eitaa logo
مدافعان بانوی دمشق.شهید مدافع حرم محمد رضا الوانی
167 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
.چی می شود پرچم حرم،برام کفن بشه. سلام من به بی بی شهادتین من بشه.بدون زینبی من نفس نمی کشم تا زنده ام از عشق بی بی دست نمی کشم https://eitaa.com/alvane ا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 از همان کودکی می‌گفت «هر کس #زیارت_عاشورا بخواند #شهید می‌شود»‼️🕊 به قدری به #حضرت_ابوالفضل(علیه السلام) علاقه داشت که وقتی اسم مبارک حضرت می‌آمد, محمد حسین از خود بی خود می‌شد😔. برادرش در یکی از ماموریت‌ها چشم راستش را از دست داد و جانباز شد😔, محمدحسین خود را مانند حضرت ابوالفضل(علیه السلام) فدای برادرش می‌کرد و به برادرش می‌گفت «عیب ندارد من عصای تو هستم و ناراحت نباش حتی اگر کور شوی من همراهت هستم..»☝️ شهید مدافع حرم محمدحسین میردوستی🌹 ┄┅┅✿❀ ❀✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«شمر زمانه ات را بشناس» طنین شعارهای انقلابی در دسته هیات‌های عاشورایی... شب عاشورای ۹۸ - امامزاده شاه میرعالی حسین بهبهان ‌
◻️◻️ و اینک ا مردی کنار #قتلگاه، سالهاست صبح و شب خون گریه میکند و در انتظار ٣١٣ علمدار که عباس وار یاریَش کنند تا ندا دهد: الا یا اهل العالم، إنَّ جدّی الحسین قَتلوه عطشانا 😭😭 سلام تنها پادشاه زمین ✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«شمر زمانه ات را بشناس» طنین شعارهای انقلابی در دسته هیات‌های عاشورایی... شب عاشورای ۹۸ - امامزاده شاه میرعالی حسین بهبهان ‌
▪️🕊💔🕊▪️ چقدر به هم نزديک و مربوطند:‼️ «قربان»، «غدير»، «عاشورا»...❗️ ❌«قربان»: تعريف عهـد الهى ❌«غدير»: اعلام عهـد الهى ❌«عاشورا»: امتحان عهـد الهى ⭕️چقدر آمار قبولى پايين است!⭕️ "نه فهميدند عهد چيست ؟!" "نه فهميدند عهد با كيست ؟!" و "نه فهميدند عهد را چگونه بايد پاس داشت ؟!" خدایا، ما را بر عهدمان با امام زمان مان استوار ساز تا مرگمان جاهلی نباشد. ▪️🕊💔🕊▪️
🔴مراسم شام غریبان امسال در حسینیه امام خمینی، شاهد اتفاقی ویژه و خاص بود. 🔹حضور مقتدا صدر، از رهبران شیعه عراق که تا پیش از این بسیاری از تحلیلگران او را رهبری ضد ایرانی و در برابر منافع جمهوری اسلامی در عراق می‌دانستند. 🔹معنای این عکس استراتژیک را بهتر از همه ترامپ و ملک سلمان و نتانیاهو می‌فهمند.
🏴شهید روز ۱۱ ماه محرم سال ۱۳۹۵ 🌷 #شهید_سعید_بیاضی_زاده ⚫️جهادے و تلاشـگر بود و ازهیچ خدمتےدریغ نمی کرد. ▪️از اردوهاے بی شمار جهادے اوگرفته تا تدارک جلسات #شهدا ▪️با #اخلاص بود و جزء #نخبگان و استعدادهاے برتر #حوزه ، ولی به قول طلبه ها هیچ وجهه علمی برای خود نتراشیده بود.
