eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
283 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4.3هزار ویدیو
335 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 سلام بر آنان که بالی رها داشتند گذرنامه داشتند... * کانال شهدای هویزه؛ موثق ترین منبع روایت و اطلاعات حماسه هویزه @shohaday_hoveizeh
12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روزی که امام خندید .... 🎥| فیلم شور حاج بخشی؛ پیر دلاور جبهه ها 🔹 روزی رزمنده ها خدمت امام رفته بودند، و در جمع آنها حاجی بخشی نیز حضور داشت. ◇ توی حسینیه جماران مملو از جمعیت بود، امام وارد حسینیه شد و همه ایستاده شعار می‌دادند و امام هم دستش را برای رزمنده ها تکان می‌داد. ◇ ایشان روی صندلی نشست و قبل از اینکه صحبت هایشان را شروع کنن، حاجی بخشی از جا بلند شد و شروع کرد شعار دادن: ◇ ماشاالله ...حزب الله بسیجیها ...حزب الله سپاهیا ...حزب الله ارتشی ها ...حزب الله ◇ .... و همه حسینیه به وجد آمده و امام عزیز هم از آن بالا به جمعیت نگاه میکرد. ◇ حاجی گفت: کجا میرید ... همه گفتند: حاجی گفت: باکی میرید ...همه گفتند: حاجی گفت: ما را هم ببرید همه یکصدا گفتند ... جا نداریم..😂 ◇ اینجا بود امام بزرگوار شروع کردند خندیدن، و حاجی بخشی هم رو به امام در حالیکه دست به محاسن سفیدش می کشید. گفت: آقاجان: ببینید، این جوونها من پیرمرد رو اذیت می کنند.😊 🌱 در این ایام ؛ یاد رزمندگان گشاینده راه کربلا را گرامی داشته و برای روح مرحوم حاجی بخشی طلب علو و آمرزش داریم •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈ 🌴 کانال : روایتگر رویدادهای جنگ .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
3.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 حسین، حسین میگیم میریم، 🕌 شهید، شهید میکیم، میریم، 🌷 رجزخوانی حاجی بخشی در جمع رزمنده ها کانال دفاع مقدس
شما به میروید و من آنجا با شما نماز خواهم خواند انشاءالله (امام خمینی) این پیام روی پارچه مقابل صبحگاه لشگر10 نصب شده بود. ✅ شب قبل ازکربلای ۵ فرمانده تخریب شهید زینال حسینی برای که قرار بود رو بشکنند و بچه های مامور به گردان ها سخنرانی کرد. ابتدا کلیتی از عملیات و سختی هاش گفت و گفت : با توجه به عملیات قبل (کربلای4) که با مشکل مواجه شد احتمال زیاد داره که دشمن هوشیار باشه و مجبور باشیم زیر نور منورها و آتیش های سنگین با دشمن روبرو شویم سید حسابی دل ها رو خالی کرد و این هم به این خاطر بود که اگر کسی آمادگی نداشته باشه بیرون بیاد. اون شب آخرین جمله ای که امیدها رو به جمع برگرداند این بود. گفت برادرها!!! نقل قولی از امام عزیز به ما رسیده ایشون فرمودند به بچه های رزمنده بگویید که… رزمنده ها شما به کربلا میروید من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این جمله ای که سید فرمود همه رو به وجد آورد و اونجا با همه وجود شعار دادند خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی رو نگهدار. راوی : جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
17.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
1⃣ جلسه اول آموزش مکالمه عربی استاد سید مهدی موسوی 🔴 بفرمایید و تشکر کردن در موقعیت های مختلف ⏱ مدت آموزش : ۳ دقیقه و ۸ ثانیه ✅ جهت استفاده از سلسله جلسات، به کانال « آموزش مکالمه به زبان عربی » مراجعه کنید. https://eitaa.com/arabicam
حاج صادق آهنگران4_5866105563108082476.mp3
زمان: حجم: 718.7K
🎶 نوای جبهه بهر از باید گذشت از کنار مرقدِ آن سَر جدا باید گذشت ...
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📨 : تصاویری غم‌انگیز از و محیط پیرامون در زمان رژیم صدام و بعد از حمله آن رژیم نحس به حرم ... برای شادی روح شهدای جنگ تحمیلی و مدافع حرممون یه صلوات بفرستید... این عزت و سربلندی این روزهامون و راحت زیارت رفتنمون رو مدیون اونا هستیم شادی روح شهیدان راه آزادی صلوات
Iraq_Compelat_compressed.pdf
حجم: 79.83M
📚 کتاب بسیار زیبا و جامع «راهنمای مصوّر سفر زیارتی عراق»: اطلاعات اماکن زیارتی به تفکیک شهرها: نجف، کاظمین، کربلا، سامرا و ...، ادعیه، زیارتنامه ها، احکام و آداب زیارت، برخی سور قرآن، قبور علما، احادیث مرتبط و ... . ‼نکته: کتاب با رضایت و اجازه ناشر (نشر معروف) منتشر شده است. (ع) لینک جهت استفاده👇🏻 Join-> @kotobeDini☑️ فوروارد یادتون نره...
