حضرت زهراءسلام الله علیها بطور شبانه روز با قرآن انس داشتندوبه تلاوت قرآن خیلی علاقه داشتندوبه تلاوت سور حدید والرحمن وواقعه علاقه خاصی داشتند ومی فرمودند قاری این سور در آسمان ها ساکن فردوس خوانده می شوند(جواد قیومی.صحیفه الزهراءص276)
به نام خدا
حكایت چوب معلم !!
امیر نصر سامانی (یکی از امرای سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق سلطنت کرد) در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او درس می خواند، ولی از ناحیه ی معلّم کتک بسیار خورد (زیرا سابقا بعضی معلمین شاگردان خود تنبیه بدنی می کردند) امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت: هر گاه به مقام پادشاهی برسم، انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم.
وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد، به خدمتکار خود گفت: برو در باغ روستا چوبی از درخت «به» بگیر و بیاور.
خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور.
خدمتکار نزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟
خدمتکارجریان را گفت.
معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است، در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید، پولی داد و یک عدد میوه ی «بِهِ خوب» خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد. هنگامی که نزد امیر نصر آمد، دید در دست امیر نصر چوبی از درخت«به» هست و آن را بلند می کند و تکان می دهد. همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد، خطاب به او گفت: از این چوب چه خاطره را می نگری؟ (آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من، به من زدی؟)
در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی «به» را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت:« عمر پادشاه مستدام باد، این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است.» ( یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، شخصی مانند شما فردی برجسته، به وجود آمده است).
امیر نصر از این پاسخ جالب، بسیار مسرور و شادمان شد، معلم را در آغوش محبت خود گرفت، جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد، به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت.
🍀🌷🌻🌹🌸☘️🌺
آیت الله استاد حسن زاده آملی می فرماید: یکی از کلمات قصار علامه طباطبایی، این بود که: «ما کاری مهم تر از خودسازی نداریم.»
اواخر عمر مبارکشان دائم می فرمودند: «توجه! توجه!» و این، فراتر از «تذکر» و «تفکر» است. و نیز می فرمودند: «بزرگترین (و سخت ترین) ریاضت ها، همین دینداری است.» در روایتی از حضرت امیر علیه السلام هست که می فرماید: «الشریعة ریاضة النفس: آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگی نفس می آورد.»
استاد حسن زاده آملی نقل می کردند: خداوند درجات ایشان را متعالی بفرماید که لفظ «ابد» را بسیار بر زبان می آورد و در مجالس خویش چه بسا این جمله کوتاه و سنگین و وزین را به ما القا میفرمود که: «ما ابد در پیش داریم. هستیم که هستیم.»
«انما تنتقلون من دار الی دار» انسان از بین رفـتنی نیست، باقی و برقرار است، منتها به یک معنی لباس عوض می کند و به یک معنی، جا عوض می کند.
#روانشناسی
#کمال_زدگی
✳️کمال گرایی افراطی، یا ترس افراطی از شکست:
❓من بیش از حد زودرنجم, و همین باعث میشه از آدما بدم بیاد, مثلا از بازار رفتن بدم میاد چون میترسم اگه فروشنده باهام بد حرف بزنه ناراحت شم یا راننده ى, تاکسى بد حرف بزنه, واسه همین اصلابازار نمیرم, و میخوام رانندگى یاد بگیرم که با آدما کمتر در ارتباط باشم ولى مثلا امروزم مربى رانندگی خیییلى بد اخلاق بود طورى که وقتى برگشتم خونه خیلى گریه کردم, اصلا اوضاع خوبى نیست . از آدما متنفرم, لطفا کمکم کنید, خسته شدم,زندگى کردن با آدما سخته,ولى عاشق خونوادمم ؟؟؟
👇جواب👇
1️⃣احتمال دارد این مشکل شما بخاطر ترس بیش از ناکامی و شکست باشد لذا با از بین بردن ترس افراطی از شکست می توانید براین مشکل فایق ایید.
2️⃣کسب مهارتهای ارتباطی نیز می تواند شما را در این مسیر یاری کند.
3️⃣این طرز فکر که نیاز شدید به عشق دارید به اندازه ی کافی شما را غمگین خواهد کرد.
