YEKNET.IR - شور دو - حسین طاهری.mp3
4.99M
🔳 #شـور_شهادت_امام_سجاد (ع)
🌴الهی جونم فدات حلالم کن حسین
🌴کم گریه کردم برات حلالم کن حسین
🎤 #حسین_طاهری
#دانلــودویــژه
YEKNET.IR - Moghadam-ShahadatImamSajad139601.mp3
5.5M
🔳 #زمینه_شهادت_امام_سجاد (ع)
🌴منزل به منزل خسته در اسارت
🌴دیدم به هر جایی فقط جسارت
🎤 #جوادمقدم
👌 #دانلــودویــژه
YEKNET.IR -Khotbe- MIRDAMAD.mp3
8.95M
🔳 #روضه_شهادت_امام_سجاد (ع)
🌴خطبه ی کوبنده ی #امام_سجاد
🌴به همراه روضه حضرت سیدالشهدا
🎤 #میرداماد
👌 #بسیـاردلنشیـن
گل نرگس:
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_نود_و_دوم ((نت برداری))
🌷امتحانات آخر سال هم تموم شد. دلم پر می کشید برای مشهد و امام رضا، تا رسیدن به مشهد، دل توی دلم نبود.
مهمانی ها و دورهمی ها شروع شد. خونه مادربزرگ پر شده بود از صدای بچه ها، هر چند به زحمت ۱۵ نفر آدم، توی خونه جا می شدیم، اما برای من اوقات فوق العاده ای بود. اون خونه بوی مادربزرگم رو می داد و قدم به قدمش خاطره بود.
🌷بهترین بخش،رفتن سعید به خونه خاله معصومه بود و اینکه پدرم جرات نمی کرد جلوی دایی محمد چیزی بهم بگه. رابطه پدرم با دایی ابراهیم بهتر بود. اما دایی ابراهیم هم حرمت زیادی برای دایی محمد قائل بود و همه چیز دست به دست هم می داد و علی رغم اون همه شلوغی و کار، مشهد، بهشت من می شد.
شب، خونه دایی محسن دعوت بودیم.
🌷وسط شلوغی، یهو من رو کشید کنار
– راستی مهران، رفته بودم حرم، نزدیک حرم، پرده #پناهیان رو دیدم. فردا بعد از ظهر سخنرانی داره.
گل از گلم شکفت
ـ جدی؟ مطمئنی خودشه؟
ـ نمی دونم، ولی چون چند بار اسمش رو ازت شنیده بودم با دیدن پرده، یهو یاد تو افتادم. گفتم بهت بگم اگه خواستی بری.
🌷محور صحبت درباره “جوانان، خدا و رابطه انسان و خدا ” بود. سعید، واکمنم رو شکسته بود، هر چند سعی می کردم تند نت برداری کنم، اما آخر سر هم مجبور شدم فقط قسمت های مهمش رو بنویسم. بعد از سخنرانی رفتم حرم، حدود ساعت ۸ بود که رسیدم خونه.
🌷دایی محمد، بچه ها رو برده بود بیرون، منم از فرصت و سکوت خونه استفاده کردم. بدون اینکه شام بخورم، سریع رفتم یه گوشه و سعی کردم هر چی توی ذهنم مونده رو بنویسم. سرم رو آوردم بالا، دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده.
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_نود_و_سوم ((مرزهای خیال))
🌷سرم رو آوردم بالا دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده.
– چی می نویسی که اینقدر غرق شدی؟
ـ بقیه حرف های امروزه، تا فراموش نکردم دارم هر چی رو یادم مونده می نویسم.
🌷نشست کنارم و دفترم رو برداشت. سریع تر از چیزی که فکر می کردم یه دور سریع از روش خوند و چهره اش رفت توی هم.
ـ مهران از من می شنوی پای صحبت این آدم و اون آدم نشین. به این چیزها هم توجه نکن.
خیلی جا خوردم.
🌷ـ چرا؟ حرف هاش که خیلی ارزشمند بود.
ـ دوستی با خدا معنا نداره، وارد این وادی که بشی سر از ناکجا آباد در میاری. دوستی یه رابطه دو طرفه است. همون قدر که دوستت از تو انتظار داره، تو هم ازش انتظار داری. نمیشه گفت بده بستونه، اما صد در صد دو طرفه است.
