بعد فوت مادرم زندگی برگ جدیدی از خودشو بهمون نشون داد
چیزهایی که برای من ناز پرورده سخت بود
عروس خونه ای پر رمز و راز شدم
و بیخبر از همه جا تک و تنها وارد خونه ای شدم که سرنوشتمو به کل زیر و رو کرد
سرنوشتی از دهه ۳۰
داستانی واقعی از سرگذشت دختری زیبا بنام ناز بانو🌹
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676
آنچه گذشت...(نوستالژی)
🥀نازبانو🥀 #292 روزی که برای پس خوندن صیغه محرمیت به محضر رفتم اکبر و بعد مدتها دیدم نگاهش کردم ان
🥀نازبانو🥀
#293
دلم شدیدا برای نیر تنگ شده بود تو اون مرحله از زندگیم به حضورش شدیدا نیاز داشتم تا باهاش درد و دل کنم
طاهره میگفت مثل قبل صبحها جلسه قرآن تو اتاق فخر السادات برقرار هست
و نیر به اونجا میره هم کمک میکنه هم قرآن یاد میگیره
وقتی من و مونس حسابی قالی بافی رو یاد گرفتیم
خانوم جان سپرد استادکار قالی بیاد و تو خونه خودمون برامون دار قالی بزنه
هر دومون آفتاب نزده بیدار میشدیم و پشت دار قالی مینشستیم و تا غروب و گاهی وقتها تا شب قالی میبافتیم اما تا افتادن دار قالی آه در بساط نداشتیم
یه روزعصر که تو ایوون نشسته بودیم و با همسایه ها چایی میخوردیم و خستگی در میکردیم اختر خانوم که تو مریضخونه کار میکرد از سر کار یکراس اومد به خونه ما و به طلعت گفت
تو مریض خونه دنبال کسی هستن که سواد خواندن و نوشتن داشته باشه دلت میخواد تو رو ببرم؟
طلعت یکم فکر کرد و گفت اینکار و برای نازبانو جور کن
نگاهی به طلعت کردم و گفتم پس قالی چی میشه؟ استادکار دایم سر میزنه اگه عقب مونده باشه دار و جمع میکنه
مونس گفت تو نگران نباش من تا جایی که بتونم نمیزارم عقب بمونه
عوضش تو نصف روز میری و پول نقد دستمون میاد
عصرها هم که برمیگردی باز دوباره پشت قالی میشینیم طلعت با ذوق گفت راست میگه منم مواظب بچه ها هستم
اصلا شاید تونستم خودم به مونس کمک کردم
با دلگرمی که مونس و طلعت بهم دادن کار تو مریضخونه رو قبول کردم و با استخدام شدنم تو مریضخونه شبها با کمک طلعت شروع به تمرین خط و خوندن کردم
مریضخونه دولتی و شلوغ بود اما کارم سخت نبود و مزدی که از اونجا میگرفتم تو اون اوضاع خیلی کمک حالمون بود
صبحها زود از خونه بیرون میزدم و با اینکه راهم دور بود اکثرا پیاده میرفتم
تو مریض خونه پشت در اتاق عمل مینشستم و نوبت عملها رو مینوشتم و به پرستار میدادم
گاهی مریضی که عمل شده بود و با کمک پرستار به اتاقش میبردم
خیلی زود با کار جدیدم اُخت گرفتم
عصرها که به خونه برمیگشتم با وجود خستگی زیاد به مونس کمک. میکردم
محترم خانوم تنها ترک زبون محل بود و با اومدن مستاجر جدیدمون رفت و آمدش به خونه ما بیشتر شده بود
اون حرفهای آق بانو رو برامون ترجمه میکرد
اق بانو همیشه از شوهر جوون مرگش و هفت پسرش که همشون سر زا مردن برامون تعریف میکرد
روزها میگذشت و هممون به شرایط جدیدمون عادت کرده بودیم طلعت روزها از بچه ها نگهداری میکرد و گاهی هم به طلعت کمک میکرد
سر کار همه ازم راضی بودم سرم تو لاک خودم بود و هر کاری که میگفتن انجام میدادم
روزها یه ساعت برای استراحت و ناهار زمان داشتم و تو اون یه ساعت به دو پرستار که باهم خواهر بودن گلدوزی یاد میدادم
کاری که روزی دایه رضوان به اجبار بهم یاد داده بود الان بدردم میخورد
اونا هم بجای مزد برام نون و تخم مرغ میاوردن
اخترخانوم و شوهرش تو مریض خونه هوامو داشتن
ادامه دارد...