4️⃣این طرز فکر غلط است که با خود بگوییم:« همیشه باید ثابت کنم آدم با کفایت، شایسته و موفقی هستم»
5️⃣یک طرز فکر بسیار غلط دیگر اینکه:«حداقل باید ثابت کنم که در برخی زمینه ها آدم با کفایت و با هوشی هستم»
____________________
اثر اعمال انسان
یکی از اساتید از قول علامه می گوید: «اگر یک کاه برداری، در همه عالم(هستی) اثر میگذارد!» {پس گناه کردن چه اثری بر هستی میگذارد؟}
به استاد طباطبائی عرض شد: «شاعری مدعی است که مشاهداتی دارد و ...» ایشان فرمود: «یک وعده خوراک کامل به او بدهید!» وقـتی غذا را به وی رساندند و سیر خورد، پرسیدند: «حالا هم چیزی می بینی؟» گفت: «نه؛ آن حالت از بین رفت.»
استاد فـاطمی نیا به نقل از علامه می فرمود: «گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می اندازد.»
همچنین ایشان نقل می کند: در اوایل طلبگی ام، روزی مرحوم علامه به حجره ام تشریف آوردند و فرمودند: «به ظاهر در این جا غیبت شده است!» گفـتم: بله؛ پیش از آمدن شما، چند نفر که درسشان از من بالاتر بود، این جا بودند و غیبت کسی را کردند. علامه فرمودند: «باید می گفتی از این جا بروند، این حجره دیگر برای درس خواندن مناسب نیست؛ اتاقت را عوض کن
حق همسایه
✍️ حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به یکی از اصحابشان فرمودند : " آیا میدانی حق همسایه چیست ؟ "
➖عرض کرد : نمی دانم ؛ حضرت فرمودند :
اگر از تو درخواست یاری نمود، او را یاری کن.
اگر از تو وام درخواست نمود، به او وام بده.
اگر دچار فقر شد، به او سود برسان.
اگر دچار مصیبت شد، او را تسلیت بگو.
اگر خیری به او رسید، به او تهنیت بگو تا بدین وسیله بهرهگیری از خیر را بر او گوارا گردانی.
اگر مریض شد او را عیادت کن.
اگر مرگ او فرا رسید، جنازهی او را تشییع کن.
ساختمان خانه ی خود را آنچنان بلند نسازی که همسایه ی تو از باد و هوا محروم گردد مگر این که از او اجازه بگیری.
اگر میوه ای خریدی، مقداری از آن را به همسایه هدیه کن.
اگر نمی خواهی هدیه کنی میوه ی خریداری شده را پنهانی وارد خانهی خویش ساز تا همسایهی تو آن را نبیند.
و نگذار فرزندان تو میوه را به بیرون از خانه ببرند که باعث ناراحتی و حسرت فرزند همسایه گردد.
همسایه ی خود را با بوی خوش غذای خانه ی خود میازار مگر آن که مقداری از آن را به اهل خانه ی او برسانی.
📚 بحار الأنوار ، ج ۷۹، ص ۹۴ .
به دست مسيح مسلمان شدم !
فطرس از شاگردان بختيشوع پزشك معروف و طبيب مخصوص متوكل نقل مىكند كه امام حسن عسکری عليه السلام به دنبال او فرستاد تا يكى از شاگردان مخصوصش را به خانه حضرت بفرستد و او را فصد ( خون گرفتن ) كند .
بختيشوع مرا انتخاب كرد و به من گفت : مبادا در كارى با امام عليه السلام مخالفت كنى و او امروز در زير اين آسمان عالمترين مردم است !
من خدمت حضرت رفتم و امام عليه السلام به من فرمود تا در حجرهاى باشم تا مرا احضار كند ! در آن ساعتى كه حضرت فرمود منتظر باش ، از نظر نجومى ساعت نيكى بود ، ولى هنگامى كه حضرت مرا براى فصد طلبيد ساعت خوش يمنى نبود !
امام عليه السلام دستور داد كه طشت بزرگى را براى اين قصد آماده كردند و من رگ اكحل ( دست ) حضرت را فصد كردم كه خون شروع به آمدن كرد و پيوسته خون مىآمد تا اينكه طشت پر شد ! امام عليه السلام فرمود : جريان خون را قطع كن ! من چنان كردم . امام عليه السلام دست خود را شست و روى آن را بست و مرا به همان حجره اى كه بودم فرستاد . براى من غذاى سرد و گرم از هر نوعى آوردند ، تا وقت عصر آنجا بودم و بعد مرا احضار نمود و فرمود : رگ را باز كن و دوباره طشتى آوردند و خون آمد تا طشت پر شد . امام عليه السلام دستور داد كه خون را قطع كنم . سپس روى رگ را بست و مرا به حجره خود برگردانيد .
