eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
269 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز میرزاجوادآقاتهرانی ایشان جبهه زیاد تشریف می‌آوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمی‌کردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان می‌خواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمی‌کردند. شهیدبرونسی عرض کرد: حاج آقا جلو بایستید، ایشان فرموند: اگر شما دستور دهید ، می روم، شهید برونسی گفت: من کوچک‌تر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش می‌کنم. فرمودند: نه خواهش شما را نمی‌پذیرم. بچه‌ها به برونسی گفتند بگو دستور می‌دهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور می‌دهم شما بایستید جلو! میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز و حال عجیبی همراه با اشک خوانده شد. بعد از نماز با چشمان اشک‌آلود خطاب به شهید برونسی فرمودند: مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید! میرزا متواضعانه فرمودند: تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن. @Afsaran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۷ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 یک روز برادر رحیم صفوی مرا خواست و دستور داد: «از امروز مسئولیت پیچ کوشک و همین طور تنگه چزابه با شماست!» به ایشان گفتم: «برای این دو منطقه نیرو نداریم» گفت: «از بچه های اهواز و سوسنگرد استفاده کنید.» رحیم صفوی آن روز بسیار عصبانی بود. احمد غلام پور هم حضور داشت. آن ها برای من خیلی عزیز بودند. من از اینکه در این وضعیت حساس با آنها چانه بزنم خجالت می‌کشیدم. اما کار دشواری را از من خواسته بودند. البته آن روز عراقی ها از پیچ کوشک عقب نشینی کرده و از منطقه طلائیه هم عقب رفته بودند. ما بلافاصله جلسه ای با لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل دادیم. قرار شد این لشکر از جاده سیدالشهدا(ع) بر روی سیل بند شرقی هور تا پاسگاه طلائیه و از آنجا تا حدود سه کیلومتر مانده به پیچ کوشک مستقر شود، ما هم مسئولیت پدافند از پیچ کوشک و چپ و راست آن را به عهده بگیریم و از شمال جاده سیدالشهدا (ع) تا بستان و جاده چزابه نیز به عهده ما باشد. روز بعد با عباس صمدی تماس گرفتم و از ایشان خواستم بچه‌های سپاه اهواز را جمع کند تا با آنها صحبت کنیم. حدود ساعت دوی ظهر بود که به اتفاق صمدی به سپاه اهواز رفتم. ابتدا از او خواستم صحبت کند. صمدی در رابطه با بسیج نیرو تجربه خوبی داشت. ‌بچه های سپاه و بسیج هم ایشان را قبول داشتند. بعد از او من صحبت کردم. صحبت من درددل بود. به بچه ها گفتم: «فرماندهی کل، دفاع از کوشک و تنگه چزابه را از ما خواسته است. می‌دانید عراق از ابتدای جنگ تا الان دو بار از پیچ کوشک عبور کرده و به طرف اهواز آمده است. یک‌بار در ابتدای جنگ و یک بار در چند روز گذشته. امروز می‌خواهم به یکدیگر قول بدهیم و عهد کنیم که نگذاریم برای بار سوم عراق از پیچ کوشک عبور کند، مگر اینکه از روی پیکرهای ما رد شود. از آنجا که این صحبت‌ها با سوز و از ته دل بود، بچه ها شوری پیدا و اعلام آمادگی کردند. روز بعد دو گردان از لشکر ۷ ولیعصر (عج) در منطقه مستقر شدند. به منطقه رفتم. با کمک برادران اطلاعات - عملیات، یک قرارگاه تاکتیکی جدید در کنار جاده اهواز - خرمشهر ، در حدود ده کیلومتری جنوب پادگان حمید واقع بود.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
🍂 عملیات مرصاد ۶ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔸 اقدامات پشتیبانی و رزم هوانیروز ارتش در نبرد مرصاد: - ترابری و هلی‌‌برن ۳۳۶۰ نفر - تخلیه زخمی ۳۸۸ نفر - انهدام تانک ۲۹ دستگاه - انهدام انواع خودرو  ۱۱۵ دستگاه با پشتیبانی هوانیروز، روز ۶ مردادماه سال ۱۳۶۷، نیروهای منافقین در محاصره کامل قرار داشتند. در محور اسلام‌‌آباد به کرمانشاه و در گردنه چهارزبر، راه گذر ستونی یگان‌های دشمن بسته شده بود. تعداد فراوانی از ادوات سنگین زرهی آن‌ها هدف قرار گرفت. این جاده در همان لحظات نخستین، انباشته از ادوات سوخته شد. رزمندگان با غافلگیری و دور زدن دشمن از سه‌راهی غرب اسلام آباد، وارد شهر شدند. دیگر یگان‌‌های سپاه نیز با سرعت به سمت کرند پیش رفتند. در این روز، در حالی که آخرین خودروهای انباشته از نیروی سازمان به داخل خاک عراق باز می‌گشتند، زخمی‌‌هایش خودکشی می‌کردند و برخی نیز در حال فرار به سوی کوه و دشت و روستاها بودند. سرانجام در حالی که منافقین تا پشت نوار مرزی عقب رانده شدند، بلندی‌‌های مشرف مرزی همچنان در اشغال نیروهای ارتش عراق ماند. در روز هفتم مردادماه، دشمن با پذیرش شکستی سنگین، عقب نشینی خود را از اسلام آباد و کرند اعلام کرد.
