eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
5.7هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
403 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
(ع) يكى از پيامبرانى كه اسم او در قرآن آمده، حضرت صالح عليه‏ السلام است كه نامش در قرآن يازده بار ذكر شده است. او از نواده‏ هاى سام بن نوح از قبيله ثمود بود، بعضى سلسله نسب او را چنين ذكر نموده‏ اند: صالح بن عبيد بن جابر بن ثمود و بعضى ديگر او را به عنوان صالح بن جابر بن ارم بن سام بن نوح ياد كرده‏ اند. حضرت صالح عليه‏ السلام به زبان عربى سخن می گفت، و 280 سال عمر كرد، قبرش در نجف اشرف يا بين حجر الاسود و مقام ابراهيم عليه‏ السلام در كنار كعبه قرار داد.(141) او از سوى خداوند براى هدايت قوم ثمود، فرستاده شد، و با تلاش‏هاى شبانه‏ روزى خود، آن قوم را به سوى خدا و نيكی ها دعوت نمود، ولى آن قوم، از او اطاعت نكردند و سرانجام به عذاب سخت الهى گرفتار شدند.(142) حضرت صالح سومين پيامبرى است كه پس از نوح عليه‏ السلام و هود عليه‏ السلام يك تنه بر ضد بت و بت پرستى و طاغوت‏هاى عصرش قيام كرد، و سال‏ها با آن‏ها مبارزه و ستيز نمود.(143) طبق بعضى از روايات، حضرت صالح عليه‏السلام در شانزده سالگى به دعوت قوم به سوى خداپرستى پرداخت، و 120 سال آن‏ها را دعوت كرد، ولى جز اندكى، به او ايمان نياوردند.(144) 👈کانال آموزش تخصصی حفظ و تجوید👇👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) دور نمايى از زندگى قوم ثمود قوم ثمود، امتى از عرب بودند كه پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمين وادى القرى (بين مكه و شام) در شهر حِجر (كه هم اكنون بعضى از آثار آن شهر در ميان تخته سنگ‏هاى عظيم ديده می شود) می زيستند، و از قبائل مختلف تشكيل شده بودند و همچون قوم عاد در بت پرستى، فساد، ظلم و طغيان غوطه‏ ور بودند، و در زندگيشان جز انحراف و گمراهى، چيز ديگرى ديده نميشد. آن‏ها در ظاهر داراى تمدن پيشرفته و شهرها و آبادی هاى محكم بودند، و از قطعه‏ هاى عظيم سنگ‏هاى كوهى، ساختمان می ساختند، و براى حفظ خود پناه‏گاه‏هاى استوارى ساخته بودند، و در شهر حِجر داراى امكانات وسيع مادى و تشكيلات پر زرق و برق بودند، از اين رو آن‏ها را اصحاب حِجر می نامند. و به تعبير قرآن، آن‏ها در كار زندگى دنيايشان آن قدر سخت كوش بودند كه براى خود، خانه‏ هاى امن و امانى در دل كوه‏ها می تراشيدند.(145) اين مطلب نشانگر آن است كه آن‏ها در يك منطقه كوهستانى می زيستند، و داراى تمدن پيشرفته مادى بودند كه به آن‏ها امكان می داد تا در درون كوه‏ها، خانه‏ هاى امن تهيه كنند، تا در برابر طوفان‏ها و سيل و زلزله، در امان باشند. ولى به همان اندازه كه دل به دنيا بسته بودند، دل از امور معنى بريده بودند، و در لجن زار تباهی ها و ستم‏ها و آلودگی هاى معنوى، غوطه می خوردند. حكومت ملوك الطوايفى، قبيلگى، ملى گرايى و تبعيضات نژادى، سرنوشت آن‏ها را تعيين می كرد. و بر همين اساس به فساد و تباهی ها، دامن می زدند، چنان كه قرآن در توصيف آن‏ها می گويد: و كانَ فِى المدينَةِ تِسعَةُ رَهطٍ يُفسدُونَ فِى الاَرضِ و لا يُصلِحونَ؛ آنها (قوم ثمود) در آن شهر (حجر) نُه گروهك و قبيله بودند كه فساد در زمين می كردند، و براى اصلاح خويش اقدام نمی نمودند.(146) قوم ثمود، داراى هفتاد بت بودند، چندين بتكده داشتند، بتهاى بزرگ آن‏ها عبارت بودند از: لات ، عزى، منوت (منات)، هبل و قيس. اين بتها به خصوص، مورد احترام شديد قوم ثمود بودند، آن‏ها را شب و روز می پرستيدند، بتكده‏ ها را به نام آن‏ها نامگذارى كرده بودند، هيچكس حق نداشت كه آن بتكده‏ ها را به عنوان مالكيت تصرف كند يا مرده خود را در آن‏ها دفن نمايد، اگر كسى تخلف می كرد، می گفتند: متخلفين مورد لعن هُبل و منوت دو بت بزرگ قرار خواهند گرفت. (147) خداوند بنده خالص خود به نام حضرت صالح عليه‏ السلام را كه از خاندان خود آن‏ها بود، و داراى عقلى كامل، حلمى وسيع و اخلاقى نيك بود، به عنوان پيامبر خدا به سوى آن‏ها فرستاد تا راه از چاره به آن‏ها نشان دهد، و آن‏ها را از زنجيرهاى ذلت، گمراهى، بت پرستى، تبعيضات، قبيله‏ گرايى و تباهی هاى ديگر برهاند. 👈کانال آموزش تخصصی حفظ و تجوید👇👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) فرازهايى از دعوت منطقى و دلسوزانه حضرت صالح عليه‏ السلام‏ حضرت صالح عليه‏ السلام، در دعوت و راهنمايى مردم، از راه‏ هاى گوناگون وارد شده و به نصيحت آن‏ها پرداخت، در اين جا نظر شما را به چند نمونه از برنامه‏ هاى تبليغى حضرت صالح عليه‏ السلام جلب می كنيم: اى قوم من! من براى شما فرستاده امينى هستم، پرهيزكار باشيد و از من پيروى كنيد، من در برابر اين دعوت، از شما اجر و پاداشى نمی خواهم، اجر من تنها از جانب پروردگار جهانيان است، آيا شما می پنداريد هميشه در نهايت امنيّت در ميان نعمت هايى كه در دنيا وجود دارد، باقى مى‏مانيد؟ و در كنار اين باغها و چشمه‏ ها، زراعتها و نخلهايى كه ميوه‏ هايش شيرين و رسيده است جاودانه خواهيد ماند؟ شما از كوه‏ها خانه‏ هايى می تراشيد، و در آن به عيش و نوش می پردازيد، اين امور شما را سرمست و غافل ساخته است، از زندان خودپرستى بيرون آييد، و به فضاى خداپرستى وارد شويد. از اسرافكاران و دنياپرستان مرفه پيروى نكنيد، آنان كه به فساد و تباهى دامن می زنند، و در فكر اصلاح نيستند.(148) اى مردم! خداى يكتا و بى همتا را بپرستيد، كه جز او چيز ديگرى خداى شما نيست، همان خدايى كه شما را از زمين آفريد، و آبادانى آن را به شما واگذار نمود، از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد، كه پروردگارم (به بندگان خود) نزديك، و اجابت‏ كننده تقاضاى شما است. قوم گفتند: اى صالح! تو پيش از اين مايه اميد ما بودى، آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می پرستيدند، نهى می كنى؟ و ما در مورد آنچه ما را به سوى آن دعوت می كنى، در شك و ترديد هستيم. حضرت صالح عليه‏ السلام فرمود: اى قوم من! اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغم آمده باشد آيا می توانم از ابلاغ رسالت او سرپيچى كنم؟ اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى می تواند مرا در برابر او يارى دهد، بنابراين سخنان شما، چيزى جز اطمينان به زيانكار بودن شما نمی افزايد.