4.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷روایتی ناب درباره‌ی مادرشهید محمد کیهانی که می‌خواست در پیاده روی اربعین شرکت کند... ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮ 🆔 @yaranaseman ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═
✍️ |... 🔹پانزدهم دی 59، روز خنده ما بود و گریه دشمن. بچه ها پیروز شده بودند. کُلی بعثی کشته و اسیر توی چنگ مان بود. حسین علم الهدی از خوشحالی روی پا بند نبود. رفتم پیش حسین برای تبریک پیروزی. سید حسین اما با لحنی خاص گفت: «شیخ، حالا به من تبریک نگو. تبریک مال وقتی است که با همین تانک ها را فتح کنیم.» 👤 راوی: جانباز شهید شیخ شویش بوعذار (همرزم شهید علم الهدی) 📕 منبع: کتاب
امشب شب عملیاته ✅ در شب اول فروردین ماه سال 63 یه تعدای از های مامور به گردان ها ی رزمی میرفتند تا برای عبور امن برای حمله به دژ مسلح طلائیه باز کنند. شب سختی بود البته باران رحمت خدا همه ی زمین منطقه درگیری با دشمن را فرا گرفت و مصلحت خدا براین بود که بچه های ما هم گرفتار آب و گل شوند. و حمله آغاز شد و رزمندگان از خط اول و دوم دشمن عبور کردند. اما.... نیروهای پشتیبانی کننده خاصه که قرار بود برای کمک و تقویت بچه ها در مقابل پاتک های دشمن وارد منطقه در گیری شود متاسفانه در گل فرو رفتند وبا روشن شدن هوا و تکرار شد. یاد که غریبانه در سال های سال آرمیدند بخیر. امشب به یاد همه آنها فاتحه ای قرائت کنید 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
شهادت 18 تیرماه 1365 محل شهادت : 2️⃣ ✍️✍️✍️: روای: تمام سر وصورتم رو خون گرفته بود . ابتدا فکر کردم مجروح شدم، خون ها رو از صورتم پاک کردم و یه تکونی خوردم. چیری نشده بود سینه رو از خاک بلند کردم و یه نگاه به اطراف انداختم .. دیدم ابوالفضل رمضانی پاش به پوست آویزونه و افتاده. اومدم بالاسرش ، دیدم زنده است . خودم رو به برادر لطیفی که چند متر جلوتر بود رسوندم و با هم مشورتی کردیم.قرار شد برادر لطیفی معبر رو ادامه بده و من هم ابوالفضل رو از معبر بیرون ببرم. طناب معبر رو توی میدون محکم کردم وابوالفضل رمضانی هم خودش کمک کرد و در حالیکه خون زیادی از محل زخم هاش میومد به اول میدون اومدیم و بچه های امدادگر رو خبر کردم و مشغول بستن زخم ابوالفضل شدند و من برگشتم توی میدون مین. مسیر معبر و طناب معبر سفید زنگ با خون هایی که از ابوالفضل رفته بود کاملا قرمز شده بود ، دو نفری معبر رو تموم کردیم و سیم خاردارهای توپی آخر میدون مین رو هم قطع کردیم ، هنوز دشمن متوجه نشده بود. معبر کامل باز شده بود یکی دوبار عرض معبر رو رفتیم و اومدیم و وارسی کردیم که مین جانمونده باشه. فرمانده گردان رو هم آوردیم توی معبر و ایشون هم تا انتهای معبر رفت و خاطرش جمع شد که معبر باز است. اومدیم اول میدون وسروقت . خونریزی زیاد خیلی بیحالش کرده بود. ابوالفضل قد بلندی داشت وخیلی هم هیکلی بود. اما این زخم کاری همه توانش رو برده بود اما اون لبخند همبشگی روی لبانش بود. با برادر لطیفی کا رها رو تقسیم کردیم. من اول میدون نشستم ولطیفی هم رفت آخر میدون و بچه های گردان قمر بنی هاشم علیه السلام برای شکستن خط دشمن وشروع عملیات وارد معبر شدند. درگیری شروع شد دشمن مقاومت میکرد و آتش سنگینی رو منطقه اجرا میکرد . سمت چپ ما چند تا تیربار سنگین کار میکرد . نارنجک برداشتم و برای آخرین بار نگاهم به ابالفضل افتاد که دیگه رمقی به تن نداشت با او خدا حافظی کردم ورفتم سروقت سنگر دوشکا... با دشمن درگیر شدیم و خودم هم مجروح شدم و وقت عقب اومدن سراغ ابوالفضل رو گرفتم او رو عقب برده بودند. توی بیمارستان بودم که خبر دادند ابوالفضل رمضانی شهید شده. ✅ هنوز یاد اون معبر که طناب معبرش با خون ابوالفضل رنگین شد زنده است ..اون هایی که از به مشرف میشوند یادشون نره که معبر عبورشون با خون شهید ابوالفضل رمضانی سرخ شده و اگر زیارت با عزتی است به یمن از پا افتادن ابوالفضل هاست.