eitaa logo
اصول مداحی
320 دنبال‌کننده
11 عکس
8 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه ویژۀ شب چهارم محرم :سید مجید بنی فاطمه ➖➖➖➖➖➖ رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم این فیض روسپید شدن رو زمن مگیر هم دختر شهیدم و هم خواهر شهید این مادر شهید شدن را ز من مگیر باید عزیز را به فدای عزیز کرد در خیمه غیر این دو عزیزی نداشتم غیر از دو طفل خود که به قربان تو کنم در خیمه ام برای تو چیزی نداشتم *** بیهوده میزنند همه لاف عاشقی کس نیست عاشق تو به مانند زینبت ای هست و نیستم به فدای تو یاحسین نا قابل است جان دو فرزند زینبت خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش تا سایه ی تو هست دگر غم نمیخورم فرزند اگر چه که همه دنیای مادر است دنیایِ بی تو هیچ به دردم نمیخورد هیچکی نباشه اما سایه ی تو بالا سرم باشه، برا همین بود تا کوفه سر حسین بالا محمل زینب بود.. از هر چهارسو به تو شمشیر میزنند باید برای خود سپری دست و پا کنی از خیمه ام دوتا سپر آورده ام حسین باید که هر دوتا پسرم را فدا کنی سخت است دست و پا زدن بچه های من اما فدای طفل رباب و سکینه ات سخت آن بود که داخل گودال بنگرم خنجر به دست شمر نشسته به سینه ات *با یه امیدی با یه انگیزه ای فرمود: بچه ها بیایید، محمد و عون،گفتند: جانم مادر ،بفرمایید با ما چیکار دارید؟... اینا نوه های فاطمه اند، اینا زیر سایه ی زینب بزرگ شدند،سرا پایین بله مادر جان،قربونتون برم، مادر قربون این حیاتون برم، سرتون و بالا بیارید، میخوام یه کاری بکنید، میخوام من و جلو لشگر یزید و یزیدیا رو سفید کنید،تا نگن داییتون لشگر نداره، یاری رو نداره....عزیزام میخوام برید مادر پهلو شکستم و خوشحال کنید... گفتند: چه کنیم مادر جان؟گفت: اول صبر کنید، سرمه به چشمشون کشید،هی قد و بالای بچه ها رو نکاه کرد، دورتون بگردم، شما سربازای حسین هستید...کاش مرد بودم شمشیر میگرفتم میومدم وسط میدان،برید اذن و از دایی بگیرید،همچین که اومدن مقابل خیمه ابی عبدالله، خبر دادن دوتا عزیزای زینب اومدن فرمود زود وارد بشن... چیه عزیزای دایی؟حسین دست رو صورتشون کشید، این دو تا برادر رو بغل گرفت ،گفتند: دایی ما تنهایی نیومدیم....یعنی چی عزیزم؟ دایی جان ما فرستاده های مادرمون زینبیم،مادرمادرم گفنه دایی غریبه،اگه اجازه بدید ما هم بریم میدان؟ ابی عبدالله فرمود: نه شما یادگارای خواهرم هستید، قبول نکردن،زودی اومدن تو چادر مادرشون زدن زیر گریه؟چی شده عزیزای من؟ گفت: مادر رفتیم اما دایی قبول نکرد،یه وقت دیدن زینب با عجله دوید .... همچین که اومد مقابل حسین، گفت: داداش! نکنه زینب رو قابل نمیدونی؟هم بچه هام فدات، خودم هم قربونت حسین.... عاقبت ابی عبدالله فرمود: شاید باباشون جناب عبدالله راضی نباشه؟ بی بی زینب فرمود:من تربیت شده ی فاطمه ام شوهرداری خوب بلدم.... ،وقتی داشتم می اومدم خود عبدالله گفت: زینب! این دوتا بچه ها باهات میان، هرجا تو تنگنا قرار گرفتی، کار به جنگ کشید، یادت باشه من نیستم، دوتا بچه هارو اول بفرست، اینارو فدای بچه های حسین کن....تا اینو گفت: دیگه حسین گفت: چشم خواهرم! همه دورشون رو گرفتن، یکی براشون قرآن می خونه، آیت الکرسی میخونه،یکی میگه مواظب خودت باش محمد، یکی میگه: عون مواظب خودت باش... تنها کسی که هیج عکس العملی نشون نمیداد زینب بود،می گفت: مادر میخوام مثل جدتون مثل شیر وارد میدان بشید،چنان رفتن رجز خوندن این دوتا آقازاده جنگ نمایانی کردن... یه نامردی دیدن وسط جمعیت داره داد میزنه گفت: داغشون رو به دل مادرشون بذارید...دورَشون کردن،همچین که این آقازاده ها افتادن، بلند صدا زدن: دایی حسین!... این آقازاده هارو شهید کردن، ابی عبد الله وسط میدان، این دوتارو بغل گرفت،می اومد سمت خیمه پاهاشون رو زمین کشیده میشد... همه ی زن ها از خیمه ها بیرون اومدن، یکی میگه: محمد، یکی میگه: عون! به سر و صورت میزدن،یه وقت دیدن مادرِ شهید نیست... هرکی رو زمین اقتاد اول زینب بیرون اومد،رفتن سراغ زینب دیدن گوشه ی خیمه نشسته، خانوم عزیزات رو آوردن، اینجا نشستی،فرمود: بیرون نمیام،با خودم گفتم: شاید حسین منو ببینِ خجالت بکشه...* ________________ فایل صوتی 👇👇👇
