سؤال: به تجربه مشاهده كردهايم كه گاهى خوب و بد (خشك و تر) با هم مىسوزند و در آيهى 25 سورهى انفال نيز هشدار مىدهد كه بترسيد از فتنهاى كه تنها به ستمگران نمىرسد، بلكه به مؤمنان نيز مىرسد، بنابراين چگونه اين آيه مىفرمايد: مؤمنان را به هنگام نزول بلا نجات مىدهيم؟
پاسخ: اهل ايمان اگر در ميان كفّار و مجرمان ساكت باشند، قهر خدا همه را فرا مىگيرد، ولى اگر به وظيفهى الهى خود، يعنى نهى از منكر عمل كنند، خداوند هنگام خطر آنان را نجات مىدهد.
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#صلوات_خاصه_امام_رضا(ع)
#حاج_رضا_انصاریان
🌸 زمان به وقت عاشقی 🌸
به وقت
آقا علی بن موسی الرضا(ع)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ
....................................................
« لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ ».
بعد از انجام واجبات، كارى بهتر از ايجاد خوشحالى براى مؤمن، نزد خداوند بزرگ نيست.
امام رضا(ع)
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🕊 این روز ها دلم تنگِ حرم است آقا...
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نماهنگ ویژه دعای فرج «الهی عظم البلا» با صدای دل نشین علی فانی
أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ الْفَرَج
دعا برای ریشه کن شدن کرونا
...............................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_یوسف (ع)
#قسمت_بیستم
بنيامين در محضر يوسف عليهالسلام
وقتى كه فرزندان يعقوب نزد پدر آمده و سلام كردند، يعقوب عليهالسلام از كيفيت برخورد آنان احساس كرد كه رنجى در دل دارند، و در ميان آنان شمعون را نديد.
فرمود: علت چيست كه صداى شمعون را نمىشنوم؟
فرزندان: اى پدر! ما از پيش پادشاه بزرگى كه هرگز از نظر علم، حكمت، وقار، تواضع و اخلاق، مثل او ديده نشده آمادهايم، اگر كسى را به تو تشبيه كنند، او به طور كامل به تو شباهت دارد، ولى ما در خاندانى هستيم كه گويا براى بلا آفريده شدهايم، او به ما بدبين شد، گمان كرد كه ما راست نمىگوييم تا بنيامين را به طرف او ببريم، تا به او خبر بدهد كه حزن تو از چه رو است، و به چه علت اين طور زود پير شدى و چشمهاى خود را از دست دادهاى؟ بنيامين را با ما بفرست تا بار ديگر وقتى به حضور او رفتيم بارهاى ما را از غله تكميل كند. از طرفى غلهها را كه از بارها خالى كرديم، متاع و سرمايه خود را (كه با آن، غله خريده بوديم) در ميان آن ديديم، به اين حساب هم بايد به مصر برگرديم، كسى كه اين گونه به ما احسان مىكند هيچوقت به برادرمان بنيامين آسيبى نمىرساند. از طرفى اين مقدار غلهها چند روز ديگر تمام مىشود؛ ناگزير بايد به طرف مصر رفت، به ما عنايتى كن!
يعقوب، گر چه نسبت به فرزندانش به خاطر آن كه يوسف را بردند و بر نگرداندند اطمينان نداشت، ولى اصرار فرزندان و اطمينان دادن صد در صد آنان، وارد شدن سرمايه و اطلاع از اين كه سلطان مصر شخصى با كرم و عادل است و گروگان شدن شمعون و... باعث شد كه اجازه داد در اين سفر، بنيامين را هم با خود ببرند، از خداوند حفظ بنيامين را خواستار شد، و در اين باره خدا را درباره گفتار فرزندان شاه گرفت.
