eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
از امام زمان (علیه السلام) نقل شده که درباره‌ی مصیبت امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید: «بکت السماء و سکّانها و الجنان و خزّانها و الهِضاب و اقطارها، و البحار و حیتانها، و الجنان و وِلدانها و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الحلّ و الحرام. : آسمان و ساکنانش، و بهشت و خزینه دارانش، و کوه‌های گسترده بر روی زمین و کرانه‌هایش، و دریاها و ماهیانش، و جنّیان و فرزندانشان، و خانه‌ی خدا و مقام ابراهیم، و مشعر الحرام، و حلّ و احرام، بر او گریستند»::
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید| 🔺 مرحوم حضرت آیت الله (ره) 💠 آدمیزاد! تو خودت رو یک موجود صد ساله و هزار ساله نبین ... ------------🍀🍀🌺🍀🍀-------------
بر بالین عشق در شهر شیراز رسم بود علمای برجسته برای شهدا تلقین بخوانند. آن شب قبل از خواب احساس عجیبی داشتم. روز بعد وقتی وارد قبر شدم، در چهره‌ی شهید (1) حالت تبسمی احساس كردم. زمانی‌كه نام مبارك صاحب الزمان (عج) را آوردم، انگار جانی تازه به بدن شهید مراجعت كرد، چون به احترام نام امام زمان (عج) سرش را خم كرد، به نحوی كه سر او تا روی سینه خم شد و دوباره به حالت اولیه برگشت. حالم منقلب شد. اشك از چشمانم جاری گشت. انگار امام زمان (عج) در زمان تدفین او حضور داشت. با مشاهده‌ی این حالت مردم مرا از قبر بیرون آوردند، و علت گریه‌ام را پرسیدند؛ فقط توانستم بگویم: اگر صحنه‌هایی را كه من دیدم، شما هم می‌دید. مثل من نمی‌توانستید تلقین شهید را ادامه دهید. كسی دیگر تلقین شهید را بخواند. 1_ شهید احمد خادم‌الحسینی منبع :كتاب لحظه های آسمانی - صفحه: 5 راوی : حجة ‌الاسلام طوبائی
آشنایی با وزیران کنونی دولت آیت الله رئیسی 👇👇👇 ◀️ سید احسان خاندوزی وزیر پیشنهادی اقتصاد 🔸 دکترای اقتصاد 🔸عضویت در هسته اندیشه ورزی وزارت امور اقتصادی و دارائی 🔸عضویت در شورای پژوهشی سازمان امور مالیاتی 🔸 عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی 🔸در یازدهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی به عنوان نفر هفتم از حوزه انتخابیه تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس از استان تهران انتخاب شد 🔸مدیر کل اقتصادی سابق مرکز پژوهش‌های مجلس 🔸 دبیر شورای اقتصادی سازمان صدا و سیما 🔸کارشناس کمیسیون اقتصاد کلان و بازرگانی مجمع تشخیص مصلحت نظام 🔸استادیار دانشگاه علامه طباطبائی و مدیر گروه اقتصاد اسلامی دانشگاه 🔸عضو هیئت مدیره دیده‌بان شفافیت و عدالت 🔹 تالیف کتاب مدینه عادله: مقدمه ای بر نظریه عدالت اقتصادی در قرآن 🔹 تالیف کتاب درسهای آخرین موج خصوصی سازی 🔹 تالیف کتاب شاخصی برای عدالت ◀️ سید احسان خاندوزی در واقع یکی تئوریسین­ های اقتصادی انقلابی هست با دغدغه های عدالت محوری و مبارزه با فساد و رانت ◀️ خاندوزی مخالف نگاه توسعه لیبرالی مانند کارگزاران است . ایشان توسعه را همراه با عدالت قبول دارد. ◀️ ابعاد مختلف اقتصاد را بخوبی میشناسد، نقاط قوت و ضعفش را میداند و در حوزه علمی نیز نگاه اقتصادی او با شاکله اسلام و انقلاب است. ◀️ از منظر ویژگیهای انقلابی و جوانگرایی گزینه بسیار مناسبی برای وزارت اقتصاد هست ولی تنها انتقاد من برمیگردد به اینکه ایشان در شرایط فعلی در کسوت نمایندگی مردم تهران هست.