🌷ساده ترینش حرف زدنه، الان من دارم با تو حرف میزنم. تو هم با من حرف میزنی و صدام رو می شنوی، سوال داشته باشی می پرسی. من رو می بینی و جواب می شنوی. تو الان سنت کمه، بزرگ تر که بشی و بیوفتی توی فراز و نشیب زندگی، از این رابطه ضربه می خوری. رابطه #خدا با انسان، با رابطه انسان ها با هم فرق می کنه. رابطه بنده و معبوده، کلا جنسش فرق داره. دو روز دیگه، توی اولین مشکلات زندگیت،
🌷 با خدا مثل رفیق حرف میزنی، اما چون انسانی و صدای خدا رو نمی شنوی و نمی بینیش، شک می کنی که اصلا وجود داره یا نه. اصلا تو رو می بینه یا نه. این شک ادامه پیدا کنه سقوط می کنی. به هر میزان که اعتماد و باورت جلوتر رفته باشه، به همون میزان سقوطت سخت تره.
🌷حرف هاش تموم شد. همین طور که کنارم نشسته بود، غرق فکر شدم.
ـ ولی من همین الان یه دنیا مشکل دارم، با خدا رفاقتی زندگی کردم و خدا هم هیچ وقت تنهام نگذاشته و کمکم کرده.
زل زد توی صورتم
ـ خدا رو دیدی؟ یا صداش رو شنیدی؟ از کجا می دونی خدا کمکت کرده؟ از کجا می دونی توهم یا قدرت خیال نیست؟
🌷شاید به صرف قدرت تلقین، چنین حس و فکری برات ایجاد شده. مرز بین خیال و واقعیت خیلی باریکه
✍ادامه دارد......
🎀 @alvane🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
گل نرگس:
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_نود_و_چهارم((۷ سال اعتماد))
🌷دایی محسن، اون شب کلی حرف های منطقی و فلسفی رو با زبان بی زبانی بهم زد. تفریح داییم فلسفه خوندن بود و من در برابر قدرت فکر و منطقش شکست خورده بودم.
🌷حرف هاش که تموم شد دیگه مغزم مال خودم نبود. گیج گیج شده بودم و بیش از اندازه دل شکسته. حس آدمی رو داشتم که عزیزترین چیز زندگیش رو ازش گرفتن. توی ذهنم دنبال رده پای حضور خدا توی زندگیم می گشتم.
🌷جاهایی که من، زمین خورده باشم و دستم رو گرفته باشه، جایی که مونده باشم و…
#شک تمام وجودم رو پر کرده بود.
ـ نکنه تمام این سال ها رو با یه توهم زندگی کردم؟ نکنه رابطه ای بین من و خدا نیست. نکنه تخیلم رو پر و بال دادم تا حدی که عقلم رو در اختیار گرفته؟
🌷نکنه من از اول راه رو غلط اومده باشم؟نکنه … شاید … همه چیزم رفت روی هوا. عین یه بمب، دنیام زیر و رو شده بود و عقلم در برابر تمام اون حرف های منطقی و فلسفی، به بدترین شکل، کم آورده بود.
با خودم درگیر شده بودم. همه چیز برای من یه حس بود، حسی که جنسش با تمام حس های عادی فرق داشت و قدرتش به مرحله حضور رسیده بود.
🌷تلاش و اساس ۷ سال از زندگیم، داشت نابود می شد و من در میانه جنگی گیر کرده بودم که هر لحظه قدرتم کمتر می شد. هر چه زمان جلوتر می رفت، عجز و ناتوانی بر من غلبه می کرد. شک و تردیدها قدرت بیشتری می گرفت و عقلم روی همه چیز خط می کشید.
کم کم سکوت بر وجودم حکم فرما شد.
🌷سکوت مطلق، سکوتی که با آرامش قدیم فرق داشت. و من حس عجیبی داشتم. چیزی در بین وجودم قطع شده بود. دیگه صدای اون حس رو نمی شنیدم و اون حضور رو درک نمی کردم.
