eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
284 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4هزار ویدیو
328 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
پیام مهدی این بود: 👇👇 💠 "وجعلنا" بخوانید .... آبان ماه ۱۳۶۲ عملیات والفجر چهار به رغم عبور رزمندگان گردانهای خط شکن لشکر ۲۷ از عرض رودخانه ،قزلچه همچنان مسیری ناهموار و پرخطر در برابر آنان قرار داشت که بایستی آن را یک نفس و بدون توقف طی میکردند و سپس به سمت اهداف خود پیش میرفتند. به روایت  جانباز گرامی حاج  فاضل ترک زبان کادر فرماندهی گردان مقداد : بعد از عبور از عرض رودخانه قرار بود گردانهای مقداد و عماریاسر هر دو جمعی تیپ ۱ عمار - به شکل ستون کشی وارد دشتِ قزلچه بشوند گردان عمار یاسر به فرماندهی اسماعیل لشکری مأموریت داشت تجمع تانکهای دشمن در آن دشت بی سرو ته را در هم بکوبد و همزمان، نیروهای گردان مقداد؛ به فرماندهی احمد نوزاد بایستی در یک خیز بلند، خودشان را به منتهی الیه سمت چپ ارتفاع ۱۹۰۰ کانی مانگا میرساندند، تا در آنجا ارتفاعی موسوم به یال ساندویچی» را تصرف کنند در صورت موفقیت این مانور، دیگر دشمن قادر نبود روز بعد، جناح چپ ارتفاعات کانی مانگا را دور بزند و گردانهای مستقر روی آنجا را، از پشت سر تهدید کند. هدایت این ستون دو گردانی با برادر عزیزمان مهدی خندان؛ معاون تیپ یکم عمار بود. در آن  شب دَلَنگ و دولونگ برخورد کلاه آهنی و اسلحه و کوله پشتی بچه ها، سر و صدای عجیبی به راه انداخته بود. به جایی رسیدیم که از سرستون؛ پیام برادر خندان با این مضمون؛ دهان به دهان و نفربه نفر به انتهای آن منتقل شد: به کمین دشمن رسیده ایم؛ آهسته و بی صدا حرکت کنید. ولی گذشتن ستونی مرکب از دو گردان نیرو؛ به استعداد نزدیک به هزار نفر از چند متری موضع کمین دشمن آن هم بی سر و صدا مگر امکان داشت؟! مهدی خندان به اسماعیل لشکری و احمد نوزاد گفت چاره ای نداریم؛ باید هر طور شده از بغل این کمین و این دوشکاچی بعثی که چهار چشمی مواظب ما هستند رد بشویم. طول ستون به بیش از دو کیلومتر بالغ میشد. در همان لحظه از سرستون دهان به دهان پیام بعدی خندان به عقب آمد با این مضمون آیه ی «وجعلنا» را بخوانید. بعد از آن بچه ها یکی یکی در حالی که زیر لب آیه ی و جعلنا را زمزمه میکردند از کنار آن موضع کمین دشمن رد شدند. خوب که دقت کردم دیدم لوله دوشکا دارد به این طرف آن طرف می چرخد و تیربارچی دشمن، انگار دارد به دنبال نیروهای ایرانی میگردد غافل از اینکه بچه ها داشتند از زیر لوله ی مرگبار آن تیربار رد میشدند البته اگر نفرات مستقر در آن موضع کمین دشمن می فهمیدند زیر پایشان چه میگذرد میتوانستند با آتش همان دوشکا کل آن هزار نفر را درو کنند. 📕برگرفته از کتاب کوهستان آتش ┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
31.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «پارت اول» اعزام مرحله دوم (١٣ آبان ماه) راهیان نور دانش آموزی به مناطق عملیاتی جنوب کشور 🔸 اردو راهیان نور دانش آموزی دختر مدارس ماهدشت و محمدشهر 🔸 بدرقه زائرین سرزمین نور از حوزه ۵١٧ شهید دستغیب ماهدشت 🔸اردوگاه شهید یدالله کلهر مقاومت بسیج جوادالائمه(ع) ۵۵۶١ حضرت معصومه (س) اردویی، راهیان نور و گردشگری کمیته خادمین شهدا محمدشهر و ماهدشت
