eitaa logo
اصول مداحی
309 دنبال‌کننده
11 عکس
8 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤:روضه _ویژۀ هفتم صفربه روایتی شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام :سید مهدی میرداماد 🏴🏴🏴🏴 خواندن روضه ات از بس که جگر می خواهد کار هر بی هنری نیست ؛ هنر می خواهد یا کریمی به تمنای کریمی که تویی پرشکسته به بقیع آمده؛ پر می خواهد * ای خدا! چی میشه ما یه غروب هفت صفر پشت پنجره های بقیع،اصلاً قول میدیم داد نزنیم،قول میدیم بلند گریه نکنیم،همین جوری فقط به سینه بزنیم،بگیم:ای غریب آقا....* ابرها روی مزارت دلشان می گیرد باد هم از سر کوی تو خبر می خواهد گرچه بی شمع و چراغ است مزار تو ولی شبِ ماتم زدگان از تو سحر می خواهد ای وجودت همه اکسیر نفهمیده تو را یارت از دشمن اگر کیسه ی زر می خواهد *نوشتن یه کنیزی یه شاخه گُل داد به آقا امام حسن مجتبی،آقا گل رو گرفت،فرمود:تو در راه خدا آزادی،دیگه نمیخواد کنیزِ این خانه بشی...گفتن:آقا! یه شاخه گل داد آزادش کردید؟ فرمود:آری او به اندازه کَرَمِش به ما عطا کرد،ما هم به اندازه ی کَرَمِمون... یا امام حسن! به ما هم یه کربلا بده...دلِ ما پرپر میزنه برا کربلا....به داداشت حسین سفارش مارو بکن،شما برادر بزرگِ حسین هستید،شما امام او هستید...* حرز بازوی پسر داشت نشان از این که سرفرازی همه جا اذن پدر می خواهد *قاسم هی رفت و اومد دید عمو به این راحتی اجازه نمیده،برگشت پیش مادرش،مادرش گفت:حالا که کار به اینجا کشید بذار این حرز رو برات باز کنم،ببین رو بازوت بابات برات چی یادگاری گذاشته،برات دست خط نوشته... ابی عبدالله تا نگاه کرد به دست خط برادرش،اشک ریخت،قاسم رو بغل کرد،عبارت میگه:این عمو و برادر زاده تو بغل هم گریه کردن"حتی غُشِیَ علیهما..." اینقدر حسین گریه کرد از حال رفت...این جا یه بار قاسم رو بغل کرد از حال رفت،قاسمی که سالم بود،زخم نداشت،ساعتی بعد همین قاسم رو از زیر پای اسب ها...سینه ی شکسته اش رو به سینه چسباند...یه صحنه ای دید ابی عبدالله شروع کرد داد زدن"کانَ یَفحَصُ بِرِجلَیه..." دید این بچه هی داره پاهاش رو میکشه رو زمین،هی میگه: عمو استخونام شکست... حسین....وسط شعر امام حسن دلت رفت کربلا... این دلم تنگم عقده ها دارد....* صحبت از عاشقی قاسم و عبدالله است صحبت از وادی عشق است که سر می خواهد روضه ات با جگر و تشت فقط کامل نیست روضه ات بی کسی و کوچه و در می خواهد می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت زن را کسی مقابل شوهر نمی زند *یه صحنه ای که هیچکی ندید،به هیچکی نگفت...یه موقع است یه صحنه ای رو می بینی برا این و اون میگی،دلت آروم میشه،اما مادرش فاطمه گفت:حسن جان! مواظب باش حرفی از کوچه به کسی نزنی... یه لحظه میگه:دیدم مادرم قدم هاش رو بُرد عقب،نمیدونم چی از رو سرم رد شد،صدایی شنیدم، مادرم محکم به دیوار خورد...افتاد رو خاکِ کوچه...وای مادرم...روضه امام حسن همینِ...وای مادرم...* فایل صوتی 👇👇👇