حس خلأ، سرما و درد، به حدی حال و روزم ویران شده بود که… همه چیز خط خورده بود. حس ها، هادی ها، نشانه ها و اعتماد.
دیگه نمی دونستم باید به چیز ایمان داشته باشم، یا به چه چیزی اعتماد کنم.
🌷من، شکست خورده بودم.
✍ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_نودوپنجم ((نمازی که قضا نشد))
💙✨خوابم برد. بی توجه به زمان و ساعت و اینکه حتی چقدر تا نمازشب، یا اذان باقی مونده بود.
غرق خواب بودم که یه نفر صدام کرد.
ـ مهران
و دستش رو گذاشت روی شونه ام.
ـ پاشو، الان نمازت قضا میشه.ا
❤️✨خمار خواب، چشم هام رو باز کردم.چشم هام رو که باز کردم دیگه خمار نبودم. گیجی از سرم پرید.
جوانی به غایت زیبا، غرق نور بالای سرم ایستاده بود.
و بعد مکان بهم ریخت، در مسیر قبله، از من دور می شد، در حالی که هنوز فاصله مادی ما فاصله من تا دیوار بود. تا اینکه از نظرم ناپدید شد.
💛مبهوت، نشسته توی رختخواب خشکم زده بود. یهو به خودم اومدم
– نمازم
و مثل فنر از جا پریدم. آفتاب طلوع کرده بود و زمان زیادی نبود، حتی برای وضو گرفتن. تیمم کردم و الله اکبر … همون طور رو به قبله، دونه های درشت اشک، تمام صورتم رو خیس کرده بود. هر چه قدر که زمان می گذشت، تازه بهتر می فهمیدم واقعا چه اتفاقی برام افتاده بود.
💜✨ـ کی میگه تو وجود نداری؟ کی میگه این رابطه دروغه؟
تو هستی، هست تر از هر هستی دیگه ای
و تو، از من، به من مشتاق تری.
من دیشب شکست خوردم و بریدم. اما تو از من نبریدی. من چشمم رو بستم.
💖✨ اما تو بازش کردی. من … گریه می کردم و تک تک کلمات و جملات رو می گفتم. به خودم که اومدم، تازه حواسم جمع شد. این اولین شب زندگی من بود که از خودم فضایی برای خلوت کردن با خدا داشتم. جایی که آزادانه بشینم و با خدا حرف بزنم.
فقط من بودم و خدا
💚✨خدا از قبل می دونست و همه چیز رو ترتیب داده بود.
✍ادامه دارد.....
@alvane
هیچڪس رقیـــــب
حضرت زینب نمیشود
عالم حـــریف
هیبت زینب نمیشود
تنها به احترام
حسینش اسیر شد
هر عاشقے ڪه
حضرت زینب نمیشود
🏴🏴🏴🏴
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
YEKNET.IR -Khotbe- MIRDAMAD.mp3
8.95M
🔳 #روضه_شهادت_امام_سجاد (ع)
🌴خطبه ی کوبنده ی #امام_سجاد
🌴به همراه روضه حضرت سیدالشهدا
🎤 #میرداماد
👌 #بسیـاردلنشیـن
🏖🏖🏖🏖🏖خیمه نشینان محبت امام زمان(عج)🌤🏖🏖🏖👇👇🏖فــوقــ_الــعــادهــ_مــجــرب
#حــتــمــا_بــخــوانــیــد
#بــیــشــ_ازهــفــتــصــد_مــورد_حــاجــتــ_روایــیــ_بــا_ایــنــ_نــمــاز
#نــمــاز_پــنــجــشــنــبــهــ_آیــهــ_الــلــهــ_بــهــجــتــ
دوســتــان بــه تــجــربــه خــدمــتــتــون عــرض مــیــکــنــم کــه ایــن نــمــاز بــالــاے هــزار نــفــر را حــاجــت روا کــرده و کــمــتــر از نــیــم ســاعــت زمــان مــی بره....
