یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت بیست و ششم:
همه سعی میکردیم با شرایط جدیدمان کنار بیاییم زینب به مدرسه راهنمایی نجمه رفت. او راحت تر از همه ما شرایط را پذیرفت. بلافاصله بعد از شروع درسش در مدرسه فعالیت هایش را از سر گرفت یک گروه نمایش راه انداخت و با دخترهای مدرسه تئاتر بازی می.کرد برای درسش هم خیلی زحمت کشید در طول سه ماه خودش را به بقیه رساند و در خرداد ماه مدرک سوم راهنمایی اش را گرفت شهلا و زینب با هم مدرسه میرفتند زینب همیشه در راه مدرسه آب انجیر میخرید و میخورد خیلی آب انجیر دوست داشت. در مدرسه زینب، دو تا دختر که سالها با هم دوست صمیمی بودند در آن زمان با هم قهر کرده بودند زینب که نسبت به هیچ چیز بی تفاوت نبود، با نامه نگاری آن دو را به هم نزدیک کرد و بالأخره آشتی داد. او کمتر از سه ماه در آن مدرسه بود ولی هم شاگردی هایش علاقه زیادی به او داشتند.
در همسایگی ما در اصفهان، دختری هم سن و سال زینب زندگی میکرد که خیلی دوست داشت قرآن خواندن یاد بگیرد. زينب از او دعوت کرد که هر روز بعد از ظهر به خانه ما بیاید زینب روزی یک ساعت با او تمرین روخوانی قرآن میکرد بعد از چند ماه آن دختر روخوانی قرآن را یاد گرفت همسایه ما باغ بزرگی در آن محله .داشت آن دختر برای تشکر از زحمتهای زینب یک تشت پُر از خیار و گوجه و بادمجان و سبزی برای ما آورد آن روز من و مادرم خیلی ذوق کردیم زینب با محبتهایش همه را به طرف خودش جذب میکرد و مایه خیر و برکت خانه ما بود. شش ماه در محله دستگرد ماندیم وقتی آخر سال برای گرفتن کارنامه زینب به مدرسه اش رفتم، مدیر مدرسه از او تعریف کرد. یکی از معلمهایش آنجا بود و به من گفت دخترت خیلی مؤمنه. افتخاری بالاتر از این برای یک مادر نیست که بچه هایش باعث سربلندیاش باشند. خدا را شکر کردم که زینب و خواهر و برادرهایش همیشه باعث سرافرازی من بودند.
حميد يوسفيان در خرداد سال ۶۰ شهید شد. پیکر او را به اصفهان آوردند و در تکه شهدا دفن کردند، شهادت حمید خیلی دلم را سوزاند اگر حمید و خانواده اش به ما کمک نمی کردند معلوم نبود که سرنوشت من و بچه هایم چه میشد ما در مراسم تشییع حمید شرکت کردیم و کنار مادرش بودیم زینب آن روز امتحان داشت و نتوانست به تشییع بیاید، اما به من و مادر بزرگش خیلی سفارش کرد و گفت شما حتماً شرکت کنید بعد از امتحانات خرداد هم با شهلا سر قبر حمید یوسفیان رفتند. مادر حمید چند روز بعد از شهادت پسرش خواب دید که شهیدی آمده و صندوق صندوق میوه روی قبر حمید گذاشته است او گفت توی خواب اون شهید رو خوب میشناختم انگار خیلی با ما آشنا بود.
ادامه دارد...