🍂 عملیات مرصاد ۷ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔸 اسرای منافقین در نبرد مرصاد کارستان هوانیروز ارتش در مواجهه با عملیات فروغ جاویدان منافقین هوانیروز ارتش با فرماندهی سرهنگ صیاد شیرازی در نبرد مرصاد نقشی تأثیرگذار داشت. این نیرو با ۴۲۵ ساعت پرواز در ترابری و عملیات هلی‌برن شبانه رزمندگان، پشتیبانی و رزم به سرکوب منافقین می‌پرداخت. در این نبرد سه فروند بالگرد مورد اصابت قرار گرفت و خلبان ستوان‌یار حسین فرزانه به شهادت رسید. 🔸 تلفات و خسارات منافقین در نبرد مرصاد و غنایم رزمندگان کشته ۱۳۰۴ نفر زخمی کم‌تر از ۱۵۰۰ نفر اسیر ۲۵۰ نفر زرهی ۹۳ دستگاه خودرو ۶۱۲ دستگاه تفنگ ۰۶ ۱م م ۵۱ قبضه توپ ۱۲۲ م م ۲۱ قبضه آرپی جی و تیربار ۱۷۰۰ قبضه خودرو ۵۰۰ دستگاه 🔸 آماری از شهدای نبرد با منافقین در عملیات مرصاد بیشتر شهدای نبرد با منافقین از نیروهای مردمی بودند؛ رزمندگانی که برای دفاع از میهن در قالب یگان‌های رزم و در مواردی نیز انفرادی به جنگ با دشمن شتافتند. بر اساس آماری که از سوی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است، از ۹۷۷ شهید این نبرد کمتر از ۱۰۰ نفر آن‌‌ها از رزمندگان رسمی سپاه، ۸۰۰ نفر نیروی مردمی و یک خلبان هوانیروز بودند. همچنین در این نبرد ۲۹۳۴ نفر از نیروهای رزمنده و ساکنان بومی زخمی شدند. منبع: اطلس نبردهای جبهه میانی، انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 مداحی ذاکر دلسوخته و عاشورایی، شهید مسعود ملا 🔸زمان: ۲۵ دی ماه ۱۳۶۶ - عملیات بیت المقدس دو 💢کانال خبری @shohadayeiran57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 📽 فیلمی دیدنی و خاطره برانگیز از منطقه عملیاتی و حال و هوای رزمندگان اسلام در خطوط اول نبرد با نوحه ای زیبا و شنیدنی از مداح باصفای جبهه ها 🎙... هیهات من الذله ، من وارث پیغمبرم یاری کنم دین خدا ، گر فتند از تن سرم هیهات من الذله ، من وارث پیغمبرم در روز عاشورا حسین ، تشنه کام کربلا آماده ی پیکار شد با گروه اشقیا بنهاده پا اندر رکاب ، چون علی مرتضی می خواند مولا این رجز ، دین حق را یاورم هیهات من الذله ، من وارث پیغمبرم... 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد 🏴 السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 💢کانال خبری @shohadayeiran57
✍نامه دردناک شهید رستمعلی آقا باباپور در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز نشست وسط دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت. صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود ، نوشته بود : رستمعلی جان، امروز پدر شدی، وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟ از جهاد اومده بودن پی ات، می خوان اخراجت کنند، خنده ام گرفته بود.‏ مگه بهشان نگفتی که جبهه ای ؟ گفتند بخاطر غیبت اخراج شده ای، مهم نیست، وقتی آمدی دوباره سر زمین ، کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی دهد، همان بهتر که اخراجت کنند. عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا ۲۵۷ روایتگری: حاج حسین یکتا-کانال کمیل محل عروج شهید ابراهیم هادی و ۳۰۰ نفر از یاران https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
