انصار الشهدا
مرا #خیال تو #بی_خیال عالم کرد! سلام بر #مهدی_فاطمه (عج)
داشتم به این فکر میکردم
که لحظۀ مرگ چه حالی دارد انسان.
با خودم گفتم میشود پیش از رسیدن مرگ
مردن را تجربه کرد؟
و داشتم میگفتم کاش میشد
بیآن که بمیری
طعم جان کندن را بچشی!
گمان میکنم اگر کسی یک بار مردن را تجربه کند
از باقی عمرش بهرۀ بیشتری خواهد برد.
در همین فکرها بودم
که ناگهان به یاد تو افتادم
و با خودم گفتم اگر تو مرا فراموش کنی چه میشود؟
این خیال هنوز در ذهنم خودش را خوب جا نداده بود
که احساس کردم نفسم بالا نمیآید.
تپشهای قلبم به شماره افتاده.
تنم سرد شده.
عرقی سرد روی پیشانیام نشسته.
پایم داشت میلرزید.
چشمهایم تار شده بودند.
زبانم بند آمده بود.
گردنم تاب نگه داشتن سرم را نداشت.
دنبال قبله میگشتم
و به #خیالِ فراموش کردنت التماس میکردم که برود
امّا نمیرفت.
به تو قسمش دادم.
از ذهنم بیرون رفت.
همین که پایش را از ذهنم بیرون گذاشت
نفسم راه افتاد
قلبم تپیدن از نو آغاز کرد
تنم گرم شد
چشمهایم روشن شدند
زبانم باز شد و سرم را رو به آسمان گرفتم و بیاختیار تو را فریاد زدم.
خیالش اگر این بود خودش چیست؟
#آقا!
تو را سوگند میدهم به خودت که مرا فراموش نکن.
من تاب این جان کندن را ندارم.
بگذار امروز تو را این گونه صدا بزنم
تا آرامتر شوم:
صبحت بخیر ای همیشه به یاد من!
#بهانه_بودن
انصار الشهدا
برخی دوست دارند با تو باشند
تا نگاهت کنند
برخی هم دوست دارند با تو باشند
تا تو نگاهشان کنی.
#من_دوست_دارم_با_تو_باشم
تا با تو باشم
حتی اگر نگاهم نکنی
و حتی اگر نگذاری که نگاهت کنم.
صدای نفست برای من کافی است.
اصلاً بدانم این جایی که هستم
زیر سقف همان عمارتی است
که تو داری نفس میکشی
برایم کافی است
آن وقت صدای تو را میشنوم
وقتی که داری حرف می زنی
با آنهایی که دوستشان داری.
من کاری ندارم که تو با چه کسی صحبت می کنی،
همین که صدایش را به گوشم رساندهای
یعنی من هم مخاطبت بودهام.
حتی اگر اشتباه میکنم
نگو اشتباه میکنم
بگذار با همین #خیال، خوش باشم.
چقدر خیال در خیال در خیال شد
خیال این که پیش تو باشم
خیال این که تو با چه کسی سخن می گویی
خیال این که صدایت را من بشنوم
و خیال این که تو بگویی مخاطبم نبودی.
این خیالهای تو در تو را
دوری تو برای من ساخته است.
نزدیکترم کن
این دوری آخرش دیوانه میکند مرا.
#سلام_بر_مهدی_فاطمه (عج)
#بهانه_بودن