یک فنجان کتاب☕📖
برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت بیست و هفتم:
من و بچه ها مرتب برای شرکت در دعای کمیل و زیارت عاشورا به تکه شهدا می.رفتیم زینب علاقه زیادی به شهدا داشت هر بار که برای تشییع آنها به گلزار شهدای اصفهان می میرفت مقداری از خاک قبور شهدا را میآورد و تبرکی نگه می داشت. زینب هفت میوه درخت کاج و هفت مشت خاک تبرکی شهدا را در بین وسایلش گذاشته بود، هنوز در محله دستگرد بودیم که یک روز همراه زینب برای زیارت به تکه شهدا رفتیم. زينب من را سر قبر زهره بنیانیان از شهدای انقلاب بُرد و گفت مامان نگاه کن فقط مردا شهید نمیشن زنا هم شهید میشن. زینب همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان مینشست و قرآن میخواند. ماه آخری که در محله دستگرد بودیم مینا و مهری همراه مهران پیش ما آمدند. همزمان با آمدن بچه ها بابای مهران هم از ماهشهر به اصفهان آمد. او تصمیم گرفت خانه ای در اصفهان بخرد شرکت نفت برای خرید خانه وام میداد این موقعیت خوبی بود که از مستأجری راحت شویم. بابای مهران قصد داشت که با وامش در شاهین شهر اصفهان خانه بخرد. تعداد زیادی از کارگرهای بازنشسته شرکت نفت خوزستان در آنجا خانه خریده بودند مینا و مهری برای پیدا کردن خانه همراه پدرشان به شاهین شهر رفتند. بچه ها محیط غیر مذهبی آنجا را که دیدند با خرید خانه در آنجا مخالفت کردند شاهین شهر بیست کیلومتر با اصفهان فاصله داشت و محیطش بسیار باز بود طوری که دخترها توی کوچه و خیابان بدون حجاب دوچرخه سواری میکردند. جعفر به خاطر همکارهای شرکت نفتی و همشهریهای جنوبی به خرید خانه در شاهین شهر تمایل داشت، مخالفت بچه ها تأثیری در تصمیم او نداشت. بچه ها بعد از تمام شدن مرخصی شان به آبادان برگشتند. من و جعفر هم چند روز برای انجام کارهای اداری و قانونی وام به تهران رفتیم، مادرم پیش بچه ها بود. بعد از برگشتن از تهران بابای بچهها خیلی سریع یک خانه دویست متری در خیابان سعدی فرعی هفت خرید و ما از محله دستگرد اصفهان به شاهین شهر اثاث کشی کردیم.
بیشتر مردم شاهین شهر مهاجر بودند شرکت نفتیها بعد از سالها کار در مناطق گرم از مسجد سلیمان امیدیه و اهواز برای دوره بازنشستگی به آنجا مهاجرت میکردند تعدادی از جنگ زدههای خرمشهری و آبادانی هم بعد از جنگ به شاهین شهر رفتند. ظاهر شهر خوب و تمیز بود، خیابان کشیهای مرتب و فضای سبز قشنگی داشت اما جو مذهبی نداشت.
ادامه دارد...
🕊🌷
مثل آب زلال باش...
زلال که باشـی
دریاۍ دلت انقدر صاف میشود
که پاڪـی دلت بر همگان اشڪار میگردد
و همه براۍ داشتنت خود را در تُو
غـرق خواهند ڪرد...
🕊🌷
#شهید | #احمد_کاظمی
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#بخوانید |#معرفی_کتاب
📚عنوان: 《آدم باش》
آدم باش شبهخاطرات مسعود دهنمکی (-۱۳۴۸)، کارگردان و نویسنده بسیجی است. این کتاب مجموعهای از یادداشتها و خاطرات مسعود دهنمکی، از دفاع مقدس، رزمندگان، اسرا، آزادگان، شهدا و جانبازان جنگ تحمیلی است. این کتاب ۱۰ فصل دارد و در هر فصل، روایتی از نوع برخورد مردم با پدیده جنگ و دفاع مقدس در آن روزها به تصویر کشیده میشود
•شعارسال راهیان نور•
#در_راه_فتح_قله_ایم
#ستادمرکزیراهیاننورکشور
@rahianenoor_news
Part24_خار و میخک.mp3
17.41M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 4⃣2⃣
Part25_خار و میخک.mp3
10.99M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 5⃣2⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کفتار ها به گرد حرم زوزه می کشند
باشد زمان غرش شیران حیدری ✊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حضرت امام خمینی « ره »
( غلط میکنی قانون را قبول نداری ، قانون تو را قبول ندارد )
1_15315307576.mp3
10.99M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 5⃣2⃣
بچههـا را
برای نماز صبح بلند میکرد
و این بیت را می خواند :
ای لاله خوابیده چو نرگس نگران خیز
از خوابِ گران، خوابِ گران، خواب گران خیز
می گفت :
اگر آیه آخر سوره کهف را بخوانید ،
هر ساعتی که بخواهید بیدار می شوید
یک روز آمد بالای سرم و گفت :
مگر آیه را نخواندی؟!
