eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6.6هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
436 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽📚🕥 (ع) تابلوى ديگرى از عشق سرشار ابراهيم به خدا ابراهيم عليه‏السلام در عين آن كه عابد، پارسا و شيفته حق بود، مرد كار و تلاش بود، هرگز براى خود روا نمى‏دانست كه بى كار باشد، بخشى از زندگى او به كشاورزى و دامدارى گذشت، و در اين راستا پيشرفت وسيعى كرد، و صاحب چند گله گوسفند شد. بعضى از فرشتگان به خدا عرض كردند: دوستى ابراهيم با تو به خاطر آن همه نعمت‏هاى فراوانى است كه به او عطا كرده‏اى؟ خداوند خواست به آن‏ها نشان دهد كه چنين نيست، بلكه ابراهيم خدا را به حق شناخته است، به جبرئيل فرمود: در كنار ابراهيم برو و مرا ياد كن جبرئيل كنار ابراهيم آمد ديد او در كنار گوسفندان خود است، روى تلى ايستاد و با صداى بلند گفت: سبُّوح قُدُّوس ربُّ الملائِكةِ و الرُّوحِ؛ پاك و منزه است خداى فرشتگان و روح! ابراهيم تا نام خدا را شنيد، آن چنان شور و حالى پيدا كرد و هيجان زده شد كه زبان حالش اين بود: اين مطرب از كجاست كه بر گفت نام دوست تا جان و جامه نثار دهم در هواى دوست دل زنده مى‏شود به اميد وفاى يار جان رقص مى‏كند به سماع كلام دوست ابراهيم به اطراف نگريست و شخصى را روى تلى ديد نزدش آمد و گفت: آيا تو بودى كه نام دوستم را به زبان آوردى؟ او گفت: آرى. ابراهيم گفت: بار ديگر از نام دوستم ياد كن، يك سوم گوسفندانم را به تو خواهم بخشيد. او گفت: سبُّوح قُدُّوس ربُّ الملائِكةِ و الرُّوحِ ابراهيم عليه‏السلام با شنيدن اين واژه‏ها كه ياد آور خداى يكتا و بى همتا بود، چنان لذت مى‏برد كه قابل توصيف نيست، نزد آن شخص رفت و گفت: يك بار ديگر نام دوستم را ياد كن، نصف گوسفندانم را به تو خواهم بخشيد. آن شخص براى بار سوم، واژه‏هاى فوق را تكرار كرد، ابراهيم نزد او رفت و گفت: يك بار ديگر از نام دوستم ياد كن، همه گوسفندانم را به تو خواهم بخشيد. آن شخص، آن واژه‏ها را تكرار كرد. ابراهيم گفت: ديگر چيزى ندارم، خودم را به عنوان برده بگير، و يك بار ديگر نام دوستم را به زبان آور! آن شخص نام خدا را به زبان آورد، ابراهيم نزد او رفت و گفت: اينك من و گوسفندانم را ضبط كن كه از آن تو هستم. در اين هنگام جبرئيل خود را معرفى كرد و گفت: من جبرئيلم، نيازى به دوستى تو ندارم، به راستى كه مراحل دوستى خدا را به آخر رسانده‏اى، سزاوار است كه خداوند تو را به عنوان خليل (دوست خالص) خود برگزيند.(233) •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) باز هم كيفر و پاداش عمل‏ از قديم و نديم اين مثل معروف است: چوب خدا صدا ندارد، گر بخورد دوا ندارد. ولى بايد گفت: گاهى انسان به خوبى، صداى چوب خدا را احساس مى‏كند، و لطف و كرم خداوند هم آن قدر هست كه اگر باز انسان گنهكار تا نفس دارد با اين كه چوب خورده، با دلى پاك به سوى خداوند برود، قطعاً از دواى رحمت خداوند بهره‏مند خواهد شد. اينك به اين نمونه دقت كنيد: طبق روايتى كه از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است، حضرت يوسف عليه‏السلام با گروهى از ارتشيان خود با اسكورت منظم و با شكوه خاصى به استقبال يعقوب عليه‏السلام آمدند. وقتى كه نزديك هم رسيدند، يوسف بر پدر سلام كرد و كاملاً احترام نمود، ولى همين كه خواست از مركب پياده شود، شكوه و عظمت خود را كه ديد، مناسب نديد كه از مركب پياده شود (يك لحظه ترك اولى كرد!) جبرئيل بر او نازل شد، به يوسف گفت: دست خود را باز كن، چون يوسف دست خود را باز كرد، نورى از كف دست او به طرف آسمان ساطع گشت. يوسف گفت: اين نور چيست؟ جبرئيل گفت: اين نور نبوت است كه از صلب تو خارج شد، به خاطر آن كه پيش پدر تواضع نكردى و در برابر او پياده نشدى.(384) اين روايت را صاحب مجمع البيان از كتاب النبوة نقل مى‏كند. و در صافى مرحوم فيض از كافى و علل الشرايع نقل مى‏نمايد. سپس به نقل از تفسير على بن ابراهيم مى‏گويد: امام عليه‏السلام عليه‏السلام فرمود: وقتى جبرئيل به امر خداوند، نور نبوت را از صلب يوسف عليه‏السلام خارج كرد، آن را در صلب لاوى يكى از برادران يوسف قرار داد، زيرا لاوى برادران را از كشتن يوسف عليه‏السلام نهى كرده بود.(385) خداوند او را به اين ترتيب به پاداشش رسانيد. او به اين افتخار رسيد كه پيامبران بنى اسرائيل از ناحيه فرزندان او به وجود آيند؛ حضرت موسى عليه‏السلام پسر عمران بن يصهر بن واهث بن لاوى بن يعقوب مى‏باشد.(386) آرى، يوسف عليه‏السلام بر اثر پرهيزكارى و خداترسى، آن چنان مقام ارجمندى در پيشگاه خدا پيدا كرد كه در روايت آمده: هنگامى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در شب معراج، به آسمان سوم رسيد، يوسف عليه‏السلام را در آن جا به گونه‏اى ديد كه: كانَ فَضلُ حُسنِهِ عَلى سايِرِ الخَلقِ كَفَضلِ القَمرِ لَيلَةَ البَدرِ عَلى سايرِ النُّجومِ؛ زيباييش نسبت به ساير مخلوقات، همانند زيبايى ماه در شب چهارده نسبت به ستارگان بود.(387) نوشته‏اند: زليخا پير فرتوت و تهيدست شده بود به طورى كه گدايى مى‏كرد، روزى ديد موكب شكوهمند يوسف عليه‏السلام در حال عبور است، خود را به يوسف عليه‏السلام رساند و گفت: سُبحانَ الَّذِى جَعلَ المُلوكَ عَبِيداً بِمَعصِيَتِهِم وَ العَبيدَ مُلوكاً بِطاعَتِهِم؛ پاك و منزه است خداوندى كه پادشاهان را به خاطر معصيت و گناه برده كرد، و بردگان را به خاطر اطاعت، پادشاه نمود. حضرت يوسف عليه‏السلام وقتى كه او را شناخت به او لطف و احسان كرد. به دعاى يوسف عليه‏السلام او جوان شد، و يوسف با او ازدواج نمود و از او داراى فرزندانى گرديد.(388) در بعضى از روايات علت اين ازدواج چنين بيان شده: زليخا از زيبايى يوسف عليه‏السلام ياد كرد، يوسف عليه‏السلام به او فرمود: چگونه خواهى كرد كه اگر چهره پيامبر آخرالزمان حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را بنگرى كه در جمال و كمال از من زيباتر است. محبت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در دل زليخا جا گرفت، يوسف از طريق وحى الهى، اين را دريافت، از اين روز طبق دستور خدا، با او ازدواج كرد.(389) پايان داستان‏هاى زندگى حضرت يوسف عليه‏السلام 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠توهين قارون به موسى عليه‏السلام و نفرين موسى عليه‏السلام‏💠 🌱طبق بعضى از روايات، هنگامى كه بنى اسرائيل در مسير خود به بيت المقدس، چهل سال در بيابان تيه، ماندند، براى نجات خود از سرگردانى، همواره به قرائت تورات و دعا و گريه اشتغال داشتند. 🌻قارون بسيار خوش صدا بود و تورات و دعاها را با صداى شيواى خود مى‏خواند، و بر اثر آگاهى به علم كيمياگرى، ثروت كلانى به دست آورد. وقتى كه ماندگار شدن بنى اسرائيل به طول انجاميد، قارون از آن‏ها كناره گرفت و در مجالس مناجات و دعاى آن‏ها شركت نمى‏كرد. 