eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
74 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
📒مردی طوطی سخنگو را در قفس کرده وسر گذری می‌نشست. اسم رهگذران را می‌پرسید و به ازای پولی که به او می‌دادند طوطی را وادار می‌کرد اسم آنان را تکرار کند. روزی حضرت سلیمان از آنجا گذر نمود و چون زبان حیوانات را می‌دانست؛ طوطی به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.» 💎حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. مرد که از زبان طوطی پول درمی‌آورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد. حضرت سلیمان به طوطی گفت: «زندانی بودن تو به خاطر زبانت است.» طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هر چه تلاش کرد فایده‌ای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد. ✅گرفتاری بسیاری از ما انسانها نیز به دلیل این است که اسیر داشته‌های خود هستیم. @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_39 محکم بغلم کرد و گفت ببخشی ناراحتت کردم کارش هم مات و مبهوتم کرد و هم خیلی شرمندم،آخه اون ک
بعد از حدود ربع ساعت اتوبوس چالوس اومد و زهرا از داخلش پیاده شد‌،این طرف اون طرف دنبال من می گشت،بهش زنگ زدم و گفتم روبروتم دارم چراغ میزنم به سمتم اومد و نشست تو ماشین،سلام گرمی کرد و شروع کرد به صحبت: _وای داداش خیلی دلم برات تنگ شده بود،تو که معرفت نداری یه سری بهمون بزنی _منم دلم برات تنگ شده بود ولی جان آجی خیلی درگیر بودم و هستم _شوخی کردم بقیه راه به خوش و بش گذشت و رسیدیم خونه ،وارد خونه که شدیم علی از دیدن زهرا یکه خورد،با هم زیر لب سلام و علیکی کردن و علی به اتاقش رفت،حسین که از دیدن زهرا خیلی ذوق کرده بود دوید تو بغلش ، زهرا هم نشست و بغلش کرد و بوسه بارونش کرد حسین با شوق خاطرات این چند وقتش رو برا زهرا میگفت و اونم خوب گوش میداد ، این شوقش موقعی به حد اعلا رسید که زهرا یه پاکت از پلاستیکش در آورد بهش داد و گفت هدیته حسین ذوق زده گرفتش و بازش کرد،یه ماشین کنترلی آبی بزرگ بود از زهرا تشکر کرد و به بازی کردن مشغول شد علی از اتاقش بیرون اومد و بهم اشاره کرد که کارم داره،رفتم پیشش تو گوشم گفت: _امین جان من این چند روز که خواهرت اینجاست میرم خونه خالم تا راحت باشه _نه بابا کجا میری،هیچ جا نمیری و میمونی _خودم راحت ترم _(بعد از چند لحظه سکوت)اگه واقعا خودت راحت نیستی هرکاری میخوای انجام بده _ممنون رفت داخل و مشغول جمع کردن وسایلش شد ، زهرا هم رفت تو اتاق قبلیش و وسایلش رو گذاشت و بهم گفت یه چند روزی کار اداری دارم اینجا علی رفت و زهرا اومد ازم پرسید علی کجا میره ، منم براش توضیح دادم نگاه شرمندگی کرد و گفت باعث مزاحمت شدم اینجا. چند روزی که زهرا بود بعضی مواقع سه نفری میرفتیم بیرون و میگشتیم و علی رو فقط موقع دانشگاه میدیدم ادامه دارد.... ✍ط، تقوی @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_40 بعد از حدود ربع ساعت اتوبوس چالوس اومد و زهرا از داخلش پیاده شد‌،این طرف اون طرف دنبال من
درگیر درس و کارام شده بودم هر روز دانشگاه خونه و بعضی مواقع بیرون،کلا کارم همین شده بود تا موقعی که تو دانشگاه علی بهم گفت: _دیگه نیومدی بریم خونه فقرا _درگیر درس و کارام شدم _تو که اینطور نبودی،کمک به فقرا شده بود یکی از کارای اصلیت،حالا هیچ راست میگفت خودم حواسم نبود که دیگه سراغی از فقرا نگرفتم و کاری براشون انجام ندادم،با یادآوری خاطرات خوشم که کمکشون میکردم دلم ریخت بعد از چند لحظه سکوت رو به علی گفتم: _کی میخوای بری،باهم بریم _عصر میرم،ساعت۳ _باشه پس بیا دنبالم بعد از دانشگاه رفتم سراغ درسم که شب بتونستم راحت استراحت کنم طبق قرارمون ساعت ۳ بود که علی اومد دنبالم خواستم برم که زهرا صدام کرد: _امین کجا میری؟ _یه کاری دارم ،شب میام تاحالا نبود که چیزی رو ازش پنهان کنم و توقع نداشت: _این کار چیه که بهم نمیگی؟! _با علی یه کاری داریم میخوام برم شاید بعدا برات گفتم _باشه هرطور راحتی ولی بعدا حتما باید بهم بگی _باشه،خدافظ رفتم کنار علی نشستم و اونم شروع به حرکت کرد،رفتیم سراغ خونه ها و گفتم میخوام خودم همشو بهشون بدم،این چند وقت نبودم به اولین خونه رسیدیم و وسایل رو تحویل دادیم،اونا هم از دیدن من خیلی خوشحال شدن و پرسیدن برا چی چند روزی نبودم،نمیدونستم چی جوابشونو بدم و فقط میتونستم عذر خواهی کنم همینطور تا شب چندین خونه رو دادیم و علی گفت یه خونه دیگه مونده،با هم رفتیم جلو یه خونه بسیییییییار قدیمی وایساد در اومدم در زدم،پیر زنی اومد درو باز کرد سلام و علیکی کردیم و از دیدن من خیلی خوشحال شده بود براش وسایل رو بردم تو خونه ولی عکسی که تو دیوار دیدم باعث شد سر جام وایسم‌،عکس یه آخوند با عمامه سیاه بود تعجب کرده بودم از اینکه یه آخوند مگه میتونه فقیر باشه این اندازه‌ که هیچ چیزی نداشته باشه،رو به پیرزن گفتم ایشون کی هستن و جواب داد: _همسرمه که چندین سال پیش مریض شد و فوت کرد،بچه ای چیزی هم ندارم خیلی دلم براشون سوخت،خونه ای که از ابتدایی ترین امکانات برخور دار نبود و این پیر زن پول یارانه و کمیتشو میداد برا کرایه اش و دیگه هیچ نداشت، سقفش کاه گلی بود،هر دیوار ترک های با عرض یه سانت داخلشون بود،جای شیشه ها کارتن بود.... اومدم بیرون و سوار ماشین شدم،خیلی ناراحت بودم و رو به علی گفتم،این خونه یه آخونده و اینقد فقیره،یعنی آخوندا فقیر هم بینشون هست!اونم اینجوری ادامه دارد.... ✍ط،تقوی @andaki_tamol
رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس: 🔹طرح عده‌ای از نمایندگان درباره «شفافیت» در اصل برای دفن شفافیت است. 🔹طراحان چون می‌دانند این طرح رد می‌شود، می‌خواهند توپ به زمین شورای نگهبان بیفتد @andaki_tamol
🚩 تصویب نشدن کنوانسیون #پالرمو در ایران خشم وزیر خارجه #آمریکا را برانگیخت 🔹توئیت پمپئو: اگر ایران در زمینه مبارزه با تأمین مالی #تروریسم و پایبندی به استانداردهای جهانی مبارزه با #پولشویی و تأمین مالی تروریسم جدیت داشت، کنوانسیون پالرمو و کنوانسیون مقابله با تأمین مالی تروریسم را فوری تصویب می‎کرد! @andaki_tamol
‼️ چرا از نظر روحانی مجلس بدون نظارت شورای نگهبان بهترین است؟ 🔹روحانی : «بهترین مجلس در طول تاریخ انقلاب اسلامی، #مجلس_اول بود که در آن مجلس، نظارت به این شکل وجود نداشت...» 🔺 چون آدم‌های متقلب می‌توانستند مدرک خود را دکترا جا بزنند و مثل دوره سوم #شورای_نگهبانی نبود که معلوم شود مدرک واقعی آن‌ها فوق لیسانس بوده است! @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ سلام روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز شنبه ۲۰ مهر ١٣٩٨ ه. ش ١۳ صفر ١٤۴١ ه.ق ١۲ اکتبر ٢٠١٩ ميلادى @andaki_tamol 🌸🍃
➣ 📜 #یڪـــ‌آیــه‌قـــــرآن کافران آرزو دارند که شما از #سلاحها و متاعهای خود #غافل شوید و یکباره به شما هجوم آورند. و اگر از باران ناراحتید . 📒سوره مبارکه نساء آیه ۱۰۲ ↷↷↷ @andaki_tamol
» 📜 #حــدیث‌امـــروز ❤️قال امام سجّاد عليه السلام: #گناهانى كه از #استجابت_دعا #جلوگيرى_مى كنند عبارتند از: بد نيّتى ، خبث باطن، دورويى با برادران، باور نداشتن به اجابت دعا، به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا آن كه وقتشان بگذرد، تقرّب نجستن به خداوند عزّ و جلّ با نيكوكارى و صدقه، بدزبانى و زشت گويى. 📚ميزان الحكمه جلد4 صفحه287 👇👇 @andaki_tamol
🖤 #سلام_امام_زمانم 🖤 اے ڪاش جهان پرتو #نورٺ مےشد مےآمدے و محو #حضورٺ مےشد این لشڪرِ #اربعینِ #ارباب_حسین اے ڪاش ڪه لشڪر ظهورٺ مےشد #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌸 #لبیڪ_یامهدے❤️🍃 @andaki_tamol