eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
892 دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
689 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیات رزمندگان تیپ نینوا لشگر10 جمعه 30 تیرماه 1402 سالن دعای ندبه- گلزار شهدای تهران این ها اون روزهای دفاع مقدس جوان بودن حالا گرد پیری بر سر و صورت دارند. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 29 تیرماه 1367 ✅ خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از‌‎ ‌‏وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و‌‎ ‌‏نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به‌‎ ‌‏حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین‌‎ ‌‏و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و ، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم.‌‎ ‌‏و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایی که از کنار این معرکۀ بزرگِ‌‎ ‎#‏جنگ_و_شهادت و امتحان عظیم الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و‌‎ ‌‏پرخاشگر گذشتند! ‏ ✅ آری، دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت. و فردا امتحان دیگری است که پیش‌‎ ‌‏می آید. و همۀ ما نیز روز محاسبۀ بزرگتری را در پیش رو داریم. @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 ✍️✍️✍️✍️ راوی: هنوز آفتاب روز اول مرداد 67 طلوع نکرده بود که با روبرو شدیم به کامیونها گفتم زود سرو ته کنید تا دشمن ما رو ندیده. به بچه ها گفتم نماز صبح رو توی ماشین و در حال حرکت بخونید و خودم به کامیون آویزون شده بودم وراننده هم که ترسیده بود با حداکثر سرعت توی جاده خاکی به سمت سه راهی کوشک میتازید.... دیدم ماشین به سرعت تمام از کنار ما گذشت. توی دلم گفتم این ها هم جونشون رو بر داشتند و از معرکه فرار کردند و ما رو تنها گذشتند میون این همه تانک... همینطور که با سرعت میرفتم کنار جاده تعدادی لوله تانک از خاکریز بالا اومده بود و بچه ها به تصور اینکه خودی هستند براشون دست تکون دادند اما غافل از اینکه تانک های دشمن هستند و نفراتش با دیدن کامیون ها لوله های تانک رو به سمت جاده نشانه رفتند و از پهلو با توپ مستقیم تانک به سمت ما شلیک میکردند. من میدیدم گلوله ها وسط جاده میخوره و یا از کنار ماشین ها رد میشه اما به کامیون ها نمیخوره. با هر زحمتی بود به رسیدیم از دور دیدم برادر خادم با یه تعداد بچه ها موضع گرفتن و منتظر ما هستند تازه متوجه شدم دلیل عجله اونها چی بوده . اونها حدس میزدند که احتمال داره دشمن ما رو محاصره کنه و بچه ها اسیر بشن.... سر سه راه به گفتم ما مهمات نداریم و ایستادن مقابل این همه تانک گلوله آرپی جی میخواد و اگرنه همه بچه ها قتل عام میشند.. ایشون هم با کلامی که توش آرامش موج میزد و مواظب بود استرسی به نیروها نده. گفت برید به و یه جایی موضع بگیرید و من همه به بچه ها گفتم سوار ماشین ها بشید تا بریم عقب..... بچه ها سوار شدند و من هم با حاج خادم هنوز حرفم تمام نشده بود که صدای انفجار شنیدم . هردو برگشتیم به سمت کامیون که یه دفعه خشکمون زد. شده و صدای ناله بچه ها میاد. چند لحظه هر دوی ما توان هیچگونه حرکتی نداشتیم. به سوی کامیون دویدیم. همه جا رو بوی دود و خون گرفته بود. بچه ها رو آروم کردیم. برادر خادم گفت : برادر ابوذری مکث نکنید همینجوری برید عقب تا تلفات بیشتر نشده. دستور فرمانده بود .عقب اومدیم اما چه عقب اومدنی. مثل اینکه قرار بود در رفت و برگشت ما توی خط 5 تا بچه سید به معراج برند. توی اون کامیون و از اون دسته یه عده مجروح شدند و 5 تا سید اجازه ورود به بهشت رو کسب کردند. شهیدان.. 🍃🌺 🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @alvaresinchannel
