🌷 شهیدمسعود عسگری
✍شهید همه فن حریف!!!
فعالیت ها، آموزش ها و مهارت ها ی شهید:
▫️استاد خلبان هواپیمای فوق سبک
▫️استاد کار و نجات در ارتفاع
▫️غواص سه ستاره بین المللی
▫️صخره نورد
▫️چترباز سقوط آزاد
▫️خلبان پاراگلایدر
▫️ورزش های رزمی(کیک بوکسینک، هاپکیدو، پارکو)
▫️آموزش دیده دوره های اسکورت
▫️رهایی گروگان
▫️تک تیرانداز
▫️حفاظت شخصیت
▫️عملیات ویژه
▫️مهارت در انجام حرکات آکروباتیک با دوچرخه
▫️راننده حرفه ای انواع موتور سیکلت و خودرو
▫️رزم در محیط های ویژه
▫️مهندسی تخریب
▫️جنگ شهری
▫️محافظ دانشمندان هسته ای
▫️مدیر آموزش شرکت خصوصی کار دراتفاع
شهید عسگری رشته خلبانی فوق سبک را به طور حرفه ای دنبال می کرده و در اکثر رشته های ذکر شده مدارج عالی را کسب نمود.
خاطره ای از مادر❤️
🌷وقتی در غیاب مسعود، دلم تنگ میشد، میرفتم به تلفن نگاه میکردم، میگفتم بگذار به مغز مسعود پیام بفرستم. میگفتم من یک مادر هستم حتماً دلتنگی من به مسعود منتقل میشود و میفهمد. در دلم میگفتم مسعود زنگ بزن دلم تنگ شده. اگر همان روز زنگ نمیزد، فردایش زنگ میزد.
🌷....میگفت مادر ما اینجا تلفن نداریم فقط یک تلفن داریم که گاهی شارژش تمام میشود به خیلیها نمیرسد. هربار که دلم هوایش را میکرد و با او اینطور ارتباط میگرفتم، حتماً زنگ میزد.
🌹خاطره ای به یاد شهید مدافع حرم #مسعود عسگری
هدیه به ارواح طیبه همه شهدا فاتحه وصلوات💐💐💐💐💐
#
#اولین #دانشمند #شهید هسته ای ایران
#مسعود علی محمدی
🍃🌷🍃
در سوم فروردین 1340 در خانوادهای مذهبی و متدین در روستای کن از اطراف شهر تهران متولد شد.
سال 1346 تحصیلات ابتدایی خود را در دبستانی در شهر ایذه آغاز کرد، با آن سن کم و اراده قوی، هر روز مسیر محل زندگیشان را تا ایذه با پای پیاده طی میکرد.
🍃🌷🍃
دوره ابتدایی را با موفقیت و نمرات عالی سپری کرد و دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی جلال آل احمد گذراند. غمخوار پدر و مادرش بود.
🍃🌷🍃
#چهرهای #آرام و #خندان داشت، #گشادهرویی و #خوشخلقی، از ایشان شخصیتی #دوستداشتنی و #جذاب ساخته بود. همین امر سبب #جذب دوستان زیادی شده بود و اکثر همکلاسیهایش به یاد دارند که از دانش آموزان ممتاز و کوشا بود.
🍃🌷🍃
دوران تحصیلات متوسطه را در سال 1353 در دبیرستان آیت الله طالقانی شهرستان ایذه شروع کرد و با وجود مشکلات فراوان در کنار تحصیل، همگام و همراه پدر به فعالیتهای #کشاورزی میپرداخت.
🍃🌷🍃
دوران #دبیرستان ایشان همزمان با اوجگیری #تظاهرات و #مبارزات ملت ایران شد. با ایراد سخنرانی و برپایی نماز جماعت در دبیرستان به #مبارزه با #فعالیتهای سیاسی گروهها میپرداخت.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
#شهید دوست برادرم بود. برادرم و #مسعود در #ستاد انقلاب فرهنگی کار میکردند. او فهمیده بود که برادرم، خواهری دارد و بالاخره به خواستگاری آمد.
#اولین جلسۀ خواستگاری که برگزار شد، #مسعود به #جبهه رفته بود و مادر و زندایی و خواهرش آمدند و عکسش را آورده بودند. پرسیدند که شما میپسندید یا نه؟ ما هم پسندیدیم.
🍃🌷🍃
لیسانسش را گرفت. برای فوقلیسانس دانشگاه شریف آمد، آزمونش شرکت کرد و قبول شد. همزمان برای #خارج از کشور #بورسیه شد. من خودم خیلی اصرار داشتم که برویم خارج کشور، به مسعود میگفتم آنجا بهتر میتوانی پیشرفت کنی؛ ولی او قبول نمیکرد. میگفت: «من تحقیق کردم، استادانی که من میخواهم با آنها کار کنم کمتر از استادان آنجا نیستند. چه دلیلی دارد که به آنجا برویم؟»
🍃🌷🍃
#مومن، #با اعتماد به نفس و #منطقی بود. در #زندگی مشترک بسیار #باگذشت بود؛ اما آن چیزی که باعث شد من به سرعت دلبسته او شوم، #جمیع این #ویژگیها در کنار #مهربانیش به من و خانواده بود.
🍃🌷🍃
من #مسعود را تا دم راهرو بدرقه میکردم. ماشینش را از حیاط بیرون برد. برگشت داخل که ظرف غذایش را از من بگیرد. در ماشین و در حیاط باز بود. غذایش را گرفت و رفت، از گوشه در، نگاهی به من کرد و خداحافظی کرد.😭
🍃🌷🍃
در حیاط را که بست #بمب منفجر شد.😭😭 من آن لحظه فکر کردم لابد زلزله آمده 😭😭چون شیشههای پنجره روی سرم میریخت. دخترم گریه کنان از اتاقش بیرون آمد و گفت چه اتفاقی افتاده؟😭
🍃🌷🍃
همینطور چشمم به در خشک شده بود. در هم به خاطر #موج شدید انفجار از جا کنده شده بود. دیدم دود از ماشین بلند شد. فقط به دخترم گفتم: «بابات... .» اصلا فکر نمی کردم بمب باشد. سراسیمه دویدیم. دیدم لب ماشین نشسته. دو دستش روی رکاب ماشین بود و پیشانیش هم بین دو دستش در حالت #سجده.😭😭
🍃🌷🍃
از پشت کاملا سالم بود. چند بار صدایش کردم: #مسعود، #مسعود جان.😭😭😭
نردیکش رفتم، دیدم لباسش کاملا پاره شده سرش را در آغوش گرفتم تا به صورتش بزنم و به هوش بیاید، دیدم قسمتی از سرش کاملاً خالی شده 😭😭یعنی اصلاً هدفگیری روی مغزش بود. آنجا دیگر متوجه شدم که همه چیز تمام شده 😭😭😭
🍃🌷🍃