eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
276 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3هزار ویدیو
278 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا دیگه حاجی، برای خودش شده بود "بلدچی". هرجا بچه‌های اطلاعات و عملیات گیر می‌کردند، او بود که راه گشاشون می‌شد و اونارو تا پشت خطوط عراق می‌برد و می‌آورد. در "هور" و ایام آمادگی عملیات خیبر، بچه‌ها برای شناسایی در عمق مواضع عراق، توسط او به قاچاقچیان عراقی تحویل می‌شدند و چندروز بعد که کارشون رو انجام می‌دادند، محترمانه به ایران بازگردانده می‌شدند و عراقی‌ها به او می‌گفتند: ـ حاجی جون، بیا امانتی‌هات رو تحویل بگیر. حمید داودآبادی
@hdavodabadi سه روایت از شهید آوینی روایت سوم: آقا که آمد ... حوزه شلوغ شده بود. حوزه‌ی علمیه نه، حوزه‌ی هنری! "زم" که چندی قبل آوینی را از آن‌جا تارانده بود، حالا شده بود صاحب عزا! آهنگران اما، زور می‌زد تا درِ باغ شهادت را باز کند: اگر آه تو از جنس نیاز است درِ باغ شهادت باز باز است می‌خواند و گریه می‌کرد. می‌خواند و اشک درمی‌آورد. گفتم اشک! مگر دیگر اشکی هم برای‌مان گذاشته بود؟ از خرداد 68 که یتیم شدیم، اشک چشم‌مان خشکید. حالا سید آمده بود تا دوباره فریاد "یا حسین" در خیابان‌های دولت سازندگی و دوران بازندگی، طنین‌انداز شود. سید آمد تا باز به دیدگان خشکیده‌مان، اشک ببخشد و طراوت زیارت عاشورا یادمان آرد. همه ناله می‌زدند. همه می‌گریستند. کسی به دیگری نمی‌نگریست. من اما ... آن‌قدر زمان جنگ عشق آهنگران داشتم که هروقت در جبهه می‌شنیدیم آمده، حتما باید از نزدیک زیارتش می‌کردم. امروز اما ... حال نداشتم بروم جلو. همه عزادار شده بودند. امروز روز عزا بود. سردار پاستوریزه‌ی جبهه ندیده‌ی بسیج، برای این‌که از فشار برهد، گفته بود تا پرونده‌ای در بسیج به‌نام "سیدمرتضی آوینی" به‌تاریخ گذشته تشکیل دهند تا اگر روزی پرسیدند چرا "هنرمند بسیجی"؟ کارت بسیجش را رو کند. هر کی به‌فکر خویشه ... همراه "داوود امیریان" کنار اتاقک "دفتر ادبیات و هنر مقاومت" ایستاده بودیم. به‌یاد روزهای آفتابی جنگ، وَنگ می‌زدیم. انگار مصطفی را از "سومار" می‌آوردند. پنداری پیکر "سعید" را از همسایگی "دجله" برمی‌گرداندند. شاید استخوان‌های "سیدمحمد" را از "سه‌راه مرگ" هدیه می‌آوردند. هرچه که بود و هرکه می‌آمد، عطر شهادت در شهر می‌پراکند. از دور دیدمش. نه خیلی دور، ولی کسی متوجه نشد. همه در محوطه‌ی اصلی بودند و من و داوود، متوجه شدیم تابوتی پیچیده در پرچم افتخارآفرین ایران اسلامی، از درِ پشتی حوزه‌ی هنری وارد حیاط شد. بر شانه‌ی داوود که زدم، دویدیم. زیر تابوت را که گرفتیم، ده دوازده نفر نمی‌شدیم. داشتیم می‌رسیدیم به مردم. سرم را بر تابوت گذاشته و می‌گریستم. من عقب بودم و داوود جلوتر. کسی از پشت بر شانه‌ام زد و از حال خوش خارجم ساخت: ـ آقا می‌گه تابوت رو بذارید زمین. ـ آقا؟ برگشتم پشت سرم را ببینم، که چشمم به قیافه‌ی خندان ـ ببخشید، مثلا گریان ـ حاجی زم افتاد. کفرم درآمد. به یك‌باره همه‌ی ظلم و ستم‌ها پیش چشمم رژه رفتند: ـ زم ... هم اسم خودش رو می‌ذاره آقا. همه شنیدند. داد زدم. از ته دل. می‌خواستم بلندتر داد بزنم تا همه بهتر بشناسندش. آن مرد اما، ول کن نبود. دوباره بر شانه‌ام زد: ـ گفتم آقا می‌گه تابوت رو بذارید زمین ... ـ برو بینیم بابا ... وای خراب کردم. رویم را که برگرداندم تا حالش را بگیرم، حالم گرفته شد. آقا بود. واقعا. خودش بود. درست پشت سر تابوت داشت گام می‌زد و می‌آمد. زدم بر شانه‌ی داوود: ـ داوود، سریع تابوت رو بذار زمین ... آقا ... خودم را انداختم روی تابوت و های‌های گریستم. داوود و دیگران هم. آقا ایستاد بالای سر آقاسید. چشمانش بارانی بود، حالاتش طوفانی. من اما، رعد و برق شدم. دلم می‌سوخت. تازه او را شناخته بودم، ولی حالا از همه جلو زده و پریده بود. رو کردم به آقا: ـ آقا ... اینم سیدمرتضات ... شلوغ شد. من‌هم شلوغ شدم. همه آمدند. آقا که رفت، تازه جمعیت ریخت آن‌جا و ... خوب شد آقا آمد. اگر آقا نمی‌آمد: "سه قطره خون" مسیح ـ مثلا روزی‌نامه‌ی جمهوری اسلامی ـ همچنان به عناوین‌جعلی "بسیج صدا و سیمای" استان و شهرستان، بخش و ده‌داری و روستا، علیه سیدمرتضی بیانیه صادر می‌کرد. و همچنان داداش کوچیکه‌ی حاج اکبر، پخش صدای آوینی از جعبه‌ی جادویش را حرام و ممنوع اعلام می‌کرد. اگر آقا نمی‌آمد، شاید لازم بود تا پیکر آوینی را همچون پیکر اولین شهدای عملیات تفحص، پزشك‌قانونی وارسی کند و سوراخ‌های ترکش مین والمری را "اثرات فرورفتن شیئی سخت همچون پیچ گوشتی در چندجای بدن" اعلام کند! آوینی که رفت، آنهایی که سال‌های جنگ از قم آن‌طرف‌تر را ندیدند، تازه فهمیدند "فکه" هم روی نقشه دیدنی است. پای آوینی که بر مین گل کرد، تازه آنهایی که می‌گفتند "چرا جنگیدیم؟" متوجه شدند فکه بخشی از خاک ایران اسلامی است و این پیکرهای استخوانی که همچنان بر دوش‌ها روانند، از این‌سوی مرز، یعنی داخل کشور خودمان می‌آیند. یعنی دشمن تا آخرین روزها حتی، در خانه‌مان جا خوش کرده بود تا نقشه را جعل کند که نتوانست. آوینی که خونین شد، ما هم تازه یاد رفیقان‌مان افتادیم که پیکرشان را بر خاکریز جا گذاشتیم. آوینی که شهید شد، حضرات رضایت دادند فیلم اولین سری عملیات تفحص و کشف شهدا را از طبقه‌بندی "خیلی محرمانه" خارج کنند و بگذارند مردم بفهمند: در فکه، چه خبرهاست هنوز!؟ حمید داودآبادی
خونین-شهر.oga
2.29M
🎙متن کامل صوت شهید آوینی: خرمشهر،خونین شهر شده بود 🌴خرمشهر شقایقی خون رنگ است که داغ جنگ بر سینه دارد.داغ شهادت؛ ویرانه های شهر را قفسی درهم شکسته بدان که راه به آزادی پرندگان روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز کند زندگی زیباست! اماّ شهادت از آن زیباتراست سلامت تن زیباست! اماّ پرنده عشق تن راقفسی می بیندکه در باغ نهاده باشند! ومگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده شود ومگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده اندکه حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد ومگر نه آنکه،خانه ای تن راه فرسودگی می پیمایید تا خانه ای روح آباد شود. ومگر این عاشق بی قرار  را براین سفینه ی سرگردان آسمانی -که کره ی زمین باشد- برای ماندن در استبل خواب و خور آفریده اند؟ ومگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد،جز کرم هایی فربه و تن پرور برمی آید؟. پس اگر مقصد را نه اینجاست در زیر این سقف های دل تنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه های بن بست باز می شود، نمی توان جُست. بهتر آن که پرنده ی روح دل بر قفس نبنند.  پس اگر مقصد پرواز است!قفس ویران بهتر! پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند،از ویرانی لانه اش نمی هراست! زندگی زیباست.