تخریبچی شهید علیرضا عباسیان در اولین روز از مرداد ماه سال 67 در شربت شهادت نوشید و به لقاء حق رسید ودرگلزار شهدای قطعه 40 ردیف58 شماره 8 میهمان خاک شد. @alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺 🍃🌿🌺 شهادت : تاریخ شهادت : 67/5/1 ✍️✍️✍️✍️ راوی: زمستان سال ۶۶(اسفند ماه) بود . برف مقر را سفیدپوش کرده بود. نیمه های شب به منظور قضای حاجت از سوله ای که عراقیها دردل کوه درست کرده بودن و بعدا شده بود سنگر محل استراحت ما خارج شدم . درآن تاریکی و سرما صدایی مرا بسمت خودکشید . به سمت صدا که از گوشه ای دنج از مقر به گوش میرسید رفتم. شهید علیرضا عباسیان را دیدم که درحال کندن قبری برای راز و نیاز خود بود . درهمان حال گفتم: “علی دعا یادت نره”. که تازه متوجه من شده بود منوصدا کرد و باچشمانی اشکبار گفت . علیرضا خودشو غرق گناه میدونست اما همه میدونن شهدا همشون خودشونو گنهکار میدونستن ولی مزد اعمالشون را باشهادت گرفتن. اواخر اردیبهشت سال 67 بود آماده رفتن به مرخصی بود ولی خیلی پکر و غمگین بنظر میرسید. معمولابچه ها وقتی برای مرخصی میرفتند شاد وشنگول بودند ازش پرسیدم علیرضا چرا پکری؟ باغصه بمن گفت: شاید برم مرخصی دیگه برنگردم . پرسیدم چرابرنگردی؟ گفت چون مادرم ناراحتی قلبی داره میترسم برگردم حالش بد بشه . بهش گفتم: علیرضا این شیطونه که میگه بخاطر بیماری مادرت برنگرد و توصیه کردم حیفه این فضای معنوی را از دست بدیم و گفتم برو مرخصی تا مادرت با دیدنت کمی بهتر بشه ولی برگرد. دوهفته بعد علیرضا برگشت و دیگر به مرخصی نرفت و ملائکه او را به معراج بردند . تخریبچی شهید علیرضا عباسیان در اولین روز از مرداد ماه سال 67 در شربت شهادت نوشید و به لقاء حق رسید ودرگلزار شهدای قطعه 40 ردیف58 شماره 8 میهمان خاک شد. 🍃🌿🌺 🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌿🌹 یکی از که ما در درسینه زنی هامون میدادیم و اوستای اجرای اون بود این شور بود که. به سرم آمده. درنظرم آمده. . خدایی با این شور بعضی ها بیهوش میشدند. توی جبهه با وجود اینکه توی گردان ما تعداد زیادی خوننده بود یاد ندارم رقابت و حسادتی بینشون ایجاد شده باشد همه اونها عاشق هم بودند. حسینیه الوارثین یک داشت وچهارتا باند ستونی که چهارطرف حسینیه نصب شده بود. واواخر جنگ هم یک دستگاه کوچکی روی آمپلی فایر نصب میشد که به صدای خوننده ها اکو میداد. که ما تا اومدیم کار با اون رو یاد بگیریم جنگ تموم شد. فرمانده ما اگر کار عملیات در پیش نبود اصرار داشت که بچه های گردان برای به هیات های خودشون در برسند. قرار بچه های گردان اونهایی که تهرون بودند وهیات خاصی نداشتند برای تاسوعا و عاشورا تهران بود . عزاداری ارباب توی سنگرهای وچادرهای جبهه کجا و توی شهر کجا. درسته توی شهر لباس مشکی به تن ما بود اما عزاداری با لباس خاکی جبهه یه چیز دیگه بود. امروز هم اون لباس خاکی ها رو من و خیلی از رزمنده ها به یادگار داریم. اما هرکاری میکنیم اندازه تنمون نیست. .دلیلش رو نمیدونم شاید شما خواننده این سطور بدونی . پشت همون پیرهن نوشته. .. . دلتنگ اون روزها: 🌿🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ده ها سال است که این اشعار رو کسی نخونده زمان جبهه ذاکرین این ها رو زیاد میخوندن توی مجلس ختم شهدا میخوندن .. این ابیات زیبا و پر احساس رو... 🔷کنار سنگرم و لحظه‎های آخر من سلام من به تو ای سربلند مادر من مادر مگو که حجله کجا بود و نو عروس که بود عروس اسلحه­ام بود و حجله سنگر من مادر مگو دست چه کس بر سرم نقل میریخت که ریخت بارش رگبار نقل بر سر من مادر مگوی که تازه جوان تو ساقدوش نداشت دو ساقدوش به خون خفته‎اند در بر من کند اشاره امامم ز دور بر بدنم که من و این است ✅یاد همه ی علی اکبرهای امام خمینی(ره) بخیر اون هایی که باباهاشون از دیدن قد و بالاشون سیر نمیشدند یاد پیرمردهای رزمنده بخیر... به جوون ها میگفتن: بابا نشدید که بدونید باباها وقتی جوونشون رو بی جون روی زمین میبینند چه حالی دارن... 35 سال از جنگ گذشته و ماها بابا شدیم و جوون دار...تازه به حرف اون ها رسیدیم. خدا به حق جوون شهید امام حسین(ع) جوون ها رو از بلای آخر الزمان حفظ کنه... @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 هم جووووووووون بودن هم رشید بودن هم زیبا بودن هم مودب بودن هم........... وهمممممممم و شدن @alvaresinchannel