46.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
"دیگر مرا ام البنین نخوانید؛ تا جای پای خاطرات برهنه کودکی های پسرانم در ساحل خالی دریای توفانی خیالم، با اندوه مادرانه ام، پُر نشود!
کدام تندیس تاریخی، در میانه میدان شهر آرزوهای زیر تیغ رفته ام، می تواند گوشه ای از پیکره دست نیافتنی عباس علیه السلام را تجسمی دوباره بخشد؟"
امشب غریبانه درکنار سفره ی مادر ادب حلقه می زنیم و برای غربت هزارساله ی مولایمان ناله می زنیم.
▪️از جامه عزای حسین
تاخیمه مهدی، راهی نمانده است!
فقط یک لبیک کافیست...
وقلبی که آماده سربازی ست!
#هئیت _انصار_الرضا_ع
🏴چهارشنبه ۶دی ماه ۱۴۰۲
سفره ی مادر ادب خانم ام البنین
🕌حسینیه حضرت ابوالفضل (ع)
شام شهادت حضرت ام البنین (س)
💢سپاس وتشکر از هیئت امنا وخادمین حسینیه حضرت ابوالفضل (ع)
🔰تهیه و تدوین :غفارسلمانیان
.⚫ویژه برنامه هیئت انصار الرضا( ع) دامغان در شامگاه شهادت حضرت ام البنین (س) به نیت سلامتی و فرج امام زمان (عج) ،شفای بیماران و رفع گرفتاری شیعیان
.
#هیئت_انصارالرضا
#هیئت
#دامغان
https://www.instagram.com/tv/CiAa0huIWfj/?igshid=MDJmNzVkMjY=
🚩عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🚩
👇👇👇
@ansaroreza_damghan
25.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الرب الحسین🥀
.
بی تعلّل باز شد از هم گره پشتِ گره
تا که مادر سفرۂ موسی بن جعفر نذر کرد..!
__
میفرمایدکه ؛
همه ی ائمه باب الحوائج اند، ولی اختصاصش به موسی بن جعفر(ع) است...
#هیئت_انصارالرضا
#هیئت
#دامغان
اینستاگرام هیئت انصارالرضا ع
https://www.instagram.com/tv/CiAa0huIWfj/?igshid=MDJmNzVkMjY=
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
@ansaroreza_damghan
#اطلاع_رسانی|#هیئت
🔰سخنرانی دانشمند فرزانه آیتالله میرباقری در جشن میلاد امام زمان (عج)
|یکشنبه ۶ اسفندماه|پس از نماز عشا
|دامغان. حسینیه حضرت ابوالفضل علیه السلام
🔰ستاد انتخاباتی آیت الله میرباقری در شهرستان دامغان
https://eitaa.com/joinchat/694616775C1b80b5fe09
♨️لینک کانال جارچی دامغان
🆔@jarchidamghan
🚩عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🚩
👇👇👇
@ansaroreza_damghan
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
✨شمیم عطر غذای حسین میپیچد
در خیمه عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام، هر کسی برای خودش عالَمی دارد؛ روضهخوانها یک جور، خادمها یک جور، سینهزنها یک جور و خلاصه هر کسی اینجا ارتباط مخصوصی با آقا دارد. از جمله آشپزها که در هر روز از این دهه، چند ساعتی را در فضای گرم آشپزخانه در کنار آتش اجاقگازها میگذرانند تا وقتی مجلس تمام میشود، یک غذای خوشمزه و خوب یا همان تبرکی روضه را به دست عزاداران برسانند و آنها را با رضایت بدرقه کنند. حالا بماند که خیلی وقتها خودشان هم بدون غذا به خانهشان میروند و هر چه هست و نیست، همه را نثار تمنای نگاه عزاداری میکنند که با التماس آمده و میگوید:«یک لقمه غذای تبرکی باقی نمانده؟ به خدا خانه مریض دارم»، یا آن دیگری از پدر و مادر پیری میگوید که چشمشان به در است تا یکی بیاید و ظرف غذای نذری که به قول خودشان مزهاش با تمام غذاهای دنیا فرق میکند را سر سفرهشان بگذارد.