فرزندان با پدر خداحافظى كردند و روانه مصر شدند؛ بارها را گشودند به وضع خود و حيوانات سر و سامان دادند. به يوسف عليهالسلام كه در انتظار برادرش بنيامين دقيقهشمارى مىكرد، بشارت ورود برادر را دادند. يوسف عليهالسلام بسيار خوشحال شد.
برادران به همراه بنيامين حاكم مصر (يوسف) وارد شدند و با كمال احترام گفتند:
اين (اشاره به بنيامين) همان برادر ما است كه فرمان دادى تا او را نزد تو بياوريم، اينك آوردهايم؛ يوسف عليهالسلام به برادران احترام كرد، به افتخار آنان ضيافتى تشكيل داد؛ سپس (طبق روايت امام صادق عليهالسلام) فرمود: هر يك از شما با كسى كه از طرف مادر برادر است با هم كنار سفرهاى بنشيند، هر كدام كه از ناحيه مادر با هم برادر بودند، پيش هم در كنار سفره نشستند، ولى بنيامين تنها ايستاد.
يوسف: چرا نمىنشينى؟
بنيامين: تو فرمودى هر كس با برادر مادريش كنار سفره بنشيند، من در ميان اينها برادر مادرى ندارم.
يوسف: تو اصلا برادر مادرى ندارى و نداشتهاى؟!
بنيامين: چرا برادر مادرى به نام يوسف داشتم، اينها (اشاره به برادران) مىگويند كه گرگ او را خورد.
يوسف: وقتى اين خبر به تو رسيد، چقدر محزون شدى؟
بنيامين: خداوند يازده پسر به من داد، نام همه آنان را از نام يوسف اخذ كردم (اين قدر مشتاق ديدار او هستم و از فراق او مىسوزم و در ياد اويم).
يوسف: به راستى بعد از يوسف با زنان همبستر شدى، فرزندان را بوئيدى و بوسيدى! (ياد يوسف تو را از اين كارها باز نداشت؟).
بنيامين: من پدر صالحى دارم، او به من فرمود: ازدواج كن تا خداوند از تو فرزندانى به وجود آورد كه زمين را به تسبيح خداوند بگيرند.
يوسف: بيا جلو، با من در كنار سفره من بنشين. در اين هنگام برادران گفتند:
خداوند (همان گونه كه به يوسف لطف داشت به برادرش هم لطف دارد) به بنيامين لطف كرد و او را همنشين پادشاه قرار داد.
آن گاه يوسف عليهالسلام فرمود: اى بنيامين! من به جاى برادرت كه مىگويى به قول برادرانت، گرگ او را دريده است، هيچ محزون مباش و گذشتهها را فراموش كن.(357)
هنگامى كه فرزندان حضرت يعقوب عليهالسلام پدر را راضى كردند و به همراه بنيامين به طرف مصر روانه شدند - چنان كه خاطر نشان گرديد - يعقوب به پسران نصيحت مشفقانه كرد و اين درس را به جهانيان آموخت. به آنان فرمود: فرزندانم! وقتى كه وارد مصر شديد، از يك در وارد نشويد، بلكه متفرق شده و از درهاى متفرق وارد گرديد.(358)
اين نصيحت پدر از دل مهربان او ظاهر شد، و خواست فرزندش از چشم بد، محفوظ بماند، چه آن كه فرزندان يعقوب عليهالسلام داراى قامت رشيد و رعنا بودند، يعقوب مىخواست مردم آنها را چشم نزنند.
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
از عارف دانایی پرسیدند:
تا بهشت چقدر
راه است؟
گفت یـک قدم.
گفتند: چطـور؟
گفـــت: یک پایتان را
که روے نفس بگذارید
پـــای
دیگرتان در بهشت است ...
💕💕💕
سوره نازعات آیات 40 و 41
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ
ﻭ ﺍﻣّﺎ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻘﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺗﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﻧﻔﺴﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻮﺱ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ، (٤٠)
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ
ﺑﻲ ﺷﮏ، ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ اوست.
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