اما از مجید خیاط زاده باز پرس که زندگی چیست؟ اگر قبرستان جایی است که مردگان را در آن به خاک سپرده اند،پس ما قبرستان نشینان عادات و روزمره گی ها را کی راهی به معنای زندگی هست؟  اگر مقصد پرواز است!قفس ویران بهتر! پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند،از ویرانی لانه اش نمی هراسد! ▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ۲۰ فروردین، سالروز شهادت سیدمرتضی آوینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حالم خرابه و نا امیدم از همه جا این سخنرانی حضرت آقا رو میبینم و جون میگیرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 فرمایشات مقام معظم رهبری در خصوص آثار دفاع مقدس در جامعه « رشد و استحکام فکر مقاومت در داخل کشور ...» @anjoman_raviyan_fath_alborz
18 فروردین 66 ✍️✍️✍️ راوی : محمد با عجله اومد و گفت سوار شوید بریم خط وضع خط خیلی آشفته است دشمن داره میکنه و داره زمین وزمان رو به هم میدوزه من و و جلوی وانت سوار شدیم و وهادی کسکنی هم پشت وانت و رفتیم توی خط. غوغایی بود از زمین و آسمان گلوله میریخت اونقدر گلوله توپ و خمپاره زمین خوره بود و درست کرده بود که ماشین توی چاله ها میفتاد و به زحمت بیرون میومد چاله های کم عمق رو با فشار دادن گاز شهید سید محمد رد میکرد اما یه خورده جلو تر ماشین توی یه چاله ی توپ که عمیق بود افتادیم هرچه گاز دادیم ماشین بالا نیومد اومدیم پایین که چرخ ماشین رو توی لوک بذاریم که یه خمپاره کنار ماشین به زمین خورد من و کنار ماشین بودیم با انفجار هردوتامون به هوا پرتاپ شدیم به خودم اومدم دیدم پاهام رو نمیتونم تکون بدم. گفتم پاهام قطع شد!!! دیدم دستم هم در اختیارخودم نیست دستم هم شکست کمرم هم بالا نمیومد اون هم آسیب دید چشم هام رو باز کردم دیدم در کنارم به صورت افتاده هرچی صداش کردم جواب نداد با کمک و هادی من رو داخل یک سوله بردند داخل سوله پر بود از جنازه های عراقی ها. یه ماشین برای خط وسایل میبرد.وسایلش رو خالی کرد و برگشت . من رو سوار ماشین کردند پاهام بالا مونده بود و هیچ حرکتی نداشتم سید مدام بالای سرم بود رسیدیم پست امداد خط ریختند دور من میشنیدم به آقا سید میگفتند این بنده خدا ما کاری نمیتونیم بکنیم رفتند پلاستیک هم آوردن وپهن کردند که من رو توش کنند اما سید محمد میگفت: بابا پاهاش هنوز داغه این شهید نشده با اصرار من رو برای مداوا به عنوان مجروح عقب فرستادند و زخم هام رو بستند. توی این سرو صداهای توی بهداری داخل خط. دیدم وشنیدم که آقا سید دو دستی میزد توی سرش و میگفت: امیدم رفت..مسوول محورم رفت. سید داشت در غم از دست دادن بی تابی میکرد اون شب من به شدت مجروح شدم و یه راست رفت بهشت... خوش به حالش فرمانده گردان تخریب لشگر10 و شهید حمید رضا دادو در تیر ماه 66 آسمانی شدند 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