دقــت کــنــیــد کــه اکــثــر نــمــاز هــاے مــســتــحــبــے دورکــعــتــے هــســتــن دوتــا دورکــعــت مــثــل نــمــاز صــبــحــه یــعــنــے بــعــد از دو رکــعــت ســلــام دهــیــد
و دوبــاره دو رکــعــت نــیــت کــنــیــد و رکــعــت ســوم و چــهــارم را بــخــوانــیــد
#نــمــازویــژهــ_ےروزپــنــجــشــنــبــہ
#نــمــازآرزوهــا
✨ #آیــتــالــلــهــ_بــهــجــتــ_رحــمــهــالــلــه اطــرافــیــان و شــاگــردان خــود را بــســیــار بــه خــوانــدن نــمــاز روز پــنــجــشــنــبــه تــوصــیــه مــیــڪرد و مــیــفــرمــود: «آیــتــالــلــه ســیــد مــرتــضــے ڪشــمــیــرے هــر وقــت ایــن نــمــاز را مــیــخــوانــد، هــدیــهــاے بــراے او مــیــرســیــد»
چــهــار رڪعــتــ👈 (دو تــا نــمــاز دورڪعــتــیــ)👉
◆✍️در رڪعــت اول بــعــد از حــمــد ۱۱بــار ســورۀ تــوحــیــد
◇✍️در رڪعــت دوم بــعــد از حــمــد ۲۱بــار ســورۀ تــوحــیــد
◆✍️در رڪعــت ســوم بــعــد از حــمــد ۳۱بــار ســورۀ تــوحــیــد
◇✍️در رڪعــت چــهــارم بــعــد از حــمــد ۴۱بــار ســورۀ تــوحــیــد
◇بــعــد از ســلــام نــمــاز دوم ۵۱بــار ســورۀ تــوحــیــد و ۵۱بــار «الــلــَّهــُمــَّ صــَلــِّ عــَلــَى مــُحــَمــَّدٍ وَ آلــِ مــُحــَمــَّد» را بــخــوانــد
◆ و ســپــس بــه ســجــده بــرود و ۱۰۰بــار «یــاالــلــه یــاالــلــهــ» بــگــویــد و هــرچــه مــیــخــواهــد از خــدا درخــواســت ڪنــد.
✨پــیــامــبــر اڪرم صــلــیــالــلــهــعــلــیــهــوآلــه
خــداونــد مــتــعــال بــر ڪســے ڪه ایــن نــمــاز را بــخــوانــد و حــاجــتــش را از خــدا نــخــواهــد غــضــب مــیــڪنــد✨🏖🏖🏖🏖✨الــتــمــاس دعــا ویــژه🏖🏖🏖🏖🏖🏖🏖🏖🏖🏖
خادم الحسین یا زهرا س:
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷⚜⚜⚜⚜⚜
کانال مردان بی ادعا. شهید محمد رضا الوانی
به امید شفاعت شهید کلیک کن👇
https://eitaa.com/alvane
#بسماللهالرحمنالرحیم
●اللّٰهم عجل لولیک الفرج●
•| #تــقویم_روز |•
#پنجشنبه
21 #شهریور ماه 1398 شمسی
12 #محرم 1441 قمری
12 #سپتامبر 2019 میلادی
•| #آیــهی_روز |•
《سوره إبراهيم, آيه 2》
اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَوَيْلٌ لِلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ
خدايى كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و واى بر كافران از عذابى سخت
•| #ذکـــر_روز |•
لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ المَلِک الحقّ المُبین
نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشکار
•| #امروز_متعلق_است_به |•
#حسن_بن_علی (ع)
•| #مناسبتهای_روز |•
سالنمای #رسمی
ورود اسیران کربلا به کوفه(۶۱ ه.ق)
شهادت حضرت امام زین العابدین(ع) (۹۵ ه.ق)
روز سینما
سالنمای #انقلاب_اسلامی
شهادت روحانی مبارز و مجاهد مشروطه خواه شیخ محمد خیابانی
هجرت اعتراض آمیز علما به قم، در اعتراض به اقدامات رضاخان
⚫️ #ویژه
دفن شهدای کربلا
•| #حدیث_روز |•
●امام سجاد (ع):
نَحنُ الفُلكُ الجارِيَةُ فِي اللُّجَجِ الغامِرَةِ ، يَأمَنُ مَن رَكِبَها ويَغرَقُ مَن تَرَكَها .
