eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 شهادت: 18 فروردین 1366 ✍✍✍ راوی: برادرش حاج حسین دقیقی فرمانده ستاد لشگر بود و پارتی مجتبی شد. او هنوز از تسویه نکرده بود که به جمع رزمندگان تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) وارد شد. چند روز به عید سال 66 مانده بود که که اون موقع معاون یک رزمنده را به جمع گردان معرفی کرد. در نگاه اول چهره اش خیلی دلنشین بود. او گفت من قبلا هم تخریب بودم. او به ما نگفت داغدار غم برادر شهیدش است که چند هفته ای از شهادتش میگذرد. .هر چه دیدیم لبخند زیبا و ادب مثال زدنی مجتبی بود. قبل از عید بچه ها از مرخصی اومدند و مجتبی به همراه تعدادی از بچه های تخریب به منطقه شلمچه برای شناسایی عملیات اعزام شدند. شهید سید محمد زینال الحسینی فرمانده تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) می‌دونست خانواده دقیقی دو تا شهید داده. به خاطر این موضوع به بچه ها سفارش کرد که خیلی مواظب مجتبی باشند. بچه ها برای شناسایی یک شب در میون جلو می‌رفتند. منطقه عملیاتی غرب کانال ماهی خیلی محدود بود. فاصله خاکریز ما با دشمن 150 متر بیشتر نبود و مدام دشمن توی خط آتش می‌ریخت. دشمن چون نگران بود که رزمنده ها عملیات کنند مقابل خط خودش رو پاشیده بود. یعنی نقطه‌ای نبود که مین روی زمین نباشه و چون فاصله خط نزدیک بود ترددها را به شدت زیر نظر داشت. بچه ها برای شناسایی که می‌رفتند با خطر رفتن روی مین مواجه بودند و هم ممکن بود تیر و ترکش بخورن. چون خط آروم نبود. با این وجود بعضی از تیم های شناسایی از خاکریز دشمن عبور می‌کردند و به پشت دشمن برای شناسایی می‌رفتند. هر شب که بچه‌ها مهیای رفتن می‌شدند، مجتبی التماس عالم رو می‌کرد که من هم همراه تیم های شناسایی راهی شوم. اما فرمانده‌هان اجازه نمی‌دادند. کار مجتبی شده بود تنظیم گزارش تیم‌های شناسایی. چون باید هر شب گزارش تیم‌های شناسایی ثبت می‌شد و برای فرماندهی لشگر ارسال می‌شد. روز 17 فروردین 66 بود که به گردانها برای باز کردن معابر در میادین مین مامور شدند. مجتبی هرچه التماس کرد نگذاشتند با بچه ها وارد میدون مین بشه. مجتبی کاملا به منطقه توجیه بود و راه کارها و معابر و حتی آرایش موانع و میدون مین دشمن رو دقیق میشناخت و توقع داشت که از او استفاده کنند.اما دستور بود و باید اجرا میکرد... بچه ها رفتند و مجتبی در سنگر تخریب که در کنار قرارگاه تاکتیکی لشگربود در انتظار نشست... مجتبی اون شب دائم ذکر میگفت و برای سلامتی و موفقیت بچه ها دعا میکرد. ساعت حدود یک یا دو نیمه شب بود که عملیات با رمز یا صاحب الزمان (ع) شروع شد. به دلیل فشار دشمن روی یکی از معبرهای ما که به نام (س) نام گذاری شده بود قرار شد (ع) وارد عملیات بشه و این بار چون همه بچه‌ها درگیر عملیات بودند، مجتبی جلو دوید و گفت من راه رو بلدم و گردان رو از معبر عبور می‌دهم. اینجا دیگه دست فرمانده‌ها بسته شد و مجتبی هم سر از پا نمی‌شناخت در این عملیات برای همیشه شد و از معبری که با نام فاطمه زهرا سلام الله علیها بود به دیدار بانوی بی نشان شتافت. 🍃🌱🌷 @alvaresinchannel
شهادت 13 اسفندماه فاصله ما با دشمن خیلی کم بود و دشمن مقابل مواضعش رو مین گذاری کرده بود وماموریت ما این بود که معبری در میدان مین برای عبور رزمندگان باز کنیم. برادر گوهری مسوول تیم ما این مأموریت را به من داد. همه منتظر بودن تا ما مسیر رو از مین پاک کنیم و هجوم رزمندگان به دشمن شروع بشه. من تجهزاتم رو برای حرکت محکم کردم. کنارم روی زمین دراز کشیده بود. وقتی متوجه شد من ماموریت باز کردن معبر رو دارم خیلی حالش گرفته شد و با حالت التماس به من گفت : برادر میشه این کا رو من انجام دهم.. خیلی اصرار و التماس کرد تا من رو راضی کرد.. اون شب مسیر حمله به رزمندگان باز شد و این آخرین دیدار ما با بود. بامداد13 اسفند سال 65 بود که روح به همراه به آسمان ها پرکشید و سال ها جسم مبارکشان بر زمین شلمچه برجای ماند.(راوی:قاسم محمدحسن) @alvaresinchannel
