#امام_صادق_عليه_السلام #چارپاره
✅اثر مشترك جمعی از شاعران جوان همدان:
بار دیگر مدینه بی تاب است
بی قرار امام خوبی ها
پدر شهر از شراره ی زهر
می رود سوی مادرش زهرا
او که با منبر و قلم می رفت
به مصاف ستمگران پلید
از کلامش ابوبصیر شکفت
از نگاهش زراره می بارید
صادق اهل بيت پيغمبر
در فضائل شبیه دریا بود
در فقاهت مدرس جبریل
در شجاعت شبيه مولا بود
عجبا این چنین بزرگی را
(او که با دشمنان نظر دارد)
پای درسش نشست دشمن هم
بسکه انفاس او اثر دارد
ما از او کم نوشته ایم ولی
هرچه داریم نور حکمت اوست
شیعه زنده ست و خوب می داند
هرچه دارد ز یمن نهضت اوست
آن امامی که هرشب و هر روز
نفسش وقف روضه خوانی بود
زنده می کرد یاد زهرا را
یاد آن قامت کمانی بود
دست اورا چنان علي بستند
و رساندند برلبش جان را
به فدای سپیدی مویی
که شکستند حرمت آن را
خانه اش بين شعله ها مي سوخت
در خزان ستم ، بهارش بود
آه ، از بین آن همه شاگرد
کاش آن شب يكي كنارش بود
راوي روضه های عاشورا
گریه را رمز عشق مي داند
پشت مرکب که می خورد به زمین
زیر لب یا رقیه میخواند..
سالخورده ست حرمتش واجب...
ولي آن بي حياي پست و پليد
تازيانه به دست با فرياد
پيكرش را به روي خاك كشيد
می کشد پابرهنه آقا را
آن سواری که در برابر اوست
بارها گرچه بر زمین افتاد
این زمین خوردن ارث مادر اوست
او پیاده، برهنه پا و سرش
دشمن از روی اسب می خندید
زیر لب تا که گفت مادرجان
همه جا عطر فاطمه پیچید
بال و پر می زند کبوتر وار
یاد بال و پری که می سوزد
روضه مادري تداعی شد
در کنار دری که می سوزد
بی خبر هستم و نمی دانم
روضه اینجا چرا کشیده شده
گریه می کرد و زیر لب می گفت
مادر ما جوان شهیده شده
ولی ای کاش مادری دیگر
غرق غم بی امان زمین نخورد
تازیانه ز بی حیا نخورد
بین نامحرمان زمین نخورد
#سيدمهدی_موسوی
#رضا_ابوذری
#مجتبی_شكريان
#مهرداد_قصری_فر
#سجاد_شرفخانی
#محمدحسين_ذاكری
#مرتضی_مظاهری
#مهدی_فرهادی
#محمود_گيو
#محمدمهدی_روحی
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
✅روایت
#امام_صادق_علیه_السلام
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقُرَشِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عُمَارَةَ الْمُنْشِدِ قَالَ مَا ذُكِرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِي يَوْمٍ قَطُّ فَرُئِيَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مُتَبَسِّماً قَطُّ إِلَى اللَّيْلِ.
محمّد بن جعفر قرشى از محمّد بن حسين بن ابى الخطّاب، از حسن بن على، از ابن ابى عمير، از على بن غيره، از ابى عماره منشد نقل كرده كه وى گفت:
نزد ابى عبد اللّه جعفر بن محمّد عليهما السّلام در روزى یاد از حسین بن علی نشد مگر اینکه در آن روز دیگرآن حضرت تا شب متبسّم و خندان ديده نمیشدند.
📚 کامل الزیارات / باب ۳۲
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
#امام_صادق_علیه_السلام
گوشه ای از حرای حجره ی خویش
نیمه شب ها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
هر ملک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
هر زمان دل شکسته تر می شد
«فاطمه اشفِعی لَنا» می خواند
زیر لب با صدای بغض آلود
روضه ی تلخ کوچه را می خواند
عاقبت در یکی از آن شب ها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند
پیرمرد قبیله ی ما را
در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
ناجوانمردهای بی انصاف
سن و سالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را
پابرهنه،بدون عمامه
روح اسلام را کجا بردید؟
سالخورده ترین امامم را
بی عبا و عصا کجا بردید؟
نکشیدش،مگر نمی بینید!؟
زانویش ناتوان و خسته شده
چقدر گریه کرده او نکند؟
حرمت مادرش شکسته شده
ای سواره،نفس نفس زدنش
علت روشن کهن سالی است
بسکه آقای ما زمین خورده!؟
در نگاه تو برق خوشحالی است
جگرم تیر می کشد آقا
چه بلاهایی آمده به سرت!
