🌷 ای عاشقان اهل بیت رسول الله!🌷
....من خیلی آرزو داشتم که 1400 سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم... لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم....
🌷بیراه نبود که حامد بین مجروحان ایرانی معروف شده به شهید ابالفضلی... جلوی چشم امیر تمام روضههای ابوالفضلی که شنیده بود و تمام نوحه هائی که خوانده بود مجسم شدند؛ حامد سر تا پا زخم بود بیدست و بیچشمها یش با سری مجروح و جسمی سر تا پا زخمیِ تیر و ترکش... یادش افتاد حامد همیشهی خدا عاشق روضهی ابوالفضل بود. یادش افتاد حامد همیشه میگفت من اگر روزی ریش سفید هیئت شوم، همهی نوحهخوانها را میگویم فقط روضهی ابالفضل بخوانند...
🌷پاسداری که حامد را از معرکه برگردانده بود، آن جا بود. دست کرد توی جیب پیراهن نظامیاش و یک دفترچه داد به امیر؛ «این روز عملیات توی جیب حامد بودند.» دفترچهی یادداشتی که توی یکی از برگههایش عکس رزمندهای نقاشی شده بود که روی زمین افتاده با دستهائی قلم شده و سر تا پا زخمی...
🌱وقت درجه اش رسیده بود.آن روزها داشت آماده می شد دوباره برگردد سوریه.هم قطارهایش قبل تر رفته بودند دنبال کارهای ترفیع و بیشتر آنها درجه شان روی دوش شان نشسته بود.یک بار یکی از دوستان صمیمی اش پا پی اش شد که"چرا نمی روی سراغ کارهای درجه ات؟"
🌷گفت:"عجله نکن عبدالله!درجه دادن و درجه گرفتن؛بازی دنیاست.اصلش آن است که درجه را خدا به آدم بدهد.خدا بخواهد ؛می بینی که درجه ام را توی سوریه از دست خود خدا می گیرم"
#کتاب_مدافعان_حرم. #ناصر_کاوه برشی از کتاب شبیه خودش (خاطرات و زندگی نامه شهید مدافع حرم حامد جوانی)
#شهید_مدافع_حرم_حامد_جوانی
#سالروز_شهادت