🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
🔴 #شبی_که_پیام_لو_رفت
#تخریبچی_شهید_پیام_پوررازقی
معمولا #بچه_های_تخریب عمومشون اهل نماز شب بودند غیر از عده قلیلی که من هم جزوشون بودم
موقعیت شهید موحد توی جاده اهواز خرمشهر بودیم.
تابستون گرمی هم بود قرار بود #تیپ_سیدالشهداء(ع) چند ماه بعد از عملیات خیبر داخل جزیره مجنون عملیات کنه که به هم خورد.
یکی دو ماهی از اومدن #شهید_پیام_پوررازقی به گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) میگذشت و حسابی توی دل بچه ها خودش رو جا کرده بود. بقول بچه ها از جهت معنوی نور بالا میزد.
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده ما نیرو هایی که تازه وارد گردان شده بودند با نیروهای قدیمی تر ادغام کرد و بچه ها داخل چادر ها مستقرشدند.
پیام پوررازقی چادرشون کنار چادر ما بود و #شهید_زعفری با پیام داخل یه چادر بودند.
یک ساعتی به اذون صبح بود که دیدم سرو صدای زعفری میاد و بلند بلند داره داد و هوار میکنه ، جوری که حنجره اش انگار داره پاره میشه اول خیال کردیم عقرب و یا رطیل اون رو نیش زده ... اما داد میزد
""آی ملت ما اگه نخواسته باشیم نماز شب بخونیم باید کیو ببینیم""
با سروصدای زعفری تقریبا اکثر بچه ها بیدار شده بودن و توی نیمه شب از چادر بیرون زده بودن.
خلاصه اون موقع ما نفهمیدیم چی شد فقط دیدیم پیام پوررازقی با سرعت توی بیابون محو شد. و ما هم رفتیم خوابیدیم و فردا بعد از مراسم صبحگاه بچه ها از هم میپرسیدند دیشب چرا زعفری داد و بیداد میکرد.
بچه ها تعریف کردند که دیشب موقع خوابیدن ، یکی از بچه ها از #شهید_پوررازقی خواسته بود که او را برای نماز شب بیدار کنه و محل خوابیدنش رو هم توی چادر نشان داده بود که توی تاریکی چادر برای کسی دیگه مزاحمت ایجاد نشه که از بخت بد ، شهید زعفری میره و اونجا میخوابه و شهید پوررازقی از همه جا بیخبر برای نماز شب میره اون برادر رو بیدار کنه که اشتباها شصت پای زعفری رو فشار میدهد و اون هم از خواب بیدار میشه و اون علم شنگه رو به پا میکنه.
یاد همه ی شهدا بخیر
چقدر با صفا بودند
البته شهید زعفری منظور سوئی نداشت از لو دادن پیام پوررازقی
شاید دوست داشت بچه ها بهش التماس دعا بگویند
هر دوتاشون توی اون عالم دستشون باز است که برای ما دعا کنند و خدا دعاشون رو مستجاب کنه
توی این شب های ماه رمضان یاد هر دوشون بخیر.
✅ شهید پیام پوررازقی در عملیات کربلای 1 و در تیرماه 1365 از شهر مهران به معراج رفت.
✅و شهید غلامرضا زعفری هم روزهای آخر اسفند ماه سال 1366 از جبهه ی جنوب به خیل شهدا ملحق شد.