♦️ چون برخی از حضرات وزیر اطلاعات رو مورد هجمه قرار دادن خدمتتون عرض کنم که بخش مهمی از جمع شدن پرونده مهم مرهون زحمات و اقدامات ایشون بود.✌️ 🔸 ضمنا اراده خوبی هم در برخورد با نفوذ بخصوص نفوذی های جریان انقلاب داره، برخی حضرات حواسشون رو جمع کنند😉 🔸 خطیب مثل کف دست این جریانات انحرافی و نفوذی رو میشناسه، رگ و ریشه اینها رو میدونه از کجا سر چشمه میگیره لذا بیاد یک حسابرسی کاملی از این جماعت میکنه اینا خودشونم از موضوع اطلاع دارن لذا در دستور کارشون تخریبش رو قرار دادن 🔻 ضمنا هماهنگی و ارتباط بسیار خوبی با سازمان اطلاعات سپاه داره لذا در دوره وزارت ایشون دست سازمان باز میشه در برخورد با همونهایی که مردم آرزوی محاکمه و زندانی شدنشون رو دارن 🔻 گفتن از خطیب بسه دیگه اگر بخوام زیادی بگم بعضیا ماستا رو میریزن توی قیمه ها 😉😂 ✍
◀️ رستم قاسمی وزیر پیشنهادی راه و شهرسازی 🔸کارشناسی ارشد مهندسی عمران آموزش راه دور از دانشگاه صنعتی امیرکبیر 🔸عضو هیئت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران (ایدرو) 🔸عضو اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران و تهران 🔸رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت مهندسی نیروی نفت سپانیر: مجری پروژه‌های متعدد در حوزه‌های نفت، گاز و پتروشیمی 🔸رئیس هیئت مدیره شرکت صنعتی دریایی ایران (صدرا) 🔸رئیس هیئت مدیره کشتی سازی خلیج فارس (ایزوایکو): مجری ساخت کشتی‌های تجاری و نفتکش 🔸فرمانده قرارگاه سازندگی نوح (ع): مجری پروژه‌های بزرگ دریایی 🔸فرمانده مهندسی قرارگاه دریایی عملیاتی خاتم الانبیا (ص) 🔸فرمانده مهندسی نیروی دریایی سپاه 🔸دبیر شورای عالی صنایع دریایی کشور 🔸وزیر نفت دولت دهم 🔸مشاور اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور در امور تجارت با عراق در دولت یازدهم 🔸مشاور عالی و اقتصادی فرمانده کل سپاه پاسداران 🔸 مدیریت در پروژه های ملی در حوزه های نفت، گاز، پتروشیمی، راه و راه‌آهن، بندرسازی و فولاد 🔸 معاون اقتصادی سپاه قدس ◀️ رستم قاسمی یک متخصص دور زدن تحریمها هست. هم در دولت احمدی نژاد وقتی کار صادرات نفت قفل شد ایشان امتحانش را بخوبی پس داد و همچنین در دولت دوازدهم البته در پشت پرده ◀️ در حوزه تعاملات بین المللی در حوزه اقتصاد فوق العاده توانمند هستند و در بسیاری از مواقع گره گشایی میکنند. ◀️ در حوزه مدیریت پروژه های کلان عمرانی و زیرساختها تجربه بسیار بالائی دارد و با توجه به عقب ماندگیهای این چند ساله در حوزه راه و شهرسازی میتواند کمک شایانی به دولت سیزدهم انجام دهد. ◀️ با توجه به اینکه بزرگترین و مهمترین وعده رئیسی به مردم در حوزه ساخت مسکن هست و با توجه به توانمندیهای رستم میتوان تا حدودی خوشبین به عمل به این وعده در دولت سیزدهم بود. ✳️ هر چند به نظر من قاسمی برای وزارت حساس نفت بسیار توانمند تر از اوجی هست اما این موضوع در شایستگی و موفقیتش در وزارت راه و شهرسازی نمیکند. ✍
هوالمحبوب: ت داشت* *نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت* *هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید* *عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید* *بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد* *اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد* تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود . ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد : ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند. *التماس دعای فرج* *اللهم عجل لولیک الفرج*