تو فقط خیزران نخورده ای و
شمر و خُولی نبوده دور و برت
به خدا خاک بر دهانم باد
شعر آقا کجا و شمر کجا!؟
حرف خُولی چرا وسط آمد؟
سرتان را کسی نبرد آقا؟
به گمانم شما دلت می خواست
شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفته ی محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
شک ندارم شما دلت می خواست
بیت ها را پر از سپیده کنی
گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجر بریده کنی
#وحید_قاسمی
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
✅ ثواب زيارت حضرت
#فاطمه_معصومه سلام الله عليها
امام صادق عليه السلام:
إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَكَّةُ وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِينَةُ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ حَرَماً وَ هُوَ الْكُوفَةُ وَ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ وَ سَتُدْفَنُ فِيهِ امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِي تُسَمَّى فَاطِمَةَ مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ؛
خدا را حرمي است و آن مكه است، پيامبر را حرمي است و آن مدينه است، اميرالمومنين را حرمي است و آن كوفه است و براي ما حرمي است و آن قم است و در آن خانمي از فرزندان من به نام فاطمه دفن خواهد شد، هركس وي را زيارت كند پاداشش بهشت خواهد بود.
بحارالأنوار ج : ۹۹ ص : ۲۶۶
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
بده مژده بر دشت خشک گلوها
پر از باده ی کوثری شد سبوها
بدون توسل، رسیدن محال است
مُصَلِّی که شد از دل بی وضوها؟
چه گوییم از وجه ی این کریمه
مخواهید مدحش ز بی آبروها
که در شأن او گفته باب الحوائج:
"فداها ابوها... فداها ابوها..." ¹
اگر بر دل خسته ام وعده دادم
فقط وعده ی ماه ذی القعده دادم
قدم بر زمین مدینه نهاده
شده زینب دوم خانواده
شده مثل زهرای اطهر مرامش
همیشه به پای ولی ایستاده
چه گویم من از هیبت او که باشد
شبیه سکینه زنی پر اراده
چه دنیا... چه عقبی... ندارد هراسی
کسی که دلش را به معصومه داده
به قلبش خدا نور عصمت دمیده
چه کرده... چه معصومه ای آفریده
بیا با تبسم گره می گشاید
بیا بانوی قم گره می گشاید
اگر با دل صاف و ساده بریزی
دوتا مشتِ گندم گره می گشاید
نگو حاجتت را، دلت پر که باشد
بدون تکلم گره می گشاید
بگو زیر لب یا رضا در طوافش
سرِ دور هشتم گره می گشاید
چه معصومه ای، زینب شاه طوس است
عزیز دل و عشق شمس الشموس است
به لب نام زیبای معصومه دارم
به دل مُهر و امضای معصومه دارم
همین که کنار ضریحش می آیم
توسل به زهرای معصومه دارم
منم عبد اولاد موسی بن جعفر
ضمانت ز بابای معصومه دارم
منِ قطره گرچه حقیرم، امیدِ...
...رسیدن به دریای معصومه دارم
حلیمه، فهیمه، علیمه، حکیمه
برای من بی نوا شد کریمه
#محمد_جواد_شیرازی
۱. آیتالله سیّد نصرالله مستنبط از کتـاب «کشف اللـئالـى» نقل فرمـوده که روزى عدهاى از شیعیان وارد مدینه شـدند و پرسشهایـى داشتند که مىخـواستند از محضر امام کاظم علیه السلام بپرسند.