✍️✍️✍️: راوی:جعفرطهماسبی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#تو_امشب_شهید_میشی
#سردار_شهید_تخریب_لشگر_10
#شهید_پیام_پوررازقی
✍️✍️✍️ راوی : اویس زکی خانی
یک ماه قبل از #عملیات_کربلای_1 اومدم #موقعیت_الوارثین یک سری به پیام بزنم اونجادوربین همراهم بودوچندتاعکس باپیام گرفتم
بهش گفتم وایسا یه عکس تکی ازت بگیرم
اون هم با مهربونی قبول کرد
به پیام گفتم این اخرین عکسی است که من ازت میگیرم
اون هم خندید وگذشت
تااینکه لشگرده برای شرکت درعملیات کربلای 1 اومد مهران و کنار رودخانه کنجان چم اردو زد
تافهمیدم پیام هم اونجاست
مشتاق شدم ببینمش
رفتم مقربچه های تخریب لشگر10ببینمش گفتن رفته خط
رفتم تو خط پیداش کنم گفتن رفته عقب
یه هفته دنبالش بودم ببینمش نشد
تا اینکه شب عملیات کربلای یک
نیروها رو تقسیم کردم که گزارش کار یگانها رو بیارن
حسن اینالنلو رو هم مامور بچه های تخریب ل ۱۰ کردم
به حسن گفتم من پیام رو ندیدم
امشب پیداش کن و سلام من رو بهش برسون
و بهش بگو: تو امشب شهید میشی
و شفاعت من یادت نره
✅ یه دفعه بهش گفتم پیام حالا که تو توی جبهه پابند شدی لا اقل بیا پاسدار وظیفه شو که خدمتت هم حساب بشه
باز هم خندید و گفت لطف جهاد به بسیجی بودنه
@alvaresinchannel
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#تو_امشب_شهید_میشی
#سردار_شهید_تخریب_لشگر_10
#شهید_پیام_پوررازقی
✍️✍️✍️ راوی : اویس زکی خانی
یک ماه قبل از #عملیات_کربلای_1 اومدم #موقعیت_الوارثین یک سری به پیام بزنم اونجادوربین همراهم بودوچندتاعکس باپیام گرفتم
بهش گفتم وایسا یه عکس تکی ازت بگیرم
اون هم با مهربونی قبول کرد
به پیام گفتم این اخرین عکسی است که من ازت میگیرم
اون هم خندید وگذشت
تااینکه لشگرده برای شرکت درعملیات کربلای 1 اومد مهران و کنار رودخانه کنجان چم اردو زد
تافهمیدم پیام هم اونجاست
مشتاق شدم ببینمش
رفتم مقربچه های تخریب لشگر10ببینمش گفتن رفته خط
رفتم تو خط پیداش کنم گفتن رفته عقب
یه هفته دنبالش بودم ببینمش نشد
تا اینکه شب عملیات کربلای یک
نیروها رو تقسیم کردم که گزارش کار یگانها رو بیارن
حسن اینالنلو رو هم مامور بچه های تخریب ل ۱۰ کردم
به حسن گفتم من پیام رو ندیدم
امشب پیداش کن و سلام من رو بهش برسون
و بهش بگو: تو امشب شهید میشی
و شفاعت من یادت نره
✅ یه دفعه بهش گفتم پیام حالا که تو توی جبهه پابند شدی لا اقل بیا پاسدار وظیفه شو که خدمتت هم حساب بشه
باز هم خندید و گفت لطف جهاد به بسیجی بودنه
@alvaresinchannel
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺
#حنابندون_قبل_از_عملیات
#عملیات_عاشورای_3
#گردان_تخریب_لشگر_10
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
چند روز قبل از #عملیات_عاشورای 3 در اواخر مرداد 1364 #شهید_پیام_پوررازقی در #مقر_الصابرین_گردان_تخریب در کنارکرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند.
آنقدر #مهربان و#با_اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمیگفت. خیلی از بچه ها دست وسرو پاشون رو حنا گذاشتند و قرارشد شب رو با سر وروی حنا گرفته بخوابیم وفردا صبح قبل از نماز بریم #ایستگاه_صلواتی #کرخه حموم.
شب موقع خواب توی چادر من کنار#پیام و#شهید_حسن_مهوش_محمدی میخوابیدم...
پیام و حسن خوابیدند و میدونستم تاصبح طاقباز میخوابند وتکون نمیخورند.شیطنتم گل کرد و با حناهایی که به سرم گذاشته بودم چهارتا قل قلی درست کردم وبه لپ پیام وحسن چسبوندم وگرفتم خوابیدم و فردا صبح رفتیم حمام و سرو رومون رو شستیم و دوتا توپ حنایی توی گونه های شهید پیام وشهید مهوش محمدی نقش بسته بود و اسباب خنده بچه ها رو فراهم کرده بود.
