eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🌺🌹 ✍️✍️ راوی: معمولا محرم ها جبهه تعطیل بود حد اقل برای . توی جبهه محرم ها بند نمیشدند محرم سال 63 بود و ما بودیم از فقط بچه های ، و عملیات توی پادگان بودند بقیه بچه ها در بودند بچه های (ص) و نیروهای توی پادگان مستقر بودند با هر ترفندی بود توی مراسمات با کمک دوستان به میرسیدیم توی حسینیه قدس پادگان برگزار میشد. زودتر از من و محمد غلامعلی رفتن حسینیه تا مقدمات به دست گیری مراسم رو مهیا کند. من هم با فاصله از رفتن اونها وارد حسینیه شدم تقریبا آخرهای منبر حاج آقا بود از در که وارد شدم یه نگاهی اطراف منبر انداختم. دیدم چند تا کاغذ به دست نشسته اند . معلوم بود دارند آماده میشن برای مداحی... محمد غلامعلی با سر اشاره کرد که بیا... من هم خودم رو پای منبر رسوندم و همینکه حاج آقا والسلام رو گفت میکرفون رو برداشت به من داد و من هم بدو معطلی شروع کردم خوندن. سلام به دادم و وارد روضه شدم وبعد هم نوحه رو شروع کردم محمد غلامعلی چند تا کوچه باز کرد وسط حسینیه و و و خودش هم رفتن وسط برای میونداری. پر از جمعیت بود و همه جوون و سینه میزدند. توی بچه های شهرستانی معمول نبود . همه لباس خاکی تنشون بود و با اشتیاق سینه میزدند. محمد غلامعلی خودش رو به من رسوند و گفت : !!!!! اینها عشق سه ضرب هستند و من هم نوحه رو عوض کردم. غوغایی بود.. آخر برنامه هم محمد غلامعلی خودش و که توی پادگان بودن دور خودش جمع کرد و اون که تازه چند ماهی سر زبون ها افتاده بود خوند قال رسول الله (ص) نور عینی حسین و منی انا من حسینی حسین جان کربلا... حسین حسین بچه های غیر تهرونی این سبک براشون مانوس نبود و با تاخیر وارد سینه زنی شدن. اما این شور در حقیقت بود و اون روز ولوله ای در حسینیه قدس به پا کرد البته دیگر مداحان هم خوندند و همه فیض دادند و عاشورای خاطراتی شد یاد همه ی اون سینه زنها بخیر اونهایی که به اربابشون رسیدند اواسط مهر ماه سال 63 دهه اول محرم بود و اواسط اسفند سال 63 پادگان ابوذر توسط هواپیماهای دشمن بمباران شد و حدود 1200 نفر شهید و مجروح شدند. 🌺🌹 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ✍️✍️✍️ راوی 🔴 اولين باري كه حاج احمد را ديدم توی اطلاعات وعمليات لشگر ٢٧ و توی مدرسه سر پل ذهاب بود . همراه شهيد مهدي خندان و حاج حسين الله كرم ميخواستيم بريم شيخ صله براي توجيه شدن اون زمان احمد هنوز روي نرفته بود و پاهاش سالم بود توی حياط مدرسه بوديم كه احمد به همراه شهيد اقا پرويز و چندتاي ديگه از راه رسيدن هنوز ماشین در حال حركت بود که احمد با قدو قامت بلندي كه داشت از ماشين پايين پريد از حاج حسین الله کرم پرسید که ایشون کیه؟؟؟ حاج حسين احمد عراقی را معرفي كرد توی سلام و عليك اول خیلی به دلم نشست با اينكه خسته بود و تازه از شناسايي برگشته بود با ما همراهی کرد و قبول کرد كه بياد توی ديدگاه و مسير راه كارش را نشون بده . خيلي مسلط گزارش شناسايي را ميداد و توكلش عجيب بود دو هفته نگذشته بود كه توی از شنيدم كه احمد عراقي پشت روي مين رفته و در حالي كه پشت منطقه دشمن بود با كمك اقا پرويز به عقب منتقل شده . سردار در حالیکه فرماندهی را داشت در از شلمچه در 24 فروردین 66 آسمانی شد. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 محرم سال 1363 قرار شد برای شب های محرم از مقر سرآبگرم در بریم و در ساختمانی در پادگان ابوذر مستقر شویم. یه ساختمون ته پادگان ابوذر برای تیپ سیدالشهداء(ع) در نظر گرفتند و یه طبقه اون را برای استقرار اختصاص دادند بعد از اینکه وسایل رو آوردیم و اطاق ها آماده شد دیگه ظهر شده بود و رفتیم برای نماز ظهر و عصر حسینیه پادگان. من رفتیم صف اول نماز نشستم و بین دو نماز بدون اینکه با کسی هماهنگ کنم میکروفون رو برداشتم و تعقیبات خوندم. البته دیدم چند نفر که دورم نشسته بود چشم غره رفتند اما من هم خودم رو به نفهمی زدم. بعد از نماز عصر یه جوونی جلوم رو گرفت و خودش رو معرفی کرد. مثل اینکه کاره ای بود و تبلیغات و مراسم حسینیه با او بود با لهجه غلیظ کرمانشاهی گفت : برادر اهل تهران هستی؟؟؟؟؟ گفتم چطور ؟؟؟؟ به فرض که باشم!!!! فرمایش گفت این مراسمات مسوول داره و باید با او هماهنگ کنی.. گفتم مسوولش کجاست و فردی رو معرفی کرد و آدرس ساختمان تبلیغات تیپ نبی اکرم(ص) رو داد. و بعد از هم جدا شدیم. عصر همان روز رفتم ساختمان تبلیغات نبی اکرم(ص) و خدمت اون مسوول رسیدم. ایشون هم خیلی مودبانه فرمودند ما از اون هایی که قرار است در برنامه ها میکروفون به دست بگیرند و بخوانند امتحان میگیریم و بعد اجازه میدهیم. من هم با غرور گفتم برای همین آمدم تا امتحان بگیرید... بسم الله اون مسوول هم با بی میلی گفت اون کسی که باید امتحان بگیره نیست و اگر هم بود تا امتحان بگیره و اجازه بده چند روز طول میکشه.. از تبلیغات بیرون اومدم و توی مسیر و محمد غلامعلی رو دیدم. سوال کردند چی شد هماهنگ کردی؟؟؟؟؟ من هم اقداماتم رو شرح دادم و گفتم اینجور که این ها میخواهند ما رو سر کار بزارند تموم شده. و قرار شد ما خودمون اقدام کنیم. و موقع تعقیبات و مراسمات عزاداری با بادی گارد میرفتیم صف اول حسینیه.. و اون ها قبل از خوندن ما با یه تعداد دیگه از بچه های تهرون دور منبر و صف اول جماعت مینشستند و بعد هم بلندگو رو به ما میدادند و بعدش........ البته دیگر دوستان از سایر تیپ و لشگرها هم فیض میدادند. خدایی دعوا و مرافه پیش نمیومد.. شاید غرغر میکردند.. در همین حد. یاد همه اون روزهای خوب و همه ی اون رزمنده های با حیا بخیر. روز تاسوعای سال 63 روز جمعه بود و بعد از نماز صبح دعای ندبه خوندم و عزاداری مفصلی انجام شد در حسینیه پادگان ابوذر جای سوزن انداختن نبود و همه ی رزمندگان کوچه باز کرده بودند و سینه میزدند. اون موقع شور گرفتن زیاد مرسوم نبود و فقط بچه های تهرونی در سینه زنی شور میگرفتند. در میون این همه سینه زن داخل حسینیه شاید 50 نفر رزمنده تهرونی نبود.. اما همه داخل حسینیه پخش بودند و برادر محمد غلامعلی که وسط ستون عزادارها میونداری میکرد شور میداد و بالاخره رزمندگان غیرتهرونی هم همراهی میکردند. یادش بخیر با همه ی زور صداش فریاد میزد حسین حسین حسین حسین شهید کربلا حسین عباس علمدار حسین میر و سپهدار حسین و بعد هم شوری که تازه در جبهه مرسوم شده بود قال رسول الله نورعینی حسین منی انا من حسینی حسین جان کربلا ... و همه ی جمعیت صدا میزدن حسین حسین اگر حسین من تویی سرت کو به من بگو علی اکبرت کو یاد عزاداری های جبهه بخیر ✍️✍️✍️✍️ راوی : @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ✍️✍️✍️ راوی 🔴 اولين باري كه حاج احمد را ديدم توی اطلاعات وعمليات لشگر ٢٧ و توی مدرسه سر پل ذهاب بود . همراه شهيد مهدي خندان و حاج حسين الله كرم ميخواستيم بريم شيخ صله براي توجيه شدن اون زمان احمد هنوز روي نرفته بود و پاهاش سالم بود توی حياط مدرسه بوديم كه احمد به همراه شهيد اقا پرويز و چندتاي ديگه از راه رسيدن هنوز ماشین در حال حركت بود که احمد با قدو قامت بلندي كه داشت از ماشين پايين پريد از حاج حسین الله کرم پرسید که ایشون کیه؟؟؟ حاج حسين احمد عراقی را معرفي كرد توی سلام و عليك اول خیلی به دلم نشست با اينكه خسته بود و تازه از شناسايي برگشته بود با ما همراهی کرد و قبول کرد كه بياد توی ديدگاه و مسير راه كارش را نشون بده . خيلي مسلط گزارش شناسايي را ميداد و توكلش عجيب بود دو هفته نگذشته بود كه توی از شنيدم كه احمد عراقي پشت روي مين رفته و در حالي كه پشت منطقه دشمن بود با كمك اقا پرويز به عقب منتقل شده . سردار در حالیکه فرماندهی را داشت در از شلمچه در 24 فروردین 66 آسمانی شد. @alvaresinchannel
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🌺🌹 ✍️✍️ راوی: معمولا محرم ها جبهه تعطیل بود حد اقل برای . توی جبهه محرم ها بند نمیشدند محرم سال 63 بود و ما بودیم از فقط بچه های ، و عملیات توی پادگان بودند بقیه بچه ها در بودند بچه های (ص) و نیروهای توی پادگان مستقر بودند با هر ترفندی بود توی مراسمات با کمک دوستان به میرسیدیم توی حسینیه قدس پادگان برگزار میشد. زودتر از من و محمد غلامعلی رفتن حسینیه تا مقدمات به دست گیری مراسم رو مهیا کند. من هم با فاصله از رفتن اونها وارد حسینیه شدم تقریبا آخرهای منبر حاج آقا بود از در که وارد شدم یه نگاهی اطراف منبر انداختم. دیدم چند تا کاغذ به دست نشسته اند . معلوم بود دارند آماده میشن برای مداحی... محمد غلامعلی با سر اشاره کرد که بیا... من هم خودم رو پای منبر رسوندم و همینکه حاج آقا والسلام رو گفت میکرفون رو برداشت به من داد و من هم بدو معطلی شروع کردم خوندن. سلام به دادم و وارد روضه شدم وبعد هم نوحه رو شروع کردم محمد غلامعلی چند تا کوچه باز کرد وسط حسینیه و و و خودش هم رفتن وسط برای میونداری. پر از جمعیت بود و همه جوون و سینه میزدند. توی بچه های شهرستانی معمول نبود . همه لباس خاکی تنشون بود و با اشتیاق سینه میزدند. محمد غلامعلی خودش رو به من رسوند و گفت : !!!!! اینها عشق سه ضرب هستند و من هم نوحه رو عوض کردم. غوغایی بود.. آخر برنامه هم محمد غلامعلی خودش و که توی پادگان بودن دور خودش جمع کرد و اون که تازه چند ماهی سر زبون ها افتاده بود خوند قال رسول الله (ص) نور عینی حسین و منی انا من حسینی حسین جان کربلا... حسین حسین بچه های غیر تهرونی این سبک براشون مانوس نبود و با تاخیر وارد سینه زنی شدن. اما این شور در حقیقت بود و اون روز ولوله ای در حسینیه قدس به پا کرد البته دیگر مداحان هم خوندند و همه فیض دادند و عاشورای خاطراتی شد یاد همه ی اون سینه زنها بخیر اونهایی که به اربابشون رسیدند اواسط مهر ماه سال 63 دهه اول محرم بود و اواسط اسفند سال 63 پادگان ابوذر توسط هواپیماهای دشمن بمباران شد و حدود 1200 نفر شهید و مجروح شدند. 🌺🌹 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 دوکوهه ی ثانی زیر بمباران شدید هواپیماهای بعثی شد ✅ قرار بود عملیاتی در منطقه سرپل ذهاب و سومار صورت گیرد که دشمن از تجمع نیروها در مطلع، می‌شود و هواپیماهای دشمن بعثی چندین مرحله از ششم تا هجدهم اسفند و به منطقه آورده و ساختمان‌هایی که محل اقامت نیروها بود را بمباران کردند؛ اوج این بمباران‌ها ۱۶ اسفند بود که و وقتی این ساختمان‌ها بمباران شد، اهالی روستاهای اطراف برای کمک به داخل پادگان آمدند که دشمن بعثی مجدد حمله هوایی کرد و این بار نیز بسیاری از مردم و نیروها کشته شدند و این حمله چند بار دیگر تکرار شد و طی چهار حمله هوایی انجام شده در آن روز حدود هزار و ۲۰۰ نفر مجروح و کشته شدند. 🔷 پادگان ابوذر که آن را دوکوهه غرب می‌نامند، بارها هدف بمباران و موشک باران ارتش عراق قرار گرفت و بمباران نظامیان مستقر در این پادگان در ۱۶ اسفند ماه سال ۶۳ روایت‌هایی از جانفشانی ها و فداکاری‌های رزمندگان را در خود جای داده است. @alvaresinchannel
🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🍃🌺 ✍🏿✍🏿 راوی: بودیم و محل استقرار طبقه چهارم ساختمان ستاد بود بچه ها خیلی مقید به مسواک زدن قبل از خواب بودند . ما 40 نفر داخل یکی از طبقات بودیم و فقط یک دستشویی داشتیم. البته داخل محوطه پادگان دستشویی زیاد بود اما اون هایی که مثل من تنبل بودند از دستشویی ساختمون استفاده میکردند. وارد دستشویی شد و ما هم صف کشیده بودیم که بیرون بیاد . زمان زیادی گذشت و غلام بیرون نیومد. بچه ها صداشون در اومد و هی داد میزدند زود باش. غلام درب دستشویی رو باز کرد در حالیکه مسواکش دستش بود به من گفت: . من هم تعجب کردم. اما یهو زدم زیر خنده و گفتم غلام این که خمیر دندون نیست این است که تو روی مسواکت مالیدی. اون هم در حالیکه به شدن میخندید گفت : وای قلبم... این تکه کلام غلام بود 🍃🌺 🍃🌺🌺 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تخریبچی جانباز دکتر حاج علیرضا زاکانی پاسدار رسمی گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع) ✅پائیز سال 1362 بود فرمانده گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) بنده و محمود آقا() و حسن عبدالقادر ( ) سه تاهیمون رو حاج عبدالله نامه نوشت و معرفی کرد برای رسمی شدن با یک مینی بوس از اومدیم اینجا (تهران) و رسمی شدیم. @alvaresinchannel
🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 🌺🌹 ✍️✍️ راوی: معمولا محرم ها جبهه تعطیل بود حد اقل برای . توی جبهه محرم ها بند نمیشدند محرم سال 63 بود و ما بودیم از فقط بچه های ، و عملیات توی پادگان بودند بقیه بچه ها در بودند بچه های (ص) و نیروهای توی پادگان مستقر بودند با هر ترفندی بود توی مراسمات با کمک دوستان به میرسیدیم توی حسینیه قدس پادگان برگزار میشد. زودتر از من و محمد غلامعلی رفتن حسینیه تا مقدمات به دست گیری مراسم رو مهیا کند. من هم با فاصله از رفتن اونها وارد حسینیه شدم تقریبا آخرهای منبر حاج آقا بود از در که وارد شدم یه نگاهی اطراف منبر انداختم. دیدم چند تا کاغذ به دست نشسته اند . معلوم بود دارند آماده میشن برای مداحی... محمد غلامعلی با سر اشاره کرد که بیا... من هم خودم رو پای منبر رسوندم و همینکه حاج آقا والسلام رو گفت میکرفون رو برداشت به من داد و من هم بدو معطلی شروع کردم خوندن. سلام به دادم و وارد روضه شدم وبعد هم نوحه رو شروع کردم محمد غلامعلی چند تا کوچه باز کرد وسط حسینیه و و و خودش هم رفتن وسط برای میونداری. پر از جمعیت بود و همه جوون و سینه میزدند. توی بچه های شهرستانی معمول نبود . همه لباس خاکی تنشون بود و با اشتیاق سینه میزدند. محمد غلامعلی خودش رو به من رسوند و گفت : !!!!! اینها عشق سه ضرب هستند و من هم نوحه رو عوض کردم. غوغایی بود.. آخر برنامه هم محمد غلامعلی خودش و که توی پادگان بودن دور خودش جمع کرد و اون که تازه چند ماهی سر زبون ها افتاده بود خوند قال رسول الله (ص) نور عینی حسین و منی انا من حسینی حسین جان کربلا... حسین حسین بچه های غیر تهرونی این سبک براشون مانوس نبود و با تاخیر وارد سینه زنی شدن. اما این شور در حقیقت بود و اون روز ولوله ای در حسینیه قدس به پا کرد البته دیگر مداحان هم خوندند و همه فیض دادند و عاشورای خاطراتی شد یاد همه ی اون سینه زنها بخیر اونهایی که به اربابشون رسیدند اواسط مهر ماه سال 63 دهه اول محرم بود و اواسط اسفند سال 63 پادگان ابوذر توسط هواپیماهای دشمن بمباران شد و حدود 1200 نفر شهید و مجروح شدند. 