🏴در خرابه ی شام چه گذشت؟ 🌴چگونگی شهادت سه سالۀ حضرت سیدالشهدا، حضرت رقیه(علیها سلام ) -
از مصائب سختی که در شهر شام به اهل بیت رسید و در کتاب های مقاتل ذکر شده، خرابه نشینی اهل بیت و از دنیا رفتن دختر سه سالۀ حضرت سیدالشهداست.
امام صادق(ع) می فرمایند: اهل بیت را در خانه مخروبه ای نزدیک مسجد جامع دمشق با فاصلۀ کمی از محل حکومت یزید جا دادند. و چون آن خانه قابل سکونت نبود، در نوشته جات از آن تعبیر به خرابه شده.
وقتی اهل بیت را با آن عظمت و کرامت و شخصیتی که داشتند، در آن محل مخروبه جا دادند، به هم گفتند: (إنَّما جُعِلنا فی هذا البیت لِیَقَعَ عَلَینا فَیَقتُلُهُم)
قطعاً ما را آورده اند در این خانۀ خرابه که سقف هایش بریزد روی ما و ما را بکشند و نابود کند.
شیخ صدوق در کتاب امالی، سید ابن طاووس در لهوف نوشته اند، خانۀ خرابه ای که در آن اهل بیت را جا داده بودند، اهل بیت از گرمای روز و سرمای شب، در آن جا در امان نبودند، تا جایی که س از مدتی صورت دختران و زنان و کودکان پوست انداخت.
امام چهارم می فرماید: اهل بیت در آن خانه ی خراب روزها را گرسنه به سر می بردند، شب ها را به عبادت و گریۀ بر ابی عبدالله به صبح می رساندند و شهادت و کشته شدن ابی عبدالله و یاران و اهل بیتش را تا جایی که ممکن بود، از اطفال و کودکان پنهان می کردند. ولی یکی از آن ها که دختری سه ساله بود و نامش را کتاب های مهمی چون لهوف سید ابن طاووس ( صفحۀ 141) معال السطین ( جلد 2 صفحۀ 161) ، منتخب طریحی ودعوة الحسنیۀ آیت الله آقا شیخ محمد باقر بهاری و ریاحین الشریعۀ محلاتی جلد سه صفحۀ سیصد و نه و منتخب التواریخ ملا هاشم خراسانی صفحۀ دویست و نود و هشت، رقیه، ذکر کرده اند
و این مجموعه نوشته اند: این دختر به شدت عاشق حضرت حسین بود. امام هم به شدت به او علاقه داشت.
شب و روز در آن خانۀ خرابی که اهل بیت را جا داده بودند، گریه می کرد، بهانۀ پدر را می گرفت. هر چه به او می گفتند پدر به سفر رفته و منظورشان سفر آخرت بود، آرام نمی شد.
تا یک شب خواب پدر را دید. وقتی بیدار شد خیلی بی تابی کرد.
هر چه خواستند او را ساکت کنند، نشد. بلکه بی تابی اش بیشتر شد.
زنان و دختران دیگر اختیار از دستشان رفت، از گریه و حال او به گریه افتادند.
منتخب طریحی می گوید: زنان و دیگر دختران با گریۀ او لطمه به صورت می زدند، خاک خرابه را به سر می ریختند و مو پریشان می کردند و این همه ضجه و ناله یزید را از خواب بیدار کرد.
پرسید: چه خبر است؟
خواب دختر را گفتند.
گفت: سر پدر را برایش ببرید، بچه است، متوجه نمی شود، دیدن چهر ه پدر آرامَش می کند.
سر را در طبقی که روپوشی رویش انداخته بودند آوردند پیش بچه گذاشتند.
گفت: من طعام نمی خواستم، من پدر می خواستم.