🎤قسمت_پایانی روضه جانسوز ویژۀ ایامِ شب چهارم محرم # بانوای: سید مجید بنی فاطمه ➖➖➖➖➖ پسر هام فدایِ علی اصغرِ تو نبینم غمت رو فدای سر تو آه داداش، غم نخور خدا یک دم از من نگیره تو رو یا حسین! جونِ من پسر هام که رفتند تو دیگه نرو خوبه که، رفتنو نمی بینند آتیشِ رو چادرو وای نمی بینند این صورت ها و گوش های از خون پُر رو خودِ من فدات شم که تو زنده باشی بمیرم نبینم که شرمنده باشی سایه ی، رو سرم تویی که همه هستیِ خواهری جون من، رو بگیر نگن که برادر تو بی لشکری ساعتِ، دیگه ای می بینم که رو خاکی و بی سری بین اون، قتلگاه نمی مونه انگشت وانگشتری حسین جان ..... ________________ فایل صوتی 👇👇👇
🏴🏴🏴🏴 صدای غربته تو/که داره آتیشم می زنه 2 دیدن بی کسی تو/ دلیل گریه منه 2 🏴🏴🏴 تو مثل بارونی من برای اشک تو بچه هامو فدا میکنم تو اگه تنهایی من واسه تنهایت لشکری دست وپا می کنم بیا ببین غمو تو چشماشون نگاه نکن به قدو بالاشون تویی که هستی مثل بباشون حسین من حسین من الهی خواهر نبینه/برادرش بی آدمه نوبتی هم اگه باشه/نوبت صحن خواهر من آبرو دارم پیش رباب اینجا آبرومو بیا و بخر رو زدم این بارو ردنکنی این هارو از دل من چه داری خبر ببین چه چشم به راهت ایستادن کفن به تن پوشیدن آمادن فدائیای راه دل دادن حسین من حسین من باعث افتخارمه/ سراشنو جدا ببینم مثل سر اکبر تو/ بروی نیزه ها بببینم 🏴🏴 من میون خیمه من تو رو میبینم اثر خجالت رو خاکم نشین کاش نبینه زینب که اینا میفتن از سر نیزه ها رو زمین ببیسن که خواهرت پریشونه دلش شد شبیه چشم تو خونه برا شهیداش ازتو ممنونه حسین من حسین من فایل صوتی 👇👇👇 ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌
-زینب_سلام_الله_علیهم ☑️بند اول جونم فدای تو سالاره زینب نذره چشای تو دلداره زینب زینب بمیره نبینه غریبی ای که به دردام یه عمره طبیبی وااای بمیرم که گشتی تو غمگین وااای دو طفلم فدایت شه دین وااای ندارم که چیزی به جز این (وااای حسین جان...) ☑️بند دوم طفلند ولی تو شجاعت که شیرند بگذار نگن که سپاه تو پیرند میدم گل هامو ولی باز غریبی میدم گل هامو ولی باز تو میری وااای چطور بعده تو من نمیرم وااای چطور تو ببینی اسیرم وااای حسینم عزیزم امیرم (وااای حسین جان...) : کربلایی_سعیدقلیچ_خانی
🏴🏴🏴 ای اهل حرم میرو علمدار نیامد یا ابوالفضل العباس ای اهل حرم میرو علمدار نیامد سقای حرم سید و سالار نیامد یاابوالفضل العباس باب الحوائج... اقا جان.... امشب اومدیم در خونه شما اقای من... آقا امشب کلیمی ها... امشب مسیحی ها میان در خونتون... دست خالی ردشون نمیکنی آقا... من که یه عمره گدای در خونه شمام.... میشه یه نگاهی هم به مجلس ما کنید آقا.... خدا ميدونه ... اینها همشون عاشق شما هستند... امشب به عشق ابالفضل اومدند آقا... به یه امیدی اومدند آقا... خیلی ها مریض دارند... گرفتارند...حاجت دارند... 🏴🏴 سقای حرم میر و علمدار نیامد روز عاشورا وقتی صدای غربت ابی عبدالله بلند شد... ابالفضل العباس سریع خودش رو رسوند کنار برادر... صدازد ‌آقا جانم... قَدْ ضَاقَ صَدْرِي دیگه سینه ام تنگ شده... دیگه طاقت ندارم صدای غربتت رو بشنوم... ‌ اجازه میدان بده ... ابی عبدالله فرمودند.. برادرم... يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي تو علمدار منی .