💠تکلیف ماها را حضرت سیدالشهدا عليه السلام معلوم کرده است، در میدان جنگ از قلت عدد نترسید، از شهادت نترسید. 📚صحیفه نور ، جلد ۱۷ ، صفحه ۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۸ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 قرارگاه تاکتیکی جدید در کنار جاده اهواز - خرمشهر در حدود ده کیلومتری جنوب پادگان حمید واقع بود. خیلی سریع ارتباط برقرار شد و عناصری از اطلاعات ـ عملیات در قرارگاه تاکتیکی جدید مستقر شدند. نام این قرارگاه، قرارگاه شهید سالمی بود. روز بعد نزدیک غروب از فرمانده سپاه سوسنگرد خواسته شد بچه های قدیمی سوسنگرد را فراخوان کند. در سوسنگرد فرماندهان خوبی داشتیم؛ برادرانی مثل یونس شریفی، طاهر عبیات، سید محمد مقدم، کاظم نیسی، و خیلی های دیگر. بچه ها را دعوت کردند. در این چند روز، همیشه یک نفر از دفتر سیاسی همراه من بود و تمام جلسات را ثبت و ضبط می کرد. آن روز طوری با برادران عرب سوسنگردی صحبت کردم که احساس کردم رگ غیرتشان جوشید. به آنها گفتم «فرماندهان حفظ تنگه چزابه را از شما جوانان سوسنگردی می خواهند. واقعاً حیف است شما اینجا باشید و عراق یک بار دیگر بیاید و بستان و احیاناً سوسنگرد را تصرف کند.» بچه ها ابتدا سرشان را پایین انداخته بودند و چیزی نمی گفتند. صحبتم که تمام شد، آنها که تحت تأثیر حرفهـای مــن قـرار گرفته بودند با شور و حالی خاص گفتند که «ما همین امشب زن و بچه خودمان را به جاهای دیگر می فرستیم تا خیالمان از بابت آنها راحت باشد و از فردا در چزابه مستقر می شویم.» در آن روز یونس شریفی و طاهر عبیات خیلی مؤثر بودند و دیگران هم به این دو نفر احترام می‌گذاشتند. بچه ها گفتند: «حاجی، شما ما را خوب می شناسید. از اول جنگ در کنار شما بوده ایم خیالت از بابت چزابه راحت باشد. چزابه با ما. اگر عراقی ها جرئت دارند، بیایند.» آن جلسه با امیدواری و خوشحالی تمام شد. اول صبح روز بعد به اتفاق برادران عملیات و مهندسی به بستان رفتیم. تا حدودی با رودخانه های منطقه و هدایت آبها آشنا بودم. با کمی کار مهندسی آب رودخانه را به شمال شهر بستان هدایت کردیم. پس از چند روز کل منطقه را آب فراگرفت. فقط دو جاده شنی و آسفالته بستان به طرف مرز مانده بود که آنها هم در چند نقطه شکاف زده شد. با این حساب دیگر نیروی زرهی عراق در این تنگه قادر به پیشروی نبود. بچه ها که تعداد آنها حدود دویست نفر می شد، قادر به دفاع از منطقه بودند. دشمن با هر نیرویی که می آمد در این تنگه سرکوب می شد.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد
🍂 حاج یونس با چفیه آن سال‌ها، هنوز همان حاج یونس است، مردی برای تمام فصول که حکم «پدر» زیارتگاه هویزه را دارد.
