET.IR - shoor 1 - fatemie 98.11.01 - hosein taheri.mp3
8.74M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃هر کسی که کاری کرده تو روضه
🍃کارش راه میندازن تو قیامت
🎤 #حسین_طاهری
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روانشناختی
💠 ویروسهای ذهن 1
🔸کارشناس مشاور: استاد #امیری
حجت الاسلام دارستانی_۲۰۲۱_۰۸_۱۳_۱۲_۲۱_۲۵_۹۰۸.mp3
1.38M
[💔]
▪ توبه #حر_ابن_یزید_ریاحی
☝مردم فکر نکنید اگه گناه کارید
نباید بیاید در خونه امام حسین
#استاد_دارستانی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
هوالمحبوب:
ملا محسن فيض كاشاني و مسلمان کردن مرد رومی
گويند :در زمان شاه عباس يكي از سران كشور خارجي ،پيكي رابهمراه شخصي نزد شاه ايران فرستاد ودر خواست كرده بود كه دستوربدهيد علماي شما با فرستادة ما در امر دين و مذهب مناظره كنند كه اگرمغلوب شدند، به دين ما بگرويد!!
فرستاده خارجي اين قدرت را داشت كه هركه چيزي در دست ميگرفت،او از آن خبر مي داد.
شاه علما را جمع كرد وقرار شد كه ملا محسن فيض با او مناظره كند. ملا محسن فيض به او گفت شاه شما دانشمندي نداشت كه بفرستدو شما را كه بي دلنش هستيد براي مناظره با علماي ايران فرستادهاست؟او گفت كه شما از عهده شكست داند من بر نمي آيد!اكنون چيزيدر دست بگير تا من بگويم چه چيزي است!
ملا محسن فيض تسبيح مام حسين را درمشت خود پنهان كرد.آنشخص در درياي فكر غوطه ور شد وبسيار فكر مي كرد.ملا محسنفيض گفت چرا جواب نمي دهي؟گفت طبق تخص خود مي بينم كه دردست تو قطعه اي ا خاك بهش است.تفكر من در اين است كه خاكبهشت چگونه به دست تو رسيده است؟ملا محسن فيض گفت:راستگفتي،در دست من قطعه اي از خاك بهشت است و آن تسيحي از قبرمطهر دخترزاده پيامبرمان كه امام بودهمي باشد.و از اين مطلب بطلاندين شما وحقانيت دين ما روشن شد.در اين موقع آن شخص مسلمانشد.
هوالمحبوب:
حجه الاسلام شیخ عباس عاشوری گفت:سی سال قبل دچار سرطان حنجره شدم و من دیگر قادر به صحبت کردن نبودم.پزشکان گفتند که مرض تو قابل معالجه نیست.
ایام محرم رسید ومن که هرسال محرم،منبر می رفتم وحال محروم شده ام نذر ام البنین کردم که روز شنبه روزه بگیرم وخطاب به آن بانو گفتم:ما هرسال شبهای محرم گریه کرده و منبر می رفتیم ولی امسال محروم شده ایم.شب اول نماز مغرب وعشا را خواندم.گویا به من الهام شد که به مسجدبرو.به مسجد رفتم.عزاداری برقرار بود ولی منبری نداشتند.مردم با دیدن من به گریه افتادند.من بی اراده به طرف منبر رفتم واز پله های آن بالا رفتم.پس از قرار گرفتن بر منبر،یک دفعه شروع به سخنرانی کردم.بسم الله الرحمن الرحیم..و5/1ساعت صحبت کردم.چه مجلسی شد.همه ناله و گریه می کردند و ضجه می زدند.منهم متوجه شدم که مریضی ام برطرف شده.از آن موقع تا کنون دیگر کسالتی ندارم.(حسین شناسی)