شهادت 13 اسفندماه فاصله ما با دشمن خیلی کم بود و دشمن مقابل مواضعش رو مین گذاری کرده بود وماموریت ما این بود که معبری در میدان مین برای عبور رزمندگان باز کنیم. برادر گوهری مسوول تیم ما این مأموریت را به من داد. همه منتظر بودن تا ما مسیر رو از مین پاک کنیم و هجوم رزمندگان به دشمن شروع بشه. من تجهزاتم رو برای حرکت محکم کردم. کنارم روی زمین دراز کشیده بود. وقتی متوجه شد من ماموریت باز کردن معبر رو دارم خیلی حالش گرفته شد و با حالت التماس به من گفت : برادر میشه این کا رو من انجام دهم.. خیلی اصرار و التماس کرد تا من رو راضی کرد.. اون شب مسیر حمله به رزمندگان باز شد و این آخرین دیدار ما با بود. بامداد13 اسفند سال 65 بود که روح به همراه به آسمان ها پرکشید و سال ها جسم مبارکشان بر زمین شلمچه برجای ماند.(راوی:قاسم محمدحسن) @alvaresinchannel
شهادت 13 اسفندماه فاصله ما با دشمن خیلی کم بود و دشمن مقابل مواضعش رو مین گذاری کرده بود وماموریت ما این بود که معبری در میدان مین برای عبور رزمندگان باز کنیم. برادر گوهری مسوول تیم ما این مأموریت را به من داد. همه منتظر بودن تا ما مسیر رو از مین پاک کنیم و هجوم رزمندگان به دشمن شروع بشه. من تجهزاتم رو برای حرکت محکم کردم. کنارم روی زمین دراز کشیده بود. وقتی متوجه شد من ماموریت باز کردن معبر رو دارم خیلی حالش گرفته شد و با حالت التماس به من گفت : برادر میشه این کا رو من انجام دهم.. خیلی اصرار و التماس کرد تا من رو راضی کرد.. اون شب مسیر حمله به رزمندگان باز شد و این آخرین دیدار ما با بود. بامداد13 اسفند سال 65 بود که روح به همراه به آسمان ها پرکشید و سال ها جسم مبارکشان بر زمین شلمچه برجای ماند.(راوی:قاسم محمدحسن) @alvaresinchannel
شهادت: 18 فروردین 1366 ✍️✍️✍️ راوی: برادرش حاج حسین دقیقی فرمانده ستاد لشگر بود و پارتی مجتبی شد. او هنوز از تسویه نکرده بود که به جمع رزمندگان تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) وارد شد. چند روز به عید سال 66 مانده بود که که اون موقع معاون یک رزمنده را به جمع گردان معرفی کرد. در نگاه اول چهره اش خیلی دلنشین بود. او گفت من قبلا هم تخریب بودم. او به ما نگفت داغدار غم برادر شهیدش است که چند هفته ای از شهادتش میگذرد. .هر چه دیدیم لبخند زیبا و ادب مثال زدنی مجتبی بود. قبل از عید بچه ها از مرخصی اومدند و مجتبی به همراه تعدادی از بچه های تخریب به منطقه شلمچه برای شناسایی عملیات اعزام شدند. شهید سید محمد زینال الحسینی فرمانده تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) می‌دونست خانواده دقیقی دو تا شهید داده. به خاطر این موضوع به بچه ها سفارش کرد که خیلی مواظب مجتبی باشند. بچه ها برای شناسایی یک شب در میون جلو می‌رفتند. منطقه عملیاتی غرب کانال ماهی خیلی محدود بود. فاصله خاکریز ما با دشمن 150 متر بیشتر نبود و مدام دشمن توی خط آتش می‌ریخت. دشمن چون نگران بود که رزمنده ها عملیات کنند مقابل خط خودش رو پاشیده بود. یعنی نقطه‌ای نبود که مین روی زمین نباشه و چون فاصله خط نزدیک بود ترددها را به شدت زیر نظر داشت. بچه ها برای شناسایی که می‌رفتند با خطر رفتن روی مین مواجه بودند و هم ممکن بود تیر و ترکش بخورن. چون خط آروم نبود. با این وجود بعضی از تیم های شناسایی از خاکریز دشمن عبور می‌کردند و به پشت دشمن برای شناسایی می‌رفتند. هر شب که بچه‌ها مهیای رفتن می‌شدند، مجتبی التماس عالم رو می‌کرد که من هم همراه تیم های شناسایی راهی شوم. اما فرمانده‌هان اجازه نمی‌دادند. کار مجتبی شده بود تنظیم گزارش تیم‌های شناسایی. چون باید هر شب گزارش تیم‌های شناسایی ثبت می‌شد و برای فرماندهی لشگر ارسال می‌شد. روز 17 فروردین 66 بود که به گردانها برای باز کردن معابر در میادین مین مامور شدند. مجتبی هرچه التماس کرد نگذاشتند با بچه ها وارد میدون مین بشه. مجتبی کاملا به منطقه توجیه بود و راه کارها و معابر و حتی آرایش موانع و میدون مین دشمن رو دقیق میشناخت و توقع داشت که از او استفاده کنند.اما دستور بود و باید اجرا میکرد... بچه ها رفتند و مجتبی در سنگر تخریب که در کنار قرارگاه تاکتیکی لشگربود در انتظار نشست... مجتبی اون شب دائم ذکر میگفت و برای سلامتی و موفقیت بچه ها دعا میکرد. ساعت حدود یک یا دو نیمه شب بود که عملیات با رمز یا صاحب الزمان (ع) شروع شد. به دلیل فشار دشمن روی یکی از معبرهای ما که به نام (س) نام گذاری شده بود قرار شد (ع) وارد عملیات بشه و این بار چون همه بچه‌ها درگیر عملیات بودند، مجتبی جلو دوید و گفت من راه رو بلدم و گردان رو از معبر عبور می‌دهم. اینجا دیگه دست فرمانده‌ها بسته شد و مجتبی هم سر از پا نمی‌شناخت در این عملیات برای همیشه شد و از معبری که با نام فاطمه زهرا سلام الله علیها بود به دیدار بانوی بی نشان شتافت. 🍃🌱🌷 @alvaresinchannel