🍃سینه زنی زمینه _ ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها :کربلایی جواد مقدم 🏴🏴🏴 شبهای خرابه چقَدَر خاموش و سرده اون روزایی که رفته دیگه برنمیگرده ... اون روزایی که جونی تویِ بال و پرم بود اون روزایی که سایۀ تو رویِ سرم بود بابا حسین ، رفتی و اسیر شدم بعد تو من ، از این دنیا سیر شدم سه سالمه ، اما خیلی پیر شدم ... رویِ لبم ، شِکوِه از زمونه هست رویِ دلم ، داغ بی کرونه هست رویِ تنم ، رد تازیونه هست من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. خورشید سحرگاهیِ من ای فلق نور من که طبقِ سر ندیدم پس طبق نور بابا منو با موی پریشون دیده بودی؟ با سَر برسه سرزده مهمون دیده بودی؟ بابا فدا ، چشم بارونیت بشم فدای این ، زخم پیشونیت بشم تو خرابه ، میخوام قربونیت بشم خودم دیدم ، که با خیزرون میزد رویِ لبات ، ضربه بی امون میزد ناله زنان ، بر سر عمه جون میزد من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. بابا صورتم زخمیه مثل سر زخمیت بوسه میگیرم از رگای حنجر زخمیت با روضه ی گودال تو آواره شدم من چهل منزلو دنبال تو آواره شدم من سر تو شد ، چهل منزل نگین نِی بودی بابا ، تو بالانشین نِی تو روی نِی ، بودی من پایین نِی بارونی شد ، چشم من مثه فرات منم مثه ، باقیِ مخدرات پایین نِی ، لطمه میزدم برات من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. من الّذی أیتَمَنی یا اَباء .. فایل صوتی 👇👇👇
🏴🏴🏴 ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد دنبالِ او شبِ تار صیاد رفته باشد فهمیده‌ام در این شهر معنایِ سیری ام را از ضربِ دست خوردم دندانِ شیری ام را نامحرمی که با خود دیشب سرِ تو را داشت وقتی به گوشِ من زد انگشتر تو را داشت طفلی که خنده می‌زد بر این لباسِ پاره او گوشوارِ من داشت من زخم گوشواره من خار می‌کشیدم با ناخُنی شکسته او با گُلِ‌سر من گیسوی خویش بسته وقتی که شعله اُفتاد از بام رویِ معجر نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر من باز ماندم از درد از فرطِ ناتوانی او رفت و پیشِ پایم انداخت تکه نانی من سخت باز کردم  انگشتِ کوچکم را او رفت و بینِ دستش  دیدم عروسکم را دیشب که خواب رفتم یک‌بار بی عمویم زنجیرِ دست و پایم پیچید بر گلویم از کوفه آمدی و سنگِ صبور داری رنگِ محاسنت زرد بویِ تنور داری ای سر بیا که مُردم از دخترانِ شامی از خنده های کوفی از خیزرانِ شامی ای کاش پای حلقت می‌مُرد دخترِ تو آری هنوز گرم است رگ‌های حنجر تو : حسن لطفی
🏴🏴🏴 چشمِ انتظارِ میهمان ، زد زیر گریه بغضش شکست و ناگهان زد زیرگریه دیگر توان ِ ایستادن هم ندارد طفلک نشست و بی امان زد زیرگریه درکوچه های شام-شامش که ندادند پیچید وقتی بوی نان زد زیر گریه دستش که بر زخم لب خشک پدر خورد افتاد یاد ِ خیزران - زد زیر گریه انگشتر بابا به یادش مانده بود و... تا دید دست ساربان; زد زیر گریه خیلی دلش پر درد از بزم شراب است پنهان ز چشم دیگران زد زیر گریه میگفت "بابا" باز "بابا" باز "بابا" با هق هق و لکنت زبان زد زیر گریه با دیدن او حرمله "زد زیر خنده" بادیدن شمر و سنان "زد زیر گریه" سیلی - غم بازار - نامحرم - اسیری با گفتنش هم روضه خوان زد زیرگریه *** شیرین زبان قافله از دست رفت و آمد کنارش عمه جان... زد زیرگریه : محمدحسن -بیات لو