(149) بنابراين به خود آييد، و درست فكر كنيد و بدانيد كه راه نجات و رستگارى شما در نفى معبودهاى باطل و آمدن زير پوشش پرستش معبود يكتا و بى همتا است. اى مردم! چرا براى انجام بدى قبل از نيكى شتاب می كنيد؟ و به جاى شتافتن به سوى رحمت الهى، به سوى عذاب خدا حركت می نماييد؟ چرا از درگاه خداوند، تقاضاى عفو و آمرزش نمی كنيد؟ كه اگر چنين كنيد شايد مشمول رحمت الهى شويد، اين همه لجاجت و خيره سرى و غفلت براى چيست؟(150) كوتاه سخن آن كه، تمام رسالت و دعوت اين پيامبر بزرگ در اين جمله خلاصه مى‏شد كه: أنِ اعبدُوا اللهَ؛ خدا را بپرستيد.(151) آرى بندگى خدا، زيربنا و عصاره همه تعليمات فرستادگان خدا است. حضرت صالح عليه‏ السلام در دعوت قوم خود، نهايت محبت و دلسوزى را نمود و با تعبير مكرر اى قوم من! خواست تا حس خويشاوندى آن‏ها را به سوى خود جلب كند، ولى آن‏ها در برابر آن همه دلسوزی ها، و منطق و راهنمايی هاى مهرانگيز صالح عليه‏ السلام، با طغيان و سركشى لجوجانه، دعوت صالح عليه‏ السلام را رد كردند، و بى شرمانه و گستاخانه در برابر او و دعوت‏هاى دلسوزانه او، ايستادند، و به كارشكنى و مخالفت شديد پرداختند. مخالفت آن‏ها عمومى بود و جز اندكى به آن حضرت ايمان نياوردند، مطابق بعضى از روايات اين گروه اندك، پس از ديدن معجزه پيدايش ناقه صالح، ايمان آوردند، نخست هفتاد نفر بودند، سپس مرتد شدند و تنها شش نفر از آن‏ها باقى ماند، كه يكى از آن‏ها هم در شك و ترديد به سر می برد و سرانجام به مخالفان پيوست.(152) بعضى تعداد ايمان آورندگان به صالح عليه‏ السلام را كه از عذاب نجات يافتند، تا چهارهزار نفر نوشته‏ اند.(153) 👈کانال آموزش تخصصی حفظ و تجوید👇👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) عكس العمل شديد قوم ثمود، در برابر دعوت صالح عليه‏ السلام‏ حضرت صالح دهها سال، قوم ثمود را به سوى خدا و يكتاپرستى دعوت كرد، ولى قوم ثمود با برخوردهاى شديد و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح عليه‏ السلام امتناع ورزيدند، و با تهمت‏ هاى ناجوانمردانه به آن حضرت، به كارشكنى پرداختند. گفتند: آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم درگمراهى و جنون خواهيم بود، آيا در ميان ما تنها بر اين شخص (صالح) وحى نازل شده است؟ نه، او آدم بسيار دروغگوى و هوسبازى است.(154) صالح عليه‏ السلام به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آن‏ها را از عذاب سختى الهى هشدار داد، و اعلام كرد تا عذاب نيامده، خود را در پرتو ايمان نجات دهيد و از خواب غفلت بيدار شده و از طغيان وسركشى، دست بكشيد، چرا كه خميرمايه گمراهی ها، غرور و سرمستى است. ولى سركشى و غرور آن قوم به جايى رسيد كه بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آن‏ها را مايه بدبختى خود دانستند، با اين كه سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مايه بركت و سعادت ابدى بدانند. صالح عليه‏ السلام به آن‏ها فرمود: طائِرُكُم عِندَ اللهِ بَل اَنتُم قومٌ تُفتَنُونَ؛ فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است كه شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختى ساخته است. و اين برنامه، در حقيقت آزمايش بزرگ الهى براى شما است، اين‏ها هشدار و بيدارباش است، تا كسانى كه شايستگى و قابليت دارند، از خواب غفلت بيدار گردند، و با اصلاح مسير خود، به سوى تكامل و خداى بزرگ، راه يابند.(155) برخورد شديد قوم ثمود به جايى رسيد كه به گروه‏هاى نُه گانه تقسيم شدند، و با سازماندهى و برنامه‏ ريزى فسادانگيز خود، به كارشكنى پرداختند، و به همديگر گفتند: بياييد به خدا سوگند ياد كنيم كه بر صالح عليه‏ السلام و خانواده‏اش شبيخون بزنيم و آن‏ها را به قتل رسانيم، سپس به كسى كه مطالبه خون او را می كند بگوييم ما از خانواده او خبر نداشتيم، و ما در ادعاى خود راستگو هستيم.(156) 👈کانال آموزش تخصصی حفظ و تجوید👇👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) خنثى شدن توطئه توطئه‏ گران‏ در تاريخ آمده: در كنار شهر حجر كوهى بود كه غار و شكافى داشت، صالح عليه‏ السلام براى عبادت خدا به آن جا می رفت، و گاه شبانه به آن جا می رفت و به مناجات و شب‏ زنده دارى می پرداخت. دشمنان توطئه گر كه آن حضرت را تهديد به قتل كرده بودند تصميم گرفتند به طور محرمانه، به آن كوه رفته و در پشت سنگ‏هاى كوه پنهان شوند و در كمين حضرت صالح علیه السلام به سر برند، وقتى كه صالح به آن جا آمد، او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانه او حمله ور شده و شبانه كار اهل خانه را يكسره نمايند، سپس مخفيانه به خانه‏ هاى خود برگردند، و اگر كسى از اين حادثه پرسيد، اظهار بى اطلاعى نمايند. ولى خداوند به طرز عجيبى توطئه آنها را خنثى كرد، آن‏ها هنگامى كه در گوشه‏ اى از كوه كمين كرده بودند، كوه ريزش كرد، و صخره بسيار بزرگى از بالاى كوه سرازير شد و آن‏ها را در لحظه‏ اى كوتاه، در هم كوبيد و نابود كرد. خداوند در قرآن به اين مطلب اشاره كرده و می فرمايد: وَ ما مَكَرُوا مَكراً وَ مَكَرنا مَكراً وَ هم لا يَشعُرُونَ؛ آنها نقشه مهمى كشيدند و ما هم نقشه مهمى، در حالى كه آن‏ها خبر نداشتند.(157) این داستان ادامه دارد .... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 🔰🔵🔰🔵🔰🔵🔰🔵🔰🔵