🌺🌹 🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 محرم سال 1363 قرار شد برای شب های محرم از مقر سرآبگرم در بریم و در ساختمانی در پادگان ابوذر مستقر شویم. یه ساختمون ته پادگان ابوذر برای تیپ سیدالشهداء(ع) در نظر گرفتند و یه طبقه اون را برای استقرار اختصاص دادند بعد از اینکه وسایل رو آوردیم و اطاق ها آماده شد دیگه ظهر شده بود و رفتیم برای نماز ظهر و عصر حسینیه پادگان. من رفتیم صف اول نماز نشستم و بین دو نماز بدون اینکه با کسی هماهنگ کنم میکروفون رو برداشتم و تعقیبات خوندم. البته دیدم چند نفر که دورم نشسته بود چشم غره رفتند اما من هم خودم رو به نفهمی زدم. بعد از نماز عصر یه جوونی جلوم رو گرفت و خودش رو معرفی کرد. مثل اینکه کاره ای بود و تبلیغات و مراسم حسینیه با او بود با لهجه غلیظ کرمانشاهی گفت : برادر اهل تهران هستی؟؟؟؟؟ گفتم چطور ؟؟؟؟ به فرض که باشم!!!! فرمایش گفت این مراسمات مسوول داره و باید با او هماهنگ کنی.. گفتم مسوولش کجاست و فردی رو معرفی کرد و آدرس ساختمان تبلیغات تیپ نبی اکرم(ص) رو داد. و بعد از هم جدا شدیم. عصر همان روز رفتم ساختمان تبلیغات نبی اکرم(ص) و خدمت اون مسوول رسیدم. ایشون هم خیلی مودبانه فرمودند ما از اون هایی که قرار است در برنامه ها میکروفون به دست بگیرند و بخوانند امتحان میگیریم و بعد اجازه میدهیم. من هم با غرور گفتم برای همین آمدم تا امتحان بگیرید... بسم الله اون مسوول هم با بی میلی گفت اون کسی که باید امتحان بگیره نیست و اگر هم بود تا امتحان بگیره و اجازه بده چند روز طول میکشه.. از تبلیغات بیرون اومدم و توی مسیر و محمد غلامعلی رو دیدم. سوال کردند چی شد هماهنگ کردی؟؟؟؟؟ من هم اقداماتم رو شرح دادم و گفتم اینجور که این ها میخواهند ما رو سر کار بزارند تموم شده. و قرار شد ما خودمون اقدام کنیم. و موقع تعقیبات و مراسمات عزاداری با بادی گارد میرفتیم صف اول حسینیه.. و اون ها قبل از خوندن ما با یه تعداد دیگه از بچه های تهرون دور منبر و صف اول جماعت مینشستند و بعد هم بلندگو رو به ما میدادند و بعدش........ البته دیگر دوستان از سایر تیپ و لشگرها هم فیض میدادند. خدایی دعوا و مرافه پیش نمیومد.. شاید غرغر میکردند.. در همین حد. یاد همه اون روزهای خوب و همه ی اون رزمنده های با حیا بخیر. روز تاسوعای سال 63 روز جمعه بود و بعد از نماز صبح دعای ندبه خوندم و عزاداری مفصلی انجام شد در حسینیه پادگان ابوذر جای سوزن انداختن نبود و همه ی رزمندگان کوچه باز کرده بودند و سینه میزدند. اون موقع شور گرفتن زیاد مرسوم نبود و فقط بچه های تهرونی در سینه زنی شور میگرفتند. در میون این همه سینه زن داخل حسینیه شاید 50 نفر رزمنده تهرونی نبود.. اما همه داخل حسینیه پخش بودند و برادر محمد غلامعلی که وسط ستون عزادارها میونداری میکرد شور میداد و بالاخره رزمندگان غیرتهرونی هم همراهی میکردند. یادش بخیر با همه ی زور صداش فریاد میزد حسین حسین حسین حسین شهید کربلا حسین عباس علمدار حسین میر و سپهدار حسین و بعد هم شوری که تازه در جبهه مرسوم شده بود قال رسول الله نورعینی حسین منی انا من حسینی حسین جان کربلا ... و همه ی جمعیت صدا میزدن حسین حسین اگر حسین من تویی سرت کو به من بگو علی اکبرت کو یاد عزاداری های جبهه بخیر ✍️✍️✍️✍️ راوی : @alvaresinchannel