انصار الشهدا
سید مجتبی #نواب_صفوی روحانی شیعه، بنیانگذار و رهبر جمعیت فدائیان اسلام. نواب صفوی دروس حوزوی مانند
سالها قبل شخصی به نام سید مهدی هاشمی در جلسات #نواب شرکت می کرد. زمانی که نواب حال او را جویا شد به او اطلاع دادند که هاشمی در زندان منتظر صدور حکم اعدام است. نواب برای نجات او از زندان به دیدار شاه رفت.
روز ملاقات نواب با شاه فرا رسید. محمود جم به نواب گفت: «ملاقات اعلیحضرت تشریفاتی دارد، زمانی که به نزد ایشان رفتید، تعظیم کنید و با سربازهایی که به شما سلام نظامی میدهند به گونهای برخورد کنید که افسرهای ما دلسرد نشوند... ساعت ملاقات شما هم یک ربع است.»
نواب به او پاسخ داد: «لازم نیست شما بگویید خودم میدانم.» رهبر #فداییان بیتوجه به سخنان وزیر دربار ، در پاسخ سلام افسران ، در حالی که دستش را بالا گرفته بود گفت: «سرباز اسلام باشید, در راه اسلام حرکت کنید.»
شاه در کناری ایستاده بود و نواب جلو رفت. محمود جم گفت: «تعظیم کن.» نواب خیلی آرام گفت: «خفه شو» پس از سلام نواب، شاه با او دست داد و گفت:
«آقای نواب صفوی! ما از فعالیتهای شما در عراق باخبر هستیم.»
نواب فوراً پاسخ داد: «برای مسلمان، همه کشورهای اسلامی یکی است؛ «نجف، ایران، مصر و مراکش. همه جای دنیای اسلام خاک مسلمانان است. وظیفه مسلمان این است که کارش را انجام دهد.»
دوباره شاه پرسید: «آقای نواب صفوی چه میخوانید؟ من شنیدهام شما #طلبه هستید و درس میخوانید. ما آمادگی داریم که هزینه تحصیل شما را تأمین کنیم.»
نواب دستش را محکم بر روی میز کوبید و گفت: «من درس هستی و سیاه مشق زندگی میخوانم و مردم مسلمانان ایران این قدر غیرت دارند که این سرباز کوچک #امام_زمان (عج) را خودشان اداره کنند. اما من به شما نصیحت میکنم:
این دغل دوستان که میبینی مگسانند گرد شیرینی
شما باید از فلسطین حمایت کنید. شما با مردم مظلوم و فقیر باشید.»
در همان دیدار با تقاضای نواب، شاه با یک درجه تخفیف حکم حبس «سید مهدی هاشمی» را صادر نمود. پس از پایان وقت ملاقات ، شاه به وزیر دربار گفت: «این سید مثل یک افسر که با سرباز صحبت میکند با من صحبت کرد و اصلاً انگار نه انگار شاهی وجود دارد. این چه کسی بود که فرستاده بودی این جا؟»
#شهید #سید_مجتبی_نواب_صفوی
۲۷ دی ۱۳۳۴ سالروز شهادت
شادی روح پاک شهدای فداییان اسلام صلوات
یا بن الحسن
برای چشمانم دعا کن...
شاید «ندیدن» من فرصت «ظهور» را از #تو گرفته باشد...
دیدن تو سهم چشمانی است که بر غیر تو بسته باشند!
...پیراهنت را بفرست
🌹 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹
#سلام_بر_مهدی_فاطمه (عج)
کامیون ها پشت سر هم در جاده شهید صفوی به سمت شلمچه حرکت میکردن، پشت کامیون ها جای سوزن انداختن نبود
هر کامیونی پذیرای چهل پنجاه رزمنده با تجهیزات کامل بود ،کیپ تا کیپ بچه ها نشسته بودند و مشغول ذکر و تلاوت قرآن و دعا بودند
در این بین بازار عقد اخوت هم داغ داغ بود
عقد اخوت با بچه هایی که خیلی هایشان تا ساعاتی دیگر مهمان ارباب بودند، بعضی ها هم آمال و آرزوها شان را بر زبان جاری میکردند و عمق نگاه زیبایشان را به رخ تاریخ می کشیدند
یکی میگفت ای کاش مثل علی اکبر( ع) فدای دین شوم، دیگری آرزوی شهادت مثل خود سید الشهدا را داشت و میخواست بی سر به لقاء الله برسد. اما یکی بلند شد و گفت ایام #فاطمیه است، ای کاش می شد نشانه ای به سینه و بازو و پهلو با خود بر می داشتیم تا شرمنده مادرمان نباشیم، همین طورم شد. اکثر جنازه ها یا از پهلو یا از سینه و یا از بازو مورد اصابت قرار گرفته بودند.
درست مثل مادرشان #فاطمه_زهرا(س)
صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها
می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن...
حس عجیبی داشت، انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست!
اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه...
با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...»
فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و...
بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو، دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد...
منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت:
«خداحافظ پسرم، سلام من رو به حضرت #زهرا(س) برسون»
هرگاه به هر
امامی سلام دهید
خــــــود آن امام جواب
ســـــــلام تان را میدهـــــد
ولی اگر کسی بگوید:
« #السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا »
همهی امامان جواب میدهند
میگویند: چه شده است که این
فرد نام مادرمان را برده است!؟
هر کجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید
#یا_زهرا (س)
مقام معظم رهبری امشب ساعاتی را در مسجد مقدس جمکران بسر بردند.
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای
احتمالاً زمستان سال ۶۸ بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود.
سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ..
در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به #حضرت_زهرا سلام الله عليها بي ادبي ميشد.
من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور، ولي همه لال شديم و دم بر نياورديم. با جهان بيني روشنفكري خودمان قضيه را حل كرديم. طرف هنرمند بزرگي است و حتما منظوري دارد و انتقادي است بر فرهنگ مردم.
اما يك نفر نتوانست ساكت بنشيند و داد زد: خدا لعنتت كند! چرا داري توهين ميكني؟!
همه سرها به سويش برگشت. در رديفهاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايي بسيار جذاب و نوراني. كلاهي مشكي بر سرش بود و اوركتي سبز بر تنش.
از بغل دستيام (سعيد رنجبر) پرسيدم: «آقا را ميشناسي؟»
گفت: « #سيد_مرتضي_آويني است.»
شهید سید مرتضی آوینی
با سلام و احترام ؛
سخنران این هفته گفتمان انقلاب اسلامی حجت الاسلام دکتر پرهیزکار
موضوع : شگردهای رسانه ای در جنگ نرم
ساعت ۳:۱۵ عصر روز جمعه ۱۲ بهمن در محل مسجد ابوالفضل (ع)
خيابان علامه ، علامه ۴
لطفا به دوستان انقلابی اطلاع رساني بفرمایید.
انصار الشهدا
احتمالاً زمستان سال ۶۸ بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگر
من يكي وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم، و راهي خانه شدم.
حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم. پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري؟
من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود: با بچه من چه كار داري؟
براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بي بي» شنيدم، از خواب پريدم.
وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم.
سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند»
ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
#شهید #سید_مرتضی_آوینی