آسمانی که به انتظار تو مینشیند.تا به خط آخر کتاب برسی
تا هرآنچه بهتر بتوانی با هریک از جمله هایش زندگی کنی..
همراه خود نسیمی خنک را میفرستد تا گونه هایت که حال تنها مهمان سایه مژه هایت هستند را نوازش دهد.؛
تا به تو بفهماند زندگی می تواند تنها خلاصه شده در قهوه میان دستانت و غرق شدن در میان نامه ای به عطر مارسی در لابلای آخرین صفحه کتابت باشد؛
Mohammad Motamedi @RozMusic.com4_5920299834111166442.mp3
زمان:
حجم:
9.8M
در حَسرَت وجُدایی ...
1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"در میانِ خزان بهاران همچون نسیم خواهی آمد و حال قلبِ تو نوشته های این جهان را خواهد گرفت و قلبِ من آن هارا میبخشد به تاریخ کهنسال این جهان و حال بنگر مسیر من از قبل ترسیم شده است!"
-دزیره کلاری
”تنها چیزی که لازم داشتیم تنها یه معجونِ جادویی و نشستن تو یه قطار و رفتن به مقصدِ زیباترین جای دنیاست شاید جایی درمیان نمایشنامه های شکسپیر در لابلای آوای رنگ هایِ پخش شده ونگوگ درمیان روحمان شاید هم جایی درمیان غزلواره های همان کتابخانه قدیمی. دیدن آدمهای جدید، و آشنایی با یه دنیای متفاوت. تنها چیزی که لازم داشتیم تنها و تنها همین بود.“
—تمامِ چیزهایی که میخواستم؛ ۵ آوریل ۲۰۲۲
دراز کش روی خاک های بی انتها و سکوت مطلقی که همه جا از اطرافت رو پر کرده
همون لحظه تو همون حالت نگاه کردن به ماه و ستاره های دورش که مثل ریسه آسمون رو تزیین کردن
دستی که به بالا میبری تا ستاره بزرگ رو به روی چشمات رو بگیری و بیاری پایین تا برای خودت نگه داری
از جات بلند میشی و میری جلوتر
تپه های کوتاه و بلند طی میکنی و تو دل صحرا ساحل پیدا میکنی
ساحلی با خاک خیس قهوه ای تیره و آبی که تا مچ پات رو خیس میکنه و جلوت به رقص در میاد و تورو محو خودش میکنه
انگار صحرا دست تو دست ماه شده و باهم تو رویای خودشون درحال رقصیدن هستن و هم رو به آغوش زندگی دعوت میکنن و کیه که بدش بیاد ساعت ها تو رویای خلوت و آرامش اون آغوش فرو بره و چه حس خوبی میشد اگه میتونستی یک همراه ببری تا علاوه بر ریسه های آسمون ، کهکشان زیبای خفته درون چشمان اون رو تماشا کنی و بپرستی
_تماشای آغوش صحرا و ماه