البته بعدش پشیمون میشه و از پسرش معذرتخواهی میکنه؛ در عوض مشکوک میشه به خویشان و نزدیکانش و همهی اونا رو قتلعام میکنه
زیرزمین
البته بعدش پشیمون میشه و از پسرش معذرتخواهی میکنه؛ در عوض مشکوک میشه به خویشان و نزدیکانش و همهی ا
توی اون قتلعام چند نفر زنده میمونن و شبانه به خیمهی نادرشاه حمله میکنن و نادرشاهو میکشن(هرکسی که تو اون خیمه بوده زنده نموند)
نادرشاه دوتا برادرزاده داشته به اسم علیقلی و ابراهیمخان.
علیقلی اومد گفت حالا که عموی بنده به رحمت خدا رفته من بیام عدالت برگزینم و بر تخت پادشاهی نشست و اسم خودشو گذاشت عادلشاه و بعد از اون جز برادرش همه اطرافیان و یارانش حتی زنا رو کشت(پسر نادرو هم این کشته بود)☺️
یازده ماه از حکومت علیقلی گذشته بود که ابراهیمخان به کمک یارانش اونو کشت و خودش پادشاه شد.
اما شش ماه بیشتر طول نکشید که یاران و سرداران ابراهیمخان اونو هم کشتنش.
نادرشاه یه نوه داشت به اسم شاهرخ، از اونجایی که حکومت افشار رسما بیصاحب مونده بود و رو هوا بود، بیشتر خرابش کردن و شاهرخ شد شاهرخسلطان(نوجوانی بیش نبود)
شش ماه بعد شاهرخو کتک زدن و کتبسته آوردن پیش شاهسلیمانصفوی دوم و به سلیمان گفتن که از اینبهبعد تو شاهی، هرکاری میخوای با شاهرخ بکن.
و سلیمات هم چشمای شاهرخ رو کور کرد.
ولی بازم شش ماه بعد شاهرخو ازاد کردن، سلیمانو کتبسته اوردن پیش شاهرخ و گفتن بازم تو شاهی سلیمان خدمت شما🗿
شاهرخ فرمان داد که چشمای سلیمان، همسرش و فرزند نوزادش رو جلوی چشماش آروم آروم با چنگک در بیارن و بعدش اون کسایی که به فرمان شاهرخ اینکارو کرده بودن، شاهرخ کورشون کرد، زبونشونو برید و کشتشون(آدم روانی کم نداشتیم)
درمورد ثروت کثیری که نادرشاه از هند غارت کرده بود باید بگم که اون ثروتو اصلا در راه رفاه و عمران کشور خرج نکرد(اگرم کرد خیلی کم) اون ثروت به شاهرخ رسید و انقدر زیاد بود که کل ایرانو میتونست تا سالهای طویل غنی و بدونمشکل کنه.
این ثروت دست به دست شد به شاهرخ رسید، ولی خب نه تنها از این ثروت استفاده نمیکردن و تو خزانه نگهشون میداشتن که هیچ، بلکه متاسفانه تعداد زیادیشو به فردی به نام آزادخان افغان داد که ایشون هم آخرش ذلیل شدن سر به بیابون گذاشتن.☺️
شاهرخ اینقدر بزدل بود، اینقدر بدبخت بود که شبا خوابش نمیبرد میگفت برید وزیرمو صدا کنید بیاد برام قصه بخونه خوابم ببره، نصف شب میرفتن وزیرشو از خواب بیدار میکردن که بیا قصر سلطان میترسه(اسم وزیرش میرزا عبدالله خورموجی بود، خدا رحمتت کنه مرد، ادم خیلیخوبی بودی)
تمام کشورداری و تصمیماتیم که شاهرخ میگرفت رو درواقع مادر عفریتهاش میگرفت(یه شیطان به تماممعنا بود)