امام علیه السلام در سفر بـودنـد. آنها پـرسشهاى خـود را نـوشته به دودمان امامت تقـدیـم نمـودند. چـون عزم سفر کردنـد، بـراى پاسخ پرسشهاى خـود به منزل امام کاظم علیه السلام شرفیاب شدند. امام علیه السلام مراجعت نفرموده بـود و آنها امکان توقف نداشتند. از ایـن رو حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ آن پرسشها را نـوشتند و به آنها تسلیـم نمودنـد. آنها با مسرت فراوان از مدینه منـوره خارج شدند و در بیرون مدینه، با امام کاظم علیه السلام مصادف شـدنـد و داستـان خـود را بـراى آن حضـرت شـرح دادند.
هنگامـى که امام کاظم علیه السلام پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصـومه سلام الله علیها را ملاحظه کردند، سه بار فرمودند:
«فداها ابـوها...» (پدرش به قربانـش باد...)
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
✅کریمه اهل بیت(ع)
یکی از القاب حضرت معصومه(س) "كريمه اهل بيت" است. اين لقب نيز بر اساس رؤياى صادقانه يكى از بزرگان، از سوى اهل بيت به اين بانوى گرانقدر داده شده است.
ماجراى اين رؤياى صادقانه بدين شرح است:
مرحوم آيت الله سيّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آيت اللّه سيد شهاب الدين مرعشى (ره) بسيار علاقه مند بود كه محل قبر شريف حضرت صدیقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجربى انتخاب كرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پايان رساندن ختم و توسل بسيار، استراحت كرد. در عالم رؤيا به محضر مقدس حضرت باقر(ع) و يا امام صادق (ع) مشرّف شد.
امام به ايشان فرمودند:
«عَلَيْكَ بِكَرِيمَةِ اَهْل ِ الْبَيت ِ»
يعنى به دامان كريمه اهل بيت چنگ بزن .
ايشان به گمان اينكه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض كرد: "قربانت گردم، من اين ختم قرآن را براى دانستن محل دقيق قبر شريف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زيارتش مشرّف شوم"
امام فرمودند: "منظور من، قبر شريف حضرت معصومه در قم است"
سپس افزودند: به دليل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شريف حضرت زهرا(س) پنهان بماند؛ از اين رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شريف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.
مرحوم مرعشى نجفى هنگامى كه از خواب برخاست، تصميم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زيارت حضرت معصومه (س) رهسپار ايران شود.
وى بى درنگ آماده سفر شد و همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زيارت كريمه اهل بيت ترك كرد.
منبع:
زبدة التصانيف، ج ٦، ص ١٥٩، به نقل از كريمه اهل بيت، ص ٣
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
"بسم الله الرحمان الرحیم"
#واقعه گوهرشاد
.
یکایک سر شکست آن روز اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشه مردم ، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید اما در خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را ، پشیمان نه
سراسر صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد ای دژخیمان
به سمت ما بیاندازید تیر اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر:سری دارم
که آن را می سپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میبیند
تفاوت می کند آیا جوان یا پیر؟چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد آری جهان فهمید
رضا جان است شاه مردم ایران رضا خان نه
کلاه_پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم
نرفت اما سر آنها کلاه زورگویان نه
به جمهوری_اسلامی_ایران گفته ایم آری
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران نه
گذشت آن روزها امروز اما بر همان عهدیم
نخواهد شد ولی این بار جمع ما پریشان نه
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد؟
اگر چه قدرت ما می شود تحریم ، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تل_آویو است ، تهران نه...
.
#محمدحسین_ملکیان
.
تکمله:به مناسبت ۲۱تیر ماه سالگرد واقعه و شهدای مظلوم #مسجد_گوهرشاد...
