این روز ها گاهی دلم #تنگ میشود. آشفته ام و مرهم دردم #تفکر است و تفکر... 🔻
.
🤔قدم میزنم و #ذهن و خیال و اندیشهی درمانده ام را #سوق می دهم به سوی آن روز! راستی چقدر او #شبیه من بود... 😞
.
مقابل مربی اش قد علم کرده بود و مقتدرانه با زبان شکرینش، سخن می گفت:" درسته بابای من #شهید شده اما می خوام بدونن که منم #بابا دارم. می خوام دیگه کسی..." 😔
.
#ماتم برد. گوش هایم را از شنیدن مابقی اش #منع کردم. 😭
.
او چه می گفت؟!
.
دیدم و شنیدم و احساسم #آواره شد. 😖
.
#افسوس خوردم به #حقارت برخی بزرگ نمایان و بالیدم بر #بزرگ مردی برخی کودکان.
.
کسانی چون اویی که به #گمانم تا به حال تنها چهار بار شعر #تولد برایش خوانده اند. 😞
.
فرزند یکی از همین هایی بود که می گویند برای #پول رفته اند. 😔
.
حقیقتا چه باید گفت؟ نمی دانم...
.
شاید باید بیایند و هزاران مثل اویی را به #نظاره بنشینند تا حرفمان، #دردمان و آرمان هایمان را کمی بفهمند. 😕
.
یادم به خودم افتاد، من هم پدرم #شهید شده بود. اصلا همهی آنهایی که قهرمان رویاهای کودکانه شان، مرهم زخم #قلبشان، پدرشان، به گفتهی مادر، آن بالا نزد خدا #خوشحال است؛ چیزی شبیه این ماجراها داشته اند و دارند و خواهند داشت زیرا #آرمان هایمان هنوز ادامه خواهند داشت... ✌️
.
راستی اسمش چه بود؟
.
مربی صدایش زد امیرحسین...
.
#امیرحسین_محمدخانی!
.
به قلم: Zahra._.Mahdiar@
.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهادت #گرافیک #طراحی #شهید_مدافع_حرم #محمد_حسین_محمد_خانی #عکس_نوشته #شهید_حاج_عمار #شهید_گمنام #مدافع_حرم #ولایت_فقیه #مدافعان_حرم #کلنا_عباسک_یا_زینب
🍃بسم رب الشهدا🍃
🍃در سیاهی #شب نشسته ام به آسمان #نگاه میکنم. قرص ماه امشب عجیب میدرخشد. تک ستاره خیره کننده ای کنار ماه نشسته و منظره را تکمیل کرده. خیره به روی ماه #ذهن مشغولم را جمع و جور میکنم و به شنیده هایم فکر میکنم #امروز چیزهای جدیدی شنیدم!
🍃حرف های لیلا خانوم را به یادم آمد که از پسرخالهاش میگفت. پسر خاله ای که همسرش بود. از اسفند سال ۴۷ در #منطقه ای #محروم در مرز #ایران و #عراق میگوید که دهمین روز این ماه پسرخالهاش یعنی جبار به دنیا آمد. جبار عراقی! پسری که نظر کرده موسیابنجعفر بود. شفایش از #حضرت بود و زندگیش را هم مدیونش. حیاتی که سرآغازش به دستان حضرت گره خورده باشد، سرانجامش مثل روز روشن است.
🍃 تنها فرجام زیبا و خیری که برای این #پسرِ نذر #امام_موسی_کاظم میتوان نوشت، عروجی به رنگ شهادت است و بس. عروجی دیدنی در غروبی پاییزی و تیری سرگردان که چشم چپش را شکافت و نیمی از سرش را متلاشی کرد و همین بهانه ای بود برای رفتن. بعد عمری #مجاهدت و پاسداری این بهانه ای شد تا روح خستهاش آرام بگیرد، آرامشی ابدی در آغوش #خدا، سالگرد شهادتت مبارک #مرد خدا.
✍️نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_جبار_عراقی
📅تاریخ تولد : ١ اسفند ١٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۴ آبان ١٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ۳ آبان ١۴٠٠
🕊محل شهادت : سوریه
🥀مزار شهید : گلزار شهدای اهواز
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی