eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
269 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 در سال ۱۳۶۴ به من ماموریت داده‌ شد وسایلی را به قرارگاه رعد ببرم و تحویل سرهنگ عباس بابایی بدهم. تا آن زمان، من و دوستانم، سرهنگ بابایی را ندیده بودیم. ساعت‌های آخر شب بود که به قرارگاه رعد رسیدیم. با ورودمان به قرارگاه، برادری را که لباس بسیجی به تن داشت و سرش را هم ماشین کرده بود، دیدیم. او ضمن خوشامدگویی، از ما پرسید: شام خورده‌اید؟ گفتم: نه. بی‌درنگ برای ما سفره پهن کرد، و مشغول خوردن شدیم. خودش ایستاده و منتظر بود تا اگر ما چیزی خواستیم، تهیه کند. همسفران من، چند بار دستور آوردن آب و نان دادند، و او دستورهای ما را با نهایت احترام اطاعت کرد. پس از خوردن غذا، سفره را جمع کرد، سپس رفت و طولی نکشید که با چند پتو روی دوشش وارد سوله شد. هنگام خواب، از آن بسیجی پرسیدم که چگونه باید خودمان را به سرهنگ بابایی معرفی کنیم. او گفت: حالا که دیروقت است؛ اگر صبح بپرسید، به شما معرفی می‌کنند. صبح زود، پس از صرف صبحانه، نشانی سرهنگ بابایی را گرفتیم. همراه دوستانم وارد اتاق شدم. همان بسیجی دیشبی را دیدیم. از او پرسیدیم: جناب سرهنگ بابایی کجا هستند؟ در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: بفرمایید؛ خودم هستم. باورمان نمی‌شد ایشان سرهنگ بابایی باشد. به یاد دستورهای شب پیش افتادیم و شرمنده شدیم. ابتدا، حرف را با عذرخواهی شروع کردیم و از حرکت دیشب‌مان پوزش خواستیم. از عذرخواهی ما ناراحت شد و گفت: برادر، من کاری نکرده‌ام. این، وظیفه‌ی من بوده است. شما همه خدمتگزاران اسلام هستید. به نقل از ماهنامه‌ی پاسدار اسلام، شماره‌ی ۳۰۸
سال 1366 مصادف با روز قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف-۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. وی پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلوله‌های تیربار ضد هوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به رسید. یادو خاطره این دلاور مرد بزرگ گرامیباد شهید🕊🌹