YEKNET.IR -narimani.mp3
8.48M
🔳 #روضه_شهادت_امام_سجاد (ع) 🌴پیرمردِ بلا کشیده منم 🌴پسرِ شاهِ سر بریده منم 🎤 #سید_رضا_نریمانی 👌 #بسیـاردلنشیـن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - شور دو - حسین طاهری.mp3
4.99M
🔳 #شـور_شهادت_امام_سجاد (ع) 🌴الهی جونم فدات حلالم کن حسین 🌴کم گریه کردم برات حلالم کن حسین 🎤 #حسین_طاهری #دانلــودویــژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - Moghadam-ShahadatImamSajad139601.mp3
5.5M
🔳 #زمینه_شهادت_امام_سجاد (ع) 🌴منزل به منزل خسته در اسارت 🌴دیدم به هر جایی فقط جسارت 🎤 #جوادمقدم 👌 #دانلــودویــژه
YEKNET.IR -Khotbe- MIRDAMAD.mp3
8.95M
🔳 #روضه_شهادت_امام_سجاد (ع) 🌴خطبه ی کوبنده ی #امام_سجاد 🌴به همراه روضه حضرت سیدالشهدا 🎤 #میرداماد 👌 #بسیـاردلنشیـن
گل نرگس: °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((نت برداری)) 🌷امتحانات آخر سال هم تموم شد. دلم پر می کشید برای مشهد و امام رضا، تا رسیدن به مشهد، دل توی دلم نبود. مهمانی ها و دورهمی ها شروع شد. خونه مادربزرگ پر شده بود از صدای بچه ها، هر چند به زحمت ۱۵ نفر آدم، توی خونه جا می شدیم، اما برای من اوقات فوق العاده ای بود. اون خونه بوی مادربزرگم رو می داد و قدم به قدمش خاطره بود. 🌷بهترین بخش،رفتن سعید به خونه خاله معصومه بود و اینکه پدرم جرات نمی کرد جلوی دایی محمد چیزی بهم بگه. رابطه پدرم با دایی ابراهیم بهتر بود. اما دایی ابراهیم هم حرمت زیادی برای دایی محمد قائل بود و همه چیز دست به دست هم می داد و علی رغم اون همه شلوغی و کار، مشهد، بهشت من می شد. شب، خونه دایی محسن دعوت بودیم. 🌷وسط شلوغی، یهو من رو کشید کنار – راستی مهران، رفته بودم حرم، نزدیک حرم، پرده رو دیدم. فردا بعد از ظهر سخنرانی داره. گل از گلم شکفت ـ جدی؟ مطمئنی خودشه؟ ـ نمی دونم، ولی چون چند بار اسمش رو ازت شنیده بودم با دیدن پرده، یهو یاد تو افتادم. گفتم بهت بگم اگه خواستی بری. 🌷محور صحبت درباره “جوانان، خدا و رابطه انسان و خدا ” بود. سعید، واکمنم رو شکسته بود، هر چند سعی می کردم تند نت برداری کنم، اما آخر سر هم مجبور شدم فقط قسمت های مهمش رو بنویسم. بعد از سخنرانی رفتم حرم، حدود ساعت ۸ بود که رسیدم خونه. 🌷دایی محمد، بچه ها رو برده بود بیرون، منم از فرصت و سکوت خونه استفاده کردم. بدون اینکه شام بخورم، سریع رفتم یه گوشه و سعی کردم هر چی توی ذهنم مونده رو بنویسم. سرم رو آوردم بالا، دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده. ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((مرزهای خیال)) 🌷سرم رو آوردم بالا دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده. – چی می نویسی که اینقدر غرق شدی؟ ـ بقیه حرف های امروزه، تا فراموش نکردم دارم هر چی رو یادم مونده می نویسم. 🌷نشست کنارم و دفترم رو برداشت. سریع تر از چیزی که فکر می کردم یه دور سریع از روش خوند و چهره اش رفت توی هم. ـ مهران از من می شنوی پای صحبت این آدم و اون آدم نشین. به این چیزها هم توجه نکن. خیلی جا خوردم. 