*مقبل کاشانی* شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده. هر وقت سایر افراد کربلا می رفتند اشک حسرت می ریخته و آرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته. یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا. در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان، قافله رو تاراج میکنند. یک عده از افراد بر میگردند کاشان. یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن . اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری. از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده. دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت. با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه. همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه. چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرّم از راه رسید . مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرّم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد …. همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرّف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن. *مقبل میگه* ؛ با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند . یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت . پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند. *مقبل میگه* : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید. ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد. حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود. حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان. و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش : *کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا* *در خاک و خون طپیده میدان کربلا* *گر چشم روزگار بر او زار میگریست* *خون میگذشت از سر ایوان کربلا* *نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک* *زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا* *از آب هم مضایقه کردند کوفیان* *خوش داشتند حرمت مهمان کربلا* *بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید* *خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا* *زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد* *فریاد العطش ز بیابان کربلا* - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود : ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان . *محتشم ادامه داد :* *روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار* *خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار* - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود ؛ باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده. محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله : *این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست* *وین صید دست و پا زده در خون حسین توست* *این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی* *دود از زمین رسانده به گردون حسین توست* *این ماهی فتاده به دریای خون که هست* *زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست* - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند. و مَلَکی این شعر محتشم را میخواند: *خاموش محتشم که دل سنگ آب شد* *بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد* *خاموش محتشم که از این حرف سوزناک* *مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد* - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد. پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت. *مقبل میگوید* : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود . مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند. *مقبل گوید* رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم: *نه ذوالجناح دگر تاب استقام