کپی ممنوع⛔️
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
16.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون زیبای #دختری_به_نام_نل🧡
قسمت« بیست_ویک» پارت 1️⃣
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
19.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون زیبای #دختری_به_نام_نل🧡
قسمت« بیست_ویک» پارت 2⃣
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
16.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون زیبای #دختری_به_نام_نل🧡
قسمت« بیست_ویک » پارت 3⃣
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
سلام وقت بخیر
از اینکه کانال شما رو پیدا کردم خیلی خوشحالم
من مادر بزرگ دهه چهل هستم
وقتی دلتنگی اعضا رو ب یاد ایام گذشته میخونم خیلی دلم میگیره
ی پیشنهاد برای تمام شمایی ک الان فرزند من بحساب میاید دارم
اگر توی شهری هستید ک دوران کودکی رو گذرانده اید حتما گاهی ب محله های گذشته تون برید و بیاد اون روزها خاطره ها رو مرور کنید
من با وجود سن بالا هنوز گاهی ب محله های دوران کودکی و تولدم میرم و ساعت ها میگردم از دبستان گرفته تا دبیرستان
باور کنید دلتنگی هاتون تا حدودی کاسته میشه
براتون آرزوی بهترین ها دارم موفق باشید🌷
نظر شما خوبان 🙏🌹
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
سلام وقت بخیر
در مورد داستان ناز بانو
اول اینکه از داستان های زیبایی که زحمت میکشید در کانال جذابتون قرار میدهید تشکر دارم
دوم اینکه داستان نازبانو منو بشدت تحت تاثیر قرار داده و بخاطر ظلمی که اکبر به زن و سه تا بچه معصومش کرد خیلی ناراحتم
بهتر بود نازبانو در عوض گرفتن بچه ها نصف قباله را میبخشید
حدس میزنم نازبانو چون دلش سوخته و محبت و عشق ندیده ازدواج خوبی در عوض در پیش رو دارد و بنظر میاد اکبر به سزاش میرسه یا با طلاق یا با بلایی وگرنه داستان شکل نمیگرفت
خیلی دلم میخواد زودتر بدونم عاقبت اکبر و وجیهه چی میشه اکبر مقصر اصلیه بعد سه تا بچه الهی به سزاش برسه همینطور خانواده سنگدلش
نظر شما خوبان 🙏🌹
سلام ادمین جان و عزیز شبتون رنگین😊
خواستم بابت کانال عالی و خوبتون ازتون تشکر کنم
واقعاً شما ما رو به گذشته خیلی خوب و بی دغدغه میبرین..من وقتایی که دلم تنگ مامان و دیگر عزیزان ازدست رفته میشه میرم تو کانال نوستالژی و حسابی دلمو خالی میکنم😔
و اینکه بابت داستان زیبای نازبانو هم ممنونم باورتون میشه من صبح که بیدار میشم قبل اینکه بلند شم باید پارت اول صبحی رو بخونم بعد بلند شم برا صبحونه😄
نظر شما خوبان 🙏🌹
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما خندیدیم اون موقع ولی الان می فهمیم چی گذشت ...
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
من خیلی وقته تو کانالتونم وداستانهارو میخونم ونظرامو گفتم..اما درمورد نازبانو بگم چقدر قلبم بدرد اومد از اونچه که به سر خودش وبچه هاش اومد از طرفی مقصر خودشم بود که زیاد به خودش نمیرسید وزندگی رو جدی نمیگرفت..اما اکبر و اون وجیهه خدانشناس هم خوب نامردی رو درخقش تموم کردن..وجیهه با وجود اینکه درس خونده بود ولی ازنظر شعور وشخصیت چقدر سطح پایین بود که آشیانشو رو خرابه های زندگی ناز بانو ساخت اما فکرمیکردم به زودی تقاص پس بدن اما میبینم که خوشبختی درحقشون تموم شد و صاحب یه دختر پسر دقلو شدن وخوشبختیشون کامل شد..لطفا حتما بزارین کانال پیامم رو🦋
نظر شما خوبان 🙏🌹
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ(فتح۴)
او کسی است که بر قلبها آرامش را نازل میکند.
یک نفر باشد که دست بگذارد روی شانهات
آرام بگوید : بیخیال! همه چیز درست
میشود، و خیالت را از بودنِ روزهای بد
راحت کند🍃🌹
#نوستالژی
#قدیمی
#دهه_۶۰
⏳Channel🔜 @anchegozaasht 📺