یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب حوض خون، روایت زنان اندیمشک از رختشویی در دفاع مقدس
💠 خاطرات زهرا ملکنژاد، قسمت دوم:
تلفن را برمیداشتم، کبری میگفت: زود بیا خونهی ما. همین. چادر سرمیکردم و میرفتم. خانههایمان توی یک خیابان بود. همیشه یک نیسان جلوی حیاطشان ایستاده بود. شوهر خواهرم، آقای کلانی، از بالای نیسان پتو و تشک و ملافه و لباس رزمندهها را میانداخت پایین. چندتا چندتا پتوها را میزدم زیر بغل و میگذاشتم گوشهی حیاط. حیاط پر میشد از پتو. آقای کلانی آخرین پتو را که میانداخت پایین، میرفت سراغ شستههای روز قبل و میگفت: بیمارستان پتو و ملافه نیاز داره... خیلی. و پتوها را نمدار و خشک جمع میکرد. آفتاب مهرماه خوزستان هنوز تیز و سوزان بود. اما زورش نمیرسید آن پتوهای بزرگ و سنگین را یک روزه خشک کند.
شیر آب حوض را باز میکردیم. خانمهای همسایه یکییکی در حیاط را میزدن و میآمدند تو. یکدفعه بیستسی تا خانم جمع میشدند. خواهرها بسمالله. تا غروب باید همه رو بشوریم. ملافهها را باز میکردیم، تکان میدادیم و میریختیم توی حوض، تاید میزدیم و با پا میرفتیم رویشان. بعد میگذاشتیم توی ماشین لباسشویی و یکبار دیگر میشستیم. کف حیاط کنار حوض پر میشد از پوست، تکهگوشت و لختههای خشکشدهی خون. حالمان بد میشد، بغض میکردیم، اما فرصت گریه نداشتیم. بسمالله میگفتم، کیسهای پلاستیکی دستم میگرفتم، خم میشدم و تکههای گوشت را از روی زمین جمع میکردم و میانداختم توی کیسه. کیسه را میدادم آقای کلانی تا ببرد دفنشان کند. شبهای اول خواب نداشتم؛ تکههای گوشت و رختهای خونی و پاره میآمد جلوی چشمم. با خودم میگفتم تکههای بدن کدام شهید است؟ سوراخهای روی لباسها هم اشکمان را درمیآورد. لباسها که خشک میشدند، من و کبری مینشستیم جای تیر و ترکشها را یکییکی رفو میکردیم، میدوختیم و اتو میزدیم.
ادامه دارد...
📌بعضی از سفارشات شهید #غلامعباس_حسینی به همسرش:
#قسمت_سوم:
🔻من در این مدت، در جبهه به یقین رسیدهام که اگر خدا نخواهد هیچ برگی از درخت نمیریزد، پس راضی باش به رضای خدا و هر چه از سوی او پیش آمد شكر كن و مصلحت خدا را چنین بدان.
🔹 آری این نوشتنها و گفتنها تنهایی مفهومی ندارد مگر آنکه عمل شود. پس در این لحظه هم من که افتخار همسری ایشان را داشتم و هم شما دوستان و اهل فامیل و تمام کسانی که حتی به انداره یکی دو کلمه با ایشان صحبت کردهاند و ایشان را می شناختند در برابر خدا مسئولم که بار این رسالت بسیار سنگین است و باید پیام رسان خون شهدای به خون خفته باشیم.
#ادامه_دارد...
🆔 @shahid_sayafzadeh
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹روایتگری دفاع مقدس وشهدا🌹
🌹سردارشهید حاج شعبان نصیری؛آرزوی شهادت نکنید.از خدا توفیق خدمت بخواهید،اجر خدمت شهادت است
✅در راستای فرمایشات مقام معظم رهبری واحیاء ارزش های دفاع مقدس وانقلاب اسلامی
✅روایتگری دفاع مقدس .انقلاب اسلامی،مدافعین حرم،شهدای امنیت ،کرامات وسیره شهدا
✅روایتگری کلیه مراسمات یادواره شهدا،دانشگاه ها،ادارات،مدارس، راهیان نور،مساجد وحسینیه هاوپایگاه های بسبج و...
✅شماره همراه 09127957570نصیرپور
🌹الهم عجل لولیک الفرج 🌹
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اگر شل بیاییم، سفت میخوریم!
#عملیات_رمضان / سال ۶۱
#انتشار_نخستین_بار
🎙صحبتهای شهید شهید حسن باقری در جمع نیروها:
⚪️ این یک زمینهی کلی است که ما اگر ول بکنیم خارجیها ول نمیکنند. پس اگر ما سریعتر اقدام نکنیم معروف است میگویند اگر شل بیاییم سفت میخوریم، اگر ما سفت نیاییم مسلماً با ما سفت رفتار میکنند.
