❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣
❣
🎗#بدون_تو_هرگز ۶۱
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | خیانت
روزهای اولی که درخواستش رو #رد کرده بودم .. دلخوریش از من واضح بود، سعی میکرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه …
مشخص بود تلاش میکنه باهام مواجه نشه … توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من #میپرید و من رو خطاب قرار نمیداد …
اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم؛ حقیقتا کار و زندگی #شخصیش از هم جدا بود …
سه، چهار ماه به همین منوال گذشت، توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که ...
از در اومد تو …
بدون مقدمه و در حالی که اصلا #انتظارش رو نداشتم، یهو نشست کنارم …
- پس شما چطور با هم آشنا میشید؟
اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن، چطور می،تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم میخورن یا نه؟ …
همه #زیرچشمی به ما نگاه میکردن،..
با دیدن رفتار ناگهانی دایسون، شوک و تعجب توی صورتشون موج می زد …
هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم،
- دکتر دایسون!! واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟!!
- اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟! یا اینکه حتی بعد از بچهدار شدن، به زندگیشون به همین سبک ادامه میدن …
و وقتی یه مرد، بعد از سالها زندگی، از اون زن خواستگاری میکنه، اون زن از خوشحالی بالا و پایین میپره و میگن این حقیقتا عشقه؟…
یعنی تا قبل از اون، عشق نبوده؟ …
یا بوده اما حقیقی نبوده؟ …
خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم …
خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود …
منم بی سر و صدا و خیلی آروم در حال فرار و ترک موقعیت بودم …
در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون …
در حالی که با تمام وجود به خدا التماس میکردم که بحث همون جا تموم بشه …
توی اون فشار کاری .. که یهو از پشت سر، صدام کرد!!
#ادامه_دارد ...
@anvar_elahi
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