(ع) آخرين سخن صالح عليه‏ السلام با قومش و ماجراى ناقه‏ حضرت صالح عليه‏ السلام همچنان به دعوت خود ادامه می داد، ولى روز به روز بر كارشكنى قوم می افزود، صالح عليه‏ السلام كه در شانزده سالگى به پيامبرى رسيده بود و قوم را به سوى يكتاپرستى دعوت می كرد، حدود صد سال در ميان آن قوم ماند و همچنان به راهنمايى آن‏ها پرداخت، ولى - جز اندكى - نه تنها به او ايمان نياوردند، بلكه با انواع آزارها، روى در روى او قرار گرفتند. تا اين كه: حضرت صالح عليه‏ السلام آخرين اقدام خود را براى نجات آن‏ها نمود و به آن‏ها چنين پيشنهاد كرد: من در شانزده سالگى به سوى شما فرستاده شدم، اكنون 120 سال از عمرم گذشته است، پس از آن همه تلاش، اينك (براى اتمام حجت) پيشنهادى به شما درام، و آن اين كه: اگر بخواهيد من از خدايان شما (بت‏هاى شما) تقاضايى می كنم، اگر خواسته مرا بر آوردند، از ميان شما می روم (و ديگر كارى به شما ندارم) و شما نيز تقاضايى از خداى من بكنيد، تا خداى من به تقاضاى شما جواب دهد، در اين مدت طولانى هم من از دست شما به ستوه آمده‏ ام و هم شما از من به ستوه آمده‏ ايد [اكنون با اين پيشنهاد كار را يكسره و يك طرفه كنيم.] قوم ثمود: پيشنهاد شما، منصفانه است. بنا بر اين شد كه نخست، حضرت صالح عليه‏ السلام از بتهاى آن‏ها تقاضا كند، روز و ساعت تعيين شده فرا رسيد، بت‏ پرستان به بيرون شهر كنار بت‏ها رفتند، و خوراكی ها و نوشيدنی هاى خود را به عنوان تبرك كنار بت‏ها نهادند، و سپس آن خوراكی ها را خوردند و نوشيدند، سپس از درگاه بتها به دعا و التماس و راز و نياز پرداختند، حضرت صالح عليه‏ السلام در آن جا حاضر شده بود، آن گاه آن‏ها به صالح عليه‏ السلام گفتند: آن چه تقاضا دارى از بتها بخواه. صالح عليه‏ السلام اشاره به بت بزرگ كرد و به حاضران گفت: نام اين بت چيست؟ گفتند: فلان! صالح عليه‏ السلام به آن بت برگ خطاب كرد و گفت: تقاضاى مرا بر آور، ولى بت جوابى نداد. صالح به قوم گفت: پس چرا اين بت جواب مرا نمی دهد؟ گفتند: از بتِ ديگر، تقاضايت را بخواه. صالح عليه‏ السلام، متوجه بت بزرگ شد، و تقاضاى خود را درخواست كرد، ولى جوابى نشنيد. قوم ثمود به بتها رو كردند و گفتند: چرا جواب صالح عليه‏ السلام را نمی دهيد؟ سپس (قوم ثمود به عقيده خودشان براى جلب عواطف بت‏ها) برهنه شدند و در ميان خاك زمين در برابر بت‏ها غلطيدند، و خاك را بر سرشان می ريختند، و به بت‏هاى خود گفتند: اگر امروز به تقاضاى صالح جواب ندهيد، همه ما رسوا و مفتضح می شويم. آن گاه صالح را خواستند و گفتند: اكنون تقاضاى خود را از بتها بخواه، صالح عليه‏ السلام تقاضاى خود را از آن‏ها خواست، ولى جوابى نشنيد. صالح عليه‏ السلام به قوم فرمود: ساعات اول روز، گذشت و خدايان شما، به تقاضاى من جواب ندادند، اكنون نوبت شما است كه تقاضاى خود را از من بخواهيد، تا از درگاه خداوند بخواهم و همين ساعت، تقاضاى شما را بر آورد. هفتاد نفر از بزرگان قوم ثمود، سخن صالح عليه‏ السلام را پذيرفتند و گفتند: اى صالح! ما تقاضاى خود را به تو می گوييم، اگر پروردگار تو تقاضاى ما را بر آورد، تو را به پيامبرى می پذيريم و از تو پيروى می كنيم، و با همه مردم شهر با تو تبعيت می نماييم. صالح عليه‏ السلام: آن چه می خواهيد تقاضا كنيد. قوم ثمود: با ما به اين كوه (كه در اين جا پيداست) بيا. حضرت صالح عليه‏ السلام با آن هفتاد نفر به بالاى آن كوه رفتند. در اين هنگام، آن هفتاد نفر به صالح عليه‏ السلام گفتند: اى صالح! از خدا بخواه! تا در همين لحظه شتر سرخ رنگى كه پر رنگ و پر پشم است و بچه ده ماهه در رحم دارد، و عرض قامتش به اندازه يك ميل مى‏باشد، از همين كوه، خارج سازد. صالح عليه‏ السلام گفت: تقاضاى شما براى من بسيار عظيم است، ولى براى خدايم، آسان می باشد. هم ان دم صالح عليه‏ السلام به درگاه خدا متوجه شد و عرض كرد: در همين مكان شترى چنين و چنان خارج كن. ناگاه همه حاضران ديدند كوه شكافته شد، به گونه‏ اى كه نزديك بود از شدت صداى آن، عقل‏ هاى حاضران از سرشان بپرد، سپس آن كوه مانند زنى كه درد زايمان گرفته باشد مضطرب و نالان گرديد، و نخست سر آن شتر از شكم زمين كوه بيرون آمد، هنوز گردنش بيرون نيامده بود كه آن چه از دهانش بيرون آمده بود، فرو برد و سپس ساير اعضاى پيكر آن شتر بيرون آمد، و روى دست و پايش به طور استوار بر زمين ايستاد. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) شتر عجيب، معجزه بزرگ حضرت صالح عليه‏ السلام‏ در قرآن هفت بار سخن از اين شتر با واژه ناقه (شتر ماده) آمده است، آفرينش و شيوه زندگى و اوصاف اين ناقه از عجائب خلقت است، كوتاه سخن آن كه: قوم ثمود با كمال گستاخى به صالح عليه‏ السلام گفتند: تو از افسون‏شدگان هستى و غفلت را از دست داده‏اى، تو مانند ما بشر هستى، اگر راست می گويى معجزه و نشانه‏اى بياور.(159) و چنان كه گفته شد، حضرت صالح عليه‏ السلام به قوم سركش خود پيشنهاد كرد كه من داراى معجزه هستم و همين معجزه نشانه صدق و راستى من است، و به شما پيشنهاد می كنم كه هر تقاضايى داريد از من بخواهيد تا من از خداى خود بخواهم و از آن تقاضا تحقق يابد. نمايندگان قوم ثمود كه هفتاد نفر از برگزيدگان آن‏ها بودند، صالح عليه‏ السلام را كنار كوهى بردند، و گفتند: تقاضاى ما اين است كه از خدا بخواه در كنار همين كوه، ناگهان شترى را كه بسيار بزرگ و سرخ پررنگ و داراى بچه ده ماه در رحم باشد، همين لحظه از دل كوه بيرون آيد. صالح عليه‏ السلام تقاضاى آن‏ها را پذيرفت و ناگاه حاضران ديدند كوه شكافته شد، و شترى عظيم از دل آن بيرون آمد، و داراى همه ويژگی هايى بود كه آن‏ها می خواستند. بعضى نوشته‏ اند: اين ناقه از ميان همان سنگى كه قوم ثمود آن را تعظيم می كردند، و در مقابلش قربانی ها می نمودند، به اذن خدا و شفاعت حضرت صالح عليه‏ السلام بيرون جهيد، هنگامى كه آن سنگ شكافته شد، صداى بسيار بلند و وحشت انگيزى كه نزديك بود عقل‏ها را از سر خارج سازد برخاست، و كوه به لرزه در آمد، نخست سر شتر از ميان سنگ بيرون آمد و سپس به تدريج بقيه اعضاى او، تا اين كه تمام پيكر شتر خارج شد، و روى زمين ايستاد. بت پرستان قوم ثمود كه انتظار آن را نداشتند تا به اين زودى معجزه صالح عليه‏ السلام آشكار گردد، شگفت‏ زده گفتند: از خدا بخواه كه بچه شتر را نيز از رحمش بيرون آورد. حضرت صالح از خدا خواست، در همان لحظه بچه آن ناقه از رحم او جدا شد، و به دور مادرش گردش كرد. به اين ترتيب، حضرت صالح عليه‏ السلام معجزه صدق پيامبرى خود را به طور كامل به آن‏ها نشان داد.(160) در اين هنگام آن‏ها چاره‏اى جز اين نديدند كه ايمان بياورند، اظهار ايمان كردند و تصميم گرفتند تا نزد قوم خود رفته و معجزه حضرت صالح عليه‏ السلام را به آن‏ها خبر دهند و آنان را به سوى ايمان دعوت كنند، ولى 64 نفر از آن‏ها در مسير راه مرتد شدند، و يك نفر نيز در شك و ترديد افتاد، و در نتيجه تنها پنج نفر در ايمان خود پابرجا باقى ماندند.