صبح روز بعد امام عليه السلام مرا خواست و بعد از اينكه طشت را حاضر كردند ، دستور داد تا رگ را باز كنم . من رگ را باز كردم و خون از دست آن حضرت مانند شير سفيد بيرون مىآمد تا طشت پر شد . در اين موقع امام عليه السلام فرمود كه خون را قطع كنم و رگ را بست و دستور داد كه يك جامه دان لباس و پنجاه دينار براى من آوردند ، و فرمود : اين را بگير و مرا معذور بدار و برو !
من عطاى حضرت را گرفتم و گفتم : سفارشى نداريد ؟ امام عليه السلام فرمود : به تو امر مىكنم كه با آن كسى كه از دِير عاقول با تو رفاقت مىكند ، با او خوش رفتار باشى !
من نزد بختيشوع برگشتم و قصه را براى او نقل كردم . او گفت : همه حكماء گفته اند كه حداكثر خونى كه در بدن انسان مىباشد ، هفت من است و اين مقدار خونى كه تو نقل مىكنى اگر از چشمه آبى بيرون آمده بود عجيب و عجبتر از آن آمدن خونى مانند شير است ! سپس بختيشوع يك ساعتى فكر كرد و تا سه شبانه روز مشغول خواندن كتب شد تا شايد براى اين قصّه ، علتى پيدا كند ، ولى چيزى پيدا نكرد و گفت : امروز در ميان نصرانىها پزشكى بالاتر از راهب دِير عاقول نيست ! كاغذى براى او نوشت و قصّه را ذكر كرد و مرا مأمور كرد كه كاغذ را براى راهب ببرم .
چون به دِير او رسيدم ، او را صدا زدم . از بالاى دِير به من نگاه كرد و گفت : تو كيستى ؟ گفتم : من شاگرد بختيشوع هستم ! گفت : نامه اى دارى ؟ گفتم : آرى ! زنبيلى از بالا پائين فرستاد و من نامه در داخل آن گذاشتم و آن را بالا كشيد و خواند و همان موقع از دِير پائين آمد و گفت : توئى آن كسى كه او را فصد كردى ؟ گفتم : آرى . گفت : خوشا به حال مادرت !
او سوار استرى شد و حركت كرديم و به سامرا آمديم . وقتى كه رسيديم يك سوم از شب باقى مانده بود . گفتم : كجا مىخواهى بروى ؟ خانه استاد ما يا خانه خود ؟ گفت : خانه آن شخص !
قبل از اذان به در خانه حضرت رفتيم . وقتى كه رسيديم ، در باز شد و خادمى سياه بيرون آمد و گفت : كدام يك از شما صاحب دِير عاقول هستيد ؟ راهب گفت : منم فدايت شوم ! گفت : پائين بيا و به من گفت : استر رفيقت را نگه دار تا برگردد و دست او را گرفت و داخل منزل شدند .
من آنجا ايستاده بودم تا صبح شد و روز بالا آمد . آن وقت راهب در حالى كه لباسهاى رهبانيت را درآورده بود و لباسهاى سفيدى به تن داشت و مسلمان شده بود بيرون آمد .
راهب به من گفت : مرا نزد استادت بختيشوع ببر ! نزد استاد رفتيم . وقتى كه
چشم بختيشوع به راهب افتاد ، به سوى او دويد و گفت : چه شده كه دست از نصرانيت كشيده اى ؟
گفت : مسيح را يافتم و به دست او مسلمان شدم ! گفت : مسيح را يافتى ؟ راهب گفت : آرى ! نظير مسيح را يافتم . در جهان از اين معجزات فقط مسيح و يا مانند او انجام مىدهند !
راهب مسلمان شده نزد امام حسن عسکری عليه السلام برگشت و از اصحاب حضرت شد تا زمانى كه وفات يافت..
شهادت امام حسن عسکري(ع)
وقتي معتمد عبّاسي ،قاتل امام دهم،به خلافت رسيد ،پس ازمدّتي دستورداد امام عسکري (ع)راكه بيست وهشت سالداشت، توسط زهربشهادت برسانند!