🌷ـ چرا؟ حرف هاش که خیلی ارزشمند بود. ـ دوستی با خدا معنا نداره، وارد این وادی که بشی سر از ناکجا آباد در میاری. دوستی یه رابطه دو طرفه است. همون قدر که دوستت از تو انتظار داره، تو هم ازش انتظار داری. نمیشه گفت بده بستونه، اما صد در صد دو طرفه است. 🌷ساده ترینش حرف زدنه، الان من دارم با تو حرف میزنم. تو هم با من حرف میزنی و صدام رو می شنوی، سوال داشته باشی می پرسی. من رو می بینی و جواب می شنوی. تو الان سنت کمه، بزرگ تر که بشی و بیوفتی توی فراز و نشیب زندگی، از این رابطه ضربه می خوری. رابطه با انسان، با رابطه انسان ها با هم فرق می کنه. رابطه بنده و معبوده، کلا جنسش فرق داره. دو روز دیگه، توی اولین مشکلات زندگیت، 🌷 با خدا مثل رفیق حرف میزنی، اما چون انسانی و صدای خدا رو نمی شنوی و نمی بینیش، شک می کنی که اصلا وجود داره یا نه. اصلا تو رو می بینه یا نه. این شک ادامه پیدا کنه سقوط می کنی. به هر میزان که اعتماد و باورت جلوتر رفته باشه، به همون میزان سقوطت سخت تره. 🌷حرف هاش تموم شد. همین طور که کنارم نشسته بود، غرق فکر شدم. ـ ولی من همین الان یه دنیا مشکل دارم، با خدا رفاقتی زندگی کردم و خدا هم هیچ وقت تنهام نگذاشته و کمکم کرده. زل زد توی صورتم ـ خدا رو دیدی؟ یا صداش رو شنیدی؟ از کجا می دونی خدا کمکت کرده؟ از کجا می دونی توهم یا قدرت خیال نیست؟ 🌷شاید به صرف قدرت تلقین، چنین حس و فکری برات ایجاد شده. مرز بین خیال و واقعیت خیلی باریکه ✍ادامه دارد...... 🎀 @alvane🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
گل نرگس: °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((۷ سال اعتماد)) 🌷دایی محسن، اون شب کلی حرف های منطقی و فلسفی رو با زبان بی زبانی بهم زد. تفریح داییم فلسفه خوندن بود و من در برابر قدرت فکر و منطقش شکست خورده بودم. 🌷حرف هاش که تموم شد دیگه مغزم مال خودم نبود. گیج گیج شده بودم و بیش از اندازه دل شکسته. حس آدمی رو داشتم که عزیزترین چیز زندگیش رو ازش گرفتن. توی ذهنم دنبال رده پای حضور خدا توی زندگیم می گشتم. 🌷جاهایی که من، زمین خورده باشم و دستم رو گرفته باشه، جایی که مونده باشم و… تمام وجودم رو پر کرده بود. ـ نکنه تمام این سال ها رو با یه توهم زندگی کردم؟ نکنه رابطه ای بین من و خدا نیست. نکنه تخیلم رو پر و بال دادم تا حدی که عقلم رو در اختیار گرفته؟ 🌷نکنه من از اول راه رو غلط اومده باشم؟نکنه … شاید … همه چیزم رفت روی هوا. عین یه بمب، دنیام زیر و رو شده بود و عقلم در برابر تمام اون حرف های منطقی و فلسفی، به بدترین شکل، کم آورده بود. با خودم درگیر شده بودم. همه چیز برای من یه حس بود، حسی که جنسش با تمام حس های عادی فرق داشت و قدرتش به مرحله حضور رسیده بود. 