اما قصه آشپز هیئت ما امسال خیلی فرق دارد؛ قصه عاشقی است؛ از همان قصههایی که با شنیدنش ابتدا برق از سرَت میپرد و بعد، گوشهای مینشینی و یک ساعت به حال خودت گریه می کنی که ای بابا، امام حسین چه عاشقهایی دارد و من پر مدعایِ بیسر و پا، در این دستگاه عاشقی چه حرفی برای گفتن دارم؟؛
چند روزی است دکترها تشخیص دادهاند در سرش رگی متورم شده و هر لحظه ممکن است پاره شود و او را به حالت اغما ببرد و... دکتر به او تاکید کرده اصلا نمیتوانی بیخیال این بمب ساعتی مغزت باشی، امروز را به فردا و الان را به یک ساعت بعد نباید موکول کنی، اما آشپز هیئت خیلی راحت و بدون نگرانی میگوید:«من که نمیتوانم در دهه عاشورا آشپزخانه و دیگ و غذا را رها کنم، اصلا من زندهام برای نوکری امام حسین، یک سال و دو سال که نیست، من عمرم را پای خدمت به عزادارها گذاشتهام. حالا روضه و تکیه را کجا ول کنم و بروم؟! یا آقا همین جا من را شفا میدهند یا در آشپزخانه هیئتش میمیرم یا بعد از دهه عاشورا میروم و عمل میکنم».
آری، حسین جان! هیئت خانه حقیقی ما و شما همان حیات واقعی ما هستی و دیگر هیچ...
امروز زندهام به ولای تو یا حسین...
✍ مصطفی ترابی
#محرم
#هیئت
#عزاداری
#لبیک_یا_حسین
https://eitaa.com/damghan220
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
╭──┅────•❀✾❀•────┅─╮
@ansaroreza_damghan
╰──┅────•❀✾❀•────┅─╯
✨شمیم عطر غذای حسین میپیچد
این شبها و روزهای همیشهپرخاطره، شاهد اجتماعات باشکوهی از سیاهپوشان عزای سید شهدا است که در هر هیئت و تکیه و حسینیه، فراوان در فراوان دیده میشوند. اگرچه بعضیها تراکم جمعیت در وقت پذیرایی و توزیع غذا را مورد نقد و اشکال قرار میدهند، ولی من در همین صفهای عریض و طویل غذای نذری، گاه چیزهایی دیده یا میشنوم که گمان میکنم شیرینیاش میارزد به تمام تلخی برخی رفتارها.
این بار هم میخواهم خاطرهای را از یک آشپز هیئت روایت کنم؛
«تکیه ما هر سال ظهر در روز یازدهم محرم، غذا توزیع میکند. جمعیت زیادی در اینجا سر سفره آقا اباعبدلله مینشینند و پذیرایی میشوند. در بین جمعیت، هر سال یکی از سرمایهدارهای شهر را میبینم که قابلمه به دست در جلو پنجره آشپزخانه میایستد. به قول امروزیها اینقدر باکلاس هست که در وقتهای دیگر تا دعوتش نکنی، سر میز غذا هم نمینشیند، چه رسد به اینکه قابلمه به دستش بگیرد و گاهی چند دقیقهای در صف غذا هم بایستد. یکبار خودش راز این ماجرا را اینطور برایم تعریف کرد؛
این قابلمهی غذای تبرکی آقا را که به خانه میبرم، تمام دانههای برنجش را در پلاستیکهای کوچک بستهبندی میکنم و در فریزر قرار میدهم و چند روز بعد، برای هر کدام از بچههایم که در چند کشور اروپایی زندگی میکنند میفرستم. آنها هم هر بار که برنج پخت میکنند، یکی، دو تا دانه از این برنج متبرک را در ظرف غذا قرار میدهند تا به این ترتیب، در تمام سال، خودشان را بر سر سفره غذای سیدالشهدا علیه السلام مهمان بدانند.
بعد هم اضافه کرد:
من هر سال در روز یازدهم محرم این کار را انجام میدهم تا فرزندانم در آن کشور غریب هم خودشان را مهمان آقا بدانند».
✍ مصطفی ترابی
#محرم
#هیئت
#عزاداری
#لبیک_یا_حسین
https://eitaa.com/damghan220
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
╭──┅────•❀✾❀•────┅─╮
@ansaroreza_damghan
╰──┅────•❀✾❀•────┅─╯
35.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
همین عزت ما را بس،
که به شما، تکیه کرده ايم...آدمها میآیند و میروند!
بیآنکه بدانند؛
داستان تنهایی حسین، سرنوشت بی کسیِ آدم است !
امام نور محض است؛
نور محض سایه ای ندارد...
سایهها، محصول گم شدن آدمهایند!