البته این دوتا شهید به من لطف داشتند وهیچ گله ای نکردند.
شانس آوردم #شهید_حاج_عبدالله_نوریان(فرمانده گردان تخریب ل10) درگردان نبود ورفته بود حج. اگرایشون بود گوشم رو میگرفت ومیگفت باز شیطونی کردی.
شهید #حسن_مهوش_محمدی چند روز بعد با اون لپ های حنایی به معراج رفت.
و #شهید_پیام_پوررازقی سال بعد در تیرماه 65 در #عملیات_کربلای_یک از شهر مهران آسمانی شد
🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
@alvaresinchannel
16.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایمان و توکل به خدا به شیوه ی شهید پیام پوررازقی
به روایت حجه الاسلام حاج مسعود تاج آبادی
#تخریب_لشگر_10_سیدالشهداءعلیه_السلام
✅#شهید_سید_اسماعیل_موسوی در جزیره ام الرصاص در تاریخ 20 اسفند 64 به شهادت رسید و #شهید_پیام_پوررازقی در عملیات کربلای یک در تیرماه سال 1365 آسمانی شد
khaledin.com
@alvaresinchannel
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماز شبی که شهید پیام پوررازقی میخواند
به روایت حاج حسین بداغی
#گردان_تخریب #لشگر_ده_سید_الشهداءعلیه_السلام
✅ #شهید_پیام_پوررازقی در عملیات کربلای یک در تیرماه سال 1365 آسمانی شد
khaledin.com
@alvaresinchannel
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بودیم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#تو_امشب_شهید_میشی
#سردار_شهید_تخریب_لشگر_10
#شهید_پیام_پوررازقی
✍️✍️✍️ راوی : اویس زکی خانی
یک ماه قبل از #عملیات_کربلای_1 اومدم #موقعیت_الوارثین یک سری به پیام بزنم اونجادوربین همراهم بودوچندتاعکس باپیام گرفتم
بهش گفتم وایسا یه عکس تکی ازت بگیرم
اون هم با مهربونی قبول کرد
به پیام گفتم این اخرین عکسی است که من ازت میگیرم
اون هم خندید وگذشت
تااینکه لشگرده برای شرکت درعملیات کربلای 1 اومد مهران و کنار رودخانه کنجان چم اردو زد
تافهمیدم پیام هم اونجاست
مشتاق شدم ببینمش
رفتم مقربچه های تخریب لشگر10ببینمش گفتن رفته خط
رفتم تو خط پیداش کنم گفتن رفته عقب
یه هفته دنبالش بودم ببینمش نشد
تا اینکه شب عملیات کربلای یک
نیروها رو تقسیم کردم که گزارش کار یگانها رو بیارن
حسن اینالنلو رو هم مامور بچه های تخریب ل ۱۰ کردم
به حسن گفتم من پیام رو ندیدم
امشب پیداش کن و سلام من رو بهش برسون
و بهش بگو: تو امشب شهید میشی
و شفاعت من یادت نره
✅ یه دفعه بهش گفتم پیام حالا که تو توی جبهه پابند شدی لا اقل بیا پاسدار وظیفه شو که خدمتت هم حساب بشه
باز هم خندید و گفت لطف جهاد به بسیجی بودنه
@alvaresinchannel
☘️🌿☘️🌿☘️☘️🌿☘️🌿☘️🌿☘️
🌿☘️🌿☘️
☘️🌿
#سال_تحویل_های_جبهه
#شب_عید_سال_65
#حسینیه_الوارثین
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
تحویل سال 65 مصادف بود با #روز_ولادت_جواد_الائمه_علیه_السلام
و شب عید مراسم جشن ولادت برگزار شد.
همه ی #بچه_های_تخریب حضور داشتند.
هنوز توی آماده باش بویم و مرخصی به کسی نمیدادند.
و تقریبا اون بچه هایی که توی عملیات والفجر هشت مجروح شده بودند خودشون رو به گردان رسونده بودند
شب جمعه هم بود.. بعد از برگزاری #دعای_کمیل برنامه شروع شد.
