جوکر یه دیالوگی داشت که میگفت:
من لبخند میزنم که دردامو پنهان کنم و آرزومه یه روز ، یکی بیاد نگاهم کنه و بفهمه همه چی دروغه:و چه روزایی ذره ذره نابود شدیم و لبخند زدیم ولی هیچکس نفهمید این لبخند دروغه…
ترس از سرنوشتم؟ نه از سرنوشتم نمیترسم، هیچکس از آیندهی خودش خبر نداره، پس چرا از چیزی که خبر نداریم باید هراسان باشیم؟!