﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_یوسف (ع)
#قسمت_بیست_دوم
نامه يعقوب به يوسف، و معرفى يوسف خود را به برادران
حضرت يعقوب عليهالسلام از فرزندانش كناره گرفت و در دنيايى از حزن و غم فرو رفت. آن قدر از فراقِ يوسف ناراحتىها كشيده بود كه ديدگانش سفيد شده و نابينا گشت. نابينايى و فراق بنيامين، بر ناراحتى او افزود. با اين كه فرزندانش او را از آن همه ناراحتى نهى مىكردند و مىگفتند: سوگند به خدا تو پيوسته در ياد يوسف هستى، تا سخت ناتوان گردى يا جانت را از دست بدهى.
حضرت يعقوب عليهالسلام گفت: شكايت خود را فقط به خدا مىكنم، و مىدانم آن چه را كه شما نمىدانيد، مىدانم كه روزى خداوند اين رنجها را رفع خواهد كرد.
حضرت يعقوب عليهالسلام از طريق الهام (و رؤياى يوسف در سابق) فهميده بود كه يوسفش زنده است، ولى نمىدانست در كجا و كى به يوسفش مىرسد! (365)
از امام باقر عليهالسلام روايت شده: يعقوب عليهالسلام از خداوند خواست كه ملك الموت (عزرائيل) را پيش او بفرستد. دعايش مستجاب شد. عزرائيل نزد يعقوب آمد و عرض كرد: چه حاجتى دارى؟
يعقوب گفت: به من خبر بده آيا روح يوسف به وسيله تو قبض شد؟
عزرائيل گفت: نه.
يعقوب درك كرد كه يوسف از دنيا نرفته است.
حضرت يعقوب عليهالسلام به فرزندان خود گفت: اى پسرانم! برويد از يوسف و برادرش (بنيامين) جستجو كنيد، از عنايت خداوند مأيوس نباشيد، زيرا جز مردم كافر كسى از لطف خداوند نااميد نمىشود.(366)
فرزندان، دستور پدر را گوش كردند، و به خاطر غله آوردن و جستجوى برادر آماده حركت به سوى مصر شدند.
مطابق حديث مفصلى كه از امام صادق عليهالسلام نقل مىكنند، يعقوب عليهالسلام براى عزيز مصر نامهاى نوشت و توسط فرزندان براى او فرستاد. در آن نامه چنين نوشت:
از طرف يعقوب، اسرائيل الله بن اسحاق، ذبيح الله بن ابراهيم خليل الله، به عزيز مصر.
اما بعد: ما از اهل بيتى هستيم كه مشمول بلاى خداوند شدهايم. جدم ابراهيم را با دست و پاى بسته به آتش افكندند تا سوخته شود. خداوند او را حفظ كرد و آتش را براى او سرد و ملايم نمود. به گردن پدرم اسحاق كارد گذاشته تا قربان(367) گردد. خداوند به جاى او فدا فرستاد. اما من پسرى داشتم كه نزدم بسيار عزيز بود. برادرانش او را به همراه خود به صحرا بردند. سپس پيراهن خونآلودش را برگرداندند و گفتند: او را گرگ خورد. از فراق او آن قدر گريه كردهام كه چشمم را از دست دادهام. او برادر مادرى (به نام بنيامين) داشت، به او مأنوس بودم و به وسيله او دلم را تسلى مىدادم. او را برادرانش بردند و بر نگرداندند و گفتند: او دزدى كرده و تو (اى عزيز مصر) او را به خاطر دزدى نگه داشتهاى! ما از اهل بيتى هستيم كه در ميان ما دزدى نيست. اينك غم و غصهام زياد شده و كمرم از بار مصيبت خميده است. بر ما منت بگذار، او را آزاد كن. به ما احسان نما و از غلهها نيز به ما لطف فرما...(368)
فرزندان يعقوب عليهالسلام با داشتن اين نامه، به طرف مصر رهسپار شدند تا به مصر وارد شده و با اجازه قبلى به حضور عزيز مصر (يوسف) رسيده و نامه را به او دادند و گفتند: اى عزيز مصر! سختى قحطى ما و خانواده ما را آزار مىدهد. از روى تصدق، پيمانه ما را تمام بده. خداوند صدقه دهندگان را پاداش خواهد داد، و به ما لطف كن، برادرمان بنيامين را با ما بفرست تا به وطن برويم، اين نامه پدرمان يعقوب است كه براى شما در مورد آزادى او نوشته است.
