eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3هزار ویدیو
278 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
سخت است ؛ از رقیه بگویم به دخترت ای کاش بعدِ واقعه دختر نداشتی... 📸 آغوش پدرانهٔ فرمانده بجای پدر «حاج یدالله کلهر» در آغوش سردار حاج‌ علی فضلی مراسم سوم شهید ؛ سال۱۳۶۵ مسجد روستای بابا سلمان 💠 @bank_aks
دوره مجازی آفلاین" نوجوان و اربعین" ⭕️اساتید دوره: 🔸حاج حسین یکتا 🔸حجت الاسلام مجتبی وافی 🔸حجت الاسلام یاسر ماهری 🔸حجت الاسلام مجید باباخانی 🔸استاد مرتضی جهانبازی به همراه 🔹سرود های همخوانی 🔹سرود تشکر از موکب داران 🔹جزوه زیارت اربعین 🔹طرح پرچم پشت کوله ای 🔹نامه چند زبانه خطاب به نوجوانان کشور های دیگر برای نوجوانان کاروان 🟥ویژه مسئولین هیئت های نوجوانان، مربیان و والدین نوجوانان ❇️سرفصل ها: 🔰آنچه باید کاروان های نوجوانان بدانند. 🔰نکات ضروری برای والدین نوجوانان در رابطه با سفر اربعین 🔰ملزومات اجرایی سفر 🔰مباحث مناسب جهت ارائه به نوجوانان در سفر به صورت حلقه معرفت 🔰مراقبت های بعد از سفر 🔰مقدمات معرفتی سفر 🔰اربعین پسا وعده صادق ▫️جهت تهیه ی دوره، واژه ثبت نام را انتخاب کنید. 🔘تشکل یار تربیتی نخل ایتابلهسایت
19.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال و هوای این روزهای خادمین در یادمان باشگاه افسران سنندجفیلم همه روزه خادمین شهدا میزبان زائرین شهدا از سراسر کشور از جمله یادمان شهدای باشگاه افسران هستند. روح الله شریفی خبرنگار مرکز خبری شهید رهبر یادمان شهدای باشگاه افسران @rahianenoor_press
24.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 با سردار حاج علی فضلی سردار عزیز وجانباز سرافراز تو مایه مباهات وافتخار برای کشوری ، علی جان همیشه در قلب ما بودی وخواهی بود . مرا عهدیست با جانان ک تاجان در بدن دارم هوا داران کویش را چو جان خویشتن دارم . سلام ودرودخدا بر تو باد مرد بزرگ وعلم دار رشید اسلام
شما به میروید و من آنجا با شما نماز خواهم خواند انشاءالله (امام خمینی) این پیام روی پارچه مقابل صبحگاه لشگر10 نصب شده بود. ✅ شب قبل ازکربلای ۵ فرمانده تخریب شهید زینال حسینی برای که قرار بود رو بشکنند و بچه های مامور به گردان ها سخنرانی کرد. ابتدا کلیتی از عملیات و سختی هاش گفت و گفت : با توجه به عملیات قبل (کربلای4) که با مشکل مواجه شد احتمال زیاد داره که دشمن هوشیار باشه و مجبور باشیم زیر نور منورها و آتیش های سنگین با دشمن روبرو شویم سید حسابی دل ها رو خالی کرد و این هم به این خاطر بود که اگر کسی آمادگی نداشته باشه بیرون بیاد. اون شب آخرین جمله ای که امیدها رو به جمع برگرداند این بود. گفت برادرها!!! نقل قولی از امام عزیز به ما رسیده ایشون فرمودند به بچه های رزمنده بگویید که… رزمنده ها شما به کربلا میروید من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این جمله ای که سید فرمود