(161) ناقه صالح داراى ويژگى هايى بود، كه هر كدام از آن‏ها می توانست قلوب مردم را جذب كند و باعث ايمان آن‏ها به حضرت صالح عليه‏ السلام شود، از اين رو مخالفان سعى داشتند اين معجزه را نابود كنند. خداوند به صالح عليه‏ السلام وحى كرد كه: ما ناقه را براى امتحان و آزمايش قوم می فرستيم، و به مردم خبر ده كه آب شهر بايد در ميان آن‏ها تقسيم شود، يك روز از براى ناقه، و يك روز براى اهالى شهر باشد. و هر كدام از آن‏ها بايد در نوبت خود حضور يابد، و ديگرى مزاحم او نشود.(162) مردم آب شهر را نوبت‏ بندى كردند، يك روز نوبت ناقه بود كه همه آب را می آشاميد، و روز ديگر نوبت مردم كه از آن آب استفاده كنند. حضرت صالح عليه‏ السلام به قوم ثمود چنين فرمود: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست، دليل روشنى از طرف پروردگار براى شما آمده است، و آن اين ناقه الهى است، كه براى شما معجزه‏اى بزرگ است، اين ناقه را به حال خود بگذاريد كه در سرزمين خدا (از علف‏هاى بيابان) بخورد، و به آن آزار نرسانيد. كه اگر آزار برسانيد، عذاب دردناكى شما را فرا خواهد گرفت.(163) این داستان ادامه دارد.... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) كشته شدن ناقه صالح به دست ياغيان سركش‏ در آيات متعددى از قرآن‏(167) فهميده می شود كه مشركان قوم ثمود تصميم گرفتند ناقه صالح عليه‏ السلام را به قتل برسانند، و اين تصميم جنايتكارانه را اجرا نمودند. مستكبران و سرمايه داران سرمست و مغرور می ديدند با وجود ناقه كه معجزه عجيب صالح عليه‏ السلام بود، ممكن است به زودى توده‏هاى مردم به حضرت صالح عليه‏ السلام ايمان بياورند، و از آيين نياكان خود، روى بر گردانند، تصميم گرفتند آن ناقه را پى كنند و به اين ترتيب بكشند، يعنى با دنبال كردن آن شتر، عصب محكم مخصوص را كه در پشت پاى شتر قرار دارد، و عامل اصلى براى حركت و راه رفتن او است، قطع نمايند، كه قطع كردن آن، موجب سقوط شتر و قدرت نداشتن او براى حركت می شود. آن‏ها با كمال گستاخى، شتر را پى كردند و بر او ضربه‏ هاى شديد زدند، سپس با كمال بى شرمى نزد حضرت صالح عليه‏ السلام آمده و گفتند: اى صالح! اگر تو فرستاده خدا هستى، هر چه زودتر عذاب الهى را به سراغ ما بفرست.(168) در مورد چگونگى كشتن ناقه، اندكى اختلاف وجود دارد، در اين جا نظر شما را به يك حديث كه از امام صادق عليه‏ السلام نقل شده و يك روايت جلب می كنيم. 1 - مشركان قوم ثمود با هم توطئه نمودند و كنار هم اجتماع كردند و به همديگر گفتند: چه كسى داوطلب می شود تا آن شتر را بكشد؟! آن چه را دوست دارد به او جايزه و ماهيانه دائم بپردازيم. يك نفر از آن‏ها كه سرخ پوست و تيره رنگ و سرخ و سفيد و كبود چشم و زنازاده بود، پدرش معلوم نبود كه كيست، و به نام قُدّار خوانده می شد و سيرتى زشت و صورتى كريه داشت، و از بدبخت‏ ترين موجودات بود به پيش آمد و آمادگى خود را براى كشتن ناقه اعلام كرد. مشركان قراردادى در مورد جايزه و ماهيانه او مقرر ساختند، او شمشير خود را برداشت، در آن هنگام كه آن شتر، آب آشاميده بود و باز می گشت، قُدار بر سر راه آن شتر كمين كرد، وقتى كه شتر نزديك شد، او به شتر حمله كرد، و شمشيرش را بر او وارد ساخت. ولى اين ضربت به نتيجه نرسيد، ضربت دوم را زد، كه شتر بر اثر اين ضربت به زمين افتاد و سپس كشته شد. در اين وقت بچه آن شتر در حالى كه ناله جانسوز می نمود، به بالاى كوه گريخت، و سه بار به سوى آسمان، ناله و فرياد كرد. قوم جنايتكار و بى رحم ثمود به طرف شتر ضربت خورده آمدند، و با شمشيرهاى خود بر آن زدند، و همه در كشتن آن شركت نمودند، و گوشت آن را بين همه از كوچك و بزرگ تقسيم كردند و پختند و خوردند. در اين هنگام بود كه خداوند به حضرت صالح عليه‏ السلام وحى كرد كه به زودى عذاب سخت و كوبنده بر آن قوم عنود وارد خواهد شد.(169) 2 - از كعب نقل شده: زنى به نام ملكاء، ملكه قوم ثمود بود، وقتى كه ديد گروهى به حضرت صالح عليه‏ السلام ايمان آورده‏ اند، و روز به روز بر جمعيت آنها افزوده می شود، به مقام صالح عليه‏ السلام حسادت ورزيد، در آن عصر زنى به نام قُطّام معشوقه مردى به نام قُدّار بن سالف و زن ديگرى به نام قبال معشوقه مردى به نام مصدع وجود داشتند، قدّار و مصدع هر شب شراب می خوردند و با آن دو زن به عيش و نوش می پرداختند. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) عذاب الهى در كمين قوم ثمود آن‏ها نه تنها از اين جنايت بزرگ، نهراسيدند، بلكه با كمال بی شرمى نزد صالح آمدند و گفتند: آن عذاب را كه وعده می دهى بر ما فرو فرست. خداوند به صالح عليه‏ السلام وحى كرد: به آن‏ها بگو: عذاب من تا سه روز ديگر به سراغ شما خواهد آمد، اگر شما در اين سه روز توبه كرديد، عذابم را از شما باز می دارم وگرنه، قطعا مشمول عذاب خواهيد شد. صالح عليه‏ السلام پيام خداوند را به آن‏ها ابلاغ كرد، آن‏ها گفتند: اگر راست می گويى آن عذاب را براى ما بياور. صالح به آن‏ها فرمود: اى قوم! نشانه عذاب اين است كه چهره شما در روز اول از اين سه روز، زرد می شود، و در روز دوم سرخ مي گردد، و در روز سوم سياه می شود. همين نشانه‏ ها، در روز اول و دوم و سوم، ظاهر شد، در اين ميان بعضى مضطرب شدند و بعضى ديگر می گفتند: مثل اين كه عذاب نزديك شده، ولى آخرين جواب قوم سركش و مغرور اين بود كه: ما هرگز سخن صالح را نمی پذيريم و از خدايان خود (بت‏ها) دست نمی كشيم. سرانجام نيمه‏ هاى شب، جبرئيل امين عليه‏ السلام بر آن‏ها فرود آمد و صيحه زد، اين صيحه به قدرى بلند بود كه بر اثر آن پرده‏هاى گوششان دريده شد، و قلب هايشان شكافته گرديد، و جگرهايشان، متلاشى شد و همه آن‏ها در يك لحظه به خاك سياه مرگ افتادند وقتى كه آن شب به صبح رسيد، خداوند صاعقه آتشين و فراگيرى از آسمان به سوى آن‏ها فرستاد، آن صاعقه تار و پود آن‏ها را سوزانيد، و آن‏ها را به طور كلى از صفحه روزگار برافكند.(171) 🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) نجات صالح و مؤمنان‏ عذاب سخت الهى همه معاندان و كافران را در هم كوبيد و به خاكستر مبدل ساخت، چرا كه همراه صاعقه و زلزله و طاغيه (عذاب بسيار) بود، و هيچكس از آن‏ها را باقى نگذاشت. ولى حضرت صالح و افرادى كه به او ايمان آورده بودند، نجات يافتند.