هوالمحبوب: ت داشت* *نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت* *هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید* *عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید* *بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد* *اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد* تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها غش کرد . مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود . ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد : ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند. *التماس دعای فرج* *اللهم عجل لولیک الفرج*
YEKNET.IR - shoor 1 - fatemie 98.11.01 - hosein taheri.mp3
8.74M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃هر کسی که کاری کرده تو روضه 🍃کارش راه میندازن تو قیامت 🎤 🌷 🌷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ویروسهای ذهن 1 🔸کارشناس مشاور: استاد
هوالمحبوب: ملا محسن‌ فيض‌ كاشاني‌ و مسلمان کردن مرد رومی گويند :در زمان‌ شاه‌ عباس‌ يكي‌ از سران‌ كشور خارجي‌ ،پيكي‌ رابهمراه‌ شخصي‌ نزد شاه‌ ايران‌ فرستاد ودر خواست‌ كرده‌ بود كه‌ دستوربدهيد علماي‌ شما با فرستادة‌ ما در امر دين‌ و مذهب‌ مناظره‌ كنند كه‌ اگرمغلوب‌ شدند، به‌ دين‌ ما بگرويد!! فرستاده‌ خارجي‌ اين‌ قدرت‌ را داشت‌ كه‌ هركه‌ چيزي‌ در دست‌ مي‌گرفت‌،او از آن‌ خبر مي‌ داد. شاه‌ علما را جمع‌ كرد وقرار شد كه‌ ملا محسن‌ فيض‌ با او مناظره‌ كند. ملا محسن‌ فيض‌ به‌ او گفت‌ شاه‌ شما دانشمندي‌ نداشت‌ كه‌ بفرستدو شما را كه‌ بي‌ دلنش‌ هستيد براي‌ مناظره‌ با علماي‌ ايران‌ فرستاده‌است‌؟او گفت‌ كه‌ شما از عهده‌ شكست‌ داند من‌ بر نمي‌ آيد!اكنون‌ چيزي‌در دست‌ بگير تا من‌ بگويم‌ چه‌ چيزي‌ است‌! ملا محسن‌ فيض‌ تسبيح‌ مام‌ حسين‌ را درمشت‌ خود پنهان‌ كرد.آن‌شخص‌ در درياي‌ فكر غوطه‌ ور شد وبسيار فكر مي‌ كرد.ملا محسن‌فيض‌ گفت‌ چرا جواب‌ نمي‌ دهي‌؟گفت‌ طبق‌ تخص‌ خود مي‌ بينم‌ كه‌ دردست‌ تو قطعه‌ اي‌ ا خاك‌ بهش‌ است‌.تفكر من‌ در اين‌ است‌ كه‌ خاك‌بهشت‌ چگونه‌ به‌ دست‌ تو رسيده‌ است‌؟ملا محسن‌ فيض‌ گفت‌:راست‌گفتي‌،در دست‌ من‌ قطعه‌ اي‌ از خاك‌ بهشت‌ است‌ و آن‌ تسيحي‌ از قبرمطهر دخترزاده‌ پيامبرمان‌ كه‌ امام‌ بوده‌مي‌ باشد.و از اين‌ مطلب‌ بطلان‌دين‌ شما وحقانيت‌ دين‌ ما روشن‌ شد.در اين‌ موقع‌ آن‌ شخص‌ مسلمان‌شد.
هوالمحبوب: حجه الاسلام شیخ عباس عاشوری گفت:سی سال قبل دچار سرطان حنجره شدم و من دیگر قادر به صحبت کردن نبودم.پزشکان گفتند که مرض تو قابل معالجه نیست. ایام محرم رسید ومن که هرسال محرم،منبر می رفتم وحال محروم شده ام نذر ام البنین کردم که روز شنبه روزه بگیرم وخطاب به آن بانو گفتم:ما هرسال شبهای محرم گریه کرده و منبر می رفتیم ولی امسال محروم شده ایم.شب اول نماز مغرب وعشا را خواندم.گویا به من الهام شد که به مسجدبرو.به مسجد رفتم.عزاداری برقرار بود ولی منبری نداشتند.مردم با دیدن من به گریه افتادند.من بی اراده به طرف منبر رفتم واز پله های آن بالا رفتم.پس از قرار گرفتن بر منبر،یک دفعه شروع به سخنرانی کردم.بسم الله الرحمن الرحیم..و5/1ساعت صحبت کردم.چه مجلسی شد.همه ناله و گریه می کردند و ضجه می زدند.منهم متوجه شدم که مریضی ام برطرف شده.از آن موقع تا کنون دیگر کسالتی ندارم.(حسین شناسی)
امام زین العابدین(ع) داخل قبر شد. بدن پاره پاره حسین(ع) را گرفت تا در میان قبر بخواباند. بنی اسد هم دور قبر ایستاده اند. امام زین العابدین(ع) می خواهد صورت بابایش را ببوسد، اما دید حسین(ع) سر ندارد، یک وقت دیدند صدای ناله آقا داخل قبر می آید. وقتی نگاه کردند دیدند آقا خم شده و لبهایش را به رگهای بریده گذاشته است. آی حسین! حسین! حسین!
