eitaa logo
آمال|amal
361 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
💙•• حُسیـٖنِ‌مـن•• دلم‌هوا؎‌حرمت‌را‌ڪردھ‌آقا‌جان،چھ‌گناهے‌‌ز‌من‌سرزده؟!ڪہ‌غم‌دوریت‌دلم‌را‌خون‌ڪرد..!💔] [اَللهُم‌َاَلرِزقِنا‌حَرَم‌بِه‌حَق‌ِالحَسَن•••]
ـ دلخسته‌ام . . هوای‌خـراسانم‌آرزوست . . .!'
روز بیستم چله خودسازی السلام علیکم یا اهل بیت نبوه نماز اول وقت خواندن مقداری قرآن احترام به پدر و مادر کنترل خشم فحش 🚫 خواندن دعای عهد و زیارت عاشورا حرف زدن با مولا صد صلوات برای ظهور دروغ ممنوع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ شهادت هدف نیست ...! بلکه هدف این است که در مسیر شهادت زندگی کنی . سردار سرلشگر ، شهید مدافع حرم 🌷 حاج حسین همدانی🌷
💠 تماشای خدا 🔰 برای دیدن فیلم‌ها و سریال‌های 🎞 مورد علاقه‌امان، از دقایقی قبل پای تلویزیون 📺 آماده و منتظریم. برای نماز و ملاقات با خدا چقدر آماده‌ایم⁉️
📣《مسافرین گرامی پرواز شماره ۳۹۵ به مقصد جدّه، هرچه سریعتر به هواپیما ✈️ سوار شوند. هواپیما آماده حرکت می باشد.》 برای آخرین بار هم اعلام کرد، اما مگه می تونست سوار بشه⁉️ ساعت حرکت هواپیما با اذان ظهر مطابق شده بود‌. عمره 🕋 مهمتر بود یا نماز 📿 اول وقت؟ بالاخره تصمیم گرفت. بیخیال بلیط و تمام زحمت هایی که کشیده بود شد. رفت نمازخونه و نمازش رو خوند.🤲 بعد از نماز، به سالن فرودگاه اومد تا به شهرش برگرده. بلندگو اعلام کرد: 📣《با عرض پوزش از تاخیر در پرواز ۳۹۵، نقص فنی پیش آمده برطرف شده است. مسافرین هرچه سریعتر به هواپیما 🛩سوار شوند.》 لبخندزنان 😇 خدا رو شکر کرد و سوار هواپیما شد. چندسال بعد توی محراب عبادتش، شهیدش کردن. دومین شهید محراب رو میگم؛ شهید آیت الله دستغیب. 📚دو رکعت قصه، رسول نقی ئی، داستان ۳۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
+بهم گفت: حضرت مهدی(عج)امام جمعست؟؟ –چشام گرد شد و گفتم نہ!ایشون امام زمان هستن😳 +گفت:پس چرا فقط جمعه ها بہ یادش هستینو براش دعا میکنین؟؟ –زیر لب گفتم:شرمندتم آقـا💔
_شهید مهدی باکری روز مهندس مبارک مهندس باشی و شهید شوی معلوم است راهی به آسمان هم خواهی داشت
هدایت شده از • انتصار •
هنر این نیست که مذهبیو جذب مسجد و مراسمای مذهبی کنی هنر اینه که غیر مذهبیو جذب مسجد و مراسمای مذهبی کنی! آره داداش اینجوریاس!
آمال|amal
🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 #رمان_چادرگلدار_قسمت_دهم🌺 وقتی مادرم برگشت گفت :کسی خونشون نبوده و از همسایه ه
🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺 🌺 🌺 با شنیدن صدای در تپش قلب گرفتم مادرم رفت تا در را باز کنه و بعدصدام کرد : خدیجه جان کجایی؟؟ سریع کفشام را پوشیدم وسوار ماشین شدم صندلی عقب پیش مادرم نشستم سلام آرومی گفتم😌 مریم خانم برگشت و گفت:سلام عروس گلم خوبی ؟ گفتم:ممنون اکبرهم نیم رخ برگشت و گفت:سلام 😍 "چو سلام تو شنیدم ز سلامتی بریدم صنما هزار آتش تو در آن سلام داری " وقتی رسیدیم داخل ساختمان شدیم اکبر سرش پایین بود و وشناسنامه هامون را برد و نوبت گرفت روی صندلی منتظر نشستیم و منتظر شدیم تا صدامون بزنن مادرم با مریم خانم صحبت می‌کردند اما من اصلا متوجه صحبت‌هایشان نبودم چند دقیقه گذشت دیدم اکبر بلند شد ورفت متوجه شدم مادرم به پهلوی می زنه آروم گفت:خدیجه حواست کجاست؟چند بار صدات زدن چرا جواب نمیدی؟چند بار صدات کردن بلندشوبرو😕 یه لحظه به خودم اومدم،بلند شدم و به سالن روبرو رفتم،یک اتاق برای خانمها بود و یک اتاق برای آقایون وارد اتاق شدم اسمم را پرسید گفت:برگه پذیرشتون کجاست؟ همون لحظه یک نفر در زد اکبر وارد اتاق شد برگه را پذیرش را به خانومه داد خانومه با لبخندگفت:ایشون آقا داماد بود🙂 و سوزشی را در دستم احساس کردم و همه جا جلوی چشمام سیاه شد. خدیجه خانم ....