عقيد خادم امام گفت:درآن شبي كه حال حضرت منقلببود،امام مقداري مصطكي(دارويي گياهي) خواست.همينكهاين دارو را جوشاندند وبراي امام آوردند،فرمود:اولّ آبيبيآوريدتا وضوء بگيرم ونماز بخوانم.آب براي حضرتآورديم وآن برگزيدة خدا،دستمالي بر روي زانوان خودگستراند ووضوء گرفت ونماز صبح را بجاي آورد.سپس ظرفمصطكي را بدست گرفت وخواست بياشامد ولي دستمباركش از شدّت ضعف وناتواني مي لرزيد ولب ظرف بهدندانهايش مي خورد.
در اين موقع امام بمن فرمود:داخل اطاق شووكودكي را كهدرحال سجده است،نزد من بياور!من داخل اطاق شدم ونگاهمبه كودكي كه سر به سجده نهاده وانگشت سبّابه خودرا بطرفآسمان بلند نموده بود،افتاد.من بر آن حضرت سلام كردم.آنجناب نماز خودرا مختصركرد وتمام نمود.من عرضكردم :سَرور من مي فرمايد كه شما نزد او برويد.
در اين هنگام مادرش آمد ودست اورا گرفت وخدمت امام برد.
چون آن كودك خدمت امام رسيد،سلام كرد.همينكه امامچشمش به او افتاد،گريست وفرمود:اي سَرور اهل بيتخود!بمن آب بياشامكه من مي خواهم بنزد پروردگام بروم!
آن كودك ظرف دارو را بدست گرفت وبه حضرت نوشاند....
سپس امام به او فرمود:بتو بشارت مي دهم كه توئي صاحبالزمان!توئي مهدي!توئي حجّت خدا بر روي زمين!...
ودرهمان وقت،امام بشهادت رسيد.«1»
موقعيكه خبر شهادت امام عسکري(ع) در شهر سامراء منتشرشد،قيامتي بپا شد!صداي ناله وشيون از عموم مردم بلندگرديد...عموم بازاريان ومردم ،چه صغير وچه كبير،همه وقتياز شهادت حضرت با خبر شدند،براي تشييع، اجتماع كردند.
همة وزراء ونويسندگان وتابعين خليفه وبني هاشم وعلويان ،براي تشييع حاضرشدند.شهر سامراء در روز شهادت امامعسکري(ع)،از كثرت ناله وشيون وضجّة مردم،مثل روزقيامت شده بود.«
شهیدی که شفا می دهد 🍃
✨کرامت شهید✨
روایت شفاگرفتن یک بیمار با توسل به شهید علی یار خسروی
عصر پنجشنبه، مادر «علی یار» ، به سنتِ هر هفته، نشسته است کنار مزارِ پسرش که زن همسایه بی تاب و پریشان خودش را می رساند به مزار علی یار و شروع می کند به پهنای صورت اشک ریختن.
مادرِ علی یار می پرسد : «چی شده؟ این چه حال و روزیه ؟ » و زن همسایه لابلای اشک هایی که قطره قطره، دارند روی مزار علی یار می بارند، با صدایی که گاه بغض، قطع و وصلش می کند و چانه ای که مدام می لرزد، این گونه پاسخ می دهد:
«پسرم مریضه! حالش خیلی بده! تو حالت احتضاره! نه حالش خوب میشه و نه تموم می کنه! یکی از همسایه ها بهم گفت: برو به علی یار متوسل بشو. اومدم این جا از پسرت بخوام برا بچه م دعا کنه!» و دوباره طوفان گریه های زن وزیدن می گیرد.
مادر علی یار چند بیسکویت و کمی آب می دهد دست زن همسایه و زن، از شدت آشفتگی و اضطراب ، بدون این که حتی فاتحه ای بخواند ، اشک ریزان برمی گردد.
صبح جمعه، یکی تند و تند درب خانه را می زند. انگار آن سوی در اتفاقی رخ داده باشد، امان نمی دهد. مادرِ علی یار می خواهد خودش را برساند به درِ خانه که بچه ها در را باز می کنند و زن همسایه گریه کنان خودش را می اندازد داخل حیاط. اول سجده می کند و زمین را می بوسد و بعد از آن، از درب خانه شروع می کند به بوسیدن تا زمین و پله ها را و خودش را می اندازد روی پاهای مادر علی یار و بوسه بارانش می کند.