🔵 قرائت زیارت عاشورا و هدیه آن به مادر بزرگوار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نجات دهنده در حادثه مشابه 🔺 شهید دستغیب می نویسد: 🔹 از مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، نقل شده است اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، اهالی سامراء به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند . روزی در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی، عده ای از اهل علم جمع بودند ناگاه مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند . 🔸 مرحوم میرزا فرمود: اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلی . فرمود: من حکم می کنم که شیعیان سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (علیه السلام) هدیه نمایند تا این بلا از آنان دور شود . اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند . از فردای آن روز تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه تنها عده ای از سنی ها می مردند به طوری که بر همه آشکار گردید . برخی از سنی ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: سبب این که دیگر از شما کسی تلف نمی شود چیست؟ آنان گفتند: زیارت عاشورا . آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها بر طرف گردید. 📚 داستانهای شگفت، ص ۳۹۹ و ۴۰
"طالبان در برخی مناطق از مردم خواسته‌اند به نشانه‌ی اینکه دختر جوانی در خانه دارند، روی در خانه‌‌ی خود علامت گذارند." باید زن باشی تاحتی فرسنگ‌ها دور از آن خاک، از تصور این وحشت، لرز را بر انگشتانت، خفگی را در گلویت و مرگ را در قلبت احساس کنی. 🤲 پ.ن :بی‌تفاوت‌ نباشیم‌ و براشون‌ در این شب‌های عزیز دعاکنیم😔
فَاَبکت کلِّ عَدُوٍ و صَدِیقٍ بریم کربلا ، کنار قبر مطهر سید الشهدا ، خدا را قسم بدهیم به آن بدن پاره پاره ای که روی زمین افتاده بود . عمه سادات آمد نیزه شکسته ها و شمشیر شکسته ها را از روی بدن کنار زد . نا زنین بدن برادر را دید . از روی تعجب صدا زد : ءَاَنت اَخی یعنی آیا تو برادر منی . اولین کسی که بعد از شهادت امام حسین در قتلگاه روضه خواند زینب بود آنقدر سوز ناک روضه خواند نوشته اند : «فَاَبکت کلِّ عَدُوٍ و صَدِیقٍ » طوری گریه می کرد که دوست و دشمن به حالش گریه می کردند اما دشمنا ن نگذاشتند عقده دلش را باز کند تازیانه ها به دست گرفتند با تازیانه زینب را از کنار بدن برادر دور کردندچ
رضایی ق: 🏴 | اوج مصیبت در کربلا شهادت طفل شش ماهه است ‌‌ ▪️رهبر انقلاب: به نظر من اوج مصیبت در کربلا، شهادت علی اصغر علیه السلام و این طفل شش ماهه در آغوش پدر است. معمولاً از روز هفتم محرّم تشنگی اصحاب سیّدالشّهدا علیه السلام و خاندان پیغمبر را مطرح میکنند اما عطش آدم بزرگ با عطش بچّه‌ی کوچک، آن هم بچّه‌ی شیرخوار، قابل مقایسه نیست. من وقتی در ذهن خودم ترسیم میکنم آن حالتی را که در خیمه‌های حسین بن علی علیه السلام در حدود عصر عاشورا بود، که این بچّه‌ی شش ماهه به شهادت رسید؛ آن هیجان را، آن نگرانی را، آن ناراحتی را که به خاطر عطش این بچّه پیش آمده بود، واقعاً برایم قابل تحمّل نیست و طاقت نمی‌آورم. 📥 مجموعه روایت کربلا