🌷تلاش و اساس ۷ سال از زندگیم، داشت نابود می شد و من در میانه جنگی گیر کرده بودم که هر لحظه قدرتم کمتر می شد. هر چه زمان جلوتر می رفت، عجز و ناتوانی بر من غلبه می کرد. شک و تردیدها قدرت بیشتری می گرفت و عقلم روی همه چیز خط می کشید. کم کم سکوت بر وجودم حکم فرما شد. 🌷سکوت مطلق، سکوتی که با آرامش قدیم فرق داشت. و من حس عجیبی داشتم. چیزی در بین وجودم قطع شده بود. دیگه صدای اون حس رو نمی شنیدم و اون حضور رو درک نمی کردم. حس خلأ، سرما و درد، به حدی حال و روزم ویران شده بود که… همه چیز خط خورده بود. حس ها، هادی ها، نشانه ها و اعتماد. دیگه نمی دونستم باید به چیز ایمان داشته باشم، یا به چه چیزی اعتماد کنم. 🌷من، شکست خورده بودم. ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((نمازی که قضا نشد)) 💙✨خوابم برد. بی توجه به زمان و ساعت و اینکه حتی چقدر تا نمازشب، یا اذان باقی مونده بود. غرق خواب بودم که یه نفر صدام کرد. ـ مهران و دستش رو گذاشت روی شونه ام. ـ پاشو، الان نمازت قضا میشه.ا ❤️✨خمار خواب، چشم هام رو باز کردم.چشم هام رو که باز کردم دیگه خمار نبودم. گیجی از سرم پرید. جوانی به غایت زیبا، غرق نور بالای سرم ایستاده بود. و بعد مکان بهم ریخت، در مسیر قبله، از من دور می شد، در حالی که هنوز فاصله مادی ما فاصله من تا دیوار بود. تا اینکه از نظرم ناپدید شد. 💛مبهوت، نشسته توی رختخواب خشکم زده بود. یهو به خودم اومدم – نمازم و مثل فنر از جا پریدم. آفتاب طلوع کرده بود و زمان زیادی نبود، حتی برای وضو گرفتن. تیمم کردم و الله اکبر … همون طور رو به قبله، دونه های درشت اشک، تمام صورتم رو خیس کرده بود. هر چه قدر که زمان می گذشت، تازه بهتر می فهمیدم واقعا چه اتفاقی برام افتاده بود. 💜✨ـ کی میگه تو وجود نداری؟ کی میگه این رابطه دروغه؟ تو هستی، هست تر از هر هستی دیگه ای و تو، از من، به من مشتاق تری. من دیشب شکست خوردم و بریدم. اما تو از من نبریدی. من چشمم رو بستم. 💖✨ اما تو بازش کردی. من … گریه می کردم و تک تک کلمات و جملات رو می گفتم. به خودم که اومدم، تازه حواسم جمع شد. این اولین شب زندگی من بود که از خودم فضایی برای خلوت کردن با خدا داشتم. جایی که آزادانه بشینم و با خدا حرف بزنم. فقط من بودم و خدا 💚✨خدا از قبل می دونست و همه چیز رو ترتیب داده بود. ✍ادامه دارد..... @alvane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچڪس رقیـــــب حضرت زینب نمیشود عالم حـــریف هیبت زینب نمیشود تنها به احترام حسینش اسیر شد هر عاشقے ڪه حضرت زینب نمیشود 🏴🏴🏴🏴 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهــــــــادت امام کاروان اسرای کربلا نگین آرامش قلب اهل حرم یعقوب دشت کربلا پسرحضرت ارباب بزرگ مرد مناجات حضرت سجاد(ع) بر امام زمان(عج)و همه عاشقانش تسلیت باد 🌸🌱🌸🌱🌸🌱
زیارت شهدا هرچندازراه دورامادست برسینه میگذاریم وزیارت نامه شهدارامیخوانیم👆👆 حدیث قدسی :هر که راعاشق شوم خواهم کشت و هر که را بکشم خود خون بهای او هستم خوش به سعادتت ای شهید که خدا این گونه عاشقت شدو تورا برگزید هدیه به روح پاک امام وشهدا صلوات🌹🌹