برای اینکه لامپ های زیادی توی #حسینیه_الوارثین روشن بود و سفره هفت سین مفصلی چیده بودند قرار شد کسی توی چادرها نباشه و همه ی لامپ ها خاموش باشه که برای موتور برق مشکلی پیش نیاد.
برنامه شب سال تحویل و شب عید
شیرین کاری های برادر ممقانی بود
و بعد از اون مداحی من و #شهید_تابش.
اون شب با توجه به اینکه چند تا روحانی توی گردان بود سخنرانی نداشتیم
شلوغ کن های اون شب #شهید_غلامرضا_زند ، #شهید_محمد_مرادی ، #شهید_مجید_رضایی و #شهید_نباتی بودند.
دوسه هفته از شهادت #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده مون میگذشت... بعضی ها تذکر دادند که برادرها به احترام حاج عبدالله کف نزنند.
#شهید_پیام_پوررازقی مدام به من تاکید میکرد که برادر طهماسبی بدون کف زدن بخونید.
من هم با عصبانیت گفتم: برادر یه دفعه گفتی شنیدم
#شهید_محمد_مرادی از دور با سر اشاره میکرد که ما میخواهیم کف بزنیم.
قرار شد دو انگشتی دست بزنند.
تا من میخوندم سعی کردم از دو انگشت بیشتر نشه
اما وقتی #شهید_تابش شروع کرد به سرود خوندن #شهید_محمد_مرادی جلسه رو به دست گرفت و یه عده هم از خداخواسته #حسینیه_الوارثین رو رو سرشون گذاشتن.
#شهید_سید_محمد که با شهادت شهید حاج عبدالله فرمانده گردان شده بود هیچ دخالتی نکرد.
هرچی پیام از دور به آقا سید اشاره کرد سید توجههی نکرد.
اون شب برادر ممقانی هم با شیرین کاری هاش غوغا کرد
مخصوصا اون موقع که ادای فخرالدین حجازی رو در آورد.
به حالت ایستاده وایساد و آستین هاش رو بالا زد و گفت:
نیروی هوایی از هوا.... دوتا دستهاش رو بالا آورد
نیروی زمینی از زمین...دوتا دستهاش رو به سمت زمین آورد و
نیروی دریایی از دریا....
فاو رو به محاصره خود درآوردن... و محاصره درآوردن رو با چرخوندن کمرش نشون داد.
بچه ها از خنده روده بر شده بودن.
اون شب خاطراتی بود
بیش از 30 شهید اون شب توی جلسه بودند.
روز اول فروردین سال 65 ساعت یک و نیم بعد از ظهر سال تحویل شد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#سوغات_مشهد
پابوسی رزمنده های تخریبچی لشگر10
#زیارت_امام_رضا_علیه_السلام
زمستان سال 1363 با بچه های تخریب لشگر10 رفتیم مشهد
مشهد به شدت سرد بود به حدی که وضو میگرفتیم آب وضو یخ میزد
توی کوچه عید گاه توی حسینیه ی جا گرفته بودیم
خیلی سرد بود
بخاری نفت نداشت بچه ها رفتند سپاه مشهد و با کلی التماس یه تعداد پتو گرفتند و بعد رفتیم توی شهر و با التماس که اینا بچه رزمنده هستند چند تا پیت نفت گرفتیم.....
مجبور بودیم برای اینکه گرم بشیم دو تایی پتوها رو یکی کنیم و بریم زیر پتو...
بچه های اکراه داشتند و میگفتند دو نفر زیر یک پتو مکروه است....
از همه بیشتر #شهید_پیام_پوررازقی اعتراض داشت و شب ها به بهانه نماز شب خوندن پتو رو به دیگری میداد...
من و #شهید_حسن_مقدم زیر یه پتو میخوابیدیم
خلاصه حکایتی داشت همه جوون بودند و آماده شهادت...