يوسف نامه را بوسيد و به چشم كشيد. بعد از قرائت نامه، سخت متأثر شد، و شروع به گريه كرد، به طورى كه پيراهنش از اشكش تر شد. سپس به برادران رو كرد و گفت: آيا مىدانيد كه شما با برادران يوسف چه كرديد؟ آن موقعى كه نادان بوديد! شما با چه نقشهاى يوسف را در عنفوان جوانى از خاندان يعقوب دور كرديد؟
در اين موقع كه برادران با شنيدن اين سخن، خود را جمع و جور كرده و كاملاً متوجه عزيز مصر بودند. و با دقت به او نگاه مىكردند (يوسف تبسم كرد. وقتى آنها همانند مرواريد منظوم دندانهاى او را ديدند، يا يوسف تاج خود را برداشت) او را شناختند، گفتند: آيا تو همان يوسف هستى؟!.
يوسف خود را معرفى كرد و فرمود: من يوسف هستم و اين (اشاره به بنيامين) برادرم است. خداوند به ما انعام فرمود: بدون شك، نتيجه پرهيزكارى و صبر اين است. خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمىسازد. فَاءِنَّ اللهَ لا يُضيعُ اَجرَ المُحسِنينَ.
اينك كه برادران، خود را از نظر سرمايه معنوى چنين تهيدست ديدند، با يك دنيا شرمندگى، به خطاى خود و عزت برادرشان يوسف عليهالسلام اعتراف كردند و گفتند: به خدا سوگند، خداوند تو را برگزيد و ما به خطا رفته بوديم.(369)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_بیست_دوم🦋
💠رفتن موسى به كوه طور براى گرفتن الواح تورات💠
💠موسى عليهالسلام تا آن عصر، پيرو آيين ابراهيم عليهالسلام بود، و همان را براى بنى اسرائيل تبليغ مىكرد.
🌺قوم موسى عليهالسلام در انتظار برنامههاى جديد و كتاب آسمانى جديد موسى عليهالسلام بودند، تا به آن عمل كنند.
موسى عليهالسلام به آنها فرمود:: برادرم هارون را در ميان شما مىگذارم و براى سى روز از ميان شما غيبت مىكنم، و به كوه طور مىروم تا احكام شريعت و (الواح تورات) را براى شما بياورم.
💠از سوى ديگر جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تأكيد از موسى عليهالسلام خواستند كه خدا را مشاهده كنند، و اگر او را مشاهده نكنند هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى عليهالسلام هرچه آنها را نصيحت كرد، فايده نداشت، سرانجام موسى عليهالسلام از ميان آنها هفتاد نفر را برگزيد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار (كوه طور) برد، موسى عليهالسلام در كوه طور تقاضاى بنى اسرائيل را چنين به خدا عرض كرد:
رَبّ اَرِنى انظُر اِلَيكَ؛
پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم.
🌺خداوند فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد.
ناگاه موسى عليهالسلام ديد تجلى خداوند باعث شد كه كوه نابود شود، و همسان زمين گردد، موسى عليهالسلام از مشاهده اين صحنه هولانگيز، چنان وحشتزده شد كه مدهوش بر روى زمين افتاد. وقتى كه به هوش آمد، عرض كرد: پروردگارا! تو منزه هستى، من به سوى تو باز مىگردم، و توبه مىكنم، و من از نخستين مؤمنان هستم. (505)
و در آيه 155 سوره اعراف چنين آمده:
💠موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد وقتى كه آنها را به كوه طور برد و زمين لرزه آنها را فرا گرفت و همه آنها هلاك شدند.))
🌺اين همان تجلى قدرت خدا بر كوه بود، چرا كه قوم موسى عليهالسلام از موسى عليهالسلام خواسته بودند از خدا بخواهد كه خود را نشان دهد، با اين كه خداوند ديدنى نيست، تجلى خدا بر كوه طور و هلاكت هفتاد نفر از قوم موسى عليهالسلام و مدهوش شدن خود موسى عليهالسلام، هم از معجزات آنها بود كه چرا چنين تقاضايى كردهاند و هم نشان دادن قدرت الهى بود، تا آنها با ديدن جلوههاى قدرت الهى، با چشم باطن خدا را بنگرند.