امام ابزار هرس خداست؛
هرس شاخههایی که آنقدر برای خود، کَساَند؛
که در برابر نور، سایهی "من" شان بیرون میزند!
أنفسکم فی النفوس و ارواحکم فی الارواح 💫
/ جامعه کبیره
تو در منی و من زنده به حضور توام!
اینگونه هرگز نمیمیرم!
🚩🚩مراسم روز هفتم حسینیه
سید الشهدا (ع) دباغان دامغان
🗓️شنبه ۲۳تیر
,🏴غفارسلمانیان
#اربعین
#کربلا
#هیئت
#دامغان
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
╭──┅────•❀✾❀•────┅─╮
@ansaroreza_damghan
╰──┅────•❀✾❀•────┅─╯
✨در عزایت روز و شب نشناختیم...
آیین تکیهگردی در دامغان در شبهای تاسوعا و عاشورا با آن رسمها و سبکهای مخصوص به خودش، یک نوستالژی فراموشنشدنی برای هر دامغانی است، در هر گوشه از این جهان پهناور که باشد. برای همین، سعی میکند شب تاسوعا و عاشورا خودش را به زادگاهش برساند.
اما راستش از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان، دو سالی هست که این رسم آیینی، حالوهوای سالهای گذشته را برایم ندارد. خودم فکر میکنم دلیلش این باشد که نگین این انگشتری را دو سالی هست گم کردهایم؛
آقای بامعنویت شهر، مرحوم آیتالحق حاج آقا سیدمحمود ترابی را میگویم.
شب تاسوعای امسال هم حضور آقا را خیلی کم داشت، در جلوی دسته حسینیه محله امام در جمع چند نفرهای که با رسیدن به هر تکیه قدیمی، یکی، دو مدح قدیمی را با هم میخوانند؛ مثل:
«شب تاسوعاست امشب
محشر کبراست امشب
بیپسر زهراست امشب»
امشب در مسیر راه، حسینآقای امینیان، همان همراه همیشگی آقا در شبهای تاسوعا میگفت:
«یک سال مانده به فوت آقا، شب تاسوعا با ایشان راهی برنامه تکیهگردی شدیم؛ مثل هر سال، ولی حالا آقا دیگر پیرمردِ پیرمرد شده بود، دستانش میلرزید و گاهی یکباره قدمهایش از حرکت بازمیماند.
به زینبیه که رسیدیم، همین اتفاق افتاد، راستش برای سلامتی آقا نگران بودیم، پیشنهاد کردند تا به خانه برگردیم. با هم به خانه آمدیم.
خواستم خداحافظی کنم و برگردم که آقا مرا صدا و گفت:
نه، من هم میآیم، امشب را باید هر جور شده در بقیه تکیهها حاضر بشوم، تماس بگیر ببین کجا هستند تا برویم».
آقا کمال، مداح ثابت پیشخوان دسته حسینیه محله امام هم برایم خاطراتی از نگرانی همیشگی شبهای تاسوعا و تکیهگردی آقا گفت.
شاید درست حدس زده باشید؛ آقا حسابی نگران نماز صبح خودش و شرکتکنندگان در این برنامه بود که مبادا برای انجام یک عبادت مستحب، عمل واجبی را ترک کنند و نماز صبحشان قضا شود.
✍ مصطفی ترابی
#محرم
#هیئت
#عزاداری
#دامغان
#لبیک_یا_حسین
https://eitaa.com/damghan220
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
╭──┅────•❀✾❀•────┅─╮
@ansaroreza_damghan
╰──┅────•❀✾❀•────┅─╯
✨ اینجا خودش کربلاست...
محرم نشده صدای شیپور جنگ با یزیدیها به صدا درآمد و همه؛ از مرد و زن و پیر و جوان را آماده برای تماشای یک کربلای مجسم کرد. روزهای آخر شهریور ۱۳۵۹ بود. خیلیها که خون غیرت و عزت در رگهایشان موج میزد، از بهشت خانهها و کاشانهها دل کندند و رهسپار جهنم آتش شدند؛ هم آتش جنگ و هم گرمای تابستانی جنوب ایران. حاج ابراهیم هم، یکی از همان غیرتیها بود.