الله علیها 🏴🏴🏴🏴 بمیرم از خدامه سوی نی ها نگامه نزن اینجور منو اون که رو نی میبینی بابامه گوشوارم رو نکش من خودم بهت میدم فقط عمو عباس نبینه ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ هر چی میخوای بزن من اگه حرف زدم فقط عمو عباس نبینه نبینه رقیه رو خارا نشسته نبینه یه گوشه از ابروش شکسته نبینه که خون رو سرش لخته بسته (رقیه دیگه رفتنیه خدایا ) داره لکنت زبونم میشه بر پا جنونم دیگه نایی نداره نه دست و نه پاهام داغونم قرار ای بود که من هم بیام باهات منو مگه تو خودت قول ندادی گفتی میایی بیا پس منم زود ببر مگه تو خودت قول ندادی گوشوارم رو نکش من خودم بهت میدم فقط عمو عباس نبینه هر چی میخوای بزن من اگه حرف زدم فقط عمو عباس نبینه بابایی غریب گیر آوردن ماها رو نمیشناسه هیچ کس تو اینجا خدا رو کتک میزنن با لگد بچه هارو ((رقیه دیگه رفتنیه خدایا ) ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ سبک نوحه 👇👇👇
_ ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم 97 :حاج میثم مطیعی 🏴🏴🏴🏴🏴 (راه درازی داشتیم از کربلا تا شام سوزی و سازی داشتیم از کربلا تا شام)۲ بر نیزه میرفتی و با زلف پریشانت ۲ راز و نیازی داشتیم از کربلا تا شام *حسین جان ... مگه کربلا نمیخوای؟ .. ناله بزن ... بابا ... بابا ...* شما چیزی نپرس از گوشواره ... من هم نمی گیرم ز انگشتر سراغی ... حسین ... بابا ... حسین .... بابای من ... مهربون من ...* بر نیزه میرفتی و با زلف پریشانت راز و نیازی داشتیم از کربلا تا شام چیزی نمیگفتیم هر چه زخم میبردیم با گریه رازی داشتیم از کربلا تا شام *ما چیزی نمیگفتیم ولی ما رو میزدن ... عمه ی ما به جای ما کتک خورد ... ای غیرةالله .... یا قمرالعشیره .... عمو کجایی؟! بیا ... بیا .... عمه رو میزدن .... ما رو میزدن ....* چیزی نمیگفتیم هر چه زخم می بُردیم با گریه رازی داشتیم از کربلا تا شام در هر زمین خوردن خدا را سجده میکردیم *بابا اینا یه جوری ما رو میزدن هی به سجده می افتادیم ... تو سجده میگفتیم "الهی رضاً برضائک...تسلیماً لِاَوامِرِک .... لامعبودَ سِواک ... یا غیاث المستغیثین ...."* در هر زمین خوردن خدا را سجده میکردیم دائم نمازی داشتیم از کربلا تا شام صوتی 👇👇👇
_ ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها : کربلایی حسین سیب سرخی 🏴🏴🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ای از سفر رسیده که مهمان دختری اول بگو مرا کی ازاین شهر می بری ؟ مثل کبوتری که به او سنگ می زنند از ضرب تازیانه ندارم دگر پری جای تعجب است که من زنده مانده ام هرکس که دیده گفته عجب طفل لاغری از قول من بگو به عمو بعدِ مُردنم باید برای غسل من آبی بیاوری موی سفید و قد کمان و رُخِ کبود آخر مرا ببین و بگو شکل مادری خود را برای مقدمت آماده کرده ام چه گوشواره ای،چه لباسی،چه معجری *همه ی شما غیرت دارید پایِ ناموستون،اگر خواهر داشته باشید یه جور دیگه حواستون رو جمع می کنید،یه وقت نکنه کسی بهش جسارت بکنه...نوه ی علی رو از موهاش کشیدن....* هفده سوار دور و برت دیده ام به نی اما تو بین آن همه زخمی ترین سری لب های چاک خورده ی تو حرف می زند تقصیر چوب بوده چنین سرخ و پرپری قدری از این محاسنِ خاکستری بگو غیر از تنور نیست مگر جای بهتری مانند رگ رگ تو دلم ریش ریش شد جانم فدای تو ، چه گلویی چه حنجری شاعر:علی صالحی دختری با پدرش آمد و دستم انداخت داشت می رفت النگوی مرا با خود برد اینقدر کوچه به کوچه به زمین افتادم سنگ ریزه روی زانوی مرا با خود برد سنگ برداشت کنیزی و به دندانت زد سنگ دوم که زدند روی مرا با خود برد تازه با شانه ی سوغاتی تو خوش بودم پنجه ی پیرزنی موی مرا با خود برد هر چه کردیم که خاموش شود طول کشید معجر سوخته، کیسوی مرا با خود برد ناقه و خواب و بلندی و زمین خوردنِ من مادرت دید که پهلوی مرا با خود برد جای تو جای عمو زجر سراغم آمد سوی چشمان مرا سوی مرا با خود برد *هر کی رسید رقیه رو زد...* ساربان زد ولی ای کاش نمیدیدم که ضرب انگشترِ تو روی مرا با خود برد منو زدن بابا بابا حرف بد زدن بابا بابا فایل صوتی 👇👇👇
🏴زمینه سوزناک شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها :کربلایی جوادمقدم 🏴بند اول با دلی خسته،کنج ویرونه دختری داره با اشک و ناله میخونه دیگه از این زمونه سیرم سه سالمه ولی چه پیرم قول دادی تنهام نمیزاری اگه نیای بی تومیمیرم ابتا یاحسین نفس نمونده توی سینم بیا که روتو باز ببینم دنیارو بی تومن نمیخوام دق میکنم تو رو نبینم ابتا یاحسین من الذی ایتمنی 🏴بند دوم روی دامانم،شد قمر پیدا فرش راهش میکنم من این دل شیدا تمومه نقشه هام بر آبه محاسنت به خون خضابه لبام ترک خورده بابایی بوسیدنت برام عذابه ابتا یاحسین تورو به روی نیزه دیدم پشت سرت خیلی دویدم چشمای خونین تو واکن شبیه مادرت خمیدم ابتا یاحسین من الذی ایتمنی 🏴بند سوم بعد تو بابا،خیر ندیدم من با صدای حرمله از خواب پریدم من تو معبرا راهمو بستن دیدم که کعب نی به دستن هم لگد و سیلی باباجون زدن سر منو شکستن ابتا یاحسین خسته شدم توی بیابون تازیونه خوردم فراوون مدیون عمه ام باباجون عمه نبود داده بودم جون ابتا یاحسین من الذی ایتمنی 🏴🏴 🚩هیئت بین الحرمین طهران شاعر:کربلایی امیرحسین سلطانی فایل صوتی 👇👇👇
•اصول مداحی•: 🏴🏴🏴 خنده بر پاره گریبانی مان می کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می کردند : علی_اکبر_لطیفیان 
⬛️واحد/حضرت رقیه (س) ⬛️ هیئت یافاطمه الزهرا سلام الله علیها بابل 🏴🏴🏴 سرِ منو نشون نده سرِ خودت چی اومده خوشی به ما نیومده به صورتت کی چنگ زده؟ به پیشونیت کی سنگ زده؟ خوشی به ما نیومده۲ سر بُریده‌تم رسید، ای وای بابا رگ گلوتو کی برید، ای وای بابا اونی که تا اینجا سرت رو آورده کاش به موهات دست می‌کشید، ای وای بابا دست کیا سپردنت ، تنور خولی بردنت شکر خدا که آخرش ، پیش خودم آوردنت «بار سفر رو جمع کنم ، زحمت‌و باید کم کن —------------------------------ حال‌و‌روزم خیلی بَده درد دل من بی‌حده خوشی به ما نیومده۲ اشک چشام در اومده حوصله‌مم سر اومده خوشی به ما نیومده۲ میای باهم بازی کنیم، بابا جونم روی هم‌و نازی کنیم، بابا جونم نمیتونه دل بکَنه عمه از من باید اونو راضی کنیم، بابا جونم ای شمع من، چراغ من ؛ مرهم درد و داغ من بیا بریم تا این‌که زجر - نیومده سراغ من «بار سفر رو جمع کنم ، زحمت‌و باید کم کنم» —------------------------------ کی به گلوت خنجر زده به سر و روت خنجر زده خوشی به ما نیومده۲ هر کی منو زد بد زده پهلومو با لگد زده خوشی به ما نیومده۲ هنوز داره از دهنم خون میریزه از صورتم رو دامنم خون میریزه شبیه مادرت شدم با این زخما از گوشه‌ی پیراهنم خون میریزه گفتم سرم شکست زدن، با مشت و پشت دست زدن زیر چشام سیاه شده، اینو مردای مست زدن «بار سفر رو جمع کنم ، زحمت‌و باید کم کنم» : محمد_اسداللهی سبک نوحه 👇👇👇
🎤روضه_ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها و اسارت خاندان آل الله 🏴 بانوای :حاج سیدمهدی میرداماد 🏴🏴🏴 جگرم سوخته،صدام شرر داره *دیدی جیگر بسوزه ناله اثر میکنه،یه بابا می گفت: همه می ریختن به هم...یه بابا می گفت:در و دیوار گریه می کرد....* جگرم سوخته،صدام شرر داره یا حسین گفتنِ من اثر داره باید این بُزدلای شام بدونن نوه ی ابوتراب جگر داره *بابا! هر چی زدن گفتم:فقط بابامو می خوام..گفت: می خوای نزنیمت نگو:بابا...گفتم:دوباره بابا...* سر تا پا شبیه باغِ لاله ام نیمه شب گُر می گیرم با ناله ام فاطمه شدن به سن و سال که نیست من خودم یه زهرایِ سه ساله ام چی میشه بیای و بهترم کنی فکری واسه چشما ترم کنی من میخوام بازم رو زانوت بشینم من میخوام خودت چادر سرم کنی باباجون! مثه تو دنیا نداره تو دلم جز تو کسی جا نداره دخترا منو به هم نشون میدن میگن این دخترِ بابا نداره تو رو هی می بوسیدم یادش بخیر رویِ پات می خوابیدم یادش بخیر واسه من قصه می گفتی یادتِ خوابای خوب می دیدم یادش بخیر بعدِ تو دستای بسته رو دیدم وَرَمِ پاهایِ خسته رو دیدم از روی ناقه زمین که افتادم مادرِ پهلو شکسته رو دیدم میخونم با این لبایِ پر زخون زیرِ لب اِنّا اِلیه راجعون نباید محتضر رو تنها گذاشت این شبِ آخری رو پیشم بمون تو بخوای بازم کبوترم بابا با پرِ شکسته می پرم بابا به زیر دست و پا افتادم ولی روسری نیوفتاد از سرم بابا دلا رو با روضه بی قرار کنم همه رو به داغِ تو دچار کنم نون و خرما جلو پام پرت می کنند چند روزِ گرسنه ام چیکار کنم دَمِ دروازه همین که رسیدم چیزی جز بی احترامی ندیدم تو شلوغی وسطِ نامحرما صدای آهِ عموم رو شنیدم از نگاهِ تند و تیز بدم میاد تویِ شام از همه چیز بدم میاد مجلسِ شراب منو ریخته به هم خیلی از اسمِ کنیز بدم میاد *یه جوری نگام کرد،عمه ام منو زیر چادرِ خودش پنهان کرد.... تو خرابه سر رو بغل کرد،خوب به سر نگاه کرد،اول میخواست از خودش بگه،هزار تا حرف آماده کرده بود،میخواست گِله کنه، تا نگاش به سر افتاد، دردای خودش یادش رفت،اول از همه نگاش افتاد به محاسنِ بابا،دختر دارها میدونند،دختر رو صورت باباش حساسِ "مَنْ ذَا الَّذی خَضَبكَ بِدِمائكَ؟"... سر ابی عبدالله دو سه تا منزل قبل از شام ؛قبل از خرابه،رسید به یه منزلی ،دِیرِ راهب،روضه اش مفصلِ،اما تاریخ رو ورق بزنی می بینی تو دیر راهب،اون راهب نصرانی سر امام رو با گلاب شست،همه ی سر رو شست،خون ها رو از رو محاسن پاک کرد،سر تمیز،شستشو شده،معطر،اما توی خرابه وقتی سر رو دستِ دختر دادن،پر از خون بود،من از امام زمان عذر می خوام،روضه رو خود امام زمان خونده….حضرت میخواد سلام بده: “أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ” سلام بر آن دندانِ چوب خورده... چیکار کردن با صورت؟ چیکار کردن که محاسن غرقِ خونِ؟ امام زمان میگه: "الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ" یه نگاه کرد دید یه دندون سالم برا باباش نذاشتن،لبا ترک ترک و پاره است،امام زمان میگه:چوب رو نمی زد،"الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ" یعنی سلام به اون آقایی، که چوب رو می کوبیدن رو دندوناش...اینقدر رقیه هم تو صورت خودش زد،سر افتاد؛دخترم افتاد... مرحوم ربانیِ خلخالی در کتاب ستاره ی درخشان شام داره: بی بی زینب وقتی برگشت مدینه،روضه خونی گرفت،همه زن های مدینه رو بی بی جمع کرد،خودش شروع کرد روضه خوندن،از گودال گفت،از عباس گفت،از شیرخواره گفت،نوشتن همه حرفاش رو که زد،یه مرتبه دیدن زینب آروم گرفت،ساکت شد،دقایقی سکوت کرد،یه آه کشید،یه مرتبه زیر لب گفت:" "فَأمّا رُقَیه"... یکی از بزرگان و علماء نقل میکنه:میگه: در عالم مکاشفه یکی از بزرگان،میگه:خانوم زینب رو دیده بود درشمایلی از نور،گفته بود: خانوم جان! این همه روضه،از کربلا تا شام،کجا شما پیر شدید؟کجا سخت گذشت؟ خانوم فرموده بود: همه روضه ها یه طرف،یه جا خیلی سخت گذشت،پیر شدم،اومدم گوشه ی خرابه دیدم سر داداشم یه طرف رو خاک،امانتِ داداشم یه طرف رو خاکِ،کدوم رو بغل کنم،سرِ حسین رو بغل کنم،دخترش داره جون میده...حسین... فایل صوتی 👇👇👇
و روضه _ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها :حاج میثم مطیعی 🏴🏴🏴 دلم از خرابه دیگه خون امشب مزاحم شدم من برا عمه زینب می سوزم تو این تب ... صورت من کبوده و زرده حرف دلم گلایه و درده یه دختر شامی رو دیدم که روسریِ منو سرش کرده ... یه دنیا درد دل دارم بابا از اون شبِ سردِ تویِ صحرا موی سرم سپیده و قدم شبیه مادرت شدم بابا ( آه بابا .. آه بابا .. ) دعا کن بمیرم برم از خرابه برای همیشه سه سالت بخوابه که موندن عذابه ... دوری تو طاقتمو برده دیر برسی دختر تو مرده تموم راه شام و بازارو عمه به جای من کتک خورده تو این خرابه نفسم تنگه چرا رو لبهات اثر سنگه راستی تو بازار حراجی ها دیدم سرِ خاتَمِ تو جنگه ... ( آه بابا .. آه بابا .. ) یکی نیست بپرسه گناهم چی بوده؟ چی بوده که رنگم پریده کبوده تو آتیش و دوده ... نگفتی که سه ساله جون میده واسه تصدق یکی نون میده خسته شدم بسکه تو این بازار یکی همش ما رو نشون میده جایِ طناب مونده رو گردنها حتی حیا نکردن از زنها از رویِ ناقه افتادم گفتم الهی هیچ زنی نشه تنها ( آه بابا .. آه بابا .. ) : سید جواد پرئی فایل صوتی 👇👇👇