✖️امروز سالگرد شهادت مردیست که.. 🔺تا قبل ار ۱۰ سالگی ۳ کتاب ارزشمند نوشت!!😯 🔺در سن ۱۴ سالگی شد!!😮 🔺کسی که اولین کتاب مدوّن در طول تاریخ شیعه را نوشت😎 🔺کسی که امام(ره) دستور مطالعه ی کتابهاش را داد🧐 🔺کسی که رهبری او را و شهادتش را «ضربه ی سهمگین» عنوان کرد😔 ۱۹ فروردین ماه سال ۱۳۵۹، روز شهادت نابغه ای که همچنان نمی ‌شناسیم...!!! 🌹 ۱۹ فروردین سالگرد شهادت، آیت الله سید محمد باقر صدر(شاگرد افتخاری امام راحل در نجف) و خواهر فاضله اش، بنت الهدی صدر به دست صدام جنایتکار، تسلیت باد ♦️امام خمینی(رضوان الله) ایشان مغز متفکر اسلامی بود و امید این بود که اسلام از او بهره‌برداری‌های زیادتری بکند و من امیدوارم که کتابهای این مرد بزرگ مورد مطالعه مسلمین قرار بگیرد و انشاءاللّه‌ خداوند تعالی او را با اجداد بزرگش محشور فرماید و خواهر بزرگوار مظلومۀ او را هم با جده‌اش محشور کند! ۶۰/۱/۲۰ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای فتوای درمورد جمهوری اسلامی 🔻 شهیدصدر: در خمینی ذوب شوید چون او در اسلام ذوب شده است... 🔰 برشی از سخنرانی به مناسبت ۱۹ فروردین‌ماه، سالروز شهادت آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و خواهرشان بنت‌‌الهدی صدر درسال ۱۳۵۹ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 تا لحظاتی دیگر پیکر حنجره شهیدان تاریخ اسلام، سید مرتضی آوینی غریبانه بر رمل های فکه خواهد افتاد. 🔸بهترین روایت از حضور سید در فکه و لحظات شهادت ایشان از زبان دوستان وی به همراه فیلم لحظه شهادت او و... 🕊🕊 ۲۰ فروردین سال ۷۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 این صحنه و صدایش اگر خود بهشت نیست پس چیست؟ نمی خواهید بهشت را ببینید؟ 🌷 در همین آنات و دقایق، سید به سوی قتلگاه روانه شده است. «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» 🔸بهترین لحظات این دنیای فانی را از دست ندهیم. حتماً ببینیم. ۲۰ فروردین سال ۷۲ سالروز عروج سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی ┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💦 بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران، کَز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران...😭😭 🎞 صحنه ای غیرقابل توصیف از جمع دوستان سید در قتلگاه فکه و پیدا شدن قطعه ای از کفش او .. 💦 ... و اشک های شاگردانش به سبب یتیم شدن خود... 🤲 به امید رجعتت با امام عشق نفس می کشیم ای سید شهیدان اهل قلم...
💠 تنها آرزوی شهید آوینی در همه آثارش برای خودش که محقق شد: 🌷«ای شقایق‌های آتش گرفته، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد! آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟»🌷 🌴 ای سید بهشتی، آیا آن روز هم برای ما خواهد رسید؟... ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱 🕊🕊 در لحظات روحانی شهادت سید شهیدان اهل قلم، از خدا و فرشته مرگش (حضرت عزرائیل) می خواهم که ما عاشقان شهادت و رهپویان سید را هم همانند آن عارف بزرگ خون آلود از این دنیای فانی خارج نماید. ✍ درد دلی با شهید آوینی: آبی تر از آنیم که بیرنگ بمیریم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم. ما آمده بودیم که تا مرز رسیدن همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم. ما را بکُش و مُثله کن و خوب بسوزان لایق که نبودیم در این جنگ بمیریم. یک جرات پیدا شدن و شعر چکیدن بس بود که با آن غزل آهنگ بمیریم. پای طلب و شوق رسیدن همه حرف است بد خاطره ای نیست اگر لنگ بمیریم. تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم. فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم. پن نکنم شکوه و ناله نه گلایه الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم.