همه رو به وجد آورد و اونجا با همه وجود شعار دادند خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی رو نگهدار. راوی : جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 | عملیات نصر ۷ ⏳ ۲۲ مرداد ۶۶ - آخرین مرحله از انجام عملیات نصر ۷ این عملیات در ۱۴ مرداد ۱۳۶۶ با رمز مبارک یا فاطمه الزهرا (س) در محور منطقه عمومی سردشت، قلعه دیزه (ارتفاع دوپازا، بلفت) به صورت نیمه گسترده توسط سپاه انجام شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 تنی چند از شهدای عملیات نصر ۷ از گردان کمیل، لشگر ۲۷ 🌷 شهید حمید کرمانشاهی، فرمانده گروهان شهید مدنی و . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار شهید حمید کرمانشاهی، فرمانده گروهان شهید مدنی، گردان کمیل 🌱 متولد: ۱۳۴۵ 🕊 شهادت: ۱۳۶۶/۵/۱۴ - عملیات نصر ۷ ، ارتفاعات دوپازا 🌿 مزار: مامازن ورامین - ده امام
🔺آن روز که در ولایت پذیری رفوزه شدم! پس از حدود ۲۰ روز نبرد سخت و نفس گیر، به عقبه خط در آبادان منتقل شدیم. هنوز خستگی از جانمان در نرفته بود که گفتند: یک قبضه دوشکای دشمن روی جاده ام القصر بدجوری مقاومت میکند و راه بچه ها را سد کرده. به ۱۵ نفر نیاز داریم که امشب برویم آن دوشکا را بزنیم و فردا صبح برگردیم. هرجور که بود پذیرفتیم و رفتیم. یک شب شد یک هفته استقرار در شهر فاو زیر بارش موشک و راکتهای هواپیما و از همه بدتر گازهای شیمیایی. من و حسین کریمی و میثم در سنگری نقلی و جمع و جور سکنا داشتیم. دیگر حوصله‌ام سر رفت و اعصابم از ماندن در چاله‌ی قبرگونه‌ای به نام سنگر و انتظار راکت‌ها و موشک‌ یا بمباران شیمیایی داغان شد. با میثم و حسین که صحبت کردم، آنها هم از این وضع شاکی بودند. قرار شد به نمایندگی سه نفرمان بروم صحبت کنم تا تکلیف معلوم شود؛ برویم خط، یا برویم عقب. رفتم پهلوی حمید کرمانشاهی و با ناراحتی گفتم: آقاجون، تکلیف مارو معلوم کنید. گفتید فقط یک شبه و یک قبضه دوشکا که باید بزنیم و برگردیم. اما چند روزه که مارو آوردید‌ این‌جا زیر بمباران هواپیما و معلوم نیست می‌خوایید چی‌کار کنید. حمید مثل همیشه، لبخند معنا‌داری زد و گفت: چیه داش حمید، خسته شدی؟ که با عصبانیت گفتم: خسته چیه؟ داغون شدم. من یکی دیگه نیستم. با همان تبسم گفت: چیه نکنه داش حمیدمون بریده؟ -بریده چیه مرد مومن؟ بگو همین الان بلندشیم بریم جلو اون دوشکای لامصب رو بزنیم، اولین نفر خودم میام. اصلا بگو قراره یه هفته توی خط بمونیم، هستم. ولی این‌جا دیگه نمی‌مونم. -نمی‌مونم یعنی چی؟ ما این‌جا تحت‌ فرمان فرماندهامون هستیم. هر چی قرارگاه برامون تعیین کنه، ما باید اون رو انجام بدیم. -ببین حمید جون، من این چیزا سرم نمی‌شه. اطاعت از فرمانده رو هم خوب می‌فهمم. اون مال وقتیه که بخوام از جنگ در برم. نه الان که می‌گم من رو بفرستید جلو توی خط مقدم. ببین آقاجون، من اعصابم خرد شده از اینکه توی قبر بشینم و هواپیما بیاد بزنه توی سرمون. -خب می‌گی چیکار کنم؟ -هیچی. یا بریم جلو، یا برگردیم اردوگاه عقبه. -به همین راحتی؟ مگه دست من و توست؟ -من نمی‌دونم دست کیه، من این‌جا بمون نیستم. با اجازتون من میرم عقب. حمید چهره‌اش را محکم‌تر کرد و گفت: یعنی می‌خوای جیم شی؟ این حرف خیلی بهم زور آورد. درحالی که نگاهم به میثم و حسین کریمی بود با ناراحتی گفتم: تو هرچی اسمش رو می‌خوای بذار. آره ، اصلا می‌خوام در برم. خوبه؟ برگشتم که داخل سنگر بروم تا وسایلم را جمع کنم، حمید باصدای بلند که بقیه هم بشنوند، گفت: داش حمید، اشتباه می‌کنی. ما سربازیم و باید حرف فرماندهامون رو گوش بدیم. اطاعت از ولایت یعنی همین، نه اون چیزی که خودمون دوست داریم. می‌ری، ولی می‌بازی. از من به تو نصیحت. روی هوای نفست تصمیم نگیر مرد! برگشتم تا جوابش را بدهم، ولی چشمم که به نگاه او افتاد، ترسیدم مبادا از عصبانیت حرفی از دهانم بپرد که بد باشد. ترجیح دادم حرفش را نشنیده بگیرم. داخل سنگر به حسین و میثم که گفتم شما هم بیایید برویم، نپذیرفتند. من هم که قبلا با آنها مشورت کرده بودم، به آنها توپیدم و گفتم: بی‌معرفتا فقط می‌خواستید من بیفتم جلو و ضایع بشم؟ حسین گفت: ضایع شدن چیه حمید جون؟ خب جنگ همینه. حمیدم راست می‌گه. ما باید به هر چیزی که فرماندهامون می‌خوان، عمل کنیم. نگاه تندی به حسین انداختم، ولی جواب او خنده‌ای بود و دستی که بر شانه‌ام زد و گفت: حالا توهم بی‌خیال شو و بمون. دو سه روز دیگه بیش‌تر نیست، داریم خوش ‌می‌گذرونیم. گفتم: نه داداش. خودتی، من این‌جا بمون نیستم. یا جلو و خط مقدم، یا اردوگاه عقبه. بسه دیگه. پدرم در اومد زیر بمبارون و توپ، یه دفعه نمی‌خوره توی سرمون ،که راحت‌مون کنه، دق‌مرگ می‌کنه لامصب. از سنگر زدم بیرون. حمید همچنان ایستاده بود و نگاهم می‌کرد. دیگر چیزی نگفت. من هم آرام گفتم: خداحافظ. راهم را کشیدم رفتم طرف اسکله‌ فاو. خودم را به اردوگاه بهمنشیر رساندم و به نزد بچه‌ها رفتم. یکی دوساعتی بیش‌تر نگذشت که متوجه شدم نیروهای گردان شهادت وارد اردوگاه شدند. در آن میان چشمم به حمید کرمانشاهی افتاد که همچنان متبسم بود و آرام. بدون اینکه چیزی بگوید، با من دست داد و رفت داخل اردوگاه. بدجوری حالم گرفته شد. فقط با خود می‌گفتم: کاش به حرف او گوش می‌کردم. بچه‌ها چیزی نمی‌گفتند، ولی سنگینی نگاه‌ها را روی خودم احساس ‌کردم که بدجوری عذابم می‌داد. احساس گناهی نابخشودنی داشتم. (راوی : برادر جانباز حمید داود آبادی، رزمنده گردان شهادت)
🌷 شهید حمید کرمانشاهی - سید مهرداد حسینی - شهید جعفرعلی گروسی - حمید داودآبادی تابستان ۶۴ ، شوشتر