(172)ايمان آورندگان به حضرت صالح عليه‏ السلام اندك بودند، كه مطابق بعضى از تواريخ، آن‏ها چهار هزار نفر بودند، كه پس از هلاكت قوم ثمود، از ديار بلازده وادى القرى به سوى حضرموت يَمن كوچ كردند، و در آن جا به زندگى خود ادامه دادند. در بعضى از روايات آمده: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در سال نهم هجرت، هنگامى كه سپاه اسلام را به سوى سرزمين تبوك، براى دفع دشمن حركت می داد، در مسير راه به سرزمين قوم ثمود رسيدند، سپاهيان خواستند در همان جا براى استراحت، توقفى كنند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مانع آن‏ها شد، فرمود: اينجا سرزمين قوم ثمود است كه عذاب الهى بر آن‏ها فرود آمده است.(173) 🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) عذاب فراگير و همگانى چرا؟ با اين كه يك نفر ناقه صالح را پى كرد، و چند نفر با او همدست بودند تا شتر كشته شود، و عده‏اى نيز پس از سقوط شتر، بر آن شتر ضربه زدند، ولى چرا همه آن‏ها از كوچك و بزرگ، زن و مرد - جز صالح عليه‏ السلام و مؤمنان - به هلاكت رسيدند؟ و چرا خداوند در آيه 14 سوره شمس با تعبير فَعَقَرُوها؛ جمعى ناقه را پى كردند. كشتن ناقه را به جمع نسبت داده نه به يك فرد؟! زيرا همه آن‏ها به اين جنايت رضايت داشتند، و كسى كه به جنايتى راضى باشد، در آن شركت نموده است. چنان كه اميرمؤمنان على عليه‏ السلام در فرازى از يكى از خطبه هايش می فرمايد: ناقه صالح را تنها يك نفر به هلاكت رسانيد، ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چرا كه همه آنها به اين امر رضايت دادند.(174) 🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇 @amozeshtajvidhefzquran
(ع) شقی ترين پيشينيان و آيندگان‏ روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت على عليه‏ السلام رو كرد و فرمود: يا علىُّ اَشقَى الأَوَّلينَ عاقِرُ النّاقَةِ، و اشقَى الآخِرينَ مَن يَخضِبُ هذِهِ مِن هذا؛ اى على! شقی ترين و تيره بخت‏ ترين فرد پيشينيان همان كسى بود كه ناقه صالح را كشت، و شقی ترين فرد از آيندگان كسى است كه محاسنت را به خون سرت رنگين می كند.(175) يعنى همان ابن ملجم مرادى، بدبخت‏ ترين آيندگان است.(176) مطلب ديگر اين كه: گاهى حضرت زهرا عليه السلام يا امامان اهل بيت عليهم السلام وقتى كه سخت مظلوم واقع می شدند، به ياد مظلوميت حضرت صالح عليه‏ السلام می افتادند، و تقاضاى عذاب براى دشمنان می كردند، همان گونه كه عذاب سخت الهى قوم ثمود را نابود كرد. به عنوان نمونه وقتى كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه‏ السلام را به اجبار از خانه بيرون كشيده و به سوى مسجد براى بيعت می بردند، حضرت زهرا عليه السلام از خانه خارج شد و فرياد زد: پسرعمويم را رها سازيد، وگرنه سوگند به خداوندى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به حق مبعوث كرد، موهايم را پريشان می كنم، و پيراهن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را بر سر می نهم، و ناله را به سوى خدا می برم (و شما را نفرين می كنم) فَما ناقَةُ صالِحٍ بِاَكرمِ علَى اللهِ مِن وُلدِى؛ ناقه صالح در پيشگاه خدا گرامی تر از فرزندانم نيست.(177) يعنى همان گونه كه با كشتن ناقه صالح عليه‏ السلام عذاب عمومى آمد، شما نيز اگر از حد بگذرانيد، نفرين می كنم كه عذاب عمومى بيايد، فرزندانم كمتر از ناقه صالح نيستند. پايان داستان‏هاى زندگى حضرت صالح عليه‏ السلام 🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇 @amozeshtajvidhefzquran
📚🕥📚 (ع) 💎دور نمايى از زندگى قوم ثمود قوم ثمود، امتى از عرب بودند كه پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمين وادى القرى (بين مكه و شام) در شهر حِجر (كه هم اكنون بعضى از آثار آن شهر در ميان تخته سنگ‏هاى عظيم ديده مى‏شود) مى‏زيستند، و از قبائل مختلف تشكيل شده بودند و همچون قوم عاد در بت پرستى، فساد، ظلم و طغيان غوطه‏ور بودند، و در زندگيشان جز انحراف و گمراهى، چيز ديگرى ديده نميشد. آن‏ها در ظاهر داراى تمدن پيشرفته و شهرها و آبادى‏هاى محكم بودند، و از قطعه‏هاى عظيم سنگ‏هاى كوهى، ساختمان مى‏ساختند، و براى حفظ خود پناه‏گاه‏هاى استوارى ساخته بودند، و در شهر حِجر داراى امكانات وسيع مادى و تشكيلات پر زرق و برق بودند، از اين رو آن‏ها را اصحاب حِجر مى‏نامند. و به تعبير قرآن، آن‏ها در كار زندگى دنيايشان آن قدر سخت كوش بودند كه براى خود، خانه‏هاى امن و امانى در دل كوه‏ها مى‏تراشيدند.(145) اين مطلب نشانگر آن است كه آن‏ها در يك منطقه كوهستانى مى‏زيستند، و داراى تمدن پيشرفته مادى بودند كه به آن‏ها امكان مى‏داد تا در درون كوه‏ها، خانه‏هاى امن تهيه كنند، تا در برابر طوفان‏ها و سيل و زلزله، در امان باشند. ولى به همان اندازه كه دل به دنيا بسته بودند، دل از امور معنى بريده بودند، و در لجنزار تباهى‏ها و ستم‏ها و آلودگى‏هاى معنوى، غوطه مى‏خوردند. حكومت ملوك الطوايفى، قبيلگى، ملى گرايى و تبعيضات نژادى، سرنوشت آن‏ها را تعيين مى‏كرد. و بر همين اساس به فساد و تباهى‏ها، دامن مى‏زدند، چنان كه قرآن در توصيف آن‏ها مى‏گويد: و كانَ فِى المدينَةِ تِسعَةُ رَهطٍ يُفسدُونَ فِى الاَرضِ و لا يُصلِحونَ؛ آنها (قوم ثمود) در آن شهر (حجر) نُه گروهك و قبيله بودند كه فساد در زمين مى‏كردند، و براى اصلاح خويش اقدام نمى‏نمودند.(146) قوم ثمود، داراى هفتاد بت بودند، چندين بتكده داشتند، بتهاى بزرگ آن‏ها عبارت بودند از: لات ، عزى، منوت (منات)، هبل و قيس. اين بتها به خصوص، مورد احترام شديد قوم ثمود بودند، آن‏ها را شب و روز مى‏پرستيدند، بتكده‏ها را به نام آن‏ها نامگذارى كرده بودند، هيچكس حق نداشت كه آن بتكده‏ها را به عنوان مالكيت تصرف كند يا مرده خود را در آن‏ها دفن نمايد، اگر كسى تخلف مى‏كرد، مى‏گفتند: متخلفين مورد لعن هُبل و منوت دو بت بزرگ قرار خواهند گرفت. (147) خداوند بنده خالص خود به نام حضرت صالح عليه‏السلام را كه از خاندان خود آن‏ها بود، و داراى عقلى كامل، حلمى وسيع و اخلاقى نيك بود، به عنوان پيامبر خدا به سوى آن‏ها فرستاد تا راه از چاره به آن‏ها نشان دهد، و آن‏ها را از زنجيرهاى ذلت، گمراهى، بت پرستى، تبعيضات، قبيله‏گرايى و تباهى‏هاى ديگر برهاند. ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) 💎فرازهايى از دعوت منطقى و دلسوزانه حضرت صالح عليه‏السلام‏ حضرت صالح عليه‏السلام، در دعوت و راهنمايى مردم، از راه‏هاى گوناگون وارد شده و به نصيحت آن‏ها پرداخت، در اين جا نظر شما را به چند نمونه از برنامه‏هاى تبليغى حضرت صالح عليه‏السلام جلب مى‏كنيم: اى قوم من! من براى شما فرستاده امينى هستم، پرهيزكار باشيد و از من پيروى كنيد، من در برابر اين دعوت، از شما اجر و پاداشى نمى‏خواهم، اجر من تنها از جانب پروردگار جهانيان است، آيا شما مى‏پنداريد هميشه در نهايت امنيّت در ميان نعمتهايى كه در دنيا وجود دارد، باقى مى‏مانيد؟ و در كنار اين باغها و چشمه‏ها، زراعتها و نخلهايى كه ميوه‏هايش شيرين و رسيده است جاودانه خواهيد ماند؟ شما از كوه‏ها خانه‏هايى مى‏تراشيد، و در آن به عيش و نوش مى‏پردازيد، اين امور شما را سرمست و غافل ساخته است، از زندان خودپرستى بيرون آييد، و به فضاى خداپرستى وارد شويد. از اسرافكاران و دنياپرستان مرفه پيروى نكنيد، آنان كه به فساد و تباهى دامن مى‏زنند، و در فكر اصلاح نيستند.(148) اى مردم! خداى يكتا و بى همتا را بپرستيد، كه جز او چيز ديگرى خداى شما نيست، همان خدايى كه شما را از زمين آفريد، و آبادانى آن را به شما واگذار نمود، از او آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد، كه پروردگارم (به بندگان خود) نزديك، و اجابت‏كننده تقاضاى شما است. قوم گفتند: اى صالح! تو پيش از اين مايه اميد ما بودى، آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مى‏پرستيدند، نهى مى‏كنى؟ و ما در مورد آنچه ما را به سوى آن دعوت مى‏كنى، در شك و ترديد هستيم. حضرت صالح عليه‏السلام فرمود: اى قوم من! اگر من دليل آشكارى از پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغم آمده باشد آيا مى‏توانم از ابلاغ رسالت او سرپيچى كنم؟ اگر من نافرمانى او كنم، چه كسى مى‏تواند مرا در برابر او يارى دهد، بنابراين سخنان شما، چيزى جز اطمينان به زيانكار بودن شما نمى‏افزايد.(149) بنابراين به خود آييد، و درست فكر كنيد و بدانيد كه راه نجات و رستگارى شما در نفى معبودهاى باطل و آمدن زير پوشش پرستش معبود يكتا و بى همتا است. اى مردم! چرا براى انجام بدى قبل از نيكى شتاب مى‏كنيد؟ و به جاى شتافتن به سوى رحمت الهى، به سوى عذاب خدا حركت مى‏نماييد؟ چرا از درگاه خداوند، تقاضاى عفو و آمرزش نمى‏كنيد؟ كه اگر چنين كنيد شايد مشمول رحمت الهى شويد، اين همه لجاجت و خيره سرى و غفلت براى چيست؟(150) كوتاه سخن آن كه، تمام رسالت و دعوت اين پيامبر بزرگ در اين جمله خلاصه مى‏شد كه: أنِ اعبدُوا اللهَ؛ خدا را بپرستيد.(151) آرى بندگى خدا، زيربنا و عصاره همه تعليمات فرستادگان خدا است. حضرت صالح عليه‏السلام در دعوت قوم خود، نهايت محبت و دلسوزى را نمود و با تعبير مكرر اى قوم من! خواست تا حس خويشاوندى آن‏ها را به سوى خود جلب كند، ولى آن‏ها در برابر آن همه دلسوزى‏ها، و منطق و راهنمايى‏هاى مهرانگيز صالح عليه‏السلام، با طغيان و سركشى لجوجانه، دعوت صالح عليه‏السلام را رد كردند، و بى شرمانه و گستاخانه در برابر او و دعوت‏هاى دلسوزانه او، ايستادند، و به كارشكنى و مخالفت شديد پرداختند. مخالفت آن‏ها عمومى بود و جز اندكى به آن حضرت ايمان نياوردند، مطابق بعضى از روايات اين گروه اندك، پس از ديدن معجزه پيدايش ناقه صالح، ايمان آوردند، نخست هفتاد نفر بودند، سپس مرتد شدند و تنها شش نفر از آن‏ها باقى ماند، كه يكى از آن‏ها هم در شك و ترديد به سر مى‏برد و سرانجام به مخالفان پيوست.(152) بعضى تعداد ايمان آورندگان به صالح عليه‏السلام را كه از عذاب نجات يافتند، تا چهارهزار نفر نوشته‏اند.(153) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) عكس العمل شديد قوم ثمود، در برابر دعوت صالح عليه‏السلام‏ حضرت صالح دهها سال، قوم ثمود را به سوى خدا و يكتاپرستى دعوت كرد، ولى قوم ثمود با برخوردهاى شديد و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح عليه‏السلام امتناع ورزيدند، و با تهمت‏هاى ناجوانمردانه به آن حضرت، به كارشكنى پرداختند. گفتند: آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم درگمراهى و جنون خواهيم بود، آيا در ميان ما تنها بر اين شخص (صالح) وحى نازل شده است؟ نه، او آدم بسيار دروغگوى و هوسبازى است.(154) صالح عليه‏السلام به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آن‏ها را از عذاب سختى الهى هشدار داد، و اعلام كرد تا عذاب نيامده، خود را در پرتو ايمان نجات دهيد و از خواب غفلت بيدار شده و از طغيان وسركشى، دست بكشيد، چرا كه خميرمايه گمراهى‏ها، غرور و سرمستى است. ولى سركشى و غرور آن قوم به جايى رسيد كه بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آن‏ها را مايه بدبختى خود دانستند، با اين كه سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مايه بركت و سعادت ابدى بدانند. صالح عليه‏السلام به آن‏ها فرمود: طائِرُكُم عِندَ اللهِ بَل اَنتُم قومٌ تُفتَنُونَ؛ فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است كه شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختى ساخته است. و اين برنامه، در حقيقت آزمايش بزرگ الهى براى شما است، اين‏ها هشدار و بيدارباش است، تا كسانى كه شايستگى و قابليت دارند، از خواب غفلت بيدار گردند، و با اصلاح مسير خود، به سوى تكامل و خداى بزرگ، راه يابند.(155) برخورد شديد قوم ثمود به جايى رسيد كه به گروه‏هاى نُه گانه تقسيم شدند، و با سازماندهى و برنامه‏ريزى فسادانگيز خود، به كارشكنى پرداختند، و به همديگر گفتند: بياييد به خدا سوگند ياد كنيم كه بر صالح عليه‏السلام و خانواده‏اش شبيخون بزنيم و آن‏ها را به قتل رسانيم، سپس به كسى كه مطالبه خون او را مى‏كند بگوييم ما از خانواده او خبر نداشتيم، و ما در ادعاى خود راستگو هستيم.