eitaa logo
عمو روحانی 🇵🇸
698 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
858 ویدیو
91 فایل
کانالی پر از ایده های فرهنگی و مطالب آموزشی برای طلاب ، معلمان و مربیان گرامی تربیت مربی کودک ایده های نو و جذاب آموزش اجرای استیج کار کودک شعر و کاردستی و ... 09372359441 موسسه عشاق المهدی (عج) مدیر @Mahdi_akbari1414
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🕊🕊🌹🌹 را... را.... مملو از آرزوهای خودت و آرزوهای و آرزوهای و کوچکت را، در دست بگذاری و کنی تا.... باشی برای ما نشینان عادات سخیف داغ بی و بی و بی و بی را بر دل تاریخ می گذاری... تا ما را از این منجلاب بیرون بکشی... ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ @amorohani
﷽ 💢قرار شبانه 💢 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا از پس پرده ی غیبت نظر دارد 🔔 بياد مولا به رسم هر شب 🔔 🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸 🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ،✨ 🌸 وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،✨ 🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ،✨ 🌸 وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ✨ 🌸وَضاقَتِ الاْرْضُ ، ✨ 🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ ✨ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ،✨ 🌸 وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،✨ 🌸 وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ✨ 🌸اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،✨ 🌸اُولِي الاْمْرِالَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ،✨ 🌸 وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم✨ 🌸فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا✨ 🌸ً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛✨ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ ✨ 🌸اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، ✨ 🌸وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛✨ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛✨ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، ✨ 🌸اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، ✨ 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،✨ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛✨ 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،✨ 🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🌸 و برای سلامتی محبوب 🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى. @amorohani
: درخت رنگ پریده🌳 زینب خودش را در بغل بابا جا کرد و گفت:«حوصله ام سر رفته» بابا پیشانی زینب را بوسید و گفت :« الان کار دارم بعد باهم بازی می‌کنیم» زینب گفت:« پس من الان چه کار کنم؟» از بغل بابا پایین آمد، بابا مشغول کار با رایانه اش شد. همان طور که چشمش به رایانه بود گفت:« میتوانی بروی نقاشی بکشی دخترم» زینب دستی روی گلهای دامنش کشید و گفت:« بعدش با من بازی می کنید؟» بابا لبخندی زد و گفت:« بله بازی می کنم عزیزم» زینب بالا و پایین پرید و گفت:« آخ جون،ممنون باباجون» بعد هم به اتاقش رفت، مدادرنگی ها و دفترش را روی میز گذاشت. اول یک دخترکوچولو کشید که توی یک جنگل زیبا بازی می کرد. یک آهوی مهربان بالای دفترش کشید و درختی که یک بلبل روی شاخه اش آواز می خواند. چند تا گل رنگارنگ هم زیردرخت کشید. حالا وقت رنگ امیزی بود. به مداد رنگی ها گفت:« آماده باشید که نقاشی قشنگم را رنگ کنیم» با مداد قرمز قلب وسط نقاشی و لباس دخترکوچولو را رنگ کرد. گل ها را با صورتی و آبی و نارنجی زیباتر کرد. آهوی نقاشی اش را با نارنجی رنگ کرد. در آسمان نقاشی دو ابر آبی هم گذاشت. حالا نوبت درخت و چمن بود، می‌خواست مداد سبز را بردارد، اما خبری از مداد سبز نبود، توی کشو را گشت، روی زمین نگاه کرد اما مداد سبز را پیدا نکرد. روی صندلی نشست و با چشمان پر اشک به نقاشی اش خیره شد. چاره ای نبود نقاشی اش را به اتاق بابا برد، سرش را پایین انداخت و گفت:« بابایی نقاشی ام تمام شد» بابا دستی بر سر زینب کشید و گفت:« آفرین دخترم حالا چرا ناراحتی؟ نقاشی ات را ببینم» زینب نقاشی را به بابا داد، بابا نگاهی به نقاشی کرد و گفت:« خیلی زیبا کشیدی، فقط چرا رنگ درخت و چمن هایت پریده؟» زینب از حرف بابا خنده اش گرفت و گفت:« مداد سبزم را پیدا نکردم» بابا اشک های زینب را پاک کرد و گفت:« غصه نخور عزیزم برو و مداد زرد و آبی ات را بیاور» زینب با چشمان گرد به بابا نگاه کرد و گفت:« درخت که زرد و آبی نیست» بابا خندید و گفت :« آفرین دخترم ولی من فکر دیگری دارم » زینب به اتاقش دوید و مداد زرد و آبی اش را آورد. بابا گفت:« درخت و چمن را اول با مداد زرد رنگ کن» زینب ابرویش را بالا دادو مشغول رنگ کردن درخت و چمن با مداد زرد شد. بعد بابا مداد آبی را به دستش داد و گفت:« حالا روی رنگ زرد را با مداد سبز رنگ کن» زینب مداد را گرفت و با رنگ آبی روی زرد کشید سرش را بالا گرفت و گفت:« وای بابا درختم سبز شد» بابا خندید و زینب را بوسید. نقاشی را از زینب گرفت و گفت:« برویم بازی؟» 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 @amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت و نوازش تان را به صورت جسمانی به كودك نشان دهید مثلا او را در آغوش بگیرید، صورت او را ببوسید و ... این کار باعث ایجاد احساس نزدیکی و صمیمیتی ناب بین شما و فرزندتان میشود. Join@amorohani
برای تقویت هوش جنبشی( ۵ تا ۸ سال) این بازی باعث شناخت رنگها و تقویت دقت و تمرکز هم میشود. @amorohani
گام به گام @amorohani
کودکانه عید قربان خدای کعبه ای تو معبود مکه ای تو به گفته ی ابراهیم پیامبر خالق یکتایی تو (دو مرتبه) عید قربان عید ماست عید بزرگ اسلام دست بزنیدبچه ها عید بزرگ قربان (دو مرتبه) دلم میخواد که روزی راهی مکّه باشم بعد از طواف کعبه حاجی مکه باشم (دو مرتبه) مدینه ی منور و مکه مکرم دو شهر حاجت هستند صلی علی محمد صلوات بر محمد (سه مرتبه) @amorohani
لِكُلِّ شَيءٍ بَذرٌ ، و بَذرُ الشَّرِّ الشَّرَهُ. هر چيزى را بذرى است و بذرِ بدى ، سيرى ناپذيرى است. غررالحكم ، حدیث ۷۳۱۱ @amorohani
﷽ 💢قرار شبانه 💢 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا از پس پرده ی غیبت نظر دارد 🔔 بياد مولا به رسم هر شب 🔔 🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸 🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ،✨ 🌸 وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،✨ 🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ،✨ 🌸 وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ✨ 🌸وَضاقَتِ الاْرْضُ ، ✨ 🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ ✨ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ،✨ 🌸 وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،✨ 🌸 وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ✨ 🌸اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،✨ 🌸اُولِي الاْمْرِالَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ،✨ 🌸 وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم✨ 🌸فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا✨ 🌸ً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛✨ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ ✨ 🌸اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، ✨ 🌸وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛✨ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛✨ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، ✨ 🌸اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، ✨ 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،✨ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛✨ 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،✨ 🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🌸 و برای سلامتی محبوب 🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى. @amorohani