51.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «پارت دوم» مراسم افتتاحیه راهیان نور دانش آموزی ناحیه مقاومت بسیج جوادالائمه(ع) با سخنرانی دکتر عزیزی در حسینیه اردوگاه شهید کلهر برگزار گردید. اندیمشک آبان ماه ١۴٠٢ مقاومت بسیج جوادالائمه(ع) ۵۵۶١ حضرت معصومه (س) اردویی، راهیان نور و گردشگری خادمین شهدا محمدشهر و ماهدشت
3.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🌷 اسم شهید... 🎙 راوی: حاج داوود احمدپور * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
4.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | 🔸روایتی کوتاه از مادرشهید مازندرانی که هنوز که هنوز چشم انتظار پسر شهیدش هست. ▫️کاروان دانش آموزی استان مازندران اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است👇 🆔 @Rahianenoor_News
🔰پیامی دارم ... 📌ویژه برنامه روایت دلدادگی شهدا همراه با قرائت زیارت پر فیض عاشورا 🔹با روایتگری : سردار 🔹با نوای : کربلایی 🔸پنجشنبه ۲۵ آبان از ساعت ۴۵ : ۱۸ فارچی آباد ، کوچه شهید محمد حسینی دفتر مجموعه فرهنگی قرار عاشقی 📌همراه با باشید... https://eitaa.com/gharar_asheghi_72
26.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 ✅گفت خدایامهمترین کارها رو بدست من و به اسم دیگران انجام بده... آیا به این بلوغ رسیدیم؟.... ❣ کمیته خادمین شهدا 🌱 @khademin_alborz
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 فرزند همسنگر عزیزمان حاج رمضان خلیلی در مصاف با تکفیری های پلید در 27 آبانماه سال 92 مصادف با 14 ماه در حوالی با انفجار تله انفجاری به شهادت رسید. ✍️✍️✍️ راوی: حاج عبدالله سمنانی به من زنگ زد و خبر شهادت رسول رو داد. گفتم پیکر رسول کجاست . گفت بردند غسالخونه بهشت زهراء(س) برای غسل دادن. رفتم غسالخونه برای غسل رسول که گفتند به علت متلاشی شدن بخشی از صورت و بدن در اثر موج انفجار امکان غسل وجود ندارد و تیممش دادند و کفن کردند و بردند برای معراج شهدا. خبر دادند که خانواده رسول برای دیدن پیکر رسول عازم تهران هستند و من هم خودم رو رسوندم که کمک حال حاج رمضان باشم. الان شهدای رو در معراج برای دیدن خانواده هاشون آماده میکنند اما قدیم ها اینگونه نبود. تابوت رسول رو آوردند و مقابل پدر و مادر و بستگان ودوستان زمین گذاشتن و روی پیکر رو باز کردند. صورت رسول رو کامل نشون ندادند چون سمت راست صورت متلاشی شده بود و دیدنش برای مادر رسول خارج از طاقت بود. حاج رمضون وقتی پیکر رسول رو دید اولین جمله اش شکرگذاری از خدا بود و اینکه رسول امانتی در دست ما بود وبه صاحب امانت برگشت. و مادر رسول هم با وقار تمام و زینب گونه با پیکر رسول روبرو شد و ابدا جزع و فزعی دیده نشد. رفتیم بهشت زهراء(س) برای مشخص کردن محل دفن رسول. چون خودش خواسته بود. بالای مزار اولین شهید مدافع حرم یه جای خالی بود و دوستانش گفتند که رسول دوست داشت همین جا دفن بشه. تشیع باشکوهی در شهرک شهید محلاتی انجام شد و پیکر رسول رو برای دفن به (س) آوردند وقت دفن رسول در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) حاج رمضان اصرار داشت که بالای سر رسول باشد و برای آخرین بار روی فرزند را ببیند. من رفتم داخل قبر تا پیکر رسول رو توی قبر بخوابونم ... بند های کفن رو باز کردم و صورت خونین رسول رو کاملا از کفن بیرون آوردم و گونه راستش که در اثر انفجار داغون شده بود روی خاک گذاشتم. داخل حفره قبر تاریک بود و جمعیت زیادی ایستاده بودند و نوری نبود که صورت رسول در قبر قابل روئیت باشه. حاج رمضان چراغ قوه موبایلش رو روشن کرده بود وتوی صورت رسول انداخته بود و خیره خیره نگاهش میکرد و ذکر میگفت. تلقین که خونده شد با خواهش به من گفت: آقا جعفر صورت رسول رو بالا بیار من برای آخرین بار روی رسول رو ببوسم . شاید چندین ثانیه کشید ... وقتی صورت این پدر روی صورت فرزند بود من هم یه سلام به امام حسین (ع) دادم و عرض کردم آقا جان چه کسی کمک شما اومد وقتی صورت به صورت جوانت گذاشته بودی. حاج رمضون مشغول وداع با رسول بود که از پشت سر هم خانومی التماس میکرد که تو را بخدا بگذارید من هم رسول رو ببینم. اون خانوم هم به آرزوش رسید و صورت غرق خون رسول رو بوسید. من اول فکر کردم مادر رسول بود اما بعدا گفتند عمه ایشون بوده. رسول وقتی شهید شد 27 سالش بود و مدال شهید مدافع حرم به سینه اش خورد... خوشا به سعادتش... انشاءالله برای ما هم دعا کند.. در دهمین سالگرد یادش رو گرامی میداریم. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
25.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «پارت سوم» دومین روز از حضور دانش آموزان ماهدشت و محمدشهر در راهیان نور و پیشرفت 🔸 سد کرخه (راهیان پیشرفت) 🔸 یادمان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و موقعیت شهید اسکندرلو 🔸یادمان دهلاویه (محل شهادت شهید چمران) 🔸اردوگاه شهید مصطفی مسعودیان مقاومت بسیج جوادالائمه(ع) ۵۵۶١ حضرت معصومه (س) اردویی، راهیان نور و گردشگری خادمین شهدا محمدشهر و ماهدشت
4.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 شنونده‌ی بخش هایی از کتاب باشید 🎙 من اخیراً یک کتابی خواندم به نام حوض خون -البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباسهای خونی رزمندگان را و ملحفه‌های خونی بیمارستان‌ها و رزمندگان را می‌شستند؛ [اینها را] دیدم- که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت میکند؛ انسان شرمنده میشود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است. 🔹 ❤️ @khamenei_reyhaneh
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 / دانش آموز نوجوان بسیجی، راننده در جبهه دوران جنگ تحمیلی 🎞 این گفتگو در سال ۶۶ توسط محمود اصفهانی (باهنر) در حوالی (منطقه عملیاتی کربلایی ۵) ضبط شده است. محمدی، دانش‌آموز هنرستان، رشته ذوب فلزات درس می خواند و توسط جهاد سازندگی به جبهه اعزام شده و بر روی ماشین های سنگین کار می کند!! او خودش را در این مصاحبه ۱۷ ساله معرفی می کنند که ظاهراً سنش کمتر نیز هست. در زمان جنگ، بعضا معلمین نیز با دانش آموزان خود عازم جبهه می شدند، و در مجتمع آموزشی رزمندگان, به تدریس و گرفتن امتحانات مبادرت می کردند.
📝 📻 ۶۵ مین هفته برنامه * قرار بی قرار ها 🎤 با روایتگری حاج محمد احمدیان 🗓️ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲ 📍خوزستان یادمان شهدای شلمچه ❗️پخش زنده از کانال کمیته خادمین شهدا استان البرز ✋🏻 با شما ❣کمیته خادمین شهدا🌱 @khademin_alborz