💠موسى عليهالسلام وقتى كه به هوش آمد و هلاكت نمايندگان بنى اسرائيل را ديد، عرض كرد: پروردگارا ! اگر تو مىخواستى مىتوانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى (يعنى من چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آنها چنين گذشت) آيا ما را به خاطر كار سفيهان از ما هلاك مىكنى(506)
🌺سپس با تضرع و زارى گفت: پروردگارا! مىدانيم كه اين آزمايش تو بود كه هر كه را بخواهى (و سزاوار بدانى) با آن گمراه مىكنى و هر كس را بخواهى (و شايسته بينى) هدايت مىنمايى.
💠بار الها! تو ولىّ و سرپرست ما هستى، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترين آمرزندگان هستى.(507)
🌺سرانجام هلاك شدگان زنده شدند و به همراه موسى عليهالسلام به سوى بنى اسرائيل بازگشتند و آن چه را ديده بودند براى آنها بازگو كردند.
موسى عليهالسلام در همين سفر الواح تورات را از خداوند گرفت.
💠خداوند در كوه طور به موسى عليهالسلام فرمود: اى موسى! من تو را با رسالتهاى خويش و سخن گفتنم (با تو) بر مردم بر گزيدم، پس آن چه را به تو دادهام محكم بگير و از شكرگزاران باش.
🌺 و براى مردم در الواح (تورات) از هر موضوعى اندرى نوشتيم، و از هر چيز بيانى كرديم، پس آن را با جديت بگير، و به قوم خود بگو به نيكوترين آنها عمل كنند و آنها كه به مخالفت بر مىخيزند كيفرشان دوزخ است و به زودى خانه فاسقان را به شما نشان خواهيم داد.(508)
💠به اين ترتيب موسى عليهالسلام در ميعادگاه طور، شرايع و قوانين آيين خود را به صورت صفحههايى از تورات، از درگاه الهى گرفت و به سوى قوم بازگشت تا آنها را در پرتو اين كتاب آسمانى و قانون اساسى، هدايت كند و به سوى تكامل برساند
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈.
﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_محمد(ص)
#قسمت_بیست_دوم
🦋برخورد شديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با يهوديان عهدشكن🦋
🌱از ماجراهاى تكاندهندهاى كه قرآن در آيات متعدد از جمله آيه 56 و 59 سوره انفال، و آيه 78 تا 82 سوره مائده، از آن ياد كرده، ماجراى عهدشكنى همه طوايف يهود، و برخورد شديد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با آنها است. خداوند در آيه 82 مائده مىفرمايد:
به طور قطع دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان را يهود و مشركان خواهى يافت.
🌿توضيح اين كه: از فرازهاى حساس تاريخ پيامبر اسلام كه در آن عهد شكنى و خيانت و عدم وفاى يهود منعكس شده، و نشان دهنده لجاجت و نفاق يهوديان نسبت به مسلمين است، داستان عهدشكنى همه طوايف يهود با پيامبر اسلام در جنگ احزاب و... است.
🌻هنگامى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه مهاجرت فرمود، در اطراف طوايف مختلفى از يهود سكونت داشتند، كه به طور كلى به سه طايفه منشعب مىشدند به نامهاى:
1 - طايفه بنى قينقاع.
2 - طايفه بنى النضير.
3 - طايفه بنى قريظه.
🌿پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نخست، همه اين طوايف را كه اوصاف پيغمبر اسلام، را در تورات خوانده و مىشناختند به اسلام دعوت كرد، ولى آنها دعوت پيامبر را رد كردند؛ رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با در نظر گرفتن شرايط زيست مسلمين و جنگهاى آينده و دشمنان بسيار از هر سو، وجود اين طوايف زيانبار و خطرناك مىدانست، از اين رو با آنها پيمان محكمى برقرار كرد، كه نه تنها در حوادث به دشمن كمك نكنند، بلكه به عكس در بحرانها به مسلمين كمك كنند.
🌱آنها با اين كه پاى اين پيمان را امضاء كرده بودند، هنگامى كه وقت وفاى به پيمان فرا مىرسيد با كمال بىپروايى پيمان خود را مىشكستند و به دشمن مىپيوستند، عجيب اين كه در تاريخ سراغ نداريم كه حتى به عنوان نمونه، مثلاً دستهاى از طوايف يهوديان به عهد و پيمان خود وفا كنند.
براى توضيح مطلب كافى است كه در اين جا به طور فشرده به بيان پيمانشكنى هر يك از طوايف سه گانه نامبرده بپردازيم:
* ادامه در بخشهای بعدی
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