34.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 و بالاخره پدر معنوی سربازان جبهه حق سید مرتضی آوینی هم به کاروان عاشورای سال ۶۱ هجری قمری پیوست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 اولین پیام آوینی عزیز بعد از شهادت، از بهشت، برای ما دنیازده گان وامانده از قافله عشق...💕
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پیکر مطهر سید شهیدان اهل قلم با بالگرد از بیمارستان صحرایی شهید مخبری ارتش در فکه به عقب منتقل و از آنجا با هواپیما به فرودگاه مهرآباد تهران رفت. 🎞 تصاویری از شهادت، غسل، تشییع و تدفین شهید آوینی و شهید سعید یزدان پرست از ابتدا تا انتها با صحبت های فوق العاده زیبا و اثرگذار شهید آوینی در خصوص مرگ و زندگی ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ ۲۰ فروردین سال ۱۳۷۲ سالروز عروج سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی🌷 ┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
27.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم مستند: (شرح مجاهدت های علی صیاد شیرازی) قسمت اول 🌷 ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ - سالروز شهادت سپهبد بسیجی صیاد شیرازی
31.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم مستند: (شرح مجاهدت های علی صیاد شیرازی) قسمت دوم 🌷 ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ - سالروز شهادت سپهبد بسیجی صیاد شیرازی
🌷شهید صیاد شیرازی در محضر آیت‌الله‌العظمی بهاءالدینی 🔹 علاقه خاص آقای بهاءالدینی به صیاد شیرازی ا▫️💠▫️💠▫️💠▫️ ☀️نورانیت شهید صیاد شیرازی رفتم قم رسیدم خدمت آیت الله بهاء الدینی ... ایشان به من نگاهی کردند ، گویا منتظر بودند که پیغام را برسانم ، گفتم که حاج آقا ! جناب صیاد به شما سلام رساندند و گفتند دلم برای شما تنگ شده ، آقای بهاء الدینی فرمودند : شما آقای صیاد را می شناسید ؟ گفتم : حاج آقا فرمانده من است من چطور نشناسمش ! گفتند : شما آقای صیاد را می شناسید ؟ با سؤال دوم فهمیدم که حاج آقا به من می خواهد بگوید شما نمی شناسیدش . گفتم : نه آن قدری که شما می شناسید . گفتند : آقای صیاد را می شناسید؟ گفتم : نه حاج آقا سه بار از من سؤال کردند و بار سوم گفتم نه حاج آقا. ایشان گفتند : صیاد یک پارچه نور است ، سه بار هم تکرار کردند (نقل از یکی از شاگردان آقای بهاء الدینی) ا🌱🌱🌱🌱🌱 🍁 ۲۸ تیر ۱۳۷۶ -سالروز رحلت آیت الله العظمی بهاءالدینی 🌴ایشان از نمونه‏‌های روحانیان زاهد و عامل بود؛ به نماز شب و رعایت جزئیات مسائل اخلاقی پایبندی بسیار داشت و از علاقمندان عالمان آزاده به شمار می‌‏رفت. ایشان شیفته کسانی همچون آیت‌الله سیدحسن مدرس بود و حتی با حالت بیماری نیز زیارت قبر او در کاشمر را از یاد نمی‌‏برد. این عارف سترگ، در تحمل مصائب و سختی‏‌ها صبور بود و به خواندن قرآن و ادعیه شوق فراوان داشت. به دفاع از حریم ایران اسلامی اهمیت فوق‌‏العاده می‌‏داد و به همین خاطر، به رغم کهولت سن و رنج بیماری،چندین بار در زمان جنگ در جبهه‏‌ها حضور یافت و با نفس رحمانی خود، روحیه‌بخش رزمندگان اسلام بود