ا🇮🇷 چرا همواره یاد و خاطره رزمندگان اسلام و دوران را گرامی می داریم⁉️ ۱ : آذربایجان و گرجستان به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال۱۸۱۳ میلادی در زمان فتحعلیشاه قاجار از ایران جدا شد .(حدود ٢٠۵ سال پیش) ۲-منطقه نخجوان و ارمنستان بموجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ۱۸۲۸ میلادی درزمان فتحعلیشاه از ایران جدا شد(یعنی حدود ١٩٠ سال پیش). ۳-افغانستان و هرات به موجب معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی در زمان محمدشاه قاجار از ایران جدا شد (یعنی حدود ١۶١ سال پیش ). ۴-ترکمنستان،ازبکستان و قرقیزستان بموجب قرار داد سال۱۸۸۳ میلادی در زمان ناصرالدین شاه قاجار از ایران جدا شد( یعنی حدود ١٣٧ سال پیش). ۵-پاکستان و سیستان بموجب قرارداد ننگین حکمیت « ژنرال اسمیت » در زمان حکومت قاجار در دو مرحله که آخرین آن در سال ۱۹۰۵ میلادی از ایران جداشد ( یعنی حدود ١١٣ سال پیش). ۶-مجمع الجزایر بحرین با ۳۳ جزیره ارزشمند در سال ۱۳۵۰ شمسی در زمان محمدرضا شاه پهلوی از ایران جدا شد( یعنی حدو۴٧سال پیش). ۷-شهر بندری وزیبای فیروزه در شرق دریای مازندران،قبل از انقلاب در زمان محمدرضا پهلوی از ایران جدا شد و به شوروی واگذار گردید. ▫️ اما میدانیم که در جنگ تحمیلی مدت ۸ سال با دنیا جنگیدیم،حدود ۱۸۸۰۱۵ نفر شهید دادیم ( در میدان جنگ و هم بمباران شهرها تا روز آتش بس ) که ۳۶ هزار نفر از آنان دانش آموز بودند. 💠 حال با افتخار اعلام میکنیم که: ۱- یک وجب از خاک میهن را از دست ندادیم. ۲-باعث بیداری کشورهای اسلامی و مظلوم شدیم. ۳-قدرت اسلام و ایران را به ابرقدرت ها نشان دادیم تا دیگر جرأت حمله به ایران را نداشته باشند. ا🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم سلام بر دلاورانی که قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم سلام بر مجاهدانی که به خاک افتاند تا ما به خاک نیفتیم . 👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📆 ۲۲ مرداد ۱۳۵۰ - جدایی بحرین از خاک ایران❗️ 📽 | نطق ‌بغض‌آلود نماینده ‌مجلس در مخالفت با تصمیم ‌دولت - فروردین ماه ۱۳۴۹ ▫️اردشیر زاهدی، وزیرخارجه ‌‌وقت نیز در جلسه ‌حضور دارد، ولی گویا چاره ای ‌نیست جز چشم ‌پوشی از بخشی ‌از خاک میهن
22 مرداد سال 1350 پهلوی استان بحرین رو فروخت! حالا استدلال شاه برای فروش بحرین چی بود!؟ میگفت: اکثریت ساکنان جزیره‌ی بحرین عرب هستند و به زبان عربی سخن میگویند! یعنی اگه زمان شاه صدام حمله می‌کرد به ایران می‌گفت خوزستانی‌ها عربی صحبت می‌کنن پس بدیم بره!
علمی بود به قدری باهوش بود که در۱۳سالگی به راحتی انگلیسی حرف می‌زد درجبهه آموزش زبان مۍ‌داد والفجر۸ شد و در۱۷سالگی به رسید محمود تاج‌ الدین 🇮🇷کانال خبری قم
باسلام و احترام حضور ارزشمند همراهان بزرگوار تعدادی PDF و صوت کلاس های دوره بدستمان رسیده در صورت تمایل در خصوصی پیام بفرستید تا ارسال شود با تشکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️خاطرۀ ناب استاد پناهیان از شهدای دستۀ حبیب کجا هستند این شهدا ... 🔹 از مبحث "انحطاط متحجّرانه؛ انعطاف‌پذیری متفکّرانه" 🔹در هیئت میثاق با شهدا، دانشگاه امام صادق(ع) @AkhbareFori