🌱 روزى موسى عليه‏السلام نزد او رفت و به او هشدار داد كه: اگر از جمعيت ما كناره بگيرى در مجالس ما شركت نكنى، مشمول عذاب الهى خواهى شد. 🌿قارون بر اثر خودخواهى گفتار موسى عليه‏السلام را به باد استهزاء گرفت، موسى عليه‏السلام با غم و اندوه از نزد او خارج شد، و در كنار قصر او نشست، قارون به خدمتكارانش دستور داد كه خاكسترى را با آب تر كنند و به سر و صورت موسى عليه‏السلام بريزند، 🌻 آن‏ها اين اهانت را به آن حضرت نمودند، موسى عليه‏السلام بسيار ناراحت و دل شكسته شد و در مورد قارون نفرين كرد، خداوند آسمان‏ها و زمين را مطيع موسى عليه‏السلام قرار داد، موسى عليه‏السلام به زمين فرمان داد: قارون و كاخ قارون را در كام خود فرو ببر. زمين، قارون و كاخش را در كام خود فرو برد... .(517) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋پيشنهاد فرزند🦋 🌿 فرزند عبدالله كه جوانى نيرومند و غيور بود، با شنيدن اين سر و صداها و گفتار نفاق‏آميز پدر، به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و چنين به عرض رساند: 🌻اى رسول خدا! شنيده‏ام مى‏خواهى دستور قتل پدرم را صادر كنى اگر ناگزير از اين دستور هستى به خود من اجازه بده تا او را بكشم و سرش را براى تو بياورم. زيرا خزرجيان مى‏دانند من نسبت به پدر و مادر خيلى خوش‏رفتار هستم، از آن مى‏ترسم كه اگر ديگرى او را بكشد نتوانم قاتل پدر را بنگرم، در نتيجه ممكن است مؤمنى را عوض كافرى به قتل رسانده و مستحق دوزخ گردم. پيامبر در پاسخ فرمود: نه، هرگز چنين نكن، تا وقتى كه پدرت با ما هست، با او نيكو رفتار كن. 🌱با اين كه رسول خدا اين سفارش را به فرزند عبدالله كرد، او جلو دروازه آمده وقتيكه پدرش را ديد به سوى مدينه مى‏آيد، جلو او را گرفت و گفت: تا پيامبر اجازه ندهد، نمى‏گذارم وارد مدينه شوى، تا بدانى كه ذليل تو هستى و پيامبر عزيز است. 🌿عبدالله براى رسول خدا پيام فرستاد و از وضع خود، آن حضرت را با خبر ساخت، حضرت براى فرزند او پيام داد كه از پدرت جلوگيرى نكن، او هم گفت: اينك كه پيامبر امر فرموده وارد شو! 🌻زيد كه به خاطر حفظ حوزه اسلام و معرفى دشمنان آشوبگر و خائن، گفتار عبدالله را به پيامبر رسانده بود، اينك خانه‏نشين گشت و او را به عنوان دروغگو لقب داده‏اند، شرم و خجلت او را افسرده كرده و همواره به خدا عرض مى‏كند: من از پيامبرت دفاع كردم تو هم از من دفاع كن! 🌱خداوند به زيد لطف فرمود، پس از چند روز سوره مباركه منافقون در تكذيب عبدالله و تصديق زيد از طرف خداوند نازل شد و به اين ترتيب زيد راستگو و بى تقصير معرفى گرديد. 🌿پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه زيد رفت و او را از خانه‏نشينى بيرون آورد و نزول آيات را خاطرنشان ساخت و فرمود: اى زيد! زبانت راست گفته و گوشَت درست شنيده، خدا تو را تصديق كرده است. 🌻نفاق و خيانت و رسوايى عبدالله ظاهر شد، درست به عكس گفتارش، وقتى كه به مدينه آمد با بيچارگى و ذلت، چندصباحى زندگى كرد، ولى ديرى نپاييد كه با كفر و نفاق از اين جهان رخت بر بست و مارك ذلت خود را در صفحات تاريخ نصب نمود 🌱 و براى هميشه اين درس را به جهانيان آموخت كه: به هيچ عنوانى گر چه زير ماسك ظاهرى آراسته و قيافه حق به جانب باشد نمى‏توان با حق جنگيد، اين طبيعت و سرنوشت است كه مردم تباهكار و كج رو را در همان راه تباهى و كج، به سرانجام ذلت بار مى‏كشاند، و اين انتقام را خداى طبيعت در دل طبيعت خود قرار داده است. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