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
ای روزهای تار! ای شبهای دور از ماه
ای بیقراریهای دائم با دلم همراه
ای بغضهایی که میایید از سفر ناگاه
باری اگر شوق سفر دارید بسم الله
ای بغضهای بیقرار روز و شبهایم
من نیز مانند شما دلتنگ زهرایم
هرچند گریانم تبسم میکنم امشب
بیتاب، رو بر جانب قم میکنم امشب
در کوچههایش خویش را گم میکنم امشب
انگار با زهرا تکلم میکنم امشب
در قاب عکسی خالی از قبری که ناپیداست
با قم نمایی دیگر از آن آشنا پیداست
ای آشنای بیقراریهای این مردم
با تو رسیده تا مدینه پای این مردم
رنگ حقیقت یافته رویای این مردم
یا فاطمه! یا حضرت زهرای این مردم
ای حامی امروز من فردا مرا دریاب
یا فاطمه! در حشر، چون دنیا مرا دریاب
اما جدا کن شاعر از غم حال دفتر را
بشنو صدای خنده ی موسی بن جعفر را
دریاب شور اشکهای شوق مادر را
حالا بیا و ثبت کن ذوق برادر را
معصومه خانم چشم تا وا میکند امشب
دیده به رخسار رضا وا میکند امشب
آن شب مدینه شاهد زهرای دیگر شد
از عطر یاس فاطمه دنیا معطر شد
شأن نزولش آیههای سبز کوثر شد
آنروز در تقویم شیعه روز دختر شد
بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را
دریاب خانم! دختران سرزمینم را
در خاک مرده بذرهای علم میکاری
فیض حضورت در تمام حوزه ها جاری
در سایه ات دفنند عالم های بسیاری
گلپایگانی، حائری، علامه، خوانساری
شاگردهای مکتبت استاد افلاکند
صدها چو بهجت در جوار تربتت خاکند
آه ای کریمه ای ملیکه عمه سادات
با کوله باری آمدم لبریز از حاجات
برگشتن از پیش تو با دست تهی هیهات
پس باز قسمت کن که مثل اغلب اوقات
تا که به زودی زائر صحن رضا باشم
آقا بخواهد اربعین را کربلا باشم
#محمد_بیابانی
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
#امام_رضا_علیه_السلام
خـــستہ از روزهــای تــڪـراری
درد هــای هــمــیشہ بـــے پـایان
دست بر سینہ رو بہ سمت حـرم
الـســلام عـلــــــــیــڪ آقا جـان
هے بـدڪ نیـستم خدا را شڪر
بـا غــــم روزگــار مـيـــجــنـگم
تــو ڪہ از حال مـن خـبر داری
من هــمانم همان ڪہ دلـتــنگـم
من هــمانــم همان گــدایے ڪـہ
بہ تـو از ڪودکے ارادت داشـت
هــر ڪجا حرف مشهدت میشد
لال میشد بہ بغض عادت داشت
تو هـــمانے هـــمان عـزیزی ڪہ
ذڪــر زیــــر لـــب پـــدر بـودی
ڪار چشمش بہ غیر اشڪ نبود
بــــر لــب مــــادرم اگـــر بــودی
راســـتش دلخـــورم ڪمے مـولا
مـــــدتـــے از تــو دور افـــتـادم
تو معـــین ضـــعیف ها هـــستے
پـــس بــیا و برس بــہ فــریادم
چـــند سالـــیــست آرزوی حـرم
در مـــــیـــان دل گــــدا مــانـده
تـــو ڪہ حــــج فقیر ها بــودی
ظاهـرا این فقـــــــیر جـا مانـده
چہ شـــده ساڪــتے امام غـریب
تو هــم از نوڪرت گـــلہ داری؟
گـــلـہ داری ولـــے نــمــیــگـویے
چــقدر صـــبر و حــوصلہ داری...
#علی_فرزانه_موحد
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
#امام_رضا_علیه_السلام
وآز مُویُم در مِزِنُم صابخانه مهمون نِمِخِی؟
یَک گدای خِستِه ی بی سر و سامون نِمِخِی؟
شنیدُم خوب مِخِری مُویَم دِرُم قصد فروش
تا دلت بِخِه دِرُم دَردِ بی درمون، نِمِخی؟
تو که ایهمِه شولوغه از خوبا دور وٓرِت
معلومه که مثل مُو آدم داغون نِمِخِی؟
عاشقا خیلی دَرِ خانَت برو بیا دِرَن
یَک غلام سیا بِرِی خدمت مهمون نِمِخِی؟
رسمه هر کی مِرِه مهمونی یَک چیزی میِرِه
مُو که چیزی نِدِرُم…وَلی چرا…جون نِمِخی؟
جُلوی باب الجوادت دِرِه چشمام مُبارِه
مهمونی که پشت در مُندِه تو بارون نِمِخِی؟
مُویَم از دست تِموم آدما فِراریُم
با شُمایُم آقاجان آهوی حیرون نِمِخِی؟
مُو هَمو پارسالیُم فقط یَک خورده پیر شُدُم
آقا یَک کِلام بوگو عبد پِشیمون نِمِخی؟
#یاسر_رحمانی
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
#امام_رضا_علیه_السلام
باید غبار صحن تو را توتیا کنند
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد
ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند
«هر گز نمیرد آنکه دلش» جَلد مشهد است
حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
او را به درد کرب و بلا مبتلا کنند
دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط
با یک نگاهِ گوشه چشمت دوا کنند
از آن حریم قدسیات آقای مهربان!