ماييم كشتى روانِ در درياهاى عميق و گود . هر كه بر آن سوار شود ، ايمن مى مانَد و هر كه از آن چشم پوشد ، غرق مى شود .
📚ينابيع المودّة : ج ١ ص ٧٦ ح ١٢ و ج ٣ ص ٣٥٩ .
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
⭕ #نکته_ویژه_مربیان_صالحین
☀️امام عصر(عج) درحدیثی تکان دهنده در کتاب احتجاج شیخ طبرسی، فرمودند:
اگر به اندازه پیدا کردن لنگه کفشتان برای من وقت می گذاشتید، من می آمدم....
⚠️بر منتظر امام زمان (عج) لازم است تا در خلوت های خود به این جمله حضرت خوب فکر کند و خودش را شلاق معرفت بزند که چرا و چرا و چرا،؟؟؟ در مقابل امام عصر خویش کم کار و راحت طلب است و برای تعجیل در ظهورش، بیشتر و بیشتر کار نمی کند....
🎤 #استاد_عبادی
➖➖➖➖➖➖➖
🇮🇷 صالحين خراسان رضوي
🏴🏴🏴
✍ داستان هنده همسر یزید، کنیز حضرت زینب (س)
🔰 زن یزید که سالهاى پیش در خانه عبدالله بن جعفر زیر دست حضرت زینب(س) کامل تربیت شده بود، روزگار او را به شام خراب انداخته و از جایى خبر ندارد.
یک وقت بر سر زبانها افتاد که جماعتى از اسیران خارجى به شام آمده اند. این زن از یزید درخواست کرد به دیدار آنها برود. یزید گفت شب برو.
🌙 چون شب فرا رسید، بوی خوش غذایی که زن شامی با خود آورده بود، کودکان را وادار کرد تا دور او جمع شوند، سینی پر از غذا برای خرابه نشینان... اما هیچ کدام دست به سوی غذا نمیبردند.... خانم ام کلثوم(س) گفتند صدقه بر ما حرام است. زینب(س) بلند شد و به پیشواز زن آمد و فرمود: زن! مگر نمیدانی این گونه صدقات بر ما حرام است؟ برای چه این طعام را آوردهای؟
زن گفت: به خدا قسم این صدقه نیست، بلکه نذر است که بر من اجرای آن لازم است و برای هر اسیر و غریب طعامی به رسم هدیه میبرم.
🔻 زن این پا وآن پا کرد و با شرم گفت: من در ایام کودکی در شهر رسول خدا (ص) بودم و به مرضی دچار شدم که طبیبان و پزشکان از معالجه من عاجز شدند. چون پدر و مادرم دوستدار اهل بیت (ص) بودند، مرا برای شفا به خانه امیرالمومنین (؏) بردند و از فاطمه زهرا (س) طلب شفا کردند.
✨ درآن زمان حسین (؏) به خانه آمد. علی (؏) فرمود: ای فرزندم! دست بر سر این دختر بگذار و از خدا شفای او را بخواه! حسین (؏) چنین کرد و از برکت مولایم شفا پیدا کردم. تا کنون هیچ مریضی در من راه نیافته است... گردش روزگار مرا به این سرزمین کشانده است و از مولای خویش دور ماندهام.
💠 نذر کردم هرگاه اسیر یا غریبی را ببینم تا حدی که امکان دارد به او احسان نمایم. برای سلامتی آقایم حسین (؏)، تا شاید بار دیگر به زیارت او نائل شوم و جمال ایشان را دیدار نمایم.
🏴 فرمان داد تا تختی در خرابه نصب کردند. بر تخت قرار گرفت و حال رقت بار آن اسیران او را کاملا متأثر گردانید و سؤال کرد: اى زن اسیر، شما از اهل کدام دیارید؟
حضرت زینب(س) فرمود: از اهل مدینه.
آن زن گفت: عرب همهی شهرها را مدینه گوید؛ شما از کدام مدینه هستید؟ فرمود: از مدینه رسول خدا(ص).
آن زن از تخت فرود آمد و به روى خاک نشست.