‌.. تو پرچمدار منی .. عباسم میخای بری برادرت رو تنها بگذاری... تمام دلخوشی بچه ها تویی عباسم... این بچه ها میان نگاه میکنند میبینند... هنوز خیمه عباس برپاست خوشحال میشند... فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ میخواهی بری اول برا بچه ها آب بیار عباسم... صدا زد سمعا و طاعتا مولای... عباس علمدار مشک و گرفت... حرکت کرد... اما دید صدای غربت بچه های حسین بلنده... هی بچها میگن االعطش العطش... خدا ميدونه چه کرد صدا العطش بچه ها با دل عباس... رفت به سمت شریعه ی فرات... دیدن مشک رو پر از آب کرد ... دست برد زیر آب... میخواد آب بنوشه اما... ذَكَرَ عَطَش الحسين و اهل بيته یادش اومد از لب تشنه ی حسین... یادش اومد از لب تشنه علی اصغر یادش اومد از لبان تشنه بچه های ابی عبدالله... آی عباس تو میخای آب بنوشی... درحالیکه بچه های حسین توی خیمه ها تشنه اند... صداشون به ناله بلنده... هی میگن العطش... برگشت به سمت خیمه ها... یه نانجیبی خدا لعنتش کنه... دست راست حضرت رو قطع کرد... صدا زد... وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني بخدا اگه دست راستم رو قطع کنید من از دینم دست برنمیدارم... یه نانجیبی هم دست چپ آقا رو قطع کرد... (یارب مکن امید کسی را تو ناامید) همه ی امید اباالفضل اینه آب رو به خیمه ها برسونه... ای مشک تو لااقل وفاداری کن من دست ندارم تو مرا یاری کن من وعده آب تو به اصغر دادم یک جرعه برای او نگهداری کن چهار هزار نفر کمان دار دور آقا رو گرفتند... هرکسی تیری از کمان رها میکنه... یک تیر آمد و به مشک اصابت کرد... آب روی زمین ریخت..‌. ‌یا زهراا ... همین جا بود که دیگه امید اباالفضل نا امید شد... آقا جانم ابالفضل ....اینام امشب به یه امیدی اومدن درخونه ی شما آقا... فَوَقَف متحیرا متحیر ایستاد... دیگه دست دربدن نداره... آب هم نداره... با چه رویی برگرده به سمت خیمه ها... در همون حالت تیری آمد و به چشم مبارک.... ای وای... ای وای... هرچی سر رو حرکت داد این تیر از چشم بیرون نیومد... سر رو خم‌ کرد... ‌‌ نانجیب... آنچنان با عمود آهنین بر فرق ابالفضل زد... صدای ناله اش بلند شد... (یا اخا ادرک اخاک) برادر حسین به فریادم برس یاصاحب الزمان منو ببخشید آقا... هر کسی از بلندی بر زمین میخوره... اول کاری که میکنه دستانش را سپر میکنه... عباس که دست در بدن نداشت... بمیرم باصورت به زمین افتاد... تا صدای ابالفضل رو ابی عبدالله شنید... خودش رو سریع رساند کنار برادر... خدایا چکار کردن با برادرم... اومد کنار بدن عباسش نشست... صدا زد... 🏴🏴 گر نخیزی تو زجا کار حسین سخت تر است برادرم عباسم پاشو ببین دیگه تنها شدم نگران حرمم آبرویم در خطر است آی برادر خوبم... بلند شو ببین بچه ها بهونه ی آب گرفتند نه... میگن دیگه آب هم نمیخواهیم... بگید عموجانمون عباس برگرده... قامت خم شده را هر که ببیند گوید‌ برادر ببین دیگه قدم خمیده... بی علمدار شده دست حسین بر کمر است نگاه کرد به بدن عباسش... دید دستهای برادر رو قطع کردن... تیر به چشم عباسش زدند... عمود آهنین به فرقش زدند... بدن رو قطعه قطعه کردند... طاقت نیاورد... دستهاش رو گذاشت روی کمر... صدا زد... اَلآن اِنْکَسَر ظهری، وَقَلَّتْ حیلتی ، وَشَمَتَ بی عدوّی الان کمرم رو شکستند... بلند شو عباسم ببین دشمن داره به من میخنده... تا تو بودی خیمه ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی خیمه ها پاینده بود اصغر ششماهه ی من زنده بود تا تو رفتی چهره ها نیلی شدند دستها آماده سیلی شدند فایل صوتی 👇👇👇