eitaa logo
هیأت نوجوانان انصار الشهدا
65 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
21 فایل
https://eitaa.com/mohammadsharif ارسال پیام به هیأت انصار الشهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
✍حاج قاسم سلیمانی یهو میومد میگفت : چرا شماها بیکارید؟! میگفتیم: حاجی نمیبینی اسلحه دستمونه؟! یا ماموریت هستیم و مشغولیم؟! میگفت: نه. بیکار نباش! زبونت به ذکر خدا بچرخه پسر .. همینطور که نشستی، هرکاری که میکنی ذکر هم بگو .. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی! خاطره‌ای از سردار شهید "مهدی باکری" 🔹یک روز گرم تابستان، شهید باکری (فرمانده دلاور لشکر ۳۱ عاشورا) از محور به قرارگاه بازگشت. یکی از بچه ها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید: امروز به بچه های بسیجی هم کمپوت داده اید؟ 🔹جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده. مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟ گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما! 🔹مهدی این حرف ها را شنید، با خشم پاسخ داد: از من بهتر، بچه های بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی می جنگند و جان می دهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفته ای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم." ● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟ 📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر 14 امام حسین(ع) 🌷 ●ولادت : 1343 اصفهان ●شهادت : 1366/2/5 بانه ، عملیات کربلای10 🌷 💐🍂🍁🍃💐🍂🍁🍃💐🍂🍁🍃
مقدس ✅طنز جبهه😂 به سلامتی فرمانده🕵 دستور بود هیچ کس بالای 80 کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند😓! یک شب داشتم می‌آمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد نگه داشتم😉 كه شد،🙂 گاز دادم و راه افتادم من با می‌راندم و با هم حرف می‌زديم!😍 گفت: می‌گن لشکرتون دستور داده تند نرید!🙄😒 راست می‌گن؟!🤔 گفتم: گفته😊! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی باحالمان!!!😄 مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش می‌گيرند!!😟 پرسيدم: کی هستی تو مگه؟!🤔 گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار...😶😰😨😱😂 🌷
داشتیم با ماشین از برمی گشتیم که ماشینمون نزدیک روستای مادر حاج حمید، بنزین کرد کردم که به خانه مادرشون بریم و پول قرض بگیریم؛ ولی حاج حمید گفت : چیزی رو به شما می گم که آویزه کنید هیچ وقت خودتون رو نیازمند کسی غیر نکنید حتی اگه نیازمند شدید از خدا بخواید و به اون کنید با گفتم : الان خدا برای ما می فرسته؟! گفت : بله اگه کنی می فرسته بعد هم ماشین رو بالا زد و نگاهی به آب و روغن ماشین که یک مرتبه یکی از از راه رسید و مقداری بنزین بهمون داد حاج حمید گفت : اگه به خدا کنی خودش وسیله رو می فرسته؟ 🌷 🌷
يكى از زیبا ترین عکس دفاع مقدس معروف به عکس شش برادری؛ چرا که در عکس سه برادر بزرگتر ایستاده و سه برادر کوچکتر زیر پای برادر بزرگتر نشسته و از همه جالبتر اینکه پنج نفر به درجه رفیع شهادت و یکنفر به درجه جانبازی مفتخر گردیدند. 🌷
‌ ‌ خاطرات شهدا 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 اخــــــــــلاص بهش خبر دادند پانزده نفر از بچه هاے ڪمین،ساعت هاست ڪہ آب ندارن.😔😔 حاج حسین(شهید خرازے)بہ یکے از بچہ ها گفت:اسلحتو بردار و دنبال من بیا.😞😞 حاجے دست راستش قطع شده بود،با دست چپ ،بیست لیترے آب رو ڪشید روے دوشش و حرڪت ڪرد.😔😔😔 🌷
°|•🌹 یاد خدا را فراموش نکنید . . مرتب بسم‌اللھ بگویید . .📿 با یاد و ذکر خدا و عمل براۍ رضاۍخدا خیلے از مسائل حل مےشود . .✨ 🌷
🌹 جمله ماندگار طلبه شهید سید عبدالصمد امام پناه : مسلمانان دو قبله دارند کعبه برای عبادت و قدس برای شهادت ولادت : ۱۳۴۸ تبریز شهادت : ۱۳۷۵ جنوب لبنان
|خاطره‌شہدا🕊| ────── یهومیومدمیگفت: «چراشماهابیکارید⁉️» می‌گفتیم: «حاجی! نمیبینےاسلحہ‌دستمونہ؟!یاماموریت‌ هستیم‌ومشغولیم؟!»° .میگفت: «نہ‌..بیکارنباش! زبونت‌بہ‌ذکرخدابچرخہ‌پسر...🍃° همینطورکہ‌نشستےهرکارےکہ‌میکنے ذکرهم‌بگو :)» وقتےهم‌کنارفرودگاه‌بغداد زدنش ‌تۅ ماشینش‌کتاب‌دعاوقرآنش‌بود ..🖇 . ☁️⃟🍁¦⇢
🌹|شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی ✍️ امورات خانواده ▫️یک روز جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است. ایشان نپذیرفت و گفت: من این ملاقات را نمی‌پذیرم، مگر اینکه امام رحمت‌الله به من تکلیف بفرمایند، ولی اگر ایشان این تکلیف را نمی‌کنند، نمی‌پذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در درس‌ها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است. 📚 سیره شهید دکتر بهشتی، نشر شاهد، صفحه ۷۰ 🌷