و از همه جالب تر خریدن سوغات بچه ها بود
یه عده توی بازار رضا دنبال عطر خریدن از سید جواد و انگشتر از مغازه هابودند
شهید زعفری هم که حال و هوای روستایی داشت رفته بود توی عکاسی با گنبد و بارگاه و آهو عکس گرفته بود..
✅#شهید_حسن_مهوش_محمدی هم از راه رسید و دوتا عطر تیروز تند سه خط دار گرفته بود... و سی،چهل تا شیشه کوچیک...
با حرارت میگفت این عطر تیروز سه خطه و اصل فرانسه است...
یه عده رو هم به کار گرفت و این عطرها رو داخل شیشه کوچیک ها کردند و میگفت میخوام سوغاتی بدهم..
یادش بخیر....
شهید حاج عبدالله نوریان هم خودش با حاج خانوم اومده بود.. فقط ما یه بار توی صحن دیدیمش و امده بود دیدن پدرخانومش که اهل مشهد بودند....
شهید سید محمد زینال حسینی هم که با هواپیما اومده بود برای اعتراض به بعضی حرکات بچه ها که اون هم به خاطر سرما بود و بچه ها با هم شوخی میکردند قهر کرد و رفت و بعد از رفتن ایشون شهید مهوش محمدی خیلی گریه کرد که ما گناه کردیم و فرمانده ما از ما ناراحت شد و من دلداریش میدادم و بعضی وقت ها هم بهش میگفتم.. بسه دیگه... رفت که رفت... خووش اومد که رفت....
شهید زینال حسینی میگفت: از مصطفی مبینی توقع نداشتم که توی شوخی ها با شما همراه بشه....
حکایتی داشتیم در اون زیارت مشهد....
✅ در این سفر زیارتی بود که امام رئوف اجازه داد ما کنار ضریحش دعای توسل بخونیم.
درست مقابل صورت امام رضا علیه السلام.
اون شب خیلی از بچه ها التماس شهادت داشتند.
و بعد از اون زیارت قرعه به نام شهید مصطفی مبینی افتاد که اولین شهید این کاروان زیارتی باشه.مصطفی در عملیات بدر حاجتش برآورده شد و خلعت شهادت به تن کرد.
یادش بخیر....
جامونده از اون زیارت: جعفر طهماسبی
@alvaresinchannel
#حنابندون_قبل_از_عملیات
#عملیات_عاشورای_3
#گردان_تخریب_لشگر_10
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
چند روز قبل از #عملیات_عاشورای 3 در اواخر مرداد 1364 #شهید_پیام_پوررازقی در مقرالصابرین گردان تخریب در کنارکرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند.
آنقدر مهربان و با اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمیگفت. خیلی از بچه ها دست و سرو پاشون رو حنا گذاشتند و قرارشد شب رو با سر وروی حنا گرفته بخوابیم وفردا صبح قبل از نماز بریم #ایستگاه_صلواتی #کرخه حموم. شب موقع خواب توی چادر من کنار مهوش محمدی میخوابیدم...
پیام و حسن خوابیدند و میدونستم تاصبح طاقباز میخوابند وتکون نمیخورند.شیطنتم گل کرد و با حناهایی که به سرم گذاشته بودم چهارتا قل قلی درست کردم وبه لپ پیام وحسن چسبوندم وگرفتم خوابیدم و فردا صبح رفتیم حمام و سرو رومون رو شستیم و دوتا توپ حنایی توی گونه های شهید پیام وشهید مهوش محمدی نقش بسته بود و اسباب خنده بچه ها رو فراهم کرده بود.
البته این دوتا شهید به من لطف داشتند وهیچ گله ای نکردند.
شانس آوردم #شهید_حاج_عبدالله_نوریان(فرمانده گردان تخریب ل10) درگردان نبود ورفته بود حج. اگرایشون بود گوشم رو میگرفت ومیگفت باز شیطونی کردی.
شهید #حسن_مهوش_محمدی چند روز بعد با اون لپ های حنایی به معراج رفت.
و #شهید_پیام_پوررازقی سال بعد در تیرماه 65 در #عملیات_کربلای_یک از شهر مهران آسمانی شد.
@alvaresinchannel