eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
❣️﷽❣️ 🌴🌹 🌹🌴 قسمت4️⃣ 18 ـ و مدينه از دو طايفه بزرگ و تشكيل شده است، اين دو طايفه از ، همواره در جنگ بودند، امّا به ، صلح و آرامش به ميان آنها برگشته است. اكنون، بزرگان اين دو طايفه در كنار هم جمع شده اند تا براى آينده اين شهر تصميم بگيرند. ، بزرگ قبيله چنين سخن مى گويد: "اى مردم مدينه! شما بايد قدر خود را بدانيد، شما بوديد كه پيامبر را يارى كرديد و اگر شما نبوديد، اسلام به اين شكوه و عظمت نمى رسيد، اكنون پيامبر به ديدار خدا شتافته است و بعد از و ، شما مى باشد".28 مردم يك صدا فرياد مى زنند: "اى سعد! چه زيبا و خوب سخن گفتى، ما فقط به سخن تو عمل مى كنيم، تو بايد باشى". مردم، حسابى به شور افتاده اند! نگاه كن! چگونه دور سعد مى چرخند و فرياد مى زنند: "اى سعد! تو مايه اميد ما هستى، مرگ بر دشمن تو!".29 19 ـ رفتن و به سقيفه سقيفه به مى رسد، او نزد ابوبكر مى رود، دست او را مى گيرد و به او مى گويد: " اى بزرگ در سقيفه روشن شده است، ما بايد خود را به آنجا برسانيم".30 20 ـ سخنرانى ابوبكر رو به مردم مى كند و مى گويد: "اى مردم مدينه! شما بوديد كه دين خدا را يارى كرديد، ما هيچ كس را به اندازه شما دوست نداريم، شما براداران ما هستيد. مگر نمى دانيد كه ما كسانى بوديم كه به آورديم. ما از هستيم. بياييد ما را قبول كنيد، ما قول مى دهيم كه هيچ كارى را بدون مشورت شما انجام ندهيم".31 مردم مدينه با سخنان ابوبكر به فكر فرو مى روند! 21 ـ همه مردم ساكت مى شوند و او شروع به سخن مى كند، سخن او كوتاه و مختصر است: "اى مردم، بياييد با كسى كه از همه ما است كنيم".32 به راستى منظور كيست؟ آيا زياد، مى تواند باشد؟ آخر چرا بايد آنان به دنبال سنّت هاى غلط روزگار جاهليّت باشند؟ 22 ـ ناگهان عُمَر از جا برمى خيزد... او چنين مى گويد: "اى ابوبكر، من هرگز بر تو سبقت نمى گيرم، تو بهترين ما هستى، دستت را بده تا با تو بيعت كنم".33 عُمَر دست ابوبكر را مى گيرد و مى گويد: "اى مردم! با ابوبكر بيعت كنيد".34 بعد از آن كسانى كه در سقيفه هستند، گروه گروه با ابوبكر بيعت مى كنند. 23 ـ (رئيس قبيله خزرج) با مردم سخن مى گويد، امّا ديگر كسى به سخن او كند، او مى خواهد را بيان كند، اما مى شوند كه سخن او به گوش مردم برسد، آنان هياهو مى كنند. سعد به مهاجران چنين مى گويد: "به خدا قسم من را 'نمى خواستم، فقط زمانى كه فهميدم شما مى خواهيد (عليه السلام) را به ميدان آمدم تا شما به خلافت دست پيدا نكنيد. اكنون بدانيد كه من هرگز با شما كرد".35 مهاجران از هر طرف هجوم مى آورند و سعد، بزرگ طايفه خزرج در زير دست و پا قرار مى گيرد... آرى، انصار خبر داشتند كه مهاجران از سال ها قبل، براى خلافت برنامه ريزى كرده اند. كه در زندگى كرده بودند به يك باور رسيده بودند. باور آنان اين بود: فقط يك چيز مى تواند هاى را به هم بريزد. ، چيزى يك پيش دستى گرفتن از مهاجران نبود، اگر انصار به خلافت مى رسيدند، خلافت را به (عليه السلام) مى كردند. آرى، آنان مى خواستند با اين كار خود، بشوند و بعد از ، را به واگذار كنند. بين و گرفتار آمده بودند، براى همين را انتخاب كردند تا از ظلم و ستم به جلوگيرى كنند. ..... 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731