«آیا شود که گوشهٔ چشمی به ما کنند»
#سید_حسن_رستگار
http://Eitaa.com/anvarosaghalain
✅ پاسخ امام هشتم عليه السلام به نامه يكي از زائران
آقا ميرزا حسن لسان الأطباء از اهالي اشرف مازندران نقل كرد در زماني كه حاجي ملا محمد اشرفي از مشاهير علما در زادگاه خود اشرف (بهشهر) زندگي ميكرد، من يك بار عازم زيارت حضرت رضا عليه السلام شدم. براي خداحافظي و امر وصيت نامهي خود خدمت ايشان رفتم و چون دانست كه به زيارت ثامن الائمه عليه السلام مي روم، پاكتي به من داد و فرمود:
« در اولين روزي كه به حرم مشرف شدي، اين نامه را تقديم امام رضا عليه السلام كن و در مراجعت جوابش را گرفته، برايم بياور»
با خود گفتم: يعني چه؟ مگر امام رضا عليه السلام زنده است كه نامه را به او بدهم؟! چگونه جوابش را بگيرم؟! اما عظمت مقام آن دانشمند مانع شد كه اين مطلب را به ايشان بگويم و اعتراض نمايم.
هنگامي كه به مشهد مقدس رسيدم، در اولين روز زيارت، براي اداي تكليف نامه را به داخل ضريح انداختم . بعد از چند ماه موقع مراجعت براي زيارت وداع به حرم مشرف شدم و اصلاً سخن حاجي را كه گفته بود جواب نامهام را بگير و بياور، فراموش كرده بودم .
بعد از نماز مغرب و عشا درحال زيارت بودم كه ناگاه صداي مأموري بلند شد كه زائران از حرم بيرون روند تا خدام به تنظيف حرم بپردازند . وقتي نماز زيارت را تمام كردم، متحير شدم كه اول شب چه وقت در بستن است؟ ولي ديدم كسي جز من در حرم نيست! برخاستم كه بيرون روم، ناگاه ديدم سيد بزرگواري در نهايت شكوه و جلال از طرف بالا سر با كمال وقار به سوي من مي آيد . همين كه به من رسيد فرمود : حاجي ميرزا حسن! وقتي به اشرف رسيدي پيغام مرا به حاجي اشرفي برسان و بگو:
آيينه شو جمال پري طلعتان طلب
جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب
در اين فكر بودم كه اين بزرگوار كه بود كه مرا به اسم خواند و پيغام داد يك مرتبه متوجه شدم اوضاع حرم به حالت اول برگشته، برخي نشسته و بعضي ايستاده به زيارت و عبادت مشغول هستند فهميدم كه اين حالت مكاشفه بوده است . وقتي به وطن مراجعت كردم، يكسره به خانه مرحوم حاجي اشرفي رفتم تا پيغام امام عليه السلام را به وي برسانم همين كه در را كوبيدم، صداي حاجي از پشت در بلند شد كه:
« حاجي ميرزا حسن! آمدي؟ قبول باشد . آري:
آيينه شو جمال پري طلعتان طلب
جاروب بزن به خانه و پس ميهمان طلب
سپس افزود: « افسوس! كه عمري گذرانديم و چنان كه بايد و شايد صفاي باطن پيدا نكردهايم !»
منبع:
کرامات رضویه؛ ج ۲؛ ص ۶۴
http://Eitaa.com/anvarosaghalain