مادرِ علی یار، با زحمت، شانه های زن همسایه را می گیرد و از زمین بلندش می کند. « بلند شو! چی شده آخه؟! چه اتفاقی افتاده؟
گریه امان حرف زدن نمی دهد به زن همسایه. شدیدتر از گریه های روی مزار علی یار، گریه می کند و شنیدن حرف هایش، لابلای آن همه بغض و آه و گریه، مشکل است:
«دیروز دلشکسته از شهیدآباد برگشتم خونه. کمی از آب رو که شما دادی، ریختم روی لبها و توی دهن پسرم. یک دفعه دیدم چشماشو باز کرد و دوباره بست. اول گمون کردم تموم کرد. حالم بد شد. به هم ریختم. شروع کردم گریه کردن که دیدم دوباره چشماشو باز کرد و گفت: مادر گرسنمه!! با تعجب اشکامو پاک کردم و همون بیسکویت ها رو دادم بهش خورد. الان حالش خوبه و نشسته توی خونه»
این جای داستان اشک های مادر علی یار و زن همسایه با هم می بارند، اما داستان به همین جا ختم نمی شود. زن همسایه از علی یار پیامی آورده است برای مادر:
«دیشب علی یار رو تو خواب دیدم. گفت برو به مادرم بگو جمعه ها سر مزار من نیاد. جمعه ها ما رو می برن زیارت امام حسین(ع) و اهل بیت(ع). همه ی رفیقام میرن زیارت ، اما من به احترام مادرم که میاد سر مزارم، می مونم پیشش و با بچه ها نمی رم زیارت. بهش بگو جمعه ها نیاد. . . »
سکوت، فضای خانه ی پدری «شهید علی یار خسروی» را فرا گرفته است. سکوتی که در امتزاج صدای گریه ی اهل خانه، چون موسیقی غریبی در عرش شنیده می شود.
راوی : مادر شهید علی یار خسروی ، با تشکر از برادر عزیزم عظیم سرتیپی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين شعر زیبا جایگزین سند ۲۰۳۰ و ساسی مانکن در مدارس شده،وقتی مسئولی عوض میشه نتیجه اش اینه که میبینید،این کجا و اون کجا.
📌معلمین عزیز در قبال #دانش_آموزان مسئولیم.
-----------------------
@alvane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان عزیز بعلت حذف این سرود توسط دشمنان از اینستاگرام ،تا میتوانید در گروهها ارسال کنید
امام باقر عليه السلام مىفرمايد: هنگامى كه قائم ما قيام كند، دست خود را بر روى سرانسانها خواهد گذاشت و بدين وسيله، عقلهاى آنان جمع مىشود و اخلاقشان كامل مىشود . (، اعلام الورى باعلام الهدى، ص 433)توضیح روایت اینکه اکثر مردم جهان اهل گناه و معصیت هستند و اخلاق خوبی ندارند بخاط جهل و نادانی انهاست چون از زشتی گناهان آگاهی ندارندولی وقتی عقل انها زیاد میشودمتوجه زشتی گناه شده و دیگر گناه نمی کنندو دیگر کسی دزدی نمی کند. زنا نمی نماید. شراب نمی خورد و...
پ چینی چیان:
✔️ خوشبخت ترین پدر و پسر
بنظرم #عثمان_بن_سعید و پسرش محمد از خوشبخت ترین انسان های تاریخ هستند.
عثمان از خانه امام هادی در کودکی و نوجوانی رشد و نمو کرد و اغلب نوجوانی را در خدمت امام هادی بود.
تا اینکه بزرگتر شد و وقتی امام عسکری به امامت رسیدند به نوعی معاون اول امام عسکری محسوب میشد و تا آخرین روز زندگانی امام عسکری از طرف ایشان وکالت خاص داشتند و تقریبا همه کاره محسوب میشدند.
این پیرمرد روغن فروش که گاهی هم به تجارت زیتون و روغن زیتون مشغول بود و این مدل زندگی را پوششی برای رتق و فتق امور شیعیان قرار داده بود، شش سال نایب خاص امام عصر بود و دوران غیبت صغری را به شایسته ترین روش مدیریت کردند.
تا اینکه نامه ای از امام زمان دریافت کردند که متنش برای هر کسی بخونند، کار از غبطه میگذره و به حال خوش و حسن عاقبت و سعادت عثمان بن سعید حسودیش میشه.
حضرت به عثمان میگن که دیگه دستت درد نکنه و خیلی زحمت کشیدی و داری از دنیا میری و از بعد از وفاتت، پسرت میشه جانشینت و ارتباط من با مردم از طریق پسرت انجام میشه.
ینی علاوه بر خودش، تونست بچه ای به نام محمد تربیت کنه که اونم بشه نائب خاص و به مدت چهل سال نیابت را به عهده داشت.