گفتم : چـــرا ؛
گفت : پس چرا دیر بلند شدی؟
درست موقعِ اذان بود ، گفتم :
نیت کرده بودم سر اذان بیدار شوم،
که شدم....
خندید و گفت : مردِ مؤمن ؛
این را گفتم برای نماز شب بلند شوید....
گفتم : حاجیجان ما خوابمان سنگین است
اگر بخواهیم برای نماز شب بیدار شویم ،
باید کل سوره کهف را بخوانیم
نه آیهی آخـرش را ...😅😁
[فرمانده سپاه کردستان و قرارگاه حمزه
شهید بزرگوار محمد بروجردی]
☘🌸 مسیح کردستان، شهید «محمد بروجردی»
▫️ از فرماندهان شهید هشت سال دفاع مقدس -- متولد سال ۱۳۳۳ در بروجرد
⚪️ اقدامات تأثیرگذار و شجاعانه وی در جریان نهضت انقلاب اسلامی، از این جوان انقلابی، شخصیتی مبارز و مقاوم ساخت. او از بنیانگذاران سپاه بود.
پس از توطئههای ضدانقلاب در غرب کشور، عازم این منطقه شد. او با تشکیل سازمان «پیشمرگان کرد مسلمان» و با همکاری اَکراد بومی در آزادسازی بسیاری از مناطق از چنگال جداییطلبان نقش مهمی ایفا نمود. وی با منش انساندوستانه و روح بزرگ خود، در دل مردم کردستان جای باز کرد و عنوان «مسیح کردستان» لقب گرفت.
مقام معظم رهبری در بخشی از سخنانشان راجع به سردار شهید محمد بروجردی فرموده اند:
«آن چیزی که من از شهید بروجردی احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر می کند مسؤولیت و وظیفه است.
من تصور میکنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزه جویی با دوستان و گذشت و حلم در قبال کسانی که تعارض های کاری با او داشتند، نشانه آن روح عرفانی شهید بود»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ // شهید بروجردی به همراه نگاهی به زندگی نامه شهید
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 نظر سرلشکر شهید حسن آبشناسان، فرمانده تکاوران ارتش، شیر صحرا و عقاب کوهستان ...
در باره شهید بزرگوار، محمد برچجردی
👇👇👇
296212_488 (1).mp3
8.08M
🎙 سخنرانی امیر دلاور ارتش، شهید آبشناسان در وصف شهید محمد بروجردی
💕 شیفتگی و ابراز ارادت او نسبت به این سردار بزرگ، جوان باتقوی، زاهد شب و شیر روز
😭 اشکهای فرمانده ارتشی در فراق معلم اخلاق و اسوه شجاعت و ایمان در بین رزمندگان غرب، شمالغرب و کردستان
#انتشار_برای_نخستین_بار
🌴جلسه فرماندهان در قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)- سال ۱۳۶۱
شهید ناصر کاظمی، فرمانده سپاه کردستان
شهید حسن آبشناسان،فرمانده تیپ 23 نوهد ارتش ج.ا.ا
شهید بزرگوار محمد بروجردی، فرمانده قرارگاه حمزه
شهید محمود کاوه، فرمانده لشگر ویژه شهدا
شهید گنجی زاده
سردار جواد استکی
🌿 قبل از شروع عملیات پاکسازی جاده سردشت - پیرانشهر
🌷 شهید محمود کاوه
🔹 از جوانترین فرماندهان لشکر در دوران #دفاع_مقدس
▫️ روزی که جنگ آغاز شد او یک جوان ۱۹ ساله بود.
🚩 او فرماندهی یکی از کلیدی ترین یگان های سپاه پاسداران در کردستان و جبهه های غرب ، موسوم به تیپ ویژه شهدا را عهده دار بود.
▫️ نگرش نظامی خارق العاده کاوه ، چنان او را شاخص نمود که در مدت کوتاهی ، تیپ تحت امر وی به لشگر ارتقا یافت...