دوران جنگ تحمیلی
10.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عملیات محرم ۶۱/۸/۱۰
🎥 به روایت برادر حاج محمد سلمانی فرمانده گردان امیرالمومنین ( علیه السلام )
🌴 لشکر ۱۴ امام حسین (ع)
قسمت اول
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عملیات محرم. ۶۱/۸/۱۰
🎥 به روایت برادر حاج محمد سلمانی فرمانده گردان امیرالمومنین ( علیه السلام )
قسمت دوم
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب حوض خون، روایت زنان اندیمشک از رختشویی در دفاع مقدس
💠 خاطرات زهرا ملک نژاد، قسمت سوم:
فروردین ۱۳۶۱، عملیات فتحالمبین بود. بعد از شوش، اندیمشک نزدیکترین شهر به منطقهی عملیات بود. پشت هم مجروح میآوردند با آمبولانس و هلیکوپتر. بیمارستان راهآهن نزدیک ایستگاه قطار بود. پشت آن هم مصلا. حیاط مصلا خیلی بزرگ بود. شده بود باند فرود. هلیکوپتر مینشست آنجا و مجروحها را تخلیه میکرد. از زمین و آسمان مجروح میرسید. شهر از نیروهای نظامی پر شده بود و بیمارستان از مجروح.
آن روزها رختهای بیشتری هم میآوردند در خانهها. همهی همسایهها توی خانهی خواهرم میشستند یا هرکس توی خانهی خودش میشست. شستنیها آنقدر زیاد بود که کار فقط توی خانه جواب نمیداد. از درو همسایه شنیدم خانمها توی بیمارستان شهید کلانتری هم رخت میشویند. خانهی ما ده دقیقه تا بیمارستان فاصله داشت... بخشهای بیمارستان ساختمانهای جدا از هم بودند. رخت شویی دهدوازده متر از اورژانس فاصله داشت.
بیرون و داخل رختشویخانه پر بود از لباس و پتو و ملافه. همین که رفتم داخل، بوی تند وایتکس دماغم را سوزاند. چهل پنجاه تا خانم صلوات میفرستادند، دعا میکردند و میشستند. من هم نشستم پای تشت و ملافهای باز کردم. خون روی آن خشک و سیاه شده بود. خواستم با وایتکس خیسش کنم. وایتکس را برداشتم و ریختم رویش. گاز شدید آن رفت توی حلق و دماغم. چشمهایم سوخت و اشکم سرازیر شد.
عکس: سالن رختشویی در سال ۱۳۹۰
ادامه دارد...
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب حوض خون،
روایت زنان اندیمشک از رختشویی در دفاع مقدس
💠 خاطرات زهرا ملک نژاد، قسمت چهارم:
نفسم بالا نمیآمد. شیلنگ آب را گرفتم روی صورتم و رفتم بیرون رخت شویی. داشتم خفه میشدم. تا مدتها به زور دوا و دارو نفس میکشیدم و موقع شستن گوشهی مقنعهام را شبیه ماسک جلوی دهنم میبستم.
خواهرم همیشه توی خانه رخت میشست، ولی من از آن به بعد میرفتم رختشویخانه. چندتا از خانمهای همسایه باهام میآمدند. حال و هوای رختشویی را دوست داشتم؛ پر از شور و احساس بودیم. خیلی وقتها برایشان نوحه میخواندم و خانمها همخوانی میکردند و شور میگرفتند برای شستن. شبها یک حبه سیر درسته میبلعیدم، تا صبح گلو و سینهام از بوی مواد شوینده پاک میشد... آن روزها فکر و ذکرمان جنگ بود. شبانه روز هم خانه نمیرفتیم بهمان گیر نمیدادند.
حسین آقا کارمند راهآهن بود. با رژیم پهلوی مبارزه میکرد. برای همین، قبل از پیروزی انقلاب هر ماه یکجا تبعیدش میکردند و آنقدر آزارش دادند تا مریض شد. زمان جنگ حالش بدتر شد. از لحاظ روحی به هم ریخته بود و نمیتوانست تنهایی و دوری من و بچهها را تحمل کند.
ادامه دارد...
عکس: حوضهای رختشوی خانه، سال ۱۳۹۰
✌ملت ایران، دشمنی آمریکا را در ۲۸ مرداد ۳۲ لمس کرد
✏️ رهبر انقلاب، در دیدار اخیر: یک حکومت ملّی مردمی در ایران بر سر کار بود، آمریکاییها آمدند با خیانت به حُسن اعتماد آن دولتی که سادهلوحانه به آمریکا اعتماد کرده بود وارد میدان شدند، آن دولت را سرنگون کردند، حکومت ظالمانهی شاه را به وجود آوردند.
✏️ ملّت ایران سالهای متمادی لمس کرد دشمنی آمریکا را؛ بیستوهشتم مرداد را ملّت ایران لمس کرد. شما جوانهای عزیز بروید ماجراهای سال ۳۲ را، نهضت ملّی را، حضور آمریکا را در کتابها بخوانید... اینها نقاط عطف ملّت ما است، نقاط عطف تاریخ ما است.
🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار دانشآموزان و دانشجویان. ۱۴۰۳/۸/۱۲
🔸متن کامل بیانات:
khl.ink/f/58192