کلا پدر و پسر خاص و عجیبی بودند.
از اون مدل پدر و پسرهایی که نمونه و مثالش در اطراف و تاریخ، نمیشه به راحتی پیدا کرد.
من فقط متن تسلیتی که امام زمان ارواحنا فداه بعد از رحلت عثمان برای محمد نوشتند را براتون میگم ببینید لنگه این نوع تعظیم و خاطرخواهی امام معصوم نسبت به دیگران در طول تاریخ دیده شده یا نه؟
والا ما که این مدل تسلیت ندیده بودیم و از تصور و ذهن کوچیک ما خیلی بالاتره که ببینیم امام معصوم رضایت کامل از متوفی داشته و غم و غصه زیاد بخاطر از دست دادنش تحمل کرده باشه و این اقرار و شهادت را به متن نامه و با دست خط شریفشان بنویسند تا برای همیشه و تا قیامت در تاریخ بمونه!
ببینید حضرت در متن تسلیت چه فرمودند:
🔹 «پدر تو به سعادت و نیکبختی زندگی کرد و وفات نمود در حالتی که محمود و پسندیده بود. خدا او را رحمت کند و او را به اولیا و سادات و موالیان او ... ملحق نماید. خداوند روی او را تر و تازه نماید و لغزشهای او را ببخشد و جزا و اجر تو را زیاد کند و صبر نیکو در مصیبت او به تو عطا فرماید، تو مصیبتزده شدی و ما نیز مصیبتزده شدیم، و مفارقت پدرت، تو را و ما را به وحشت انداخت. پس خداوند او را به رحمت خود مسرور فرماید، در منقلب و مثوای او که آرامگاه او است.»
دهان آدم باز میمونه!
چقدر باید کسی بزرگ باشه که امام زمانش از رفتنش اینقدر ناراحت باشند.
میگن: قدر زر، زرگر شناسد ... قدر گوهر، گوهری
دقیقا ینی همین.
👈 مطلب آخر را عرض کنم و تمام!
از عثمان بن سعید پرسیده بودند لذت بخش ترین لحظه عمرت کی بود؟
(اجازه بدید با زبان خودم روایت کنم)
فرموده باشند:
در محضر امام عسکری علیه السلام بودیم و درباره جانشین ایشان پرسیدیم؟
حضرت فرموده باشند: پسرم که او را تا حالا ندیدید و امروز او را خواهید دید. او جانشین من و آخرین ذخیره الهی است و...
دل ما برای دیدن آخرین ذخیره الهی میتپید و تحمل نداشت.
لحظات به سختی میگذشت و یک چشممان به جمال امام عسکری بود و یک چشم دیگرمان به درب حجره.
تا اینکه پس از لحظاتی، در باز شد. نوری پیشاپیش کودکی که آثار جلالت و شکوه فراوان در چهره و هیبتش داشت وارد شد.
دو سه نفر بودیم و نفسمان در سینه حبس شده بود.
بی اختیار از جای خود برخواستیم
دستمان بر سینه بود تا قلبمان پرواز نکند و از هیجان و شدت عشق و علاقه، قالب تهی نکنیم.
با چشم اشکبار سلام کردیم و چشم از چهره و قد و بالای مبارک و فاطمیِ آخرین امام و ذخیره الهی بر نمیداشتیم.
به زبانم آیه و ان یکاد و ذکر لا حول و لا قوه الا بالله جاری بود.
تمام قد تعظیم کردیم در حالی که با ذوق فراوان، در آن لحظه فقط یک جمله به زبانمان جاری بود و آن جمله این بود:
🌺اللهم صلّ علی محمد و آل محمد🌺
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
عزاداری يا عزاسازی؟!
✍️ در چند سال اخیر، یک جریان خاص در قم، با تکیه بر سرمایههای عظیم مالی و شبکههای ماهوارهای در حال ترویج عزاسازی در آغاز ماه ربيع الأول به نام دهه محسنیه است.
🔻 بحث ایام محسنیه فراتر از صرف افراط در عزاداری است به طوریکه حتی برخی علما در این باره موضع گرفتند.
🔻آنها با اربعین مخالفند چون وحدت آفرین است و با محسنیه موافقند چون تفرقه آفرین است.
🔻 این بدعتها را متاسفانه در وهله اول جریان سید صادق شیرازی بنا نهاد و مدیریت کرد، همانانی که:
1️⃣ قمه زنی را در بین شیعیان رواج دادند تا مذهب شیعه را بعنوان مذهب خشونت و خونریزی در شبکه های جهانی و ذهن غیرمسلمانان معرفی کنند.