گفتند: پدر آمده است. 😭
وقتی روپوش را برداشت، سر بریده را دید، با آن دستان کوچک سر را برداشت و به سینه گرفت. مرتب می گفت:
پدر، چه کسی محاسنت را به خون سرت خضاب کرده است؟ 😭
چه کسی رگ هایت را برید؟ 😭
چه کسی مرا به این کودکی یتیم کرد؟ 😭
پدر چه کسی به فریاد یتیمان برسد؟
چه کسی از این زنان غصه دار پرستاری کند؟
چه کسی از این زنان شهید داده و اسیر دلجویی کند؟ 😭
چه کسی به فریاد این چشم های گریان برسد؟ 😭
پدر، کدام دست موهای پریشان این بچه ها را نوازش کند؟ 😭
پدر، بعد از تو تکیه گاه ما کیست؟
وای بر حال زار ما، وای بر غربت ما، پدر، ای کاش برایت بمیرم. پدر، ای کاش پیش از این کور شده بودم و این منظره را نمی دیدم. و بعد لب بر لب پدر گذاشت، چنان گریه کرد که غش کرد، ولی وقتی او را حرکت دادند دیدند از دنیا رفته است.
صلی الله علیک یا رقیه بنت الحسین علیه السلام
اللهم عجل لولیک الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه
شهادت دُردانہ اباعبداللہ
حضرت رقیہ سلام الله علیها
برتمام شیعیان تسلیت🖤🕊
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
هدایت شده از • انتصار •
مےگفت:
+ اگهمےخوای اربعین بری
بهدختـرارباببگو...
چوناونخوبمےفهمـهجاموندناز قافله
حسین(؏)یعنـۍچی!!🙂
ʝøɨռ↷ツ
https://eitaa.com/khodam_Zahra
هدایت شده از نشریه عبرتهای عاشورا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴حرم خانم رقیه(س)/حتماً با وضو ببینید چون به یه زیارت خاص دعوتید
🌍 eitaa.com/ebratha_ir ایتا
🌍 sapp.ir/ebratha.org سروش
- پُرطرفدارترینچنل ِ#انگیزشے🚴🏻♀🧡 ⃪
- ویژهافرادکماعتمادبنفس🙊🌱 . . '
https://eitaa.com/joinchat/1000341635C44ea6717aa
متناشجووونمیدہبراۍ ِبیوت☁️🦋^^
•اینجـٰاباپادکستهاش عاشقتمیکنن🌼-
#طبعدخترونگےاتگلمیکنه꧇)📻
💕 #اخلاق_مهدوی
⭕️ زبان؛ عامل ترقی یا بدبختی؟ انتخاب با توست.
🔹 زبان، میتواند عامل ترقی و رشد و یا عامل بدبختی باشد. بستگی دارد چطور از آن استفاده کنی. ناسزا گویی، نشانه ضعفِ روحی _ روانی و بدنی است.
🔸 پیامبر فرمودند: «بهشت، بر هر ناسزاگوی بی شرمی که باکی از آنچه میگوید و از آنچه به او گفته میشود ندارد، حرام است.»
📚 اصول کافی، ج ۴، ص ١۴
🔺 چرا کسی که ادعا میکند منتظر است، نباید دشنام بدهد؟ با توجه به نشانه های گفته شده، منتظر نباید ضعف روحی _ روانی داشته باشد؛ چون پشتوانه ای بزرگ را میشناسد. بنابراین دلیلی وجود ندارد که دشنام بدهد.
💐همانا برترین کارها،
کار برای امام زمان است💐
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
🌺آیت الله مجتهدی :
اگر دیدی نمازتان به شما لذت نمیدهد
قبل از تکبیر و شروع نماز بگویید :
"صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)"
آن نماز دیگر عالی میشود...❤️
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
بگوییدسرنوشتاربعینماچهمیشود؟!
نیازبههیـچزبانشاعـرانهاےنیست.....
فقطرَبـَناآتِنافِےدُنیٰاڪربلا،ڪربلا،ڪربلا
بازهمزائـرتاننیستـمازدورسلام...🖐🏿#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله..💔
#اربعین
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_سیزده از خانم کچویی شنیدم که امام جمعه شاهین شهر، زینب را میشناسد و
یازهرا:
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_چهارده
آن روز آقای حسینی هم قول دادکه از طریق سپاه و بسیج دنبال زینب بگردد.درسالهای اول جنگ،بنزین کوپنی بودو خیلی سخت گیر می آمد،امام جمعه کوپن بنزین به آقای روستا دادتا مابتوانیم به راحتی به جاهای مختلف سر بزنیم و دنبال دخترم بگردیم.