خدیجه خانم... چشمام را باز کردم،درست حدس زدم صدای اکبر بود‌نگران بالای سرم‌ ایستاده بود و صدام میزد خانم مسئول خون گیری گفت: چیزی نیست قندخونشون افتاده یه مقدار از این آب قند بخوره خوب میشه اکبر مادرم را صدا کرد ومادرم من را با خودش به سالن انتظار برد و بعد از اینکه آزمایشهامون‌تکمیل شد،اکبر بیرون رفت و با کیک و آبمیوه برگشت بعدش رفت جوابها را گرفت مریم خانم گفت:اکبر جان جواب چی شد؟ اکبر گفت:خدا را شکر مریم خانم منو بوسید و به مادرم تبریک گفت بعدش سوار ماشین شدیم مریم خانم به مادرم گفت:کبرا خانم اگر اشکالی نداره بریم خرید مادرم گفت:بزارین ایشالله برای بعد عقد و به سمت روستا راه افتادیم مریم خانم گفت: امشب ایشالله با جعفر آقا دوباره مزاحمتون میشیم تا قرار عقد و عروسی را بزاریم مادرم گفت: خونه از خودتونه اکبر آقا بی‌زحمت مارا‌سر جاده پیاده کنید، علی آقا گفتن تا عقد نکردن کسی چیزی نفهمه، برای همینم صبح زود رفتیم‌. اکبر چشمی گفت و ترمز کرد و من و مادرم خدا حافظی کردیم و پیاده شدیم. وقتی رفتیم خونه مادرم به آقام گفت امشب قراره خانواده اکبر برای قرار و مدار عروسی بیان. آقام گفت:کاش می شد خواهر برادهام را بگم بیان ولی خدا خودش میدونه اگه خانواده داداشم بفهمن نمیزارن این وصلت سر بگیره مادرم گفت: علی خودت را ناراحت نکن،ایشالله خوشبخت بشه، همه فامیل از همه چی خبر دارن، کسی ازت توقع نداره. مریم خانم با جعفر آقا اومدن اما اکبر باهاشون‌نبود،اونها متوجه حساسیت پدرم بودند من مثل همیشه اتاق آخری بودم پدرم صدا زد: خدیجه جان بیا... چادر گلدارم را سرم کردم و با مریم خانم وآقاجعفر سلام علیک کردم آقا جعفر گفت: علی آقا اگر شما و خانوادتون موافقید عقد و عروسی هفته آینده 🚫❌کپی از رمان حرام می باشد❌ مارا به دوستانتون معرفی کنید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1439432807Cba2016211f 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺
رویداد مجازی بینهایت قراره با هم یه سفر مجازی بریم... سفر به «بی نهایت» سفری به دنبال حقیقت؛ برای پیدا کردن جوابای سوالات مهمی که خیلی وقته تو ذهنمونه و تا به حال پاسخشون رو پیدا نکردیم... اینجا جمع شدیم تا اساسی‌ترین اندیشه‌هامون رو مروری دوباره کنیم... با شرکت در دوره و بعد تمام کردن مراحل می‌توانید با توجه به امتیازی که کسب کرده‌اید، از جوایز قرار داده شده در دوره، نظیر: اسکان رایگان خانوادگی در مشهد مقدس, دهها هدیه ارزشمند همانند تبلت، گوشی، ساعت هوشمند, اردوی ویژه تفریحی در مشهد مقدس، بسته ویژه و متبرک رضوی استفاده کنید. ثبت نام به صورت رایگان از طریق لینک زیر: https://bn.javanan.org موسسه جوانان آستان قدس رضوی
هدایت شده از • انتصار •
تو،تو قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست! شب زیارتی ارباب♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از .
وقتۍ‌ڪسۍ‌بہ‌جایۍ‌مۍ‌رسد.. کہ‌خود‌را‌بـرای‌اعتـقاد یا‌قضیہ‌خاصۍ‌قربانۍڪند، پس‌این‌بـالاتریـن‌سطح‌مقـاومت است..🌿 🌸🌱 💛
اللّٰه اکبر یعنی : یَدُاللّٰهِ فَوقَ ایدیهِم خدا وقتی بخواهد غیر ممکن؛ ممکن می شود! -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیالِ‌خوبِ‌تو لبخندمیشودبھ‌لبم وگرنھ‌اين‌منِ‌ديوانھ‌غصھ‌ها‌دارد (:" - حاجےِامیدِمایـے🖐🏽
مثلا‌دریـا‌روبرایِ‌کشتـیِ‌نجات‌دوست‌دارمـ ؛ من‌پرِ‌پرواز‌روتابیـام‌به‌کربلادوست‌دارم🕊((: 🤍' قشنگه‌نه؟! مثلا‌شبا‌یه‌کࢪبلا‌داشته‌باشے‌ یه‌حسین‌داشته‌باشے که‌یادت‌بیوفته‌از‌دوریش‌عکس‌بریزے
_
آمال|amal
_
صدا رفټ تصویر رفټ یادٺ...؟! یادٺ اما نمےرود..:)🌙 هـر ثانیھ..! دلتنگ‌تر از دیروزیم|🖤| . '''💔"
ساپورت پوشان دهه شصت👣
هَمیشِـہ‌مے‌گُفـت... بِـہ‌حجـٰاب‌اِحتِرٰام‌بـگذٰاریـد‌کِہ‌آرٰامـش‌‌ و‌َبِھتَـرین‌اَمـر‌بِـہ‌مَعـروف‌‌بَـرٰا؎شُمـٰاست!:) شهیدابراهیم‌هادی. 🙃