2️⃣ توهین و لعن مقدسات اهل سنت را در برنامه خود قرار دادند تا جنگ شیعه و سنی و فتنه های مذهبی را شعله ور نگه دارند.
3️⃣ خود را مخالف با جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت ضد اسرائیلی نشان دادند تا روحیه ایثار، شهادت و همدلی را در بین شیعیان منطقه تضعیف کنند و از بین ببرند.
ذکری که حضرت صاحب الامر(عج) توصیه فرمود
آیت الله مظاهری در درس اخلاق خود گفت: بر اساس روایات فراوان و نیز طبق تصریح زیارت جامعه که بهترین و صحیح ترینِ زیارات است، واسطه فیض عالم، امام زمان(عج) هستند. گرچه همه چهارده معصوم(ع) واسطه فیضاند، اما در زمان ما، واسطه فیض عالم، امام زمان(عج) هستند.
آیت الله مظاهری در تبیین امامت امام زمان(عج) به نقل داستانی پرداخته است که در پی می آید:
یکی از علمای بزرگ، در زمان قدیم در تخت فولاد خدمت امام زمان«ارواحنافداه» رسیده بود و از آن حضرت درخواست «علم اکسیر»کرده بود.
در حالی که یاد گرفتن علوم غریبه حرام است و گفت و شنود و تعلیم و تعلّمش نیز حرام است. آن حضرت به او فرموده بودند: علوم غریبه به تو چه ربطی دارد؟ من به جای آن ختمی به تو یاد میدهم که بهتر از اکسیر است. بعد فرموده بودند: به پنج تن و امام زمان«ارواحنافداه»توسّل پیدا کن و در توسّلهایت بگو: «یا محمّد یا علی یا فاطمه یا حسن یا حسین، یا صاحب الزمان ادرکنی و لا تهلکنی».
آن عالم نقل میکند: وقتی حضرت فرمودند:«ادرکنی»، به ذهنم خطور کرد که باید بفرمایند:«ادرکونی»، یعنی برای درخواست کمک از پنج نور مقدّس، باید فعل جمع به کار ببریم، پس چرا ایشان فعل مفرد به کار برده و میفرمایند: «ادرکنی و لاتهلکنی»؟! وقتی چنین تصوّری کردم، امام زمان«ارواحنافداه» تبسّم کردند و فرمودند: همین است که گفتم. برای اینکه واسطه فیض این عالم، فعلاً من هستم.
یعنی اگر در زمان حاضر توسّلی به پیغمبراکرم«ص»یا سایر حضرات معصومین«ع»بشود، فیض الهی به واسطه وجود مقدّس امام زمان«ارواحنافداه»به بندگان میرسد: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّر»
از همه به خصوص جوانان تقاضا دارم که با این ختم، به امام زمان متوسّل شوید و این ختم را زیاد بخوانید. همه افراد، حتی کسانی که سواد و تحصیلات کافی ندارند هم میتوانند این ختم را بخوانند و به پنج تن آل عبا و امام زمان متوسّل شوند: «یا محمّد، یا علی، یا فاطمه، یا حسن، یا حسین، یا صاحب الزمان أدرکنی و لا تهلکنی». این ختم، علاوه بر آنکه آسان است، برای رفع هر حاجتی خوب، مؤثر و مجرّب میباشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمانی که همه در خواب غفلت خفتهاند همهی کاخ نشینان دست ز غیرت شستهاند عده ای هستند برای دین و ایمان جان دهند دست از دنیا کشیده جان به جانان میدهند لذت دنیا برای این عزیزان تلخ شد چونکه جنت را بدیدند این جهان چون زهر شد خواب از چشمان این دلیران رخت بست تا که آرامش دهند برهریتیم و ناتوان و زیردست این شهید خفته درخاک چون علی اکبر شده جسم و جانش پاره پاره چون گل پرپر شده چون گلویش پاره شد مثل حسین ابن علی پاک و طاهر رفت زدنیا تا که اربابش شود بر او شفیع اوجهادی بوده و خدمت رسان ای خدا راهش شود راه جوانان جهان.