بعد از حدود پنجاه روز، با نزدیک شدن به ماه محرم، حالا دیگر وقت آن بود که حاج ابراهیم به خانه برگردد تا پدر و مادرش با فرزند ارشد خود، دیداری تازه کنند. او حتما خودش را میرساند، اصلاً جای تردید نبود، چون دامغانیها قله قاف هم که باشند، تاسوعا و عاشورا باید در تکیه قدیمی محله خودشان سینه و زنجیر بزنند. خصوصاً حاج ابراهیم که نوحهخوان جوان شهر بود و سینهزنهای تکیه معصومزاده و زنجیرزنهای تکیه خوریا هم چشمانتظار آمدنش بودند.
اهل خانه داشتند برای آمدنش آماده میشدند که از پادگان حمیدیه اهواز زنگ زد و گفت:
«دفترچههای نوحهام را راهی کنید برای اهواز».
با تعجب پرسیدند:
«مگر قصد آمدن به دامغان نداری؟ تو که قبل از رسیدن محرم، صبر آمدنش را نداشتی و برای نوکری آقای شهید کربلا سر و دست میشکستی؟! پس چه شد آن هم شور و شوق؟!».
پاسخ داد:
«راستش اینجا خودش کربلاست، آقا اباعبدلله اینجا ما را صدا میزند، امسال میخواهم همینجا دمِ یا حسین بگیرم».
آقا رضا، پسردایی حاج ابراهیم، مامور شد دفترچهها را ببرد اهواز و به دستش برساند.
دو، سه روزی از محرم گذشته یا نه، با کلی اینور و آن ور زدن، بالاخره حاج ابراهیم را پیدا کرد و دفترچههای نوحه، که بگو سرمایه عشق و صفای او را به دستش رساند. انتظار داشت برق شادی را در چشمان حاج ابراهیم ببیند و از دیدن دفترچههای نوحهاش حسابی ذوق کند، ولی اینطور نشد، بلکه او با گفتن فقط یک جمله، آب سردی را ریخت روی صورت آقا رضا:
«من دیگر به این دفترچهها احتیاجی ندارم».
آقا رضا خسته و کوفته و حالا کمی ناراحت و عصبانی گفت:
«مرد حسابی! برای پدرت پیغام میفرستی دفترچهها را بفرستید اهواز، حالا میگویی نمیخواهم؟!»
دوباره حاج ابراهیم حرفش را تکرار کرد:
«گفتم که، حالا دیگر به آنها نیازی ندارم».
آقا رضا که از حرف پسرعمهاش سر در نیاورده بود، با حالت کلافگی از او جدا شد تا به کارهای خودش برسد، اما چند روز بعد، فهمید که راز این خواستن و نخواستن چه بوده است؛ حاج ابراهیم رجببیکی، ذاکر با اخلاص اهل بیت، جوان پای کار جهاد دامغان، در ششمین روز ماه محرم با گلوله مستقیم دشمن بعثی، در اطراف شهر اهواز به شهادت رسید تا آخرین نوحهخوانیاش در روز پنجم ماه محرم در خاطرهها زنده بماند؛ نوحه جناب قاسم بن الحسن:
«بیا مادر از حرم بیرون رنگ رخسارت میرود میدان
کفن بنما بر تن قاسم راحت جانت میرود میدان»
✍ مصطفی ترابی
#لبیک_یا_حسین
#به_امید_پایان_کربلایغزه
#محرم
#هیئت
#عزاداری
#دامغان
https://eitaa.com/damghan220
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
╭──┅────•❀✾❀•────┅─╮
@ansaroreza_damghan
╰──┅────•❀✾❀•────┅─╯
✨ سیلاب اشک بابا...
اسفند ماه سال گذشته همراه با جمعی از نخبگان فرهنگی شهر دیباج، توفیق دست داد تا به دیدار خانواده شهیدی از اهالی آن شهر بروم؛ شهید عباس رنگریز.
همسر و پسرش به گرمی از ما استقبال کردند. نوبت که به خاطرهگویی رسید، همسر شهید شروع به صحبت کرد و با خاطراتی از روزهای پیش از تولد همسرش، باب گفتگو را باز کرد:
پدر همسرم تا سالها صاحب فرزند نمیشده و بچههایش جز چند ساعت و چند روز، عمرشان به دنیا نبوده است، تا اینکه تصمیم میگیرد برای زیارت و عرض حاجت به کربلا برود. بار و بنهاش را جمع میکند و راهی کربلا میشود و به قول خودش، حرف دلش را به حضرت عباس علیه السلام میگوید. چند ماه بعد، خدا به او پسری میدهد که نامش را «عباس» میگذارد.