(156) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) خنثى شدن توطئه توطئه‏گران‏ در تاريخ آمده: در كنار شهر حجر كوهى بود كه غار و شكافى داشت، صالح عليه‏السلام براى عبادت خدا به آن جا مى‏رفت، و گاه شبانه به آن جا مى‏رفت و به مناجات و شب‏زنده دارى مى‏پرداخت. دشمنان توطئه گر كه آن حضرت را تهديد به قتل كرده بودند تصميم گرفتند به طور محرمانه، به آن كوه رفته و در پشت سنگ‏هاى كوه پنهان شوند و در كمين حضرت صالح به سر برند، وقتى كه صالح به آن جا آمد، او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانه او حمله ور شده و شبانه كار اهل خانه را يكسره نمايند، سپس مخفيانه به خانه‏هاى خود برگردند، و اگر كسى از اين حادثه پرسيد، اظهار بى اطلاعى نمايند. ولى خداوند به طرز عجيبى توطئه آنها را خنثى كرد، آن‏ها هنگامى كه در گوشه‏اى از كوه كمين كرده بودند، كوه ريزش كرد، و صخره بسيار بزرگى از بالاى كوه سرازير شد و آن‏ها را در لحظه‏اى كوتاه، در هم كوبيد و نابود كرد. خداوند در قرآن به اين مطلب اشاره كرده و مى‏فرمايد: وَ ما مَكَرُوا مَكراً وَ مَكَرنا مَكراً وَ هم لا يَشعُرُونَ؛ آنها نقشه مهمى كشيدند و ما هم نقشه مهمى، در حالى كه آن‏ها خبر نداشتند.(157) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) آخرين سخن صالح عليه‏السلام با قومش و ماجراى ناقه‏ حضرت صالح عليه‏السلام همچنان به دعوت خود ادامه مى‏داد، ولى روز به روز بر كارشكنى قوم مى‏افزود، صالح عليه‏السلام كه در شانزده سالگى به پيامبرى رسيده بود و قوم را به سوى يكتاپرستى دعوت مى‏كرد، حدود صد سال در ميان آن قوم ماند و همچنان به راهنمايى آن‏ها پرداخت، ولى - جز اندكى - نه تنها به او ايمان نياوردند، بلكه با انواع آزارها، روى در روى او قرار گرفتند. تا اين كه: حضرت صالح عليه‏السلام آخرين اقدام خود را براى نجات آن‏ها نمود و به آن‏ها چنين پيشنهاد كرد: من در شانزده سالگى به سوى شما فرستاده شدم، اكنون 120 سال از عمرم گذشته است، پس از آن همه تلاش، اينك (براى اتمام حجت) پيشنهادى به شما درام، و آن اين كه: اگر بخواهيد من از خدايان شما (بت‏هاى شما) تقاضايى مى‏كنم، اگر خواسته مرا بر آوردند، از ميان شما مى‏روم (و ديگر كارى به شما ندارم) و شما نيز تقاضايى از خداى من بكنيد، تا خداى من به تقاضاى شما جواب دهد، در اين مدت طولانى هم من از دست شما به ستوه آمده‏ام و هم شما از من به ستوه آمده‏ايد [اكنون با اين پيشنهاد كار را يكسره و يك طرفه كنيم.] قوم ثمود: پيشنهاد شما، منصفانه است. بنا بر اين شد كه نخست، حضرت صالح عليه‏السلام از بتهاى آن‏ها تقاضا كند، روز و ساعت تعيين شده فرا رسيد، بت‏پرستان به بيرون شهر كنار بت‏ها رفتند، و خوراكى‏ها و نوشيدنى‏هاى خود را به عنوان تبرك كنار بت‏ها نهادند، و سپس آن خوراكى‏ها را خوردند و نوشيدند، سپس از درگاه بتها به دعا و التماس و راز و نياز پرداختند، حضرت صالح عليه‏السلام در آن جا حاضر شده بود، آن گاه آن‏ها به صالح عليه‏السلام گفتند: آن چه تقاضا دارى از بتها بخواه. صالح عليه‏السلام اشاره به بت بزرگ كرد و به حاضران گفت: نام اين بت چيست؟ گفتند: فلان! صالح عليه‏السلام به آن بت برگ خطاب كرد و گفت: تقاضاى مرا بر آور، ولى بت جوابى نداد. صالح به قوم گفت: پس چرا اين بت جواب مرا نمى‏دهد؟ گفتند: از بتِ ديگر، تقاضايت را بخواه. صالح عليه‏السلام، متوجه بت بزرگ شد، و تقاضاى خود را درخواست كرد، ولى جوابى نشنيد. قوم ثمود به بتها رو كردند و گفتند: چرا جواب صالح عليه‏السلام را نمى‏دهيد؟ سپس (قوم ثمود به عقيده خودشان براى جلب عواطف بت‏ها) برهنه شدند و در ميان خاك زمين در برابر بت‏ها غلطيدند، و خاك را بر سرشان مى‏ريختند، و به بت‏هاى خود گفتند: اگر امروز به تقاضاى صالح جواب ندهيد، همه ما رسوا و مفتضح مى‏شويم. آن گاه صالح را خواستند و گفتند: اكنون تقاضاى خود را از بتها بخواه، صالح عليه‏السلام تقاضاى خود را از آن‏ها خواست، ولى جوابى نشنيد. صالح عليه‏السلام به قوم فرمود: ساعات اول روز، گذشت و خدايان شما، به تقاضاى من جواب ندادند، اكنون نوبت شما است كه تقاضاى خود را از من بخواهيد، تا از درگاه خداوند بخواهم و همين ساعت، تقاضاى شما را بر آورد. هفتاد نفر از بزرگان قوم ثمود، سخن صالح عليه‏السلام را پذيرفتند و گفتند: اى صالح! ما تقاضاى خود را به تو مى‏گوييم، اگر پروردگار تو تقاضاى ما را بر آورد، تو را به پيامبرى مى‏پذيريم و از تو پيروى مى‏كنيم، و با همه مردم شهر با تو تبعيت مى‏نماييم. صالح عليه‏السلام: آن چه مى‏خواهيد تقاضا كنيد. قوم ثمود: با ما به اين كوه (كه در اين جا پيداست) بيا. حضرت صالح عليه‏السلام با آن هفتاد نفر به بالاى آن كوه رفتند. ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) شتر عجيب، معجزه بزرگ حضرت صالح عليه‏السلام‏ در قرآن هفت بار سخن از اين شتر با واژه ناقه (شتر ماده) آمده است، آفرينش و شيوه زندگى و اوصاف اين ناقه از عجائب خلقت است، كوتاه سخن آن كه: قوم ثمود با كمال گستاخى به صالح عليه‏السلام گفتند: تو از افسون‏شدگان هستى و غفلت را از دست داده‏اى، تو مانند ما بشر هستى، اگر راست مى‏گويى معجزه و نشانه‏اى بياور.(159) و چنان كه گفته شد، حضرت صالح عليه‏السلام به قوم سركش خود پيشنهاد كرد كه من داراى معجزه هستم و همين معجزه نشانه صدق و راستى من است، و به شما پيشنهاد مى‏كنم كه هر تقاضايى داريد از من بخواهيد تا من از خداى خود بخواهم و از آن تقاضا تحقق يابد. نمايندگان قوم ثمود كه هفتاد نفر از برگزيدگان آن‏ها بودند، صالح عليه‏السلام را كنار كوهى بردند، و گفتند: تقاضاى ما اين است كه از خدا بخواه در كنار همين كوه، ناگهان شترى را كه بسيار بزرگ و سرخ پررنگ و داراى بچه ده ماه در رحم باشد، همين لحظه از دل كوه بيرون آيد. صالح عليه‏السلام تقاضاى آن‏ها را پذيرفت و ناگاه حاضران ديدند كوه شكافته شد، و شترى عظيم از دل آن بيرون آمد، و داراى همه ويژگى‏هايى بود كه آن‏ها مى‏خواستند. بعضى نوشته‏اند: اين ناقه از ميان همان سنگى كه قوم ثمود آن را تعظيم مى‏كردند، و در مقابلش قربانى‏ها مى‏نمودند، به اذن خدا و شفاعت حضرت صالح عليه‏السلام بيرون جهيد، هنگامى كه آن سنگ شكافته شد، صداى بسيار بلند و وحشت انگيزى كه نزديك بود عقل‏ها را از سر خارج سازد برخاست، و كوه به لرزه در آمد، نخست سر شتر از ميان سنگ بيرون آمد و سپس به تدريج بقيه اعضاى او، تا اين كه تمام پيكر شتر خارج شد، و روى زمين ايستاد. بت پرستان قوم ثمود كه انتظار آن را نداشتند تا به اين زودى معجزه صالح عليه‏السلام آشكار گردد، شگفت‏زده گفتند: از خدا بخواه كه بچه شتر را نيز از رحمش بيرون آورد. حضرت صالح از خدا خواست، در همان لحظه بچه آن ناقه از رحم او جدا شد، و به دور مادرش گردش كرد. به اين ترتيب، حضرت صالح عليه‏السلام معجزه صدق پيامبرى خود را به طور كامل به آن‏ها نشان داد.