فرزند ناخلف شهید شیخ فضل الله نوری شيخ پـسري داشت و بيش از بقيه اصرار داشت كه پدرش را اعدام كنند. يكي از بزرگان گفته بـود, مـن بـه زندان رفتم و علت را از شيخ فضل اللّه نوري سؤال كردم . ايشان فرمود:خود من هم انتظارش را داشتم كه پسرم چنين از كار درآيد. چـون شـيخ شهيد, اثر تعجب را در چهره آن مرد ديد, اضافه كرد:اين بچه در نجف متولد شد. در آن هـنگام مادرش بيمار بود, لذا شير نداشت .مجبور شديم يك دايه شيرده براي او بگيريم . پس از مـدتي كه آن زن به پسرم شير مي داد, ناگهان متوجه شديم كه وي زن آلوده اي است , علاوه بر آن از دشمنان اميرالمومنين (ع ) نيز بود.... كـار ايـن پـسـر به جايي رسيد كه در هنگام اعدام پدرش كف زد. آن پسر فاسد, پسري ديگر تحويل جامعه داد به نام كيانوري كه رئيس حزب توده شد(تربيت فرزند در اسلام ص 89 )
سربازولایت✌دلتنگتم سردار دلها😢: *🏴تعبیر عجیب و عاشقانه مجری‌ تلویزیون‌ ملی‌ عراق* ، *در وصف سردار شهید حاج قاسم سلیمانی نمیدانم در کدام روز از محرم تو را یاد کنم؟ 🏴 روز مسلم بن عقیل ، چون تو فرستادهٔ (رهبر) و میهمان ما بودی !؟ 🏴 یا روز حبیب بن مظاهر ، چون تو بهترین دوست قدیمی ما بودی!؟ 🏴یا روز قاسم چون اسمت قاسم بود!؟ 🏴یا روز علی اکبر چون قطعه قطعه شدی!؟ 🏴یا روز عباس چون حامل علم و پرچم بودی و دو دستت قطع شد!؟ 👌🏼چیزی که واضح است اینست که گریه بر تو تمامی ندارد و از غیبت تو حیران و دلتنگ هستیم 👌🏼سردار دلها بعد از شهادتت، هر وقت به عبارت "سلام بر حسین(ع) و اصحاب حسین(ع)" می‌رسیم تو را یاد می کنیم... 🏴🚩🏴علمدار_ولايت❤️ * *🏴ما_ملت*_*امام*_*حسينيم*.🏴
هوالمحبوب: فرنگی روضه خوانی می کند جناب شیخ محمد حسن مولوی قندهاری که داستانهایی از ایشان ذکر شد نقل می فرماید که : پنجاه سال قبل 14 محرم منزل آقای ضابط آستانه مقدس رضوی علیه السّلام در عیدگاه مشهد ، مرحوم مغفور شیخ محمد باقر واعظ حکایت نمود که در ماه محرمی از جانب تاجرهای ایرانی مقیم پاریس برای خواندن روضه و اقامه عزاداری دعوت شدم و رفتم . شب اول محرم یک نفر جواهرفروش فرانسوی با زوجه و پسر خود در مرکز ایرانی ها که من آنجا بودم آمد و از آنها تمنّا کرد که من نذری دارم ! شیخ روضه خوان خود را به این آدرس ، ده شب بیاورید که برای من روضه بخواند . حاضرین از من اجازه گرفتند قبول نمودم چون از روضه ایرانیها فارغ بودم حاضرین مرا برداشته با فرانسوی به خانه اش بردند ، یک مجلس روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه کردند . فرانسوی و فامیلش مغموم و مهموم گوش می دادند ، فارسی نمی فهمیدند و تقاضای ترجمه را نمی نمودند تا شب تاسوعا به همین منوال بود . شب عاشورا به واسطه اعمال مستحبه و خواندن دعاهای وارده و زیارت ناحیه مقدسه ، منزل فرانسوی نرفتیم فردا آمد وملول بود عذر آوردیم که ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبی داشتیم قانع شد و تقاضا کرد پس برای شب یازدهم به جای شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من کامل شود . روضه که تمام شد یکصد لیره طلا برایم آورد ، گفتم قبول نمی کنم تا سبب نذر خود را نگویید . گفت : محرم سال گذشته در بمبئی صندوقچه جواهراتم را که تمام سرمایه ام بود دزد برد ، از غصه به حد مرگ رسیدم ، بیم سکته داشتم ، در زیر غرفه من جاده وسیع بود و مسلمانان ذوالجناح بیرون کرده سر و پای برهنه سینه و زنجیر زده عبور می کردند ، من هم از پله فرود آمده بین عزاداران مشغول عزاداری شدم ، با صاحب عزا نذر کردم که اگر به کرامت خود جواهرات سرقت شده ام را به من برساند سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانی را می پردازم . چند قدمی پیمودم شخصی پهلویم آمد با نفس تنگ و رنگ پریده ، صندوقچه را به دستم داد و گریخت حالم خوش شد ، مقداری راه رفتن را ادامه دادم و به خانه ام وارد شدم ، صندوقچه را باز کردم و شمردم یک دانه راهم دزد تصرف نکرده بود بابی انت وامی یا اباعبداللّه ! (داستانهای شگفت ص: 309)