5#روز بعد از رفتنش بود که هنوز ازش خبر نداشتم. شب #شام غریبان بود. حال عجیبی داشتم😭. یسنا هم #بیقراری #پدرش را می کرد. ساعت 10 شب تلفن زنگ خورد #امیر بود.😭
🍃🌷🍃
خیلی پشت تلفن گریه کردم😭 و بهش گفتم نگرانم دل شوره دارم. #امیر با آرامش به من گفت بانو فقط دعا کن هر چه #خواست #خداست #همان میشود.😭
🍃🌷🍃
شاید تا یک هفته تماس نتوانم تماس بگیرم هیچ نگران نباشید. به #خدا #میسپارمتان. من آن شب خیلی بیتاب بودم. دیگر خبری نشد😭یک هفته گذشت خیلی نگران بودم تلفن از من جدا نمیشد.😭
🍃🌷🍃
با همکارش برای پیگیری تماس گرفتیم. که گفتند نگران نباشید😔 تا چند روز دیگر مجدد پیگیری کردیم، گفتند نگران نباشید #امیر فردا زنگ میزند.😭
🍃🌷🍃
یسنا مدام میگفت من #بابا رو می خوام😭 که گفتم یسنا فردا #بابا به ما زنگ می زنه😭 روز 5شنبه روزی بود که #امیر قرار بود زنگ بزنه، خواهر شوهرم ساعت 10تماس گرفت گفت خبری از #امیر نشد و...😭
🍃🌷🍃
تلفن زنگ خورد و یکی از نزدیکان در حالی که بسیار گریه میکرد به من گفت #امیر #شهید شد😭 😭کمرم شکست و مثل کوهی خراب شدم. در نهایت گفتم #امیر به #آرزویت رسیدی #شهادت مبارک...😭😭
🍃🌷🍃