سالها یک به یک میگذرد و عباس پا به سن نوجوانی و بعد هم جوانی میگذارد. حالا دیگر آن عباس کوچک، برای خودش مردی شده، ازدواج کرده و صاحب دو فرزند دختر و پسر شده و در معدن ذغال سنگ مشغول به کار است.
یک شب او و پدرش در مسجد بحثشان بر سر رفتن یکی از آنها به جبهه برای دفاع از ایران اسلامی عزیز، بالا میگیرد و در آخر، عباس پدرش را راضی میکند تا او بالای سر دو خانواده بماند و عباس راهی جبهه شود. بعد از پایان دوره چهلوپنج روزه، عباس چند روزی ماندنش در جبهه را تمدید میکند و در همان روزها توفیق شهادت در راه خدا را به دست میآورد.
حالا پدرش مانده و یک دنیا آرزوی بدون عباس. کارش میشود شب و روز گریه کردن، بر سر سفره با برداشتن هر لقمهی غذا، آنقدر اشک میریزد که لقمه به اشک چشمش خمیر میشود. هر چه به او میگویند که خیلیها شهید دادهاند، جوانشان در راه دین خدا فدا شده، اما هیچکدام مثل شما اینقدر بیتابی نمیکنند! ولی او جواب میدهد:
شما که نمیدانید، من به زور نذر این بچه را از آقا ابوالفضل علیه السلام گرفته بودم.
پدرش تا سه سال پس از شهادت عباس، بساط اشک و آه را جمع نمیکند و عاقبت هم از سوز هجران فرزندش میمیرد، اما این معنا را همیشه برایمان مانا میکند که؛
درخت انقلاب اسلامی که ریشه در خونهای پاک شهیدان و اشکهای بیامان پدران و مادران ایشان دوانده، طوفان شیطنتکاریهای این و آن، هرگز نخواهد توانست لرزه بر اندامش بیاندازد.
✍ مصطفی ترابی
#لبیک_یا_حسین
#به_امید_پایان_کربلایغزه
#انقلاب_اسلامی
#محرم
#هیئت
#عزاداری
#دامغان
https://eitaa.com/damghan220
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
╭──┅────•❀✾❀•────┅─╮
@ansaroreza_damghan
╰──┅────•❀✾❀•────┅─╯
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الرب الحسین
بهشت ارزانی خوبان عالم،
بهشت من تماشای حسین است......
اشک وگریه وسینه زنیمو برا شب اول قبرمون بزار کنار عزیزدلم .....
#چله_اشک
#هیئت_انصارالرضاع
#دامغان
#عزیزم_حسین
#اربعین
#نسل_حسینی
#هیئت #کربلا
🔰هر شب راس ساعت ۲۰:۱۵
مدرسه شهید محمد منتظری
🔴چله ی اشک
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
@ansaroreza_damghan
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب الحسین (ع)
خدا مارا کنارتو پیر کند حسین ....💔
❇️مراسم عزاداری ماه صفر
هرشب ساعت :۲۰۱۵
مدرسه شهید محمد منتظری
#چله_اشک
#هیئت_انصارالرضاع
#دامغان
#عزیزم_حسین
#اربعین
#نسل_حسینی
#هیئت #کربلا
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
@ansaroreza_damghan
20.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽..
«السلام علیك یا اباعبدالله...»
وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ
وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ
وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا
اسراء - ۸۰
✍ ما آمده ايم....
اینجا....
در فضایی که هیئت می نامندش...
چون معتقدیم به این اصل که این جلسات و
تاثیر آن....بر نفوس ما...از هر حقیقتی، حقیقی تر است...
آمده ايم اینجا....
دور هم.... تا در برابر یک طبیب، زانو بزنیم...
دربرابر کسی که حقیقت جانمان را به ما، بشناسد... و با آسمان اشنایمان کند...
در برابر کسی... که دستان مان را، به دامان آسمان برساند....
ما آمده ايم تا... بیاموزیم ؛
اگر گامی برای ظهور برنداشته ايم...؛
لااقل، برای امدنش، راه بندان نیز.... نکنیم...
اللهم عجل لولیک الفرج....
🚩🚩شب چهلم مراسم چله اشک _
سه شنبه ۱۳شهریور _۱۴۰۳
#هیئت_انصار_الرضاع
#اربعین
#عراق
#کربلا
#چله_عاشقی
#هیئت
#دامغان
⚫سلام وارث دلتنگی های کربلا
🏴عضویت در کانال هیئت انصار الرضاع دامغان 🏴
👇👇👇
@ansaroreza_damghan