قبل از هرکاری به خانه برگشتم. میدانستم که مادرم و شهرام وشهلا منتظر ونگران هستند.آنهاهم از شنیدن خبرهای جدید،نگران تر از قبل شدند.مادرم ذکر"یاحسین،یازینب،یاعلی" از دهنش نمی افتاد.ندرمشگل گشامی کرد.مادرم هرچی اصرار می کرد که "کبری،یک استکان چای بخور...یک تکه نان دهنت بگذار... رنگت مثل گچ سفیدشده" من قبول نمی کردم ،حس می کردم طنابی به دور گردنم پیچیده شده است. حتی صدا وناله ام به زور خارج می شد.
شهرام هم سوار ماشین آقای روستاشدو برای جست وجو آمد.نمی دانستم باید کجاسربزنم.روز دوم عیدبودوهمه جاتعطیل بود.قط به بیمارستان و درمانگاه ها و دوباره به پزشکی قانونی و پایگاه بسیج سر زدیم .وقتی هوا روشن بود،کمترمیترسیدم.انگارحضورخورشید توی آسمان دلگرمم میکرد.اما به محض اینکه هوا تاریک می شد،افکار زشت و ترسناک از همه طرف هجوم می آورد.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
🌀لطفادوستانتون را دعوت کنید🌀
📚#داستان_کوتاه
مردی با همسرش به پیکنیک میروند.
پس از اینکه خودروی خود را در کنار جاده پارک میکنند، زن خطاب به مرد میگوید: بریم بشینیم زیر اون درخت.
اما مرد میگوید: نه! همین وسط جاده امنتره! زود زیرانداز رو پهن کن!
زن میگوید: آخه اینجا که ماشین میزنه بهمون!
ولی مرد با اصرار وسط جاده زیرانداز را پهن میکند و مینشینند وسط جاده!
بعد از مدتی یک تریلی با سرعت به سمت آنها میآید و هرچه بوق میزند، آنها از جایشان تکان نمیخورند؛ کامیون هم مجبور میشود فرمان را بپیچاند و مستقیم به همان درختی که در آن نزدیکی بود اصابت میکند.
مرد که این صحنه را میبیند، رو به زنش میگوید: دیدی گفتم وسط جاده امنتره! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مُرده بودیم!!!
#نتیجه_اخلاقی
👈برخی از افراد تحت هیچ شرایطی نمیخواهند اشتباه خود را بپذیرند و همیشه بهشکلی کاملاً حق به جانب صحبت میکنند؛اگر هم اتفاقی بیُفتد شروع به فرافکنی کرده و دیگران را مقصر میدانند.
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
تنها چسبی که تف ازش قوی تر بود😂✋
یعنی باید قسم میدادی که دوتا تیکه کاغذ رو به هم بچسبونه😆
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
🤣شخصی گفته : رفته بودم بيمارستان،ابميوه و كيك خريدم، يه پسره هم نشسته بود كنارم ديدم داره نگاه ميكنه دلم سوخت براي اونم خريدم، يخورده بعد
مادرش اومد داد زد كدوم احمقي برات كيك و ابميوه خريده!😳
(پسرش رو اورده بود براي ازمايش بايد ناشتا ميبود)
من نفهميدم چطوري فرار كنم😁😂
#بخند_مومن
#ادمین_یازهرا
@Childrenofhajqasim1399
‹🖇📌›
روزگارِمـٰانتَـلخاَست
بیـٰاییدرَنگـارنگهَمدیگرباشیم...シ!
♥️⃟📕¦⇢ #دلانہ ••
💣⃟😎⇜#مدیر
@Childrenofhajqasim1399
❤️شهـید زین الدین:
••|هـر ڪس شهـدا را یاد ڪند، شهـدا
او را نزد اباعبداللہ یاد مے ڪنند|••
#صلے_الله_علیڪ_یااباعبدالله
#اللهمالرزقناکربلا
#شهیدانـه 🌸
#مدیر
@Childrenofhajqasim1399