🌹۱۱ مرداد ۱۲۸۸: شهادت شیخ فضل‌الله نوری 🔶امام خامنه ای: اگر راه انقلاب عوض شد، شیخ فضل‌الله‌ها مقاومت می‌کنند ✨🕋@ghebleh
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء،سرلشگر خلبان حسین لشگری،اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ 🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته‌ام را‌ مرور می‌کردم 🔸سالها درسلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود زبان انگلیسی می‌دانست برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود اومیگفت: از۱۸سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" هم صحبت میشدم! 🔸بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عیدسال۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می‌خورد می‌خواست باقی مانده آن را دور بریزد،نگاهش بمن افتاد. دلش سوخت و آن را بمن داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم 🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲روز یا۱۲ماه) درحسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم... ▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ سالروز شهادت قهرمان وطن، سرلشکر خلبان،حسین لشگری🌺🌿🌺 چقدر در معرفی قهرمانان واقعی ما به نسل جوان کوتاهی شده است و ارزش ها نادیده گرفته شده. 🌀هر کس به زبان خودش جهاد_تبیین کند .این امر بر همه ما واجب است
:: بیاد روزهای گرم و طاقت فرسایی که هرگز تعطیل نشد بیاد قهرمانانی که گرما را تحمل کردند و به جنگ با اولیاءالشیطان رفتند و برخی از آنان تشنه لب به شهادت رسیدند بیاد رزمندگانی که ۲۷ عملیات در روزهای داغ تابستان ‌انجام دادند : ۱۱ شهریور۱۳۶۰ عملیات محور شحیطه در غرب بلندی‌های " الله اکبر " ۱۱ شهریور ۱۳۶۰ عملیات رجایی و باهنر در جبهه غرب موقعیت شمال سر پل ذهاب ۲۷ شهریور ۱۳۶۰ عملیات شهید مدنی در منطقه عملیاتی سوسنگرد ۲۲ تیر ۱۳۶۱ عملیات رمضان در شلمچه موقعیت شرق بصره ۱۵ مرداد ۱۳۶۱ عملیات ثارالله در قصر شیرین ۲۹ تیر ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۲ در شمال غرب موقعیت غرب حاج عمران ۷ مرداد ۱۳۶۲ عملیات والفجر ۳ در جبهه غرب موقعیت مهران ۱۴ مرداد ۱۳۶۲ عملیات (مرحله دوم) والفجر۲ در ارتفاعات گردمند (پادگان حاج عمران) ۴ تیر ۱۳۶۴ عملیات قدس ۲ در هورالهویزه ۱۹ تیر ۱۳۶۴ عملیات قدس ۳ در جنوب دهلران ۲۴ تیر ۱۳۶۴ عملیات قادر در جبهه شمال‌غرب ۱ مرداد ۱۳۶۴ عملیات قدس ۴ در هورالهویزه ۱۶ مرداد ۱۳۶۴ عملیات قدس ۵ در غرب هویزه ۲۳ مرداد ۱۳۶۴ عملیات عاشورای ۱ در منطقه تکاب و صایین‌دژ ۲۴ مرداد ۱۳۶۴ عملیات عاشورا ۲ در منطقه عمومی چنگوله ۲۵ مرداد ۱۳۶۴ عملیات عاشورای ۳ در منطقه عمومی فکه ۹ تیر ۱۳۶۵ عملیات کربلا ۱ در شهر مهران ۱۰ شهریور ۱۳۶۵ عملیات کربلا ۲ در غرب پادگان حاج عمران ۱۱ شهریور ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۳ در اسکله نفتی الامیه و البکر ۳ تیر ۱۳۶۶ عملیات نصر ۵ در جنوب غربی سردشت ٧ تیر ۱۳۶۶ عملیات فتح ۷ در حلبچه ۱۰ مرداد ۱۳۶۶ عملیات نصر ۶ در میمک ۱۴ مرداد ۱۳۶۶ عملیات نصر ۷ غرب سردشت ارتفاعات دوپازا ١٨ مرداد ۱۳۶۶ عملیات فتح ۹ در منطقه عمومی شرق خرمال کردستان عراق ۱۳ شهریور ۱۳۶۶ عملیات فتح ۱۰ در شمال اربیل ۵ مرداد ۱۳۶۷ عملیات غدیر در پاسگاه زید و شلمچه ۵ مرداد ۱۳۶۷ عملیات مرصاد در محور اسلام آباد غرب و کرند غرب فاتحه‌ای برای شادی روح همه شهدا همانانی که عاشورایی دیگر رقم زدند، قرائت فرمایید.🌹
ماجرای تشکیل اردوی جهادی علمدار چه بود؟ 🔹برادر شهید می گوید: محمد در انجام بسیاری از کارهای خیرخواهانه پیش‌قدم بود و با همین روحیه بود که نخستین تیم اردوی جهادی را با عنوان" علمدار " با حضور دانشجویان تشکیل داد تا بتوانند در مناطق محروم به مردم خدمت کنند. 🔹محمد بلباسی برای انجام کارهای جهادی هیچگاه منتظر حکم سازمانی نبود، چنان که وقتی در ورزقان زلزله آمد، بدون این که منتظر رسیدن حکم سازمانی بماند، تیم دانشجویی جهادی تحت امرش را برداشت و به منطقه رفت. @AkhbareFori