حضرت زینب(س) سبب را سؤال کرد
💠 گفت: به پاس احترام مدینه رسول خدا(ص)
اى زن اسیر، تو را به خدا قسم مىدهم آیا هیچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشتهاى؟
حضرت زینب (س) فرمود: من در محله بنى هاشم بزرگ شدهام.
آن زن گفت: اى زن اسیر، قلب مرا مضطرب کردى. تو را به خدا قسم مىدهم، آیا هیچ در خانه آقایم امیرالمؤمنین(؏) عبور نموده و هیچ بىبى من حضرت زینب(س) را زیارت کردهاى؟
✨ حضرت زینب (س) دیگر نتوانست خوددارى بنماید، صداى شیون او بلند شد فرمود: حق دارى زینب را نمىشناسى... من زینبم
⁉ زن گفت: اگر تو زینبی پس حسینت کو؟
حضرت زینب(س) فرمود: ای زن، از حسین پرسش مىکنى؟! این سر که در خانه یزید منصوب است از آن حسین (؏) است.
آن زن از شنیدن این کلمات دنیا در نظرش تیره و تار گردید و آتش در دلش افتاد. مانند شخص دیوانه، نعره زنان، به بارگاه یزید دوید.
فریاد زد: اى پسر معاویه ، سر پسر دختر پیغمبر(ص) را در خانه من نصب کردهاى با اینکه ودیعه رسول خداست...
🏴 واحسیناه، واغریباه، وامظلوماه، واقتیل اولاد الادعیاء، والله یعز على رسول الله و على امیرالمؤمنین
🔥 یزید یک باره دست و پاى خود را گم کرد، دید فرزندان و غلامان و حتى عیالات او بر او شوریدند. از آن پس چنان دنیا بر او تنگ شد و زندگى بر او ناگوار افتاد که مىرفت در خانه تاریک و لطمه به صورت مىزد ....
🔥 یزید چارهاى جز این ندید که خط سیر خود را نسبت به اهل بیت عوض کند، لذا به عیال خود گفت: برو آنان را از خرابه به منزلى نیکو ببر. آن زن به سرعت، با چشم گریان شیون کنان، آمد زیر بغل حضرت زینب(س) را گرفت و گفت : اى سیده من، کاش از هر دو چشم کور مىشدم و تو را به این حال نمىدیدم.
اهل بیت(؏) را برداشت و به خانه برد و فریاد کشید: اى زنان مروانیه، اى بنات سفیانیه، مبادا دیگر خنده کنید! مبادا دیگر شادى بکنید! به خدا قسم اینها خارجى نیستند، این جماعت اسیران ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و على مرتضى على (؏) و آل یس و طه مىباشند.
📚 ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱
••●✦✧✦✧✦●••
زینب اسیر نیستــــ
دو عــالــم ...
اسیـــــر اوستــــ
#الهی_بحق_زینب_الکبری
#عجل_لولیک_الفرج
━━━ ━━━ ━━━
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
تمام عمرم به فدای . . زینب حک شده بشکافی بینی در دلم این مطلبم
در دو دنیا این مرا بس که خاک پا زینبم
🏴🏴🏴
تمام عمرم فدای زینبم
خاک پا ی فدای زینبم محسن رضای:
اگر نماز قضا بشه میشه جبران کرد
اگر روزه قضا بشه میشه جبران کرد
اگر ...
ولی اگر ولایت قضا بشه ، نمیشه جبران کرد
یکبار در سقیفه قضا شد ، حضرت زهرا (س) را شهید کردند ،
یکبار در صفین قضا شد ، حضرت علی (ع) را شهید کردند .
یکبار در کوفه قضا شد ، تابوت امام حسن (ع) تیرباران شد.
یکبار در کربلا قضا شد ، بر پیکر امام حسین (ع) اسب تازاندند.
🚩 مواظب باشیم ولایتمان قضا نشود.
عاشورای حسینی تسلیت باد.
@alvane
🖤🖤🖤🙏🙏🖤🖤🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پشت پرده خودکشی #دختر_آبی چه بود؟
🔺نقش سلبریتی ها در این ماجرا چه بود؟
تا آخر ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴نحوه رفتار مؤمنان با یکدیگر و با دیگران در عصر ظهور
☑ استاد #پناهیان