eitaa logo
انوار الهی💥
264 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
15.3هزار ویدیو
269 فایل
حال خوش را با ما تجربه کنید💖
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ 🦋 خدا می فرماید: * ما راحتی را در بهشت قرار دادیم* مردم در دنیا دنبال راحتی هستند. یادم هست، استاد ما مرحوم آقای برهان، زمانی که من طلبه بودم، می فر مودند: ، را شوهر دادم، را_ زن_ دادم، را_ دادم و.... دیگر ای ندارم، فردا #مرد. معلوم می شود، # اجلت رسیده که این حرف را می زنی. راحت_ شدم.🦋 📚 طریق دوست () 🌷کانال انوار الهی🌷 🌟🌟🌟🌟🌟🌟 🆔 @anvar_elahi
💭 از اشتباه به عرضتون رسوندن ..: ⛔️📝 اگر را دخالت معنا ڪردند و با شدن را در ؛ ✅ شهید مطهری به من گفت : ، است ؛ و ، احترام زن به خودش ... ⛔️📝 اگر گفتندڪه : مرد میتواند زنش را بزند ...، ✅ اسلام به من آموخت ڪه : است و مرد وظیفه دارد تمام و آسایشش را فراهم کند . ⛔️📝 اگر به تو آموختند : ڪه برایش است و با چادر او را اسیر میڪنیم ؛ ✅ شهید در ڪتاب به من آموخت ڪه حجاب امنیت است و اسیر دست شدن . ⛔️📝 اگر گفتند : ڪه نصف مرد است و نمی تواند به تنهایی در دادگاه شهادت دهد ؛ ✅ شهید مطهری در ڪتاب حقوق زن به من گفته ڪه زن و عواطفش دو برابر مرد است و از این رو ممڪن است در شهادت دادن شود . ⛔️📝 اگر به تو گفتند : ڪه نصف دیه ی مرد است چون ڪمتر از مرد است ؛ ✅ در ڪتاب حقوق زن به من آموخت ڪه اگر ڪشته شود، برای اینکه را در و دور از دغدغه معيشت بزرگ ڪند، او دو برابر است . ✨❤️✨❤️✨❤️ 🆔 @anvar_elahi
❣🖇❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣ ❣ 🎗 ۵۲ 📢‼️ این داستان واقعی است !! 🎬 این قسمت | شعله‌های جنگ آستین لباسی که برام گذاشته بودند کوتاه بود .. یقه هفت .. ورودی اتاقِ عمل هم برای شستن دست‌ها و پوشیدن لباسِ اصلی، یکی ... چند لحظه توی ورودی ایستادم و به و راهروهای داخلی که در اتاق‌های عمل بهش باز میشد، نگاه کردم .. حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می‌کرد .. بود!! برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن .. حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می‌کردم .. - اونها که مسلمان نیستن .. تو یه پزشکی .. این حرف‌ها و فکرها چیه؟ .. برای چی تردید کردی؟ ...حالا مگه چه اتفاقی می‌افته .. اگر بد بود که ، تو رو به اینجا نمی‌فرستاد .. خواست خدا این بوده که بیای اینجا .. اگر خدا نمی‌خواست شرایط رو طور ترتیب می‌داد .. خدا که می‌دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل، می‌دونی چی میشه؟ .. چه عواقبی در برداره؟ .. این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز از دست نده .. شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود .. حس می‌کردم دارم زیر فشارش میشم .. سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم : - بابا .. من رو کجا فرستادی؟!! تو .. یه مسلمان شهید .. دختر مسلمان محجبه‌ات رو .. آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود .. شعله می‌کشید .. چشم‌هام رو بستم .. - خدایا! توکل به خودت .. یا زهرا .. دستم رو بگیر!! از جا بلند شدم و رفتم بیرون .. از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم .. پرستار از داخل گوشی رو برداشت .. از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم : شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست .. و .. از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود .. اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست، از راه غلط جلو برم .. حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن، مهم نبود به چه قیمتی .. چیزهای با در قلب من وجود داشت ... ... 🌸🍃 ❣ ❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣ ❣🖇❣🖇❣🖇❣