ابولهب و عاقبت او.mp3
9.61M
🌹 ابولهب و عاقبت او 🌹 🔅بالای ۵ سال 🔅با هنرمندی: معصومه بهرمن شش ساله از قم 🔅تدوین:حسین بهرمن 🌸@amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🏴🌹🏴🌹🏴🥀 🍀 🍀 امروز برابر است با : ✨ 7 مرداد 1399 ه.ش ✨ 7 ذی الحجه 1441 ه.ق ✨ 28 جولای 2020 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای مهربانترین مهربانان 🏴🌷🕊🥀🕊🌷🏴 يظهَرُ في ثَلاثِمِأةِ و ثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً . . . رُهبانٌ بِاللَّيلِ اُسدٌ بِالنَّهارِ با همراهى سيصد و سيزده مرد، كه راهبان شب و شيران روزند، ظهور مى كند. 📚 الفتن،ابن حمّاد، جلد1،صفحه 345 پنجمین اختر تابناک ولایت و امامت تسلیت باد . 🏴🌷🕊🥀🕊🌷🏴 @amorohani
🔸اعتدال در نصیحت کردن🔸 حرفی که به کسی یا فرزندت می‎زنی، دانه است و فکر او زمین. ببین در این زمین چقدر بذر می‎توان پاشید؟ اگر در یک‎متر زمین یک کیلو گندم پاشیدی، همه دانه‎ها سبز نمی‎شوند، تازه اگر هم دربیایند، همدیگر را خفه می‎کنند. موعظه زیاد، باعث می‎شود که حرفها همدیگر را لِه کنند، همدیگر را بپوشانند. 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 @amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی_هاتو_بساز یه جذاب و پرتحرک در خانه هدف👇👇👇👇 پرورش_هوش_جسمی_حرکتی پرورش_هوش_جنبشی پرورش_هوش_فضایی پرورش_هوش_منطقی_ریاضی تقویت_حفظ_تعادل دقت_تمرکز افزایش_سرعت_عمل توالی تقویت_کنترل_تنفس تقویت_عضلات_دهانی بازی ها رو تو خونه انجام بدین از بچه ها فیلم بگیرین برای کانال ارسال کنید 🌹 @amorohani
باغ وحش تو قفسهای باغ وحش حیوونهای رنگارنگ پرنده های کوچولو میمون و شیر و پلنگ میمونه شکلک می سازه مَردُموخوشحال میکنه با یه دونه توپ سفید تنهایی فوتبال می کنه نگاه کنید خرسَرو ایستاده روی دو پا خرگوشه رو نگاه کنید هی می پره رو هوا طاووس رو نگاه کنید چه خوشگل و قشنگه چترشوهی باز می کنه ناز و خوش آب و رنگه @amorohani
🌹🌷🥀🕊🥀🌷🌹 🌓 🌗 ❤️ ❤️ ببار بر بَرهوت جاری شو در من ات شده ام و چه زیبایی است از جدا شدن و با تو بودن و جز تو را ندیدن . به تو و مطمئنم این خاطر به تو نمی رود و روزی مرا می کند . من می گویم شب ات 💐 تو بگو عاقبت شما به و 🌹 🌷 🌷 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌹 🌹 🌗 🌷 🌙🌗🌙🌗🌙🌗🌙 @amorohani 🌙🌗🌙🌗🌙🌗🌙
﷽ 💢قرار شبانه 💢 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا از پس پرده ی غیبت نظر دارد 🔔 بياد مولا به رسم هر شب 🔔 🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸 🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ،✨ 🌸 وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،✨ 🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ،✨ 🌸 وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ✨ 🌸وَضاقَتِ الاْرْضُ ، ✨ 🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ ✨ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ،✨ 🌸 وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،✨ 🌸 وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ✨ 🌸اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد،✨ 🌸اُولِي الاْمْرِالَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ،✨ 🌸 وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم✨ 🌸فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا✨ 🌸ً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛✨ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ ✨ 🌸اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، ✨ 