🌷شهید حسن آبشناسان، فرمانده تیپ تکاوران و جانشین ارتش در قرارگاه حمزه، در باره دلاورمردی #کاوه میگوید:
🌿 اگر در دنیا یك چریك پاكباخته و دل باخته به اسلام و حضرت امام وجود داشته باشد، همانا محمود كاوه است💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم پخش نشده از اقامه نماز جماعت به امامت شهید کاوه
🌱 فرمانده مومن و رشید لشکر ویژه شهدا —- اعجوبه جنگهای چریکی در درگیریهای کردستان در دهه ۶۰
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 #خاطرات
دو رکعت نماز برای شهادت از شهید کاوه
▫️در عملیات کربلای دو، محمود کاوه، فرمانده لشکر شهدا،کار عجیبی کرد. نیروهای خط شکن را که جلو فرستاد، آمد و نمازی دو رکعتی را اقامه کرد
◇ علت نماز را او پرسیدم وگفت:« این نماز را فقط به دو دلیل خواندم،اول برای پیروزی بچه های خط شکن و بعد ...»
◇ میخواست ادامه ندهد که یکی از بچه ها پرسید: «بعد چه؟»
◇ گفت:دلم میخواهد اگر خدا لایقم بداند، این نماز، آخرین نمازم باشد
◇ و خدا لایقش دانست و کاوه در همان عملیات شهید شد
(برگرفته از کتاب پیشانی و خاک)
🌱🚩🌱🚩🌱🚩🌱
🌴 اهل خودسازی
من شهید عزیزمان محمود کاوه را از بچگیاش میشناختم.پدر این شهید جزو اصحاب و ملازمین همیشگی مسجد امام حسن(ع)بود که بنده آنجا نماز میخواندم و سخنرانی میکردم.دست این بچه را هم میگرفت با خودش میآورد. این جوان جزو عناصر کمنظیری بود که من او را در صدد خودسازی یافتم. حقیقتاً اهل خودسازی بود.در یکی از عملیاتها دستش مجروح شده بود، تهران آمد سراغ من. من دیدم دستش متورّم است.پرسیدم دستت درد میکند گفت که نه. بعد من اطلاع پیدا کردم،برادرهایی که آنجا بودند گفتند دستش شدید درد میکند،اینهمه درد را کتمان میکرد و نمیگفت. این مستحب است که انسان حتیالمقدور درد را کتمان کند و بدیگران نگوید.یک چنین حالت خودسازی ایشان داشت.»
رهبرانقلاب-به تاریخ ۱۳۶۶/۰۵/۲۷
#سردار_شهید_محمود_کاوه
#آخرین_نماز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فیلم/
🏴روایت خبرنگار افتخاری خبرگزاری بسیج البرز، از اجتماع عظیم بیش از ۱۵۰۰ دانشآموز دختر فاطمی، از فلکه دوم تا مصلی شهرستان فردیس
#ناحیه_امام_رضا_علیهالسلام #بسیج_دانشآموزی #نماز_جمعه
#خبرگزاری_بسیج_البرز
🌐 @basijalborz110
انا لله و انا الیه راجعون
«و هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه هاي دنیای فانی،جرس کاروان از رحیل مسافری خبر میدهد که در سکونی، آغازی بی پایان را می سراید»
با نهایت تاسف با خبر شدیم دلاور رزمنده دفاع مقدس و مسئول معاونت حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپام امام هادی (ع) در راهیان نور و اردوگاه شهید رستگار در اندیمشک به هم رزمان شهیدش پیوست و رستگار شد
این داغ رابه تمامی همرزمان ایشان و خانواده محترمشان تسلیت عرض نموده برایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت ، صبر جمیل و اجر جزیل خواهانم .
کلهر ، مرکز فرهنگی ره پویان عشق
┏━━━━━━━━━🕊️━┓
@rahpoyan_eshq
┗━🕊━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محمدرضا پهلوی: من استدلال مخالفین (مخالفین جدایی بحرین از ایران) رو میفهمم ولی نمیخوام به دونکیشوتبازی وارد مخاطره بشم!
@Afsaran_ir