♠️♠️😔😔
دیدن حوری بهشتی
آیتالله ضیاءالدین نجفی می گوید:علامه طباطبایی به معنویات، زیارت عاشورا و مداومت بر گفتن اذکار، توجه بسیاری داشت و میفرمود: استاد ما آیتالله قاضی فرمودهاند: ذکری را که به شما یاد دادهام، تعداد خاصی باید گفته شود تا خاصیت ویژهاش برای شما آشکار شود لذا در وسط اذکار سعی کنید آنقدر توجه داشته باشید که چیزی شما را به خود، مشغول نکند والا آن ذکر اثر خود را از دست خواهد داد!
علامه طباطبایی در این باره به داستان ذکر گفتن خود اشاره کرد و گفت: روزی مشغول گفتن ذکری بودم که باید چند هزار مرتبه گفته میشد و از این رو، چند ساعت وقت لازم داشتم. اتاق را خلوت کرده و شرایط را طوری فراهم کردم تا کسی به آنجا نیاید و من بتوانم آن ذکر را به تعداد مشخصی بگویم. مشغول گفتن ذکر بودم که احساس کردم آثار این ذکر، کمکم بر من هویدا میشود. ناگهان یک لحظه دیدم که از جانب راست من فرشتهای با جامی از آب بهشتی ظاهر شد و عرض کرد این یک جام بهشتی برای شماست آن را برای شما آوردهام تا میل کنید.
علامه طباطبایی در ادامه فرمودند: چون استاد ما آیتالله قاضی به ما فرموده بودند که وسط ذکر، به چیزی غیر از یاد خدا مشغول نشوید از این رو من هم به این فرشته، اعتنا نکردم! ملک میگفت: من فرشتهام و آب سلسبیل بهشتی برایت آوردهام از دست من بگیر و آن را بنوش.
آیتالله طباطبایی به آن ملک اعتنایی نکرد و لذا ملک که این صحنه را دید رفت عقب و از سمت چپ ایشان، ظاهر شد باز همان سخنان را تکرار کرد و علامه طباطبایی نیز این بار هم کوچکترین توجهی به آن فرشته نکرد تا اینکه سقف شکافته شد و آن فرشته بالا رفت.
استادم (علامه طباطبایی) فرمودند: در این هنگام، حالی برای من پیش آمد اما باز هم ذکر را قطع نکرده و بر آن مداومت کردم تا اینکه ذکر به پایان رسید.
علامه طباطبایی برای ما نقل میکردند که آن خاطره آمدن و رفتن فرشته و شکافته شدن سقف هنوز در خاطرم هست و اینگونه من عملا اثر ذکر خدا را در حین گفتن ذکر مشاهده کردم
هوالمحبوب:
.»
رویای صادقه
همسر شهید مطهری نقل می کنند:
« حدود یک هفته به شهادت استاد مطهری، مرحوم علامه طباطبائی یک روز صبح، ساعت نه، به منزل ما زنگ زدند و خود استاد گوشی را برداشتند.
علامه فرموده بودند که « دیشب حضرت امام حسین علیه السلام را در خواب دیدم و از حضرت پرسیدم: حال آقا مطهری چطور است؟
ایشان تبسم فرموده و جواب دادند: آقا مطهری از دوستان ماست. »
[ من هنگام گفت و گوی استاد مطهری و علامه، تنها شاهد بودم که] آقا مطهری در مقابل علامه تواضع و تعارف می کند. ما علامه را «حاج آقا» صدا می کردیم.
پس از مکالمه آن دو، من از آقا مطهری سؤال کردم: « حاج آقا چه می فرمودند؟ » پس از اصرار زیاد من، خواب علامه را برای ما تعریف کردند.
با این که شهید مطهری هنوز در قید حیات بود، علامه در خواب حال او را از حضرت سید الشهداء علیه السلام رسیده بودند و ما بعدها فهمیدیم که این بشارتی برای شهادت مرحوم مطهری بوده است
📚 نماز و روزه در محل سکونت موقت
💠 سؤال: به دلیل عمل قلب و شرایط خاص تنفسی بعد از آن، به مدت یک سال به شهری خوش آب و هوا، انتقالی موقت گرفتم و در صورت بهبود شرایط قصد دارم که به وطن برگردم، آیا در حال حاضر، نماز من و همسرم در محل #سکونت_موقت کامل است یا شکسته؟
✅ جواب: هر چند آنجا حکم #وطن را ندارد اما اگر حداقل یک سال، قصد سکونت داشته باشید، مسافر محسوب نمی شوید و ـ حتی بدون قصد اقامت ده روزه نیزـ نماز، تمام بوده و روزه صحیح است.
#احکام_نماز #احکام_سفر #وطن_موقت
@leader_ahkam