🌸وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛✨ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛✨ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، ✨ 🌸اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، ✨ 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،✨ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛✨ 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،✨ 🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🌸 و برای سلامتی محبوب 🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى. @amorohani
ادامه ی قصه.... ساناز میوه را جلوی میهمانانش گذاشت و رو به مادربزرگ گفت:« چشمانم را ببندم؟» مادر بزرگ کیفش را برداشت و گفت :« بله ببندعزیزم تا هدیه ات را توی دستان قشنگت بگذارم» ساناز چشمانش را بست دستانش را جلو آورد ؛ مادربزرگ بسته ی کاغذکادو پیچی شده ای را روی دستان ساناز گذاشت و گفت:«حالا چشمانت را باز کن» ساناز چشمانش را باز کرد ،تشکر کرد و سریع کاغذ کادو را باز کرد. هدیه مادر بزرگ یک چادرِ گل گلیِ زیبا بود . ساناز از خوشحالی جیغی کشید و از جا پرید،چادر گل گلی را سرش کرد ، چرخید ، خودش را جلوی آینه دید ؛ مادربزرگ دست ساناز را گرفت او را در آغوش کشید و گفت:«خیلی زیبا شدی مثل فرشته ها» ساناز خودش را محکم توی بغل مادربزرگ جا داد و گفت :« پس تپلی چه؟» مادربزرگ خندید و گفت:« برای تپلی هم آورده ام نگاه کن» و به کاغذ کادو اشاره کرد. یک چادر گل گلیِ کوچک هم توی بسته بود ،ساناز مادر بزرگ را بوسید و چادر نماز را بر سر تپلی انداخت. رو به مامان کرد و گفت:« مامان می‌شود برویم مسجد؟ من و تپلی هم می آییم» مامان دستی به سر ساناز کشید و گفت:« بله حتما ... امشب همگی برای نماز به مسجد می رویم.» هوا داشت کم کم تاریک می‌شد مامان و مادربزرگ توی حیاط منتظر ساناز و تپلی بودند ،تا باهم به مسجد بروند. ساناز روسری صورتی اش را محکم کرد ، چادرش را روی سرش گذاشت ؛ چادر تپلی را هم مرتب کرد ، دستش را گرفت و گفت :« آماده ای تپلی؟ برویم؟» تپلی سری تکان داد و همراه هم از اتاق بیرون رفتند. ساناز کفش های قرمزش را پوشید . مامان دست ساناز را گرفت گفت:« تپلی را برای چه آورده ای؟ » ساناز گفت:« او می خواهد بیاید و در مسجد نماز بخواند.» مامان خندید ،چادرش را مرتب کرد . ساناز بالا و پایین می پرید و لی لی کنان همراه مامان و مادربزرگ به سمت مسجد می رفت. وقتی رسیدند پسر بچه ای اذان می گفت. حیاط مسجد یک حوض بزرگ و آبی داشت درست مثل حوض خانه ی خودشان. توی حوض هم پر از ماهی بود، از کنار درخت توت حیاط گذشتند . چند پسر بچه توی حیاط دنبال هم می دویدند. چشمش به گنبد بزرگ و گلدسته های آبیِ مسجد افتاد . به در ورودی رسیدند. ساناز کفش هایش را درآورد و داخل کمدی که جلوی در بود گذاشت. و همراه مامان و مادربزرگ وارد مسجد شد. زن ها همه با چادر های گل گلی کنار هم ایستاده بودند.پرده ی سبز بزرگی قسمت زن ها و مرد ها را جدا کرده بود. فرش ها و پرده های مسجد سبز بودند.صدای مرد ها از آن طرف پرده می آمد. ساناز کنار مادربزرگ و مامان ایستاد.مامان سه تا سجاده پهن کرد یکی برای خودش یکی برای ساناز یکی هم برای مادربزرگ، ساناز اخم کرد و دست به سینه ایستاد. گفت:« پس تپلی چه؟ » مامان دستی بر سر ساناز کشید و گفت:« مگر عروسک ها هم نماز می‌خوانند؟» خانمی که شبیه مادر بزرگ بود لبخند زد شکلاتی به طرف ساناز گرفت و رو به مادر گفت:« بله که عروسک ها هم نماز می خوانند. هرکسی که بخواهد با خدا حرف بزند نماز می خواند. » بعد به ساناز گفت:« مگر نه دختر قشنگم؟» ساناز شکلات را گرفت، تشکر کرد و گفت:« یعنی ما وقتی نماز می‌خوانیم با خدا حرف می زنیم؟» مامان پیشانی ساناز را بوسید گفت :« بله دخترم » مکبر گفت:« الله اکبر » و همه مشغول خواندن نماز شدند ،حتی تپلی! 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 @amorohani