(160) در اين هنگام آن‏ها چاره‏اى جز اين نديدند كه ايمان بياورند، اظهار ايمان كردند و تصميم گرفتند تا نزد قوم خود رفته و معجزه حضرت صالح عليه‏السلام را به آن‏ها خبر دهند و آنان را به سوى ايمان دعوت كنند، ولى 64 نفر از آن‏ها در مسير راه مرتد شدند، و يك نفر نيز در شك و ترديد افتاد، و در نتيجه تنها پنج نفر در ايمان خود پابرجا باقى ماندند.(161) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) نجات صالح و مؤمنان‏ عذاب سخت الهى همه معاندان و كافران را در هم كوبيد و به خاكستر مبدل ساخت، چرا كه همراه صاعقه و زلزله و طاغيه (عذاب بسيار) بود، و هيچكس از آن‏ها را باقى نگذاشت. ولى حضرت صالح و افرادى كه به او ايمان آورده بودند، نجات يافتند.(172)ايمان آورندگان به حضرت صالح عليه‏السلام اندك بودند، كه مطابق بعضى از تواريخ، آن‏ها چهار هزار نفر بودند، كه پس از هلاكت قوم ثمود، از ديار بلازده وادى القرى به سوى حضرموت يَمن كوچ كردند، و در آن جا به زندگى خود ادامه دادند. در بعضى از روايات آمده: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در سال نهم هجرت، هنگامى كه سپاه اسلام را به سوى سرزمين تبوك، براى دفع دشمن حركت مى‏داد، در مسير راه به سرزمين قوم ثمود رسيدند، سپاهيان خواستند در همان جا براى استراحت، توقفى كنند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مانع آن‏ها شد، فرمود: اينجا سرزمين قوم ثمود است كه عذاب الهى بر آن‏ها فرود آمده است.(173) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) عذاب فراگير و همگانى چرا؟ با اين كه يك نفر ناقه صالح را پى كرد، و چند نفر با او همدست بودند تا شتر كشته شود، و عده‏اى نيز پس از سقوط شتر، بر آن شتر ضربه زدند، ولى چرا همه آن‏ها از كوچك و بزرگ، زن و مرد - جز صالح عليه‏السلام و مؤمنان - به هلاكت رسيدند؟ و چرا خداوند در آيه 14 سوره شمس با تعبير فَعَقَرُوها؛ جمعى ناقه را پى كردند. كشتن ناقه را به جمع نسبت داده نه به يك فرد؟! زيرا همه آن‏ها به اين جنايت رضايت داشتند، و كسى كه به جنايتى راضى باشد، در آن شركت نموده است. چنان كه اميرمؤمنان على عليه‏السلام در فرازى از يكى از خطبه هايش مى‏فرمايد: ناقه صالح را تنها يك نفر به هلاكت رسانيد، ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چرا كه همه آنها به اين امر رضايت دادند.(174) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) نجات صالح و مؤمنان‏ عذاب سخت الهى همه معاندان و كافران را در هم كوبيد و به خاكستر مبدل ساخت، چرا كه همراه صاعقه و زلزله و طاغيه (عذاب بسيار) بود، و هيچكس از آن‏ها را باقى نگذاشت. ولى حضرت صالح و افرادى كه به او ايمان آورده بودند، نجات يافتند.(172)ايمان آورندگان به حضرت صالح عليه‏السلام اندك بودند، كه مطابق بعضى از تواريخ، آن‏ها چهار هزار نفر بودند، كه پس از هلاكت قوم ثمود، از ديار بلازده وادى القرى به سوى حضرموت يَمن كوچ كردند، و در آن جا به زندگى خود ادامه دادند. در بعضى از روايات آمده: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در سال نهم هجرت، هنگامى كه سپاه اسلام را به سوى سرزمين تبوك، براى دفع دشمن حركت مى‏داد، در مسير راه به سرزمين قوم ثمود رسيدند، سپاهيان خواستند در همان جا براى استراحت، توقفى كنند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مانع آن‏ها شد، فرمود: اينجا سرزمين قوم ثمود است كه عذاب الهى بر آن‏ها فرود آمده است.(173) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚 🕥📚 (ع) عذاب فراگير و همگانى چرا؟ با اين كه يك نفر ناقه صالح را پى كرد، و چند نفر با او همدست بودند تا شتر كشته شود، و عده‏اى نيز پس از سقوط شتر، بر آن شتر ضربه زدند، ولى چرا همه آن‏ها از كوچك و بزرگ، زن و مرد - جز صالح عليه‏السلام و مؤمنان - به هلاكت رسيدند؟ و چرا خداوند در آيه 14 سوره شمس با تعبير فَعَقَرُوها؛ جمعى ناقه را پى كردند. كشتن ناقه را به جمع نسبت داده نه به يك فرد؟! زيرا همه آن‏ها به اين جنايت رضايت داشتند، و كسى كه به جنايتى راضى باشد، در آن شركت نموده است. چنان كه اميرمؤمنان على عليه‏السلام در فرازى از يكى از خطبه هايش مى‏فرمايد: ناقه صالح را تنها يك نفر به هلاكت رسانيد، ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چرا كه همه آنها به اين امر رضايت دادند.(174) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) شقى‏ترين پيشينيان و آيندگان‏ روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت على عليه‏السلام رو كرد و فرمود: يا علىُّ اَشقَى الأَوَّلينَ عاقِرُ النّاقَةِ، و اشقَى الآخِرينَ مَن يَخضِبُ هذِهِ مِن هذا؛ اى على! شقى‏ترين و تيره بخت‏ترين فرد پيشينيان همان كسى بود كه ناقه صالح را كشت، و شقى‏ترين فرد از آيندگان كسى است كه محاسنت را به خون سرت رنگين مى‏كند.(175) يعنى همان ابن ملجم مرادى، بدبخت‏ترين آيندگان است.(176) مطلب ديگر اين كه: گاهى حضرت زهرا عليهاالسلام يا امامان اهل بيت عليهم السلام وقتى كه سخت مظلوم واقع مى‏شدند، به ياد مظلوميت حضرت صالح عليه‏السلام مى‏افتادند، و تقاضاى عذاب براى دشمنان مى‏كردند، همان گونه كه عذاب سخت الهى قوم ثمود را نابود كرد. به عنوان نمونه وقتى كه پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على عليه‏السلام را به اجبار از خانه بيرون كشيده و به سوى مسجد براى بيعت مى‏بردند، حضرت زهرا عليهاالسلام از خانه خارج شد و فرياد زد: پسرعمويم را رها سازيد، وگرنه سوگند به خداوندى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به حق مبعوث كرد، موهايم را پريشان مى‏كنم، و پيراهن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را بر سر مى‏نهم، و ناله را به سوى خدا مى‏برم (و شما را نفرين مى‏كنم) فَما ناقَةُ صالِحٍ بِاَكرمِ علَى اللهِ مِن وُلدِى؛ ناقه صالح در پيشگاه خدا گرامى‏تر از فرزندانم نيست.(177) يعنى همان گونه كه با كشتن ناقه صالح عليه‏السلام عذاب عمومى آمد، شما نيز اگر از حد بگذرانيد، نفرين مى‏كنم كه عذاب عمومى بيايد، فرزندانم كمتر از ناقه صالح نيستند. پايان داستان‏هاى زندگى حضرت صالح عليه‏السلام ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