۹۷ 🏴🏴🏴 هر سال همین روزا دلشوره می گیرم آقا نگرانم باز اگه نیام می میرم آخه دلت میاد همه بیان حرم زیارتت جا بمونم آخه دلت میاد که رفیقام برن غریب و تنها بمونم آخه دلت میاد مونده ، میون سینه بغض و آهم دلتنگ موکبای بین راهم آره درسته خیلی رو سیاهم آقا من عاشقم چیه گناهم نیام … حرم دق می کنم خیلی خاطره دارم از راه حرم آقا خیلی به تو مدیونم سایه ت به سرم آقا آخه دلت میاد منی که سینه می زنم دلم رو بشکنی آخه دلت میاد تو که خودت می دونی کل هستی منی آخه دلت میاد حالا ، منم و خاطراتِ با تو حالا ، منم و این دل شکستم خیلی ، خرابه حال و روزگارم آقا ، از این زمونه خیلی خسته‌ م نیام ، حرم دق می کنم اینجا نفسم تنگه وای از دل وا مونده امسال منم و دوری وای از دل جامونده آخه دلت میاد که شب اربعین یه گوشه دق کرده باشم نگو دلت میاد که منِ رو سیاه ازت یه روزم جدا شم نگو دلت میاد تنگه ، دلم برا هوای صحنت واسم ، زیارتت همیشه رویاس کاشکی ، دوباره قسمت دلم شه گریه ، با رفیقام توو کف العباس ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌ سبک نوحه 👇👇👇
🔹روضه_ویژۀ هفتم صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام 🔹بانوای :سید مهدی میرداماد 🏴🏴🏴 طاقت نداشتم بشود روضه بازتر بسم الله .... منم روضه ام همین باشه به اون شاعر و روضه خون مادر ما فرمود:چرا برای حسنم شعر نمیگی،وصال،مگه حسن پسر من نیست؟!! چرا براش روضه نمیخونی، یه جوری گریه کنیم امروز که این خانم که پرونده این دو ماه ما دستشه دلش به دست بیاد،بگه آفرین شما همه گریه کن های حسنمید، نگه بچم غریب مدینه گریه کن نداره ... تنها جنازه ای که روز برداشتند جنازه این آقا بود،تو این پنج تن آل عبا؛پیغمبر و شبانه امیرالمؤمنین و شبانه مادر ما زهرا رو شبانه،یه امام حسن و روز برداشتن امان امان ......" رسیدن کنار قبر پیغمبر،صدا زد نمیزارم اینجا دفن کنید،این بدن و ببرید"حالا همه ایستادن ابی عبدالله،قمر بنی هاشم، (فقط خواهش میکنم تو این روضه حواست به عباس باشها،اگه خیلی کار داری میگما) عباس دست به شمشیر بزد ابی عبدالله دستشو گرفت رو کرد گفت: یه روزی سوار شتر میشی،میای به جنگ ولی خدا،نکنه میخوای یه روز سوار فیل بشی بیای به جنگ خدا،با برادرم چیکار داری میخوام کنار قبر جدم دفنش کنم صداشو بلند کرد گفت ایستادید داره به من جسارت میکنه،تاریخ و برات بگم صدای ناله ات نمیتونه تو سینه بمونه" نوشتن چهل نفر تیر انداز دورش حلقه زدن ...." همه تابوت و هدف گرفتن ...." کاری کردن بدن دوباره غرق خون شد ..." آخ،آخ حضرت به قمر بنی هاشم فرمود راضی نیستم نوک شمشیری به هم بخوره،خونی جاری بشه این بغض گلوی حسین و فشار داد؛عباسم بیا بریم،بیا بریم بدن داداشمو کنار بقیع دفن کنیم ..." بعضی ها نوشتن رفتن دوباره غسل دادن دوباره کفن کردن،چون کفن پاره پاره شد ... بدن و دفن کردن برگشتن،نگاه کردن دیدن زینب دم در ایستاده ...." مضطرب و نگرانه،تا نگاش به برادراش افتا دید همه سرو رو خاکی و آشفته، اومد جلو دید عباس داره بلند بلند گریه میکنه ...." پسر ام البنین و بغل کرد .... برادر،چی شده داداش ؟!! وقتی میرفتی اینجوری نبودی چی شده برگشتن حالت منقلبه ؟!! صدا زد زینب ، چهل تا تیر انداز بدن داداشم رو تیر باران کردن، کاشکی این تیرها به من میخورد زینب ، من بایستم ببینم چهل تا تیر انداز بدن و تیر باران کنن،کاش من و تیر باران می کردن ...." میخوام بگم دعاش مستجاب شد عباس ....." نه چهل نفر ،چهار هزار نفر ،جوری عباس و